وحشت حکومت از توماج صالحی
معین سخامنش ــ توماج با وجود تحصیلات دانشگاهی در رشته مهندسی مکانیک در کارگاهی فلزکاری کارگری میکرد. این پیشه و آگاهی او از منافع طبقه کارگر، او را به کاوه افسانهای ایران باستان که هم آهنگر بود و هم شورشی متصل میکند. آگاهی و محبوبیت او «نظام» را به وحشت انداخته و اهمیت دستگیری توماج نیز از همین روست.
زندان برای توماج صالحی، مهندس مکانیک و کارگر تراشکاری، رپر معترضی که در اعتراضات جنبش مهسا در صف مردم ایستاد امر تازهای نیست. او پیشتر هم بارها به زندان افتاده بود اما این بار با اتهام «افساد فیالارض» روبهروست. دلایل دستگیریاش مستقیماً به ترانههایش برمیگردد همانطور که پیشتر به خاطر ترانه «سوراخ موش بخر» به زندان افتاده بود، حالا با برچسب اتهاماتی عجیب محاکمه شده است که به جز افساد فیالارض، «همکاری با دول متخاصم» را نیز به پروندهاش افزودهاند.
توماج صالحی که محبوبیتش بعد از ترانه «ترکمنچای» به اوج خود رسیده بود، هیچگاه نه در بیان اعتقاداتش عقبنشینی کرد و نه ذرهای در مقابل حاکمیت سر خم کرد. همین شخصیت اوست که حاکمیت سعی کرد علاوه بر دستگیری، او را در بین مردم بدنام کند و با گرفتن اعترافات اجباری چهرهای تسلیم شده از او را نمایش دهد؛ چهره تسلیم شدهی کسی که که همواره مردم را به اعتراض فرامیخواند که البته مردم و هوادارانش آن را باور نکردند. حالا پس از چندین و چند ماه حبس موقت غیرقانونی و شکنجه و اعتراف اجباری، دادگاه توماج پشت درهای بسته و بدون حضور وکیلش در حالی برگزار شد که بنا به گفته وکلا، حتی با همین قوانین ناکافی موجود قضایی در ایران هم، محاکمهای غیرقضایی (به لحاظ قانونی) بود و حکمی که برایش صادر شد نه شبیه حکم قضایی که شبیه فتوای قتل است. پس از اعلام حکم، خبرگزاری تسنیم اعلام کرد که به دلیل همکاری او، مجازاتش از اعدام به حبس ابد تقلیل یافته است؛ موضوعی که وکیلش آن را رد کرده است. اعدام شاعر بدعتی است که در تاریخ ایران بیسابقه بوده است.
گفته میشود موسیقی رپ اختراع بردههای امریکایی است که به ۲۰۰ سال پیش برمیگردد. این موسیقیِ بردگان، در نبودِ ابزار آلاتِ در دسترس موسیقی و بینیاز از آن، به جای توجه به ریتم و ملودی بر کلام و اصوات تکیه میکند. کلام در اصل همه چیز رپخوانی است؛ کلامی که با جادوی شعر به کار بیان اعتراض میآید. خوانندهی رپ نمیتواند جز معترض چیز دیگری باشد، گرچه که برخی خوانندگانِ این سبک، به تفنن، در فضاهای غیر اعتراضی هم طبعآزمایی کردهاند اما حتی در بیان موضوعات عاشقانه هم رنگی از اعتراض در رپ هست.
