جمعی از کنشگران داخل در یکسالگی جنبش ژینا: زنان معماران سیاسی فردای ایران هستند
حمعی از فعالان مدنی در ایران در متنی که در اختیار زمانه قرار دادهاند، تحلیل خود را از جنبش «زن،زندگی، آزادی» در آستانه یکسالگی آن ارائه کردهاند. آنها نوشتهاند که جریانهای سیاسی باید برای آینده برخورد خود را با این شاخصها مشخص کنند: موضوع ستم جنسیتی، مساله زنان و کوئیرها.
یک سال از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» میگذرد؛ جنبشی اعتراضی که پس از قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی در بازداشت نیروهای گشت ارشاد شکل گرفت و ماهها ادامه داشت؛ جنبشی که جرقه آن پایمال شدن حقوق زنان بود. نام ژینا امینی به درستی رمز و نمادی شد برای اعتراضاتی که زنان در خط مقدم آن بودند و روسری، نماد اجبار دیکتاتوری مذهبی بر تن زنان را بر بالای سرهایشان چرخاندند و سوزاندند. این بار ستمکشیدگان دیگر نیز در کنار زنان ایستادند و جنبشی فمینیستی را شکل دادند که در آن حقوق زنان دریچهای شد برای بیان خواستههای گروههای تحت ستم و تبعیض مانند کوئیرها، کارگران، فرودستان شهری و روستایی و آنها که در حاشیههای طبقاتی و همچنین حاشیههای جغرافیایی زندگی میکنند.
این جنبش فمینیستی حاوی پتانسیلهای مهمی برای اکنون و آینده مبارزهها و جنبشهای اعتراضی در ایران است:
۱- جنبش زنان ایران در طول بیش از یکصد سال گذشته علیرغم سرکوب، انکار، تحقیر و اجحاف حقوقش در رژیمهای سلطهگر نه تنها از حرکت باز نایستاده است بلکه با یاد گرفتن، یاد دادن، کسب تجربه، و سازماندهی مدام (حتی در زمان افزایش سرکوبهای حکومتی)، آموختهها و نیروهایش را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده است. آنچه در طول این سالیان جنبش زنان ایران به دست آورده، اینک در سطح آگاهی عمومی، گستردهتر و پرتوانتر از گذشته است.
۲- جنبش زنان توان بسیج کردن سایر گروههای تحت ستم را دارد. اکثر حرکتهای اعتراضی در ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ به گروههای سیاسی یا طبقات اجتماعی خاصی تعلق داشتند. اما خاستگاه حقوق مبتنی بر جنسیت، گروههای مختلفی از زنان از طبقههای اجتماعی، فرهنگها، جغرافیاهای مختلف به هم وصل میکند و همگرایی برای تقابل با موضوع ستم را ممکن میکند. زنان به دلیل حضور سیالشان در همه این گروهها و طبقهها، نقش سیمانی را دارند که نیروهای معترض را به هم وصل میکند و در کنار هم قرار میدهند. نگاهی به خاستگاه طبقاتی مبارزان، بازداشتیها و کشتهشدههای جنبش ژینا به عنوان نمونه، تائیدیست بر این واقعیت.
۳- این جنبش نه نشان یک انقلاب بلکه برآیندِ انقلابهاست. تاریخچه یک سال این جنبش به خوبی نشان داد که زن، زندگی، آزادی نه تنها یک پویش سیاسی-اجتماعی بلکه جنبشی در راستای یک انقلاب اجتماعی برای تغییر باورها و عملکرد انسانها در جامعه است. اینک شاهدیم که در برابر سرکوب، خیابانها به ظاهر شور سابق را ندارند اما اثری تحولساز را در عرصههای مختلف در جامعه میتوان دید. این تحولها، قلب استبداد مذهبی مردسالار را در بلندمدت هدف قرار داده و مشروعیت حاکمیتی را دچار انسداد کرده است.
۴-جنبش فمینیستی ایران در این ماهها تنها با رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی مبارزه نکرد بلکه با هدف واژگون کردن برساخت دوگانه زن-مرد و پدرسالاری نهفته در آن، فضایی فراهم آورد تا جامعه کوئیر ایران نیز به صورت فعال خود را بخشی از این جنبش بداند. این از اولین جنبشهای اعتراضی در خیابانهای ایران است که کوییرها با پرچم و شعار در آن حضور داشتند و نمادهای خود را به عرصه عمومی آوردند.
با وجود تمام پتانسیلهایی که میتوان برای این جنبش در نظر گرفت این جنبش در مسیر خود با مشکلات و چالشهایی نیز روبهرو شد. حکومت با نظامیکردن سرکوبها و امنیتی کردن فضاهایی که سازماندهی در آنجا شکل میگرفت، توانست یک بار دیگر جنبش را تهدید و تحدید کند. تاریخ ۴۵ ساله گذشته گواه آن است که رژیم جمهوری اسلامی توان تحمل هیچ حزب سیاسی یا نهاد مدنی مستقلی را ندارد. در نبود تشکیلات قوی حزبی و مدنی در داخل ایران که حامی و نماینده جنبش باشد، چانهزنی با ساز و کار حاکم و گرفتن امتیاز دشوار است.
برخی از اپوزیسیون در خارج از ایران هم در نبود وجود تشکیلات مستقل سیاسی و مدنی، توان همراهی و تطبیق با واقعیتها و پویایی امروز وضعیت جنبشهای اعتراضی در داخل را ندارند و از طرف دیگر مثل هر گروه یا ساختار دیگری به فکر منافع خویش در کشورهای که در آن فعالیت میکنند، هستند و عملکرد آنها همچون گرگی در لباس میش، بازتولیدی است از پدرسالاری و برساخت یک نظام سرکوب دیگر.
چشمانداز آینده و کنش ما
پس از آغاز جنبش، زن، زندگی، آزادی، حرکت جنبشی به روشهای مختلف به حیات خود در یک سال گذشته ادامه داده است. هرچند خیابانها مانند ماههای اولیه پرشور نیست اما دور از انتظار نیست با توجه به بحرانهای مختلف معیشتی، سیاسی، زیستمحیطی و اجتماعی دوباره در آیندهای نزدیک خیابانها مملو از معترضان شود. سلسله جنبشهای سالهای اخیر، مخصوصاً از ۱۳۹۶ به بعد نشان میدهد اعتراضات در ایران فروکش نمیکند و هر بار قدرتمندتر از گذشته باز میگردد. با در نظر داشتن ریسک بیشتر آسیبپذیری زنان در تمام بحرانهای ذکر شده به ویژه بحران اقتصادی، مسلم است که حضور زنان در اعتراضات پیشبینیشده پررنگتر از پیش خواهد بود. در این میان دو مساله کلیدی نسبت به عرصه قدرت و تاثیر آن بر وضعیت زنان وجود دارد:
مساله اول تداوم بقای جمهوری اسلامی است که با استراتژی همیشگی حاکمیت یعنی سرکوب شدید و حذف و سیاستهای سلطه همراه است. بازداشتهای گسترده فعالان، حضور عناصر حجاببان در سطح شهر، حذف برخی رشتههای هنری در دانشگاهها، اخراج جمعی از استادهای دانشگاه و جایگزین کردن آنها با نیروهای خودی، اخراج و یا محدود کردن معلمان معترض در نظام آموزشی و طرح حجاب و عفاف نمونههایی از این روشهاست.
مساله دوم بحران خلاء قدرت است که در صورت براندازی یا سقوط جمهوری اسلامی ممکن است به وقوع بپیوندد. به دلیل فقدان احزاب مستقل سیاسی و تکثر آراء و تضاد در منافع گروههای موجود، آشفتگی، خشونت و افزایش بحرانهای سیاسی و اجتماعی خطری است که باید در صورت نبود جمهوری اسلامی در نظر گرفت. در طول ماههای گذشته نیز دیده شد که به عنوان مثال طرح ائتلاف برخی از اپوزیسیون خارج از کشور به شکست انجامید. در داخل ایران نیز تنازع ناسیونالیسم و گروههای طرفدار آن در کنار فدرالگرایان نمونهی دیگری ست که میشود به آن اشاره کرد. این مساله به معنای عقبنشینی و تن سپردن به سرکوب و بقای جمهوری اسلامی نیست. اما آنچه مهم به نظر میآید این است که براساس تجارب داخلی و منطقهای، این خلاء قدرت اگر نهایتاً قرار باشد روزی به پایان برسد ممکن است که نه با بهترین شکل دموکراسی و برابری بلکه با سلطه گروههای تمامیتخواه پر شود. نیروهای جنبشی و مدنی چارهای ندارند که با وجود سرکوبها به کار خود برای رقم زدن آیندهای بهتر و ساخت آلترناتیوی دموکراتیکتر ادامه دهند.
افقگشایی برای ادامه
حال سوال اینجاست که وظیفه زنان و دیگر افراد و گروههای تحت ستمی که در طول یک سال گذشته در کنار زنان در خیابانها فریاد آزادی و برابری سر دادند یا در خارج از ایران صدای اعتراضات و خواستههای فعالانِ داخل شدند چیست؟ آنچه ما در نظر داریم، حفظ همبستگی زنان در کنار سایر گروههای تحت تبعیض و یک صدا شدن آنها در تلاطم سیاسی این روزهاست. اگر برای دموکراسی، برابری و حقوق شهروندی قدم برمیداریم، صدای دادخواهیِ بهحاشیهراندهشدهترین گروهها باشیم. در یک همبستگی از پایین به بالا همواره اصل عدم بازتولید پدرسالاری و قدرت سلطهگر متمرکز را در نظر داشته باشیم؛ چرا که قدرت و حاکمیت در این سرزمین همواره در قالب پدرسالاری در طول تاریخ خود را بازتولید کرده است.
برنامه ما زنان این است:
اگر قرار است این احزاب یا گرایشهای موجود سیاسی امروز آلترناتیوی برای آینده ارائه دهند باید روشن شود که چگونه با این شاخصها برخورد میکنند: موضوع ستم جنسیتی، مساله زنان و کوئیرها. اگر کسانی به عنوان مثال سودای ناسیونالیسم مرکزگرا یا فدرالیسم را دارند باید از آنها پرسید چگونه حقوق شهروندی یا قوانین را از منظر تبعیض جنسیتی خواهند دید؟ چرا که در نمونههای تاریخی به کرّات دیدهایم چه در ساختارهای مرکزگرا و چه در سیستمهای فدرالیست چگونه تبعیضهای جنسیتی بازتولید یا تشدید شده است.
دوم: میخواهیم زنان معماران سیاست فردای ایران باشند و نه یک شهروند متقاضی خارج از عرصه سیاست؛ چرا که برای مراقبت از عدم بازتولید حاکمیتی پدرسالار هیچ تضمینی به اندازه فعال بودن خود زنان در عرصه سیاسی وجود ندارد. امروزه زنان به عنوان نیمی از جمعیت ایران با سابقه قرنها تحمل تبعیض و سلطه و با تجربه بیش از یک صد سال مبارزه و آگاهی علیه پدرسالاری، بهتر از هر گروه دیگری قادر به درک انواع تبعیضها در جامعه امروز ایران هستند. بیش از یکصد سال مبارزه به زنان آموخته است که چگونه حتی در بحبوحۀ جنبش، بزنگاه انقلاب یا حتی اوج جنگ از نیروی آنها استفاده میشود و سپس بهحاشیهراندهشده و حذف میشوند. تاریخ ایران نشان داده که چگونه بهحاشیهراندن و تبعیض علیه زنان خود به بازتولید یک استبداد دیگر انجامیده است و چگونه درخت آزادی و برابری پیش از بار دادن و به ثمر نشستن خشک شده است.
بنابراین ما زنان بر این باوریم که باید برای آینده ایران در کنار هم بایستیم و از دریچه انتقادی فعالیتهای گروههای موجود را تحت نظر داشته باشیم. ما باید براساس این پتانسیل در پیریزی احزاب و گروههای سیاسیای مشارکت کنیم که مبنای آنها شالودههای قانونی برای رسیدن به حاکمیتی بر اساس حذف تبعیضها از جمله تبعیضهای جنسیتی در تمام طبقات اجتماعی و هویتی باشد. ما با باز شناختن توانایی خود میتوانیم پیوندی برقرار کنیم بین مبارزه برای دگرگون کردن نظم موجود ــ که بر مبنای ارزشهای فرهنگی مردمحور است ــ و مبارزه برای دستیابی به عدالت اقتصادی، برابری و آزادی؛ پیوندی که مسیرش از بیراهه سیاست هویت جداست.
ما زنان براساس تجربیات تاریخی خویش دریافتهایم که کف درّه ستم و آخرین حلقه زنجیر نابرابری و تبعیض، همواره جنسیتی است و این نابرابریها و تبعیضها در نهایت بر روی بدنها تجسّد مییابد. به گروه یا کسان دیگری نباید چندان امیدوار بود بلکه امید را باید از درون مشکلات ساخت. ما امروزه به اجماع و همگرایی نیاز داریم، همانطور که زنان در جنبش زن، زندگی، آزادی عامل تجمیع کننده گروههای مختلف بودند. اکنون نیز برای تدوین ورق تازهای در سیاست ایران، زنان میتوانند همگرایی را بسازند.
نظرها
نظری وجود ندارد.