گروه فمینیستها برای ژینا ـ پاریس: «قیام ژینا قیام بدنها، صداها، موها، لهجهها و زبانهاست»
گروه فمینیستها برای ژینا ـ پاریس در مصاحبه با زمانه میگوید: «قیام ژینا قیام زنان است، قیام سرکوبشدگان و بهحاشیهراندهشدگان. قیام ژینا قیام نسل اول و دوم و سوم انقلاب است علیه دستگاه سرکوب، علیه سیستم تبعیض، علیه ظلم مطلق و اختلاف طبقاتی.»
زمانه: شبکه «فمینیستها برای ژینا» در آستانه دویستمین روز انقلاب ژینا و ۸ مارس، روز جهانی زن، در نشستی مطبوعاتی به طور رسمی اعلام موجودیت میکند. فعالیتهای این شبکه اما دستکم چند ماه قبل از این تاریخ شروع شده است. در پاریس «فمینیستها برای ژینا» چگونه و با چه هدفی شکل گرفت؟ و چه فعالیتهایی را تا امروز انجام داده است؟
گروه فمینیستها برای ژینا ـ پاریس: با شروع انقلاب ژینا و در پی موجی که این انقلاب در جامعه ایجاد کرد تعدادی از فعالان سیاسی چپ و کوئیر فمینیست در پاریس گرد هم آمدند و با اهداف فمینیستی و آنتی-کپیتالیستی [ضد-سرمایهدارانه] شروع به فعالیت و سازماندهی کردند. مبارزات جسورانه زنان در ایران این را برای ما روشن کرد که هر فعالیتی که در این گروه انجام شود با هدف حمایت از فعالیتهای داخل کشور، رساندن پیام مبارزات به خارج از ایران، و حفظ هویت آزادیخواهانه مبارزان این قیام خواهد بود. فمینیستها برای ژینا در پاریس از دل گردهمایی فمینیستهای ضد سرمایه داری و انترناسیونالیست که در ابتدا به صورت خود جوش گرد هم آمدند، سازماندهی شد. چند نفر از کنشگرانی که از سایر کشورهای اروپایی به فکر ایجاد یک شبکه سراسری از فمینیستها افتاده بودند و دست به کار شده بودند هم با زنانی از جمع پاریس تماس گرفتند و این شروع فعالیتها در پاریس بود.
از ابتدای شروع خیزش ژینا تعدادی از گروهها و ارگانهای مختلف سیاسی راستگرا در فرانسه از این جنبش دفاع ظاهری کردهاند که در حقیقت به منظور استفاده از مبارزه زنان ایران برای ایجاد یک اتحاد وسیعتر علیه اقلیت مسلمانان فرانسه بودهاست. بنابراین یکی از اهداف گروه فمینیستها برای ژینا ـ پاریس ایجاد مرزبندی بین اسلاموفوبیا و حق انتخاب و آزادی پوشش و در عین حال دفاع از مبارزات مردم آزادیخواه علیه استبداد دینی در تمام جهان خصوصا خاورمیانه است.
فعالیتهای گروه تا این لحظه شامل برنامهریزی، هماهنگی و شرکت در تظاهراتهای محلی با هدف انعکاسدادن صدای مبارزات داخل کشور، فعالیت در شبکههای اجتماعی، همچنین شرکت در جلسات و سازماندهی با فمینیست کوئیرهای چپ و رادیکال پاریس و حومه بوده است. در میان گروههای ایرانی دیگری که در پاریس فعالند، ما با روژا فعالیتهای مشترکی داشتهایم و برخیمان در هر دو گروه فعال هستیم. اعضای گروه با شکلدادن کورتژ (بلاک) و شرکت در تظاهراتهای ۲۵ نوامبر (روز خشونت علیه زنان) و ۶ مارس (راهپیمایی شبانه زنان و کوئیرها در پاریس) هویت زنانه و نانمیکست [غیرمختلط] خودش را قوت بخشیده و در مبارزات ضد رفرمهای اخیر [تغییر قوانین] دولت فرانسه و اول ماه مه هم شرکت کردهایم.