گفته میشود که «موسیقی رپ با افت و خیزهای فراوانی در حدود ۱۵ سال پیش به آسیا رسید و برای اولین بار در ایران به دل گروههای زیرزمینی راه یافت. اولین کسی که رپ خواند نوجوانی بود به نام «حسن صباح» که چندان مورد استقبال خوانندگان قرار نگرفت و او برای همیشه از ایران رفت و بعدها بود که همکاری او با سروش لشکری، باعث شد اولین نطفههای رپ در ایران بسته شود.» (تاریخچه رپ در ایران و جهان/ کاظم برآبادی/ ویستا). با پیگیری گروه ۰۲۱ و سروش لشکری (و حالا با نام هنری هیچکس) رپ در ایران پا گرفت و ادامه یافت. در بحران موسیقی آزاد، یعنی در فضایی که ترانه و آواز در ایران تحت کنترل شدید وزارت ارشاد اسلامی است و هیچ آلبومی بدون مجوز ارشاد امکان پخش عمومی ندارد، طبیعتاً موسیقی رپ زیرزمینی شد و بدون نیاز به مجوز در آزادی به تجربههای تازه دست یافت؛ آزادی همان عنصری که لازمه رشد هنر است در زیرزمینهای رپ محقق شد. وطن، تهران، رفاقت موضوعات مطرح شده در گروه ۰۲۱ بود. بعدتر زبان گزندهی «یاس» در طرح مسائل اجتماعی و یا زبان هزل گروه Zed Bazi از جمله مفاهیمی بود که رپخوانهای ایران در حول و حوش آن ترانه میخواندند (همان. نقل به مضمون).
برخورد حاکمیت با رپ
موسیقی رپ چنان برای حاکمیت غیرقابل اغماض بود که تا مدتها هنرمندان رپر را به گروههای شیطانپرست مربوط میدانست و از تمام توان رسانهای خود برای به حاشیه کشاندن و بدنام کردن رپ بهره میبرد و خانوادهها را از حضور در کنسرتهای زیرزمینی آنها منع میکردند. وقتی قطعهای «رپ پاپ» در مجموعه تلویزیونی خانه به دوش از تلویزیون پخش شد، تا مدتها موضوع گلایههای داغ ارشاد از صدا و سیما بود در حالی که این ترانه، به شکلی خیلی خفیف، چه در سبک و چه در محتوا، توانسته بود تا مدتی به خانههای مردم راه یابد. گلایه اصلی بر این بنا شده بود که پخش این موسیقی از تلویزیون باعث رواج رپ میشود و این سبک موسیقی دیگر آن قبح مورد نظری راکه آنها میخواستند مردم از این موسیقی تصور کنند نداشته باشد. با این همه و از آنجا که به قول ابوالفضل بیهقی، «قضا در کمین بود و کار خود میکرد»، موسیقی رپ هم «قضای در کمین» حاکمیت شد، محبوبیتش در بین جوانان فزونی گرفت و تبدیل به پاشنهی آشیل حکومت اسلامی شد که همواره از این «قضا» در گریز بود و در ترس از رپخوانها، کجدار و مریز با آنها رفتار میکرد. این رفتار ادامه داشت تا شهریور ۱۴۰۱ و جنبش ژینا که عملاً موسیقی رپ رودرروی حاکمیت ایستاد.
عکسالعمل حکومت به اعتراضات، سرکوب شدید و دستگیریهای گسترده بود؛ دستگیریهای گستردهای از همه طیفهای هنری از نوازنده و موزیسین گرفته تا شاعر و هنرپیشه و کارگردان و نویسنده و رپر که توماج صالحی برجستهترین آنهاست. به دلیل نحوهی دستگیری، محتوای ترانهها، فعالیت انقلابی خود توماج در جریان اعتراضات بیهیچ بیم و هراسی و طولانی شدن دوره زندان موقت او تا موعد دادگاه، دستگیری توماج از همان اول تا اکنون که حکم او صادر شده است دارای اهمیتی ویژه است. او هنوز که هنوز است در زندان است و با وجود اعلام حکم، حکومت سعی دارد به لطایفالحیل چهرهی مردمی او را مخدوش کند تا به اجرای حکم ظالمانهی اعدام که برای او تراشیدهاند نزدیکتر شوند. حکمی که نه تنها در تاریخ معاصر ایران که در تاریخچه خود جمهوری اسلامی هم که، قتل و ترور هنرمندان در آن کم نیست، عجیب و بدعت است.
