وقتی بحث از پیشهوری و قاضی محمد جرم میشود: پایاننامهی لیلا حسینزاده
میثم بادامچی − امیدواریم که حسینزاده و کوشندگانی چون او از فضاسازیهای ناسیونالیستهای افراطی ویا نیروهای حکومتی دلزده نشوند و تحقیق و نگارش در این زمینه حساس را ادامه دهند. باشد که دانشگاه مکانی شود برای حقجویی و حقگویی.
در فضای مجازی، ویدیوی کوتاهی از لیلا حسینزاده منتشر شده که بدون حجاب، با لباسی که بدوا شبیه به لباس گریلای کردی تصور شد (اما بعدا در تصاویر منتشر شده واضح بعدی مشخص شد که یک پیراهن ساده بلند بوده است)، در جلسهای از پایاننامهای که مرتبط با وضعیت چندفرهنگی شهر ترکی-کردی نقده است، دفاع میکند. اینکه حسینزاده در آغاز سخنانش از قاضی محمد و سید جعفر پیشهوری، در کنار هم، به نیکی یاد میکند، موجب شد ناسیونالیستهای افراطی در فضای مجازی علیه او ایجاد هیاهو کنند و با القاب ناروایی همچون حامی «متجاسرین فرقه پیشهوری و قاضی محمد» و تجزیهطلب، اعلام جرم کنند. با فشار این جریانات، دانشگاه تهران که تکلیفش به عنوان نماد دانشگاه ایران در دوران ریاستجمهوری ابراهیم رئیسی روشنتر از قبل شده است، اطلاعیه رسمی صادر کرد و اعلام کرد که لیلا حسینزاده پیش از این بر اساس رأی کمیسیون موارد خاص دانشگاه تهران، شرایط ادامه تحصیل را نداشته است. مطابق اعلامیه حکومتی دانشگاه تهران، اعضای هیأت علمی حاضر در این جلسه غیررسمی، «کنترل لازم متناسب با ارزشهای اسلامی، ایرانی» و ضوابط دانشگاهی نداشتهاند و تا زمان صدور حکم توسط «هیأت انتظامی دانشگاه تهران»، دو نفر از اعضای هیأت علمی حاضر در جلسه به حالت تعلیق درآمدهاند. این برخورد دانشگاه تهران بار دیگر فقدان آزادی بیان دانشگاهی را به موضوع روز فضای توییتر فارسی بدل کرد.
خود حسینزاده در توضیحی که در کانال تلگرامیاش در مورد جلسهی دفاعش آورده مینویسد:
وضعیت، بهنحو تراژیکی کمیک است. اگر میخواهید بدانید چرا آغاز دفاع از این پایاننامه با یاد پیشهوری و قاضیمحمد بود، بهترین راه این است که پایاننامه را بخوانید.
متن پایاننامه حسینزاده در مقطع کارشناسی ارشد انسانشناسی دانشگاه تهران با عنوان «هویت ملی و هویت قومی در شهر معاصر ایرانی: مطالعهی مورد نقده»، در همان کانال منتشر شده و در دسترس همگان است.
این پایاننامه به بررسی سه گفتمان ناسیونالیسم ایرانی، ناسیونالیسم تورک و ناسیونالیسم کورد در ایران معاصر میپردازد. پایاننامه به یاد سید جعفر پیشهوری و قاضی محمد، به «مردم نقده و خواستشان برای زندگی» تقدیم شده است.
