دیدگاه
خشونت جنسی: تجربهای که «ما» را به یکدیگر پیوند میدهد
دربارهی دیدبان آزار و دشمنی دیرینه نظام با کنشگران حوزه زنان
کتایون ــ این یادداشت در تلاش است نشان دهد چرا دیدبان آزار به عنوان یک پلتفرم فمینیستی که با خشونت جنسی مبارزه میکند، مورد هدف حکومت قرار گرفته؛ و چرا هر گونه «جمعی» از کنشگران حوزه زنان و اقلیتهای جنسی، برای نظام جمهوری اسلامی خطرناک شمرده میشود.
خشونت جنسی تجربهای است که ما را به یکدیگر پیوند میدهد؛ تجربهای چنان فراگیر که به ندرت کسی از آن در امان مانده است. اگرچه خاستگاه طبقاتی، نژادی، ملیتی، جنسیتی، شرایط سنی و حتی توانایی جسمانی-روانی و ... تجربههای متفاوتی برایمان رقم میزند، اما این زخمهای مشترک، اشارتی است بر ضرورت قدم برداشتن برای ایجاد حساسیت در جامعه ایران و سازماندهی علیه ساختارهای متقاطع تولید و بازتولیدکننده خشونت.
اولین بندِ دربارهی ما، در وبسایت دیدبان آزار
چندی پیش، مستندی به نام «خبرچین» توسط خبرگزاری میزان منتشر شد که در راستای پروندهسازی برای نیلوفر حامدی و الهه محمدی ساخته شده بود که به شش و هفت سال زندان محکوم شدند. فیلمی که با بریدن و کنار هم گذاشتن حرفهای خصوصی این دو خبرنگار و تلفیقی از گزارشات واقعی و ساختگی و برداشتهای غیرمنطقی، سعی داشت قوه تشخیص مخاطب را از بین ببرد و تلاش این دو خبرنگار را در حوزهی زنان در کشوری با آمار بالای خشونت و تبعیض جنسی زیر سوال ببرد.
در این مستند، به همکاری نیلوفر و الهه با غنچه قوامی، سردبیر و گرداننده پلتفرم فمینیستی «دیدبان آزار» اشاره و به دروغ ادعا میکند که قوامی با «دولت متخاصم آمریکا» و همچنین «اتحاد برای ایران» در ارتباط است و از آنها بودجه دریافت میکند. به همین ترتیب، با جاسوس نشان دادن قوامی، سعی بر زیر سوال بردن همکاری نیلوفر و الهه با پلتفرم دیدبان آزار و دوستی آنها با یکدیگر دارد.
تصویر ارائهشده از دیدبان آزار و فعالیتهای سردبیر آن در مستند خبرچین با اهداف و سیاستهای این بستر فرهنگی و سردبیر این پلتفرم کاملا در تضاد است. این تصویرسازی، در راستای مخدوش کردن فضاهای گروهی و ارتباطهای جمعی کنشگران حوزه زنان و اقلیتهای جنسی است تا نهتنها تلاشهای بیوقفه آنان در زمینه خشونت جنسی را بیاهمیت جلوه دهد، بلکه فعالیت آنها را در راستای کسب منافع شخصی و وابسته به سازمانها و دولتهای غربی نشان دهد. دیدبان آزار با سالها سابقهی فعالیت در زمینه خشونت جنسی، فضایی مستقل ایجاد کرده که بدون کمک مالی هیچ سازمان و دولتی و تنها با تلاش و حمایتهای داوطلبانه زنان تداوم پیدا کرده است.
همبستگیهای فمینیستی فرامرزی، چوبی بزرگ لای چرخ نظام پدرسالارانه
اما فعالیت این پلتفرم چیست و چرا همکاری با دیدبان آزار مورد هدف قرار میگیرد؟ این پلتفرم آنلاین کار خود را با گزارشهای آزار جنسی، اعلام مکانهایی که در آن این اتفاق صورت گرفته و آگاهیرسانی برای دانستن نحوه برخورد و حمایت از فرد آزاردیده آغاز کرد. «رویتپذیر کردن تجربههای افراد از خشونت جنسی بهواسطه بررسی، تحلیل و انتشار روایات ثبتشده روی نقشه سایت و دیگر روایات ارسالی»، «حمایت از افراد خشونتدیده و ارجاع بازماندگان خشونت جنسی به وکلای داوطلب و رواندرمانگران» و «به چالش کشیدن کلیشههای اجتماعی پیرامون خشونت جنسی و مقابله با عادیسازی آزار و اذیت مبتنی بر جنسیت، نژاد، مذهب و ...» از مواردی است که خود پلتفرم در حیطهی فعالیتهای خود ذکر کرده است. سوال اینجاست که چرا باید به چنین فضایی سوظن داشت؟
فضایی که کمبود آموزش و اطلاعرسانی در رابطه با مشکلات جنسی و عدم حضور سازمانها و موسسات حمایتی در جامعه را تا حدودی پر میکند و به آگاهیرسانی و سلامت روحی و فیزیکی افراد جامعه میپردازد.