قتل هنرمند به دست حاکمیت در تاریخ معاصر ایران
تاریخ معاصر ما، خالی از قتل هنرمندان و شاعران نبوده است: فرخی یزدی و میرزاده عشقی، دو شاعر کشته شده در دوره رضاشاه، یکی با ترور و دیگری زیر شکنجه. حکومت وقت که نمیخواست مسئولیت قتل شاعر را به عهده بگیرد، با این روشها به دنبال مفری برای خود بود که دستهای آلوده خود را پنهان کند. در دوره جمهوری اسلامی نیز که قتلهای سیاسی گسترده نویسندگان موسوم به قتلهای زنجیرهای رخ داد، حاکمیت این قتلها را به گروهی از عوامل خودسر وزارت اطلاعات نسبت داد تا خود را از این قتلها مبرا کند تا مثلاً مستقیماً خود را رودر روی مردم قرار ندهد اما حالا حتی ابایی هم از این کار ندارد.
حکم اعدام توماج صالحی را، به لحاظ نوع حکم، شاید بتوان با حکم خسرو گلسرخی در دوره محمدرضاشاه مقایسه کرد با این تفاوت که بیدادگاه توماج پشت درهای بسته و بدون حضور وکیل برگزار شد. در هر دو حکم، حکومت با وقاحت در چشم مردم نگاه کرد و در یکی حکم اعدام و در دیگری حکم تیرباران صادر کرد. مرتضی کیوان هم نمونه دیگری است از کشتار اهالی فرهنگ به دست حکومتها. کیوان و گلسرخی هر دو فعال سیاسی، با تمایلات حزبی بودند که تیربارانشان گذشته از همهچیز، پایهگذاری بدعتی در رودررویی حیات ادبی و فرهنگی ما با سیاست است. توماج اما اهل سیاست نیست؛ او فعال حزبی نیست، فقط خواننده و شاعر است. خوانندهای معترض که تنها سلاحش کلامی است برگرفته از خشم فروخوردهی جمعی که به عصیان برخاسته است؛ مردمی که سالهاست مجبور به سکوت و تظاهر شدهاند، مجبور به نمایش اعلام رضایت از وضعیت موجود و تصویرشان در تلویزیون و رسانههای رسمی چنان مخدوش است که خودشان را در آنجاها بازنیابند. پاسخ کلمه اگر طناب دار باشد به این معناست که حکومت را یارای پاسخ به او نیست و تنها راه چاره را در قتل او میبیند.
شعر توماج
شعر توماج همچون شمنهای عهد باستان مردم را سحر نمیکند، او حرفهای کوچه و خیابان خود مردم است که به وضعیت ریاکاری اجباری جمعی میتازد:
«بله چشم قربان زندگی نرماله//به جز اینیم نمیگیم مبادا که جرم باشه. بله بله قربان، زندگی نرماله/ یکی تو گور خوابه یکی ده تا برج داره، بله چشم قربان، زندگی نرماله/ حقمون رو نمیخوایم مبادا که جرم باشد/ قربان پایین رو دیدید سفره خالی رو دیدید؟ شما نورتون زیاده، شهر تاریک رو دیدید؟» (ترانه نرمال/ توماج صالحی)
در این ترانه توماج، به صراحتی که سبک رپ است و با شجاعتی که خاص خود اوست، کارگران را به سخن آورده است که سفرههای خالیشان را در چشم بالادستیهایی میکنند که از معنویت و نور حرف میزنند و بر اریکه قدرت تکیه زدهاند. زبان او همان حرفهایی است که سالیان سال است مردم در حرفهای در گوشی، در تاکسی، صفهای نان و متروها و اتوبوسها در گوش هم پچپچه میکردند و او فقط انگشت اشارتش را با صدای رسا به سوی هدف نشانه گرفته است. او به فاصلهای اشاره میکند که بین مردم و سردمداران، مرزی پررنگ کشیده است. صحبتهایی که گاه و بیگاه از دهان این امام جمعه و آن مسئول در مورد تعداد وعدههای غذایی مردم یا سبک تغذیهای و زندگی آنها از دهانهایشان بیرون میپرد، تنها مصداقی است بر شکمبارگی خودشان و شاهدی بر دوری هولناک آن طبقهی مرفه رانتخوار حاکم از مردم پاییندست.