حسینزاده در بخشی از سنوات دوران دانشجوییاش، به سبب فعالیتهایش درهمراهی با «قیام تشنگان در تاریخ معاصر ایران» به زندان افتاده بود و امروز با قید وثیقه آزاد است. (او در نامهای به تاریخ مهر ۱۴۰۱، از بند نسوان زندان عادلآباد شیراز، از اعتراضات دی ۹۶، آبان ۹۸ و از جنبش زن زندگی آزادی با تعبیر قیام تشنگان یاد کرده بود.) حالا در معرفی پایاننامه توضیح داده چون دوران زندان او را بهصورت غیرقانونی ذیل سنواتش آورده بودند، فقط تا ۳۰ شهریور فرصت دفاع داشت و برای همین، با همکاری اساتید، سریع جلسه دفاع تشکیل داده. اینکه دانشگاه تهران میگوید حسینزاده به دو علت «اتمام سنوات مجاز تحصیل» و «عدم ثبتنام در نیمسال دوم سال تحصیلی ۱۴۰۲ – ۱۴۰۱» از تحصیل محروم شده است، یک کلاه شرعی دروغین است.
در دانشگاه تهران
ولی چرا این اتفاقات در دانشگاه تهران رخ میدهد؟
بخشی از امر را میشود به سبب فضای امنیتی حاکم بر این دانشگاه فهمید. در همین دانشگاه اساتیدی مشغول به کار هستند که برای مجازات فعالین هویتطلب آذربایجانی، مقامهای امنیتی و قضایی ازایشان خواستند جزوهای با ارجاع به آثار اساتید مزبور تهیه کنند. توضیح آنکه وقتی در مرداد ۱۴۰۰ تظاهراتی در تبریز در همبستگی با مطالبات مردم عرب خوزستان شکل گرفت، تعداد زیادی از فعالین مدنی آذربایجانی بازداشت شدند. آن زمان در حکم منصوب به قوه قضاییه که در فضای مجازی دست به دست میشد، برای مجازات اکبر نعیمی (از بازداشت شدگان) از او خواسته شده است جزوهای نودصفحهای با موضوع «سیاست استعماری تفرقه افکنی به وسیله ترویج قومیتگرایی و ضرورت عقلی و شرعی وحدت اسلامی» تألیف کند و در آن مشخصا به دو کتاب رفرنس دهد: «قومیت و قومگرایی در ایران؛ افسانه و واقعیت» نوشته حمید احمدی، استاد استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، و دیگری کتابی با عنوان «اسلام و ملیت و قومیت از دیدگاه امام خمینی». همین بخشی از پشت پرده داستان وضعیت سیاسی این دانشگاه مادر کشور را برای ما مشخص میکند. (برای شرح برخی عقاید حمید احمدی در مورد هویتطلبی قومی و اینکه او چطور به نظریهپرداز گروههای ناسیونالیست وفادار به جمهوری اسلامی بدل شده است بنگرید به این مقاله و این مقاله از نگارنده.)
چنانکه محمدرضا نیکفر در یادداشتی خاطر نشان میکند، واکنشهای هیستریک به پایاننامهی لیلا حسینزاده وجود یک جبههی متحد حول ارتجاعِ سلطانی−ولایی را یادآور میشود: جبههای که یک سویش فعالان رسانهای شاهپرست قرار دارند که ظاهرا مخالف جمهوری اسلامی هستند، سوی دیگرش رسانههای امنیتی فارس، تسنیم ویا "آذریها". تمام این گروهها، که اقتدارگرایی ایشان را که در ظاهر مخالف هماند به هم پیوند میدهد، خواهان پاکسازی در نهاد علم در ایران هستند، برای اینکه در دانشگاه به موضوعهایی مرتبط با تبعیض پرداخته نشود. این نگاه گاهی در پس نام مستعارنظریهی ایرانشهر جواد طباطبایی خود را مخفی میکند. (در مورد نظریهی تبعیض نیکفر بنگرید به: محمدرضا نیکفر، «اندیشه بر ستمگری»، رادیو زمانه، ۱۲مهر ۱۴۰۲، و نیز بخشهای دیگر از مجموعهی «در ایران چه میگذرد»، به قلم هماو که در واکنش به قیام ژینا نگاشته شده است.)
فرهنگگرایی تورک در ایران و رابطهی آن با هویتطلبی کوردی
پایاننامه لیلا حسینزاده با تکیه بر مجموعهای از مصاحبههای میدانی انسانشناختی، ویا منابع نظری (همچون کتاب «بازنگری تجدد ایرانی»، ۲۰۱۳، به قلم کامران متین) نوشته شده است. نکات جالبی در مشاهدات حسینزاده هست که به بخشی از آنها در ادامه اشاره میکنیم.
نتیجه تحقیقات او نشان میدهد که در دوران پهلوی، همزمان با بالا رفتن درآمد نفتی و صنعتیسازی بیشتر تهران و مرکز، مهاجرت تورکهای[۱]آذربایجان به پایتخت شتاب میگیرد. این توسعهی ناموزون همراه بود با سیطره هویتی فارسی و تحقیر شغلی-هویتی برای تورکهای آذربایجانی. آذربایجانیها طی اواسط دههی ۱۹۷۰، در قیاس با فارسها شرایط استاندارد معیشتی نداشتند، گرچه در قیاس با کردها و بلوچها وضعیت بهتری داشتند. مثلا نسبت تعداد دکتر یا دندانپزشک ویا پرستار یا کارگر شاغل در بخش صنعت (در برابر کارگران کشاورز) در ازای کل جمعیت، در تهران چندین برابر استانهای آذربایجان بود. (ص.ص. ۱۱۱-۱۱۰) وجود این شکافها، در کنار سنت تاریخی آذربایجان در سازماندهی و مشارکت در سیاست، در کنار اختناق حاکم دوران پهلوی، منجر به بروز واکنش سیاسی علیه حکومت پهلوی شد. در سال ۵۶ اعتراضات دانشگاهی تبریز در ۲۱ آذرماه، سالگرد تاسیس و شکست فرقه دموکرات، واکنش و هراس حکومت را برانگیخت و سرکوب شد. در ۲۹ بهمن ۵۶، یکی از مهمترین قیامهای مختوم به شرایط تنش انقلابی ۱۳۵۷ رخ داد. (یکی از منابع اصلی حسینزاده در این بخش کتاب "مرزها و برادری: ایران و چالش هویت آذربایجانی"، نوشتهی برندا شیفر است که در سال ۱۳۸۵ به فارسی هم ترجمه شده است.)
در ادامه حسینزاده به موضوع فرهنگگرایی ترکی در ایران پس از انقلاب میپردازد. او این بخش را با روایت اتفاقات مربوط به حزب خلق مسلمان در آذربایجان، حول شخصیت آیتالله شریعتمداری در سال ۱۳۵۸ آغاز میکند. متاسفانه در مورد جریان خلق مسلمان تبریز تحقیقات آکادمیک بسیار اندکی شده است، و عمدهترین منبع حسینزاده هم در اینجا اثر برندا شیفر، در کنار اشاراتی بسیار گذرا به کتاب ماشاالله رزمی (نشر مجلهي ترکی-فارسی تریبون، استکهلم، سال ۲۰۰۰) است، که کافی نیست. او به نقل از ماشاالله رزمی مینویسد با اینکه در آغاز خواست عدم تمرکز دولت و اختیارات محلی به صورت نامنسجم در حاشیهی اهداف حزب خلق مسلمان بود، در عمل این موضوع به یکی از خواستهای مرکزی حزب بدل شد. یعنی حزب خلق مسلمان به حزب ترکها تبدیل شد و عملا «مجبور شد خواستههای تاریخی و ملی مردم آذربایجان را در سرلوحهی تبلیغات خود قرار دهد.» (ص. ۱۱۴)
فرهنگگرایی تورک پس از سرکوب ۱۳۵۸ حزب خلق مسلمان به لحاظ سیاسی دورهای سکوت و خاموشی را تجربه کرد. یکی از دلایل این خاموشی اشتراک هویتی ترکها با اکثریت ایران در مذهب شیعه، و امکان مشارکت ایشان در سازوکارهای حکمرانی حکومت مرکزی بود.
با این حال، فروپاشی شوروی و شکل گیری جمهوری جدید التاسیس آذربایجان، موجب تغییر رابطهی میان حکومت مرکزی و تورکهای ایران شد و نهایتا به تکوین «حرکت ملی آذربایجان» انجامید. در دهههای ۷۰ و ۸۰ شمسی دانشجویان تورک به ویژه در زنجان و تبریز نقش بهسزایی در انسجام اعتراض به تبعیضهایی که علیه زبان تورکی و هویت تورکی جریان داشت، داشتند. از سال ۸۸ که تیم فوتبال تراکتور به لیگ برتر راه یافت، فرهنگگرایی تورک همچنین در ورزشگاههای فوتبال رخنمایی کرد. حسینزاده توضیح میدهد حرکت ملی نام جنبشی است که مجموعهای از کنشها و اعتراضات را مبتنی بر فرهنگگرایی تورک دربرگرفته. مجموعه کنشهای ذیل حرکت ملی آذربایجان سکولار بوده و با تاکید بر هویت تورکی و زبان تورکی ذیل شعارهایی چون «هارای هارای من تورکم» چارچوببندی شده است. طی سالهای گذشته شعار «ئازادلیق، عدالت، میللی حکومت» در برخی تجمعات حرکت ملی سرداده شده که اصطلاح «میللی حکومت» در این شعار به حکومت ملی آذربایجان در دورهی پیشهوری ارجاع دارد. این شعار حامل خواست خودمختاری است. طی این سالها بسیاری از کنشگران تورک بازداشت شدهاند و احزاب منسوب به ایشان مانند گاموح یا ینی گاموح غیرقانونی اعلام شده است. (صص. ۱۱۶-۱۱۵)
در مورد رابطهی ناسیونالیسم تورک و کرد هم نویسنده مینویسد رابطهی ایندو بارها با نزاع یا اتحاد گره خورده است. شیخ عبدالله و سمکو، با هدف دستیابی به کردستان یکپارچه، تورکهای منطقه، و البته ارمنیها و آشوریها را، سرکوب کردند، در حالی که هردو در دورههایی همینطور با پشتیبانی و همکاری دولت ترکیه عمل میکردند. با اینکه فرقهی دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد بنوعی در ائتلاف با یکدیگر شکل گرفتند، خصوصا در استان آذربایجان غربی با اختلاط جمعیتی که بین ترک و کرد وجود داشت، نزاع ارضی بین دو دولت خودگردان یا هوادارانشان جریان داشت. (در این زمینه همچنین بنگرید به میثم بادامچی، «ارتباط فرقه دموکرات آذربایجان با حزب دموکرات کردستان و جمهوری مهاباد»، ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲؛ و نیز «اصغر شیرازی و ناسیونالیسم کُردگرای قاضی محمد»، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، زمانه، از مجموعهی نهبخشی بازخوانی حکومت یکسالهی فرقهی دموکرات در آذربایجان)
پس از تأسیس جمهوری اسلامی، کوردها و تورکها تقلاهایی برای ایجاد ائتلاف کردهاند که به نتیجه نرسیده. بیشک نمیتوان اثرات رابطهی بین جنبشهای ترکی و کردی در ترکیه را بر روابط بین دو ملت یا قومیت در ایران نادیده گرفت، گرچه حسینزاده بر این موضوع متمرکز نمیشود. او همچنین به درستی توجه کرده است که پس از شکست فرقهی دموکرات و بی پاسخ ماندن مسئلهی زبانهای غیرفارسی و نوعی از حکمرانی (که مولد تبعیض علیه ملل مختلف نباشد) در بین نیروهای سیاسی مرکزی، به تدریج سیاستورزی هویتگرای تورک از تعامل با نیروهای سراسری فاصله گرفته است، امری که تبعاتش تا امروز ادامه دارد.