«فمینیستها برای ژینا-پاریس» نوعی سازماندهی فمینیستی غیرمختلط محلی در پاریس دارد که در عین حال به شبکهای بینالمللی متصل است. تجربه شما از این دو وجه سازماندهی، یعنی غیرمختلطبودن و اتصال محلی ـ بینالمللی، چگونه بوده است؟
ایدهی غیر مختلط بودن گروه در جریان شرکت در تظاهراتهای غیر مختلط (بدون حضور مرد سیس جندر در صفوف اصلی) در پاریس شکل گرفت. برخی از ما که سابقه فعالیت سیاسی خصوصا فمینیستی را در پاریس داشتند، با نگاه مشترک به مسائل زنان، کوئیرها، ضدمرکزگرایی، مرزبندی با سلطنتطلبان و اپوزیسیون راست تصمیم به فعالیت مشخصتر با شبکه مرکزی فمینیستها برای ژینا را گرفتند. در حقیقت با توجه به اینکه گروههای فعال مختلطی در پاریس با تمرکزی کم و بیش بر همین اهداف وجود داشت، جای کلکتیوی کاملا زنانه* خالی بود. اهمیت غیر مختلط بودن در تجربهی متفاوت فعالیتهای اعضای گروه است. هدف ما فعالیت در یک بستر امن از نظر روانی و سیاسی برای بازیابی صدایمان در مورد مسائل زنان و افراد کوئیر است. غیر مختلط بودن امکان تعیین اولویتها، ابزار عمل و بیان آزاد را برای ما مشخصتر نگهمیدارد. همچنین ساز و کار افقی گروه این امکان را به ما میدهد تا بدون باکی از نادیده گرفتن هویت و صدا و مبارزات روزمرهمان به شکل همگون و مساوی، آزادانه در بطن گروه فعالیت داشته باشیم و صدایمان را به همین شکل به مبارزات خیابان نیز بسط دهیم.
در زمینه اتصال محلی ـ بینالمللی هم تاکنون تجربه بسیار مثبتی داشتهایم. پیوندهای خواهرانه جدیدی با فعالین ساکن کشورهای دیگر برقرار شده و میشود، از تجربههای سایر اعضای شبکه میآموزیم، و به یکدیگر انرژی میدهیم و در کنار هم برای فعالیتهای جمعی تصمیمگیری میکنیم و در عین حال که کنشگران شهرها به طور مستقل هم برای رخدادهای شهرشان تصمیمگیری میکنند. این ترکیب مبارزات فمینیستی به هم پیوسته و در عین حال غیر متمرکز شیوه نویی از فعالیت است و امکانات زیادی چه در زمینه تاثیرگذاری بر محیط و چه در زمینه به تصویر در آوردن (و البته واقعیت بخشیدن به) آیندهای متفاوت در خود دارد.
بنا به آنچه در شبکههای اجتماعی منتشر کردهاید، در مورد ماههای اخیر در بسیج عمومی برای مقاومت علیه تغییر قانون بازنشستگی در فرانسه مشارکت داشتهاید، و در این مورد حتی بیانهای هم صادر کردهاید که در آن آمده: «همان رئیسجمهوری که دست رئیسی را یک هفته قبل از قتل مهساـژینا امینی میفشارد، در عین حال ماهها بعد از شروع انقلاب فمینیستی در ایران، آن وقت که مردم مبارز ایران توسط گلولههای ساخت فرانسه در قیام ژینا به قتل میرسیدند، در تصویری مضحک و متناقض دست جمعی از زنان ایرانی را به نشان حمایت میفشرد.» در مورد آنچه «دورویی» رئيسجمهور فرانسه نامیدهاید، توضیح میدهید؟
دورویی رئیس جمهور فرانسه امانوئل مکرون در طی شش سال رئیس جمهوری او بر کسی پوشیده نمانده است. دولت فرانسه از مدعیان حمایت از «حقوق زنان » است اما در عین حال همین دولت از حمایت و همکاری با دولتهای ضد حقوق زنانی همچون عربستان سعودی دست نکشیده است. فرانسه سومین صادر کننده اسلحه در جهان است و خاورمیانه یکی از مقاصد اصلی این صادرات است. میدانیم که این اسلحه ها برای دفاع از حقوق زنان به کار نمیرود. تمام دولتهای این منطقه دولتهای پاتریارکال [مردسالار] هستند و زنان خاورمیانه دارند با چنگ و دندان برای ابتداییترین حقوق خود میجنگند. شلیک گلولههای ساچمهای ساخت فرانسه به معترضان در ایران در جریان خیزش اخیر یک نمونه از دست داشتن هر چند غیر مستقیم فرانسه در سرکوبها در ایران است. فراموش هم نکنیم که این فشنگهای ساچمه ای در دوره تحریم به ایران فروخته شد!