شعر توماج فقط به بیان وضعیت موجود اشاره نمیکند، بلکه امید میبخشید، به اتحاد فرامیخواند و همچون کاوه افسانهای مردم را به ندای خود میخواند و مانند ترانه دیوار پینگ فلوید، بر قوانین تحمیل شده میشورد و از دیگران میخواهد، همراه او این قوانین نابرابرانه را به زیر کشند: «ایول بشکن قانون نداریم/ قول میدم خوابی رو آروم نذاریم/ قول میدم کمتر از طاعون نباشیم/ متحد میشیم و باتوم فراری» (بازمانده. توماج و افراسیاب)
توماج همان نقشی را ایفا میکند که شاعران سیاسی معترض در دورههای پیشتر داشتند؛ در زمانی که شعر هنوز محبوبیت عام داشت و شعر شاعران در زبان مردم میچرخید و دست به دست میشد. همان وقتی که اخوان ثالث شعر تلخ زمستان را در اعتراض به کودتای ۲۸ مرداد سرود و یا شاملو که شعرش یکسره انقلابی و معترض بود. زمانی که شعر محبوبیتی عام داشت و شاعران در بین مردم شناخته شده بودند وکلامشان نفوذ داشت، شاعران معترض با سرودن اشعار سیاسی واکنش خود را به مسائل روز نشان میدادند. به دلیل ساختار اجتماعی خاص این دوره، فشار سانسور، مدرنیزاسیون و بسیار دلایل دیگر که در این مجال فرصت پرداخت آن نیست، مردم کوچه و خیابان رفته رفته از شعر فاصله گرفتند و شعر به محافل روشنفکری و خواص تحصیلکرده اهل ادبیات عقب نشست. تجلی ساختار اجتماعی در بافت زبان از نفوذ عام شعر کاست و این ویژگی تمام انواع شعر را در برگرفت. با وجود اینکه ما در همین دوره چند ماهه جنبش ژینا، سیاسیترین اشعار را خوانده و دیدهایم اما میبینیم که از حد خوانندگان محدودی فراتر نمیرود و به ندرت ممکن است شعر دیگر از آن نفوذ اولیه در بین مردم برخودار شود. در چنین شرایطی است که ترانه جایگزین شعر مردمی-اعتراضی شد و ترانهخوانان جای خالی محبوبیت شعرا را در بین عامه مردم پر کردند. در این بین، موسیقی رپ به دلیل ماهیت اعتراضی که دارد یکسره جایگزین شعر سیاسی دورههای قبل در بین مردم شد. از همین روست که رپرها که همواره مغضوب حکومت بودهاند، در دورهی جنبش ژینا بیش از پیش زیر ضرب حکومت رفتند و آماج فشار و سرکوب بیشتر شدند.
شعر توماج چه در قبل از جنبش ژینا و چه بعد از آن یکسره بر چنین بستری رشد کرد. از طرفی شخصیت صادق و صریح خود او، در کنار پایگاه طبقاتیاش و هنری که ممر معاشش نیست (برخلاف خوانندههای پاپ یا سنتی مجاز)، درآمدش نه ازطریق هنرش که از طریق شغلی است که او را مستقیم به طبقه کارگر و دیگر اقشار فرودست اجتماعی مربوط میکند. او که پدرش هم زندانی سیاسی بوده است گفته است که هیچکس در خانواده او شغل دولتی ندارد و با وجود تحصیلات دانشگاهی در رشته مهندسی مکانیک دو مدرک تراشکاری دارد و در کارگاهی فلزکاری میکند؛ پیشهای که او را به کاوه افسانهای ایران باستان که هم آهنگر بود و هم شورشی متصل میکند. مجموع این عوامل همچنانکه به محبوبیت عام او دامن میزند ترس را در دل دستگاه حاکم میاندازد و اهمیت دستگیری توماج نیز از همین روست.
در بیدادگاه
حکمی که برای توماج صالحی در دادگاه دربسته بدون حضور وکیل داده شد با عنوان پرطمطراق «مفسد فیالارض» (که بر اساس قوانین کیفری فقهی به معنای اعدام است)، ما را به واکاوی متن ترانههای او و بازتاب اجتماعی آنها میرساند. ترانههایی همچون «سوراخ موش»، «ترکمنچای»، «درد»، «فال»، «ببخشید»، «میدون جنگ» و... نوک تیز پیکان انتقاد را بدون هیچ پردهپوشی مستقیم به سوی حاکمیت گرفته است: «گرگه در نزد/ اونا درو شکوندن/بابا رو زندون کرد/ علفزارو سوزندن» (از: حبه انگور). حکم صادر شده برای توماج علیرغم تمام خشونت، بدعت، ناباوری و وقاحتی که دارد نشان از این است که حاکمیت از شعر و ترانه میترسد و در مقابل آن کم آورده است.
او نمیتواند پاسخ شعر انتقادی را با شعر بدهد بنابراین چاره را در معدوم کردن و قتل نفس میبیند. حتی معدود لشکریان هنوز طرفدار حاکمیت نیز باید زبانشان از این حکم بند آمده باشد چون در سال ۱۴۰۰، سایت مشرق از توئیت یکی از طرفداران حاکمیت گزارش داد که نوشته بوده است: «آیا میدانستید زمانی در ایران، آزادی بیان این طور بوده که شاعر برجستهای مثل میرزاده عشقی را به خاطر اشعار سیاسی و مخالفتش با رضاخان ترور میکردند و آب از آب تکان نمیخورد!» همین توئیت سایبری یا طرفدار نظام نشان میدهد که حتی برای آنها هم قتل هنرمند، امری ناباورانه است و نمیشود با کسی که تنها ابزارش قلم و زبان است با اسلحه و طناب اعدام مقابله کرد. ترس آنان از توماج و هر صدای معترضی آنقدر هست که نه تنها دادگاه را پشت درهای بسته برگزار کنند، بلکه بعد از اعلام حکم، خبرگزاری تسنیم، وابسته با سپاه پاسداران، ادعا کند که به دلیل همکاری توماج، حکم او از اعدام به حبس ابد تقلیل پیدا کرده است تا بدین طریق به سنجش افکار عمومی از میزان محبوبیت او دست بزنند. ادعایی که وکیل توماج به شدت آن را رد کرد و تقلیل حکم را کذب محض خواند.
توماج صالحی حالا فقط نام یک رپر نیست. حتی تنها نام یک خواننده معترض هم نیست و یا نماد اعتراض، او نماد هنرمند معترض است در جایی نه مثل هر جا، بلکه جایی که تاوان هنر مرگ است. حتی همین آزاداندیشی او که در شغلش هم نمود پیدا کرده است او را به نمادی از اعتراض در جامعهای تبدیل کرده است؛ جامعهای که در آخرین ترفند حکومت، برای به سکوت و تسلیم کشاندن مردم، بسط افسردگی در بین جوانان معترض است تا شعلههای به زیر خاکستر رفته جنبش یکسره به خاموشی گراید. حکم ظالمانهای که برای توماج صالحی صادر شده است چه به حبس ابد تقلیل بیابد و چه نه، در یک چیزثابت است: وحشت حاکمیت از هنر و هنرمند که سلاحی جز کلام ندارد از آن روی که حاکمیت توان دفاع از عملکرد خود را ندارد و چارهی خود را در قتل هنرمند میبیند.
نظرها
نظری وجود ندارد.