بخشهای بعدی پایان نامه مبتنی بر «مصاحبههای عمیق، گفتگوهای دوستانه و نظرسنجیهای شفاهی» فضای هویتی و روابط بین تورک و کورد در شهر چندفرهنگی نقده را بررسی میکند. (ص. ۱۲۲ به بعد) شهر نقده در جنوب استان آذربایجان غربی، دارای جمعیت مختلط تورک و مورد با اکثریت تورک است. تورکهای شهر شیعه تبار و کوردها سنی هستند.
حسینزاده توضیح میدهد که وقتی در ماشین از مهاباد به سمت نقده برای انجام تحقیق میدانی در حال حرکت بود، همراه محلی از او میپرسد: «توی گوشیت چیزی نداری؟ شال سرت باشه. حرفی نزنی حساس بشن، اگر پرسیدن برای چی به نقده میرید چی بگیم؟» برای او که پیشتر در شهرهای مرکزی ایران زندگی کرده بود، این سئوال مطرح بوده که چرا ممکن است در ایست بازرسی بپرسند: برای چه به این شهر میروی؟ بعدها نویسنده روایتهای زیادی در مورد کسانی میشنود که ساعتها در ایست بازرسیهای آذربایجان غربی و کردستان بازجویی شدهاند. (ص. ۱۱۹) امری که برخورد شدیدا امنیتی حکومت با منطقه را هم نشان میدهد.
نویسنده مینویسد شاید مهمترین نقطهی بروز نزاع که به صورت شکاف پرنشدنی هویتی بین تورکها و کوردها خودش را نشان میدهد، تصویر «تورک حکومتی» در برابر «کورد حزبی تروریست» باشد. کوردها به او میگویند دولت در آذربایجان غربی تورک است؛ نه فقط مسئولان دولتی و مدیران شهری بیشتر تورک هستند، تورکها در سیستم قضایی-امنیتی و نظامی هم دارای مسئولیت هستند. این در حالی است که برخی کردها افتخارشان این است که در عمرشان به یک نفر سپاهی هم روی خوش نشان ندادهاند. در یک سو تورکها میگویند کوردها تحت نفوذ احزاب مسلح کورد هستند که در بسیاری موارد در عملیات افراد بیگناه را کشتهاند. (ص. ۱۳۶) در سوی دیگر کوردها میگویند تورکها به عنوان بخشی از حکومت مرکزی ما را سرکوب میکنند. کوردها اِشکال میکنند که تورکها هیچ تشکیلات مستقلی از حکومت شکل ندادهاند و تورکها میگویند در غیاب امکان تشکلیابی آزاد، آنها بدون دولت مرکزی در مقابل احزاب کورد بیدفاعند.
حسینزاده میافزاید:
جنگها و قتلعامها در نقده، از جانب هرکدام از طرفین دستنخورده و بدون تحلیل انتقادی از خود باقی ماندهاند. این زخمها مورد هیچ معاینه و جراحیای قرار نگرفتهاند و هنوز از آنها خون میچکد....در بستری از شکاف و نزاع پایدار، تحلیل سرد و منصفانهی تاریخ نزاعها بسیار دشوار شده، عمومی نبودن اسناد این وقایع بر بغرنجی وضعیت افزوده. (ص. ۱۴۸)
هنوز هراس تورک از قاچاقچی همچون دوره سمکو پایدار است، گرچه کوردها تاکید میکنند او خود کوردها را هم کشت. کوردها نمیتوانند به لحاظ تاریخی هم فاصلهای بین حکومت مرکزی و تورکها ببینند، چرا که در نظر ایشان تبار تورکها طی هزار سال در ایران با حکومت مرکزی گره خورده است. (ص. ۱۴۸) نکته دیگر آنکه حزب دموکرات کردستان پس از شکست مهاباد و اعدام قاضی محمد به سازماندهی خود دست زد (میدانیم این حزب در اعتراضات مهسا-ژینا هم فراخوان داد و نقش داشت)، اما شکست خونین فرقهی دموکرات آذربایجان همزمان با نزاعی درونی در بین روشنفکران ترک بر سر اینکه «که آیا باید سازماندهی محلی بین تورکها داشت یا به نیروی سراسری ایران پیوست؟ » منجر به انقطاع سازمانیابی تورکها شد. (ص. ۱۳۷)
سخن آخر
برای اینکه بدل به یک کتاب آکادمیک خواندنی شود، پایاننامه لیلا حسینزاده محتاج اضافه کردن بر منابع و بازنویسی از این منظر است. خود نویسنده در معرفی آورده «این پایاننامه هنوز ویرایش نگارشی نشده و ارجاعات آن درون متن تدقیق نشده است.» اساتید داور در لحظهی دفاع نکاتی فنی داشتهاند که هنوز اعمال نشده است. همه اینها باید لحاظ شود. امیدواریم که حسینزاده و کوشندگانی چون او از فضاسازیهای ناسیونالیستهای افراطی ویا نیروهای حکومتی دلزده نشوند، و تحقیق و نگارش در این زمینه حساس را ادامه دهند. باشد که دانشگاه مکانی باشد برای حقجویی و حقگویی.
–––––––––––––––––––
پانویس
[۱] ما در این نوشتار هم از هردو رسمالخط ترک و تورک، و نیز کرد و کورد، استفاده میکنیم. حسینزاده در پایان نامه تنها از تورک و کورد استفاده کرده است.
نظرها
اشتباهات بزرگ لیلای عزیز
درود امیدوارم لیلا جان این متن به دستش برسد یا این متن رو برایش کسی که خوانده بخواند: لیلا جان به نظرم در درک ایرانشهر دچار اشکال شدی ببین ما حکومت داشتیم سلجوقیان یک حکومت ترک بودند ولی ایرانی بودند همین سلجوقیان وقتی انشعاب میکنند وسلجوقیان بیزانس رو تاسیس میکنند که درواقع مردم ترک ترکیه بازمونده اونها هستند زبان مرکزی واداری حکومت سلجوقیان بیزانس زبان پارسی بوده این حرف من نیست شما برو منابع ترکیه ای به زبان ترک رو بخون زبان اداری حکومت سلجوقیان بیزانس زبان پارسی بوده ایرانشهر بزرگتر از تصورات ما هست آریا معانی متعددی دارد چه چندتاشون از این قرار هست نجیب وشایسته ودرست کردار خب وقتی میگیم مردمان آریایی منظور اصلی نژاد نیست بلکه منظور اصلی مردم شایسته ودرست کردار هست به نظرم باید نگاه دقیق تری به ایرانشهر داشته باشی
نژادستیزی نیست اما
سلام علیکم این نژاد ستیزی نیست ومن منکر وجود قتل ناموسی ویا خشونت علیه زنان در بین پارسها نیستم اما آقای میثم بادامچی وسرکار خانم لیلا حسین زاده ازتون خواهش میکنم بی طرفانه پژوهش کنید وببینید آیا به طور نسبی قتل های ناموسی در بین پارسها وخشونت علیه زنان بین پارسها نسبتا کمتر از سایر اقوام ایرانی نیست؟وهمینطور به طور نسبی رعایت حقوق زنان بین پارسها بیشتر از سایر اقوام ایرانی هست وحالا تو همون پارسهایی که رعایت حقوق زنان کمتر میکنند وخشونت علیه زنان بیشتر میکنند بیشترشون اهل شهر تهران تا پدر بزرگ نیستنو یعنی پدر بزرگ پارس وتهرانی بوده وتا این خشونت گر اینجوری کم تر اینجوری هست امیدوارم نظرم نشون داده بشه وسانسور نشه واگر اشتباه میکنم بگویید تو اشتباه میکنی من نمیگم در بین پارسها قتل ناموسی وخشونت علیه زنان نیست چرا هست اما از سایر اقوام کمتر هست وتو پارسهای تهرانی باز کمتر از پارسهای بقیه جاها هست نه اینکه نباشد این موضوع
جوادی
ارنست رنان یک ملت را بر اساس نسیان یا فراموشی تعریف می کند: اعضای یک ملت و در نتیجه اعضای یک کشور فقط کافی است که تنوع فرهنگی اولیه خود را فراموش کنند. یک فرانسوی معمولی می داند که شراب می نوشد، بک نشان افتخار دارد و جغرافیا نمی داند. در خود فرانسه، این معمول ترین تعریف از یک فرانسوی نوعی است. اما این فرانسوی نوعی نمی داند که خودش یا اجدادش از قوم گل، بروتون، فرانک، بورگوندی، رومی، نورمن یا قوم دیگری هستند. این طاق نسیان ملی و این فراموشی مبارک هست که فرانسه را فرانسه می کند... آنچه یک ملت امروزی را شکل می دهد، عضویت بدون لقب و مشارکت در کلیت ملت بدون واسطه ی هر گونه دسته بندی فرعی است. ( منبع: ناسیونالیزم اثر ارنست گلنر) به نظرم ایرانی ها می توانند نگرش فرانسوی درباره مفهوم ملت را الگو قرار دهند. روشن است که تقسیم مردم ایران به فارس ها، بلوچ ها، کردها ، ترک ها و غیره دسته بندی فرعی است. باید بر حقوق بشر و شهروندی و هویت انسانی تاکید شود نه بر هویت های قومی، مذهبی، ملی ، جنسی و غیره. به بیان دیگر هرگاه هویت های اخیر به عنوان هویت های اصلی قلمداد شوند آنگاه هویت انسانی که حقوق بشر بر آن استوار است به حاشیه رانده خواهد شد و ما شاهد تبعیض و نقض حقوق بشر خواهیم بود. ایده زن، زندگی، آزادی عام گرایی و برابری ملهم از فلسفه روشنگری را می ستاید نه خاص گرایی و مفهوم رمانتیک ریشه را. من با سیاست شهروندی بر مبنای ریشه ها مخالفم. بنابراین هم با ملی گرایی باستان گرا مخالفم و هم با ناسیونالیزم قومی. به جای سیاست ناسیونالیستی شهروندی بر مبنای ریشه، باید از سیاست شهروندی بر مبنای حقوق بشر و برابری طرفداری کرد. طرفداری از هویت انسانی و حقوق بشر یک چیز است و طرفداری از ناسیونالیزم قومی که مفهوم تبعیض قومی را دستاویز قرار می دهد ، چیز دیگری است. آنچه آقای بادامچی و امثال آن تحت عنوان فرهنگ گرایی و یا هویت طلبی از آن دفاع می کنند همان ناسبونالیزم قومی است که گرایش خطرناکی است که همانگونه که در یوگسلاوی و اتحاد شوروی سابق و بسیاری جاهای دیگر مشاهده شد می تواند به پاکسازی قومی و درگیری های قومی و ملی منجر شود. درگیری اخیر در کرکوک و کشته شدن سه نفر نشان می دهد که حتی در یک نظام فدرال که دموکراسی در آن ریشه ندارد، سیاست هویت طلبانه می تواند به خونریزی بیانجامد.
لیلا
کسانی (نظردهنگان) از حقوق بشر دم میزنند که همّ و غمشان یکدست سازی و توجیه تبعیضهای مذهبی، زبانی، قومی است. حقوق کلی بشر دیگر چه صیغه ای است؟ حق تحصیل به زبان مادری به زعم امثال ایشان کلی است، چون از دهه ها تبعیض علیه کودک کورد، تورک زبان هیچ تصوری ندارد (اگر مغرض و سفسطه باز نباشد). متوجه نیست چه بلایی بر سر عزت نفس، اعتمادبنفس کودک غیرفارس زبان می آید.
آموزش زبان مادری ممکن؟ومعقول؟
دوست عزیزی که در مورد آموزش به زبان مادری سخن فرمودی عزیز من اگر بچه های کرد تو کردستان به کردی فیزیک وشیمی وریاضی یاد بگیرن بچه های به قول شما تورک به تورکی یاد بگیرن پیوند بین این مردم کرد وترک شکسته میشه ببین هموطن عزیزم لیلاجان عزیز تو همین تحقیقش نشون میده چه قدر تو نقده بین کرد وترک اختلاف هست حالا این پیوند زبان پارسی هم از بینشون بردار چه چیزی میماند؟ واقعا چه میماند ومن هم خوب طعم نتونستن پارسی خوب حرف زدن رو کشیدم با اینکه پدر ومادر پارس بودن اما برخی کلمات رو با لهجه ترکی حرف میزدم ومسخره بچه ها هم شدم حتی بچه های ترک هم میگفتن تو چرا اینجوری میگی معلممون هم میگفت تو تورکی عمدا میگی ترک نیستی این رو گفتم بگم میدونم چی میگی اما آیا برداشتن زبان پارسی چاره هست؟
جوادی
در پاسخ به لیلا، دوباره متنی که نوشتم را خوندم. من از عبارت حقوق کلی بشر استفاده نکردم. آدم گرسنه کتاب فروشی را کباب فروشی می خواند. من با حق آموزش به زبان مادری مخالف نیستم ، بلکه با ملی گرایی قومی مخالفم زیرا می تواند خطر پاکسازی قومی و جنگ بر سر قلمرو را موجب شود. همانطور که به زبان مشترک بین المللی نیاز هست به زبان مشترک بین اقوام ایرانی هم نیاز هست. ممکن است گفته شود چرا باید این زبان مشترک ، زبان فارسی باشد؟ خوب فرض کنیم زبان اسپرانتو یا زبان انگلیسی زبان مشترک بین اقوام ایرانی انتخاب شود، آیا عزت نفس و اعتماد به نفس کودکان ایرانی از اینکه زبان اسپرانتو یا انگلیسی یعنی غیر از زبان مادری شان را بیامورند، آسیب می بیند؟ آیا فقط این زبان مشترک فارسی باشد، عزت نفس و اعتماد به نفس کودکان تورک و کورد آسیب می بیند ولی اگر زبانی دیگر باشد، آسیب نمی بیند؟ زبان مادری ام فارس نیست ولی من به خاطر نمی آورم که تحصیل به زبان فارسی به عزت نفس یا اعتماد به نفس من آسیب زده باشد. من ملی گرا نیستم و نگاه اسطوره ای و نژادگرایانه به مفهوم ملت ندارم. برای من ملت یک شخص حقوقی است مثل مفهوم شرکت و موسسه. من ملی گرایی ایرانی فارس محور را قبول ندارم اما ملی گرایی قومی را بدتر از آن می دانم. ملی گرایی ایرانی فارس محور باید تعدیل شود و اقوام دیگر را به حساب آورد. آیا راه حل تبعیض جنسیتی ، جدایی زنان و مردان است که راه حل تبعیض قومی، جدایی اقوام باشد؟ راه حل هر نوع تبعیضی تاکید بر برابری و حقوق بشر و مفهوم شهروند است نه تاکید بر قومیت یا ملیت.
نقشه های اصلاح طلبان
امیدوارم لیلا حسین زاده دقیق دقت کند که ایشان از نمادهای اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ هستند که شعار محوریش اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا بود خب اصلاح طلبان میخواهند بگن نماد این اعتراضات تجزیه طلب هست مردم برید به اصلاح طلب رای بدهید لیلاعزیز به نظرم بهتر است به این موضوع توجه کند درست است که از اعتراضات دی ۹۶ جریان های چپی مثل لیلا عزیز نقش مهمی در اعتراضات داشتند اما بخش مهمی از مردم عادی مخالف حکومت به جریان ملی گرا نزدیک تر هستند تا جریان چپ