البته مسئله فقط به فروش اسلحه و دولت مکرون محدود نمیشود. دولت فرانسه از بدو روی کار آمدن جمهوری اسلامی با سرمایهگذاری و عقد قراردادهای اقتصادی و نیز با حمایت دیپلماتیک در موارد مختلف در تحکیم و سر پا نگه داشتن رژیم نقش بازی کرده است. و حتی همین حالا هم پشت پرده برای بهبود مناسبات با رژیم تلاش میکند.
برخی از جریانات اپوزیسیون جمهوری اسلامی به دنبال کمک گرفتن از کشورهای «دموکراتیک» امپریالیستی برای به اصطلاح نجات مردم ایران هستند. از مقاصد و یا توهمات این افراد که بگذریم، واقعیت این است که این دولتها نه تنها راه حل نیستند و به هیچ وجه قصد نجات مردم ایران (و مردم هیچ کجا) را ندارند، بلکه خودشان بخشی از مشکل هستند. سر نخ سیاستهای نئولیبرالی چند دهه اخیر دست همینهاست که با قطبی کردن هر چه بیشتر جوامع، چه در داخل هر کشور و چه بین شمال و جنوب جهانی، نتایج وخیمی برای زنان، به ویژه زنان طبقات فرودست به بار آورده. این قدرتها پشتوانه ساختار سودمحوری هستند که نه تنها مردم ایران بلکه مردم جهان و زندگی بر کرۀ زمین را در یک چرخۀ مرگبار گرفتار کرده است. دفاع ظاهریشان از حقوق زنان و بزرگ کردن برخی شخصیتها (از جمله زنان) اپوزیسیون صرفا به منظور آلترناتیو سازی در جهت منافع خودشان است و هیچ ارتباطی با منافع اکثریت زنان ایران ندارد. کافیست به همین چند روز اخیر نگاه کنیم، دولت بلژیک تروریست محکوم شده را به ایران پس می فرستد، آژانس با بخشی از توضیحات جمهوری اسلامی در مورد اورانیوم غنی شده قانع میشود و همه اینها در حالی است که شکنجه و اعدام در ایران بیوقفه ادامه دارد.
دورویی در مورد سیاستهای داخلی نیز به همین گونه است، برای مثال هر ساله در ماه ژوئن (ماه افتخار جامعه کوئیر) تمام کشور پر از پرچم رنگین کمان است ولی در اصل افراد کوئیر و ترنس از دل مدرسه تا بطن بازار کار در فرانسه مورد خشونت و سرکوب دولت واقع میشوند. رئیس دولت در کلام بسیار حامی حقوق زنان و جامعهی کوئیر است اما در بحث بودجه این موضوع اهمیت خود را از دست میدهد. در مسائلی مانند زنکشی هم (که هر سه روز یک زن توسط پارتنر فعلی یا سابقش به قتل میرسد) این فاصله عظیم بین آنچه در این سیسنم بر زنان میگذرد با ادعاهای گردانندگان این سیستم کاملاً قابل رویت است. و در مسیر تغییرات ساختاری نئولیبرال که دولت مکرون پیش گرفته، با قطبیتر کردن طبقاتی جامعه ، زنان بیشتر از همه آسیب میبینند. مثلاً طبق تخمین سندیکاها، در نتیجه تغییرات اخیر، فاصله بین حقوق بازنشستگی مردان و زنان به ۴۰ درصد هم خواهد رسید؛ هزینه ای که زنان تنها به دلیل زن بودن باید بپردازند.
به طور کلی، میان افق مبارزه فمینیستی در ایران و در فرانسه در شرایط کنونی چه نقاط مشترک و چه تفاوتهایی میبینید؟
فمینیسم در ایران به شدت تحت تأثیر فضای سیاسی و اجتماعی کشور است. زنان ایرانی از زمان مشروطه و به ویژه پس از انقلاب ۵۷ فعالانه برای حقوق خود مبارزه کردهاند. مبارزات زنان در ایران دستاوردهای مهمی در زمینههای آموزشی، بهداشتی و سیاسی و حقوقی داشته. با این حال، آنها همچنان با چالشهای قابل توجهی از نظر قوانین تبعیض آمیز ضد زن، خشونت و هنجارهای اجتماعی و خانوادگی روبرو هستند. در سالهای اخیر، زنان ایرانی به طور فعالتر و وسیعتر علیه حجاب اجباری که نمادی از قوانین سرکوبگرانهی جمهوری اسلامی است اعتراض کرده اند. زنان در ایران تظاهراتها را سازماندهی میکنند و از رسانههای اجتماعی برای افزایش آگاهی از مبارزات خود استفاده میکنند.
از سوی دیگر، مبارزات فمینیستی در فرانسه با تمرکز بر موضوعاتی مانند مبارزه علیه زنکشی، دستمزد برابر، حق لقاح مصنوعی برای افراد کوئیر، و مبارزه با آزار و اذیت و تجاوز جنسی مشخص میشود.
یکی از تفاوتهای قابل توجه بین این دو سطح حمایت قانونی از زنان است. نظام حقوقی ایران مبتنی بر قوانین اسلامی است که در تمامی عرصههای زندگی از پوشش گرفته تا زمینههایی مانند ارث، ازدواج و طلاق زنستیزانه است. و قوانین نانوشته سنت در ایران مانند قتلهای ناموسی و به رسمیت نشناختن حق انتخاب و استقلال مالی زنان هم توسط قوانین رسمی تقویت میشوند. در این زمینهها تفاوت بین موقعیت زنان در دو کشور و اولویتهای مبارزات قانونی به راحتی قابل مشاهده است.
قیام ژینا با خیابان شروع شد اما درون خانوادهها و درون ذهنها را درنوردید و تکان داد. رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی حتی اگر خیابانهای ایران را هم کنترل کند، انقلابی که در ذهنها و در داخل خانوادهها رخ دادهاست را نمیتواند کنترل کند. نظام خانواده که یکی از ابزارهای اصلی این رژیم برای سرکوب زنان و کوئیرها بود، حالا به ابزاری علیه این رژیم تبدیل شدهاست.
ولی قانون به تنهایی جلودار مرد ـ پدرسالاری (پاتریارکی) نیست. حتی در مورد یک حق ظاهرا ابتدایی مثل سقط جنین، زنان در آمریکا چقدر برای به دست آوردن این حق و حفظ آن و گناهشویی از آن مبارزه کردند و چقدر به راحتی با امضای یک قانون در بسیاری از ایالات این حق از دست رفت. این فقط یک نمونه است. هیچ قانونی تاکنون نتوانسته به طور جدی جلوی آزار جنسی را بگیرد و دست مردسالاران را از قدرت و زندگی کوتاه کند و امکان واقعی دسترسی زنان به همه عرصهها را فراهم کند. تفکر مردسالارانه و پاتریارکال در تمام عرصهها نفوذ دارد و مبارزه و تغییر را نمیشود به عرصه قانون محدود کرد. در واقع در مبارزه برای رهایی از تمام اشکال ستم است که زنان همه دنیا با هم همراهیم.
و در نهایت، تصور شما از آینده خیزش « ژن، ژیان، ئازادی » چیست؟
قیام ژینا قیام زنان است، قیام سرکوبشدگان و به حاشیهراندهشدگان. قیام ژینا قیام بدنهاست، قیام صداها، موها، لهجهها و زبانها. قیام ژینا قیام نسل اول و دوم و سوم انقلاب است علیه دستگاه سرکوب، علیه سیستم تبعیض، علیه ظلم مطلق و اختلاف طبقاتی. این قیام با خیابان شروع شد اما درون خانوادهها و درون ذهنها را درنوردید و تکان داد. رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی حتی اگر خیابانهای ایران را هم کنترل کند، انقلابی که در ذهنها و در داخل خانوادهها رخ دادهاست را نمیتواند کنترل کند. نظام خانواده که یکی از ابزارهای اصلی این رژیم برای سرکوب زنان و کوئیرها بود، حالا به ابزاری علیه این رژیم تبدیل شدهاست. خانوادهها با هم به تظاهرات میروند، با هم از پنجرهی خانهها شعار میدهند، با هم به کمک دیگر خانوادهی زندانیان میروند، و با هم از بچه مدرسهاییهای مسموم شده حفاظت میکنند. این خیزش که با تغییر ذهنیتها همراه شده است قطعا به تغییرهای بنیادین ساختار کشور نیز منجر میشود. زن زندگی آزادی اما قیامی هر روزه است که باید آن را آغازی آتشین بر شروعِ پایانِ بیش از چهل و پنج سال سرکوب و جنایت و کشتار دانست.
نظرها
نظری وجود ندارد.