در واقع این کمبود آموزش و نبود موسسات مرتبط، ارتباط مستقیمی با مخالفت نظام در آگاهیرسانی حول مسائل جنسی و جنسیتی دارد. سیاست جهموری اسلامی، سرپوش گذاشتن روی مشکلات، انکار ریشههای آن و نشان دادن تصویری مثبت و ساختگی در رسانه است که برخی اوقات حتی تلاشی برای باورپذیری آن نیز نمیشود. در واقع، در جامعهای با قوانین نابرابر، تبعیضآمیز و جنسیتزده که ماموران آن نمادهای خشونت جنسی هستند، نمیتوان انتظار داشت که خشونت جنسی دغدغه مسئولان آن باشد. کما اینکه با این شرایط، شاهد تلاشهای گروهی و فردی زیادی در ایران بودیم و هستیم که با وجود موانع مختلفی چون سرکوب و سانسور سیستماتیک و فشارهای جامعه به دلیل تابوهای فرهنگی، به فعالیت خود در این زمینه ادامه میدهند.
در ابتدای جنبش من هم و شکستن تابوی سکوت در برابر آزار جنسی، ماهنامهی مدیریت ارتباطات در سال ۱۳۹۴ اعلام کرد، ۹۰ درصد خبرنگاران زن در ایران تجربه آزار جنسی داشتند و ۳۶ درصد آمار آزارگران، مسئولان و مدیران دولتی بودند. پس از آن، در ویدیویی منتشر شده از راوی آنلاین، تعداد زیادی از خبرنگاران به روایتِ آن دسته از آزارهای جنسی پرداختند که در حین کار حرفهای خبرنگاری خود، با مسئولان و مدیران دولتی تجربه کرده بودند. (لینک) بنابراین شکستن این سکوت و آگاهیرسانی دربارهی آن، برای مسئولان و مدیران خوشایند نبوده و نیست.
اما در کنار این کنشگریها، پلتفرم دیدبان به موضوعات نظری و ادبی نیز میپردازد. «فعالیت رسانهای در چهارچوب متون تالیفی، ترجمه و مصاحبه» و «توسعه ادبیات نظری و پژوهشی در حوزه خشونت جنسی» از دیگر مشغلههای این پلتفرم است که روز به روز گستردهتر شده و ابعاد نظری بیشتری را در برمیگیرد. پس از قیام ژینا، این توسعه به اوج خود رسید. تعداد زیادی از زنان و اقلیتهای جنسی و جنسیتی، از داخل و خارج از کشور، برای تبادل نظرات، مشاهدات و تحلیلهایشان علاقه نشان دادند و موج زیبایی از این تبادلات، در قالب نوشتههایی با مضامین مختلف شکل گرفت که فضای دیدبان آزار را تبدیل به مکانی امن برای گفتوگویی فرامرزی کرد.
آرشیوسازی نگاههای متنوع و متکثر زنان و اقلیتهای جنسی، چه در داخل و چه دیاسپورا، از اهمیت ویژهای برخوردار است. چراکه تاریخی کمتر شنیده شده را ثبت میکند که مبارزات نسلهای مختلف در برابر پدرسالاری و خشونت جنسی را به هم پیوند میزند. این آرشیو در طی گستردهشدن حوزهی نظری، ادبی و پژوهشی دیدبان آزار، به شکل خودجوشی شکل گرفت. تعدادی از نوشتهها، به زبانهای دیگری چون عربی و انگلیسی ترجمه و در پلتفرمهای معتبری منتشر شدند که نشان از نگاه جهانشمول موجود در متنها دارد.
از دیگر اتفاقات مهم که در نتیجه شکلگیری این شبکههای فمینیستی به وجود آمد، برگزاری سالانهی همایشهایی آنلاین در روز جهانی زن بود که با حضور افراد مستقلی از داخل و خارج ایران شکل گرفت. قوامی در توضیح چرایی همایش میگوید:
وجود چنین محفلهایی برای حفظ ارتباطات، در شرایطی که هر شکلی از جمعِ ما سرکوب و متفرق میشود، ضروری است.
سیاست این برنامه بر اساس کثرت موضوعات بوده و افراد حاضر، تجربههایی در عرصه کنشگری دارند یا با حوزههای نظری و مفهومی جنسیت و سکشوالیته آشنایی دارند. با این حال برگزارکننده سعی بر این داشته که تنها به افراد دانشگاهی اکتفا نکند و از بازتولید سلسله مراتب بپرهیزد. نظریات فمینیستی استفاده شده در بحثها، حکم قالبی برای ریختن تجربههای شخصی و اجتماعی مختلف دارد تا با کمک آن بتوان به نگاهی انتقادی و تحلیلی رسید. همانطور که در وبسایت دیدبان آزار آمده است:
نظریه نوعی تمرین رهاییبخشی است، هم بعد رهاییبخش و هم بعد مداخلاتی در درک موقعیتهای زندگی ما دارد. ما ناچاریم که به نظریات فمینیستی چنگ بیندازیم. کاربرد این نظریهها اساسا در خدمت توضیح وضع موجود و رهایی از آن بوده است. بحثهای نظریای که در این همایش طرح میشود هم بر این سویههای معنابخشی، رهاییبخشی و مداخلاتی تاکید دارد.
اما مسئله اساسی، حضور و استمرار چنین فرمهایی از «جمع شدن» است که با واکنشهای شدید حکومتی روبهرو میشود. بنابراین این همایشها نیز که به تحلیل موقعیت حاضر در ایران از منظر زنان، فعالان جامعه الجیبیتیکیو میپردازند، از دیگر عواملی است که باعث مورد هدف و تخریب قرار گرفتن دیدبان آزار شد.
بازپسگیری شهر جنسیتزده، درک درهمتنیدگی مبارزات و پتانسیلهای انقلابی برآمده از آن
از سوی دیگر، در آخرین توضیح فعالیتهای مجموعه دیدهبان آزار آمده است: «مقابله با سیاستهای ناسنجیده و سرکوبگر شهری که به تبعیض جنسیتی دامن میزند. از جمله تفکیک جنسیتی، نصب بیلبوردهای حاوی پیامهای جنسیتزده و تبلیغات حجاب اجباری و ...» و «گردآوری تجربیات مدنی، سازمانی و دولتی دیگر کشورها در راستای مقابله با آزار و اذیت جنسی به عنوان راهنمایی برای جامعه مدنی، نهادهای دولتی، شهرداری، قانونگذاری و ...» که دلیل دیگری برای خطرناک دانستن این پلتفرم از طرف جمهوری اسلامی است.
بستر کلی قانونگذاریهای دیکتاتورمابانهی نظام، فضای شهری است؛ فضایی به شدت جنسیتزده که مملو از مشکلات فرهنگی است که عدم نظارت، قانون، آموزش و آگاهیرسانی دولت به آن دامن میزند. تنها راهکار دولت، تقسیمبندیهای دوگانهی زن/ مرد و ایجاد محدودیتهای مختلفی چون پوشش اسلامی است که هم فضای عمومی را به مکانی ناامن تبدیل میکند، و هم به افزایش جرم و جنایت، بهخصوص در حیطهی جرایم جنسی دامن میزند.
اصولا تاسیس جمهوری اسلامی با ایجاد فضایی جنسیتزده ایجاد شده و با وضع قوانینی تبعیضآمیز هویت گرفته است. به همین دلیل مسائل زنان و اقلیتهای جنسی، و درهمتنیدگیهای آنها با باقی گروههای تحت ستم و تبعیض، مسئله بسیار حیاتی است، مسئلهای که ستون نظامهای پدرسالارانه را میلرزاند. این ترس با فراگیر شدن جنبش زن زندگی آزادی، به اوج خود رسید.
پس از جنبش «زن، زندگی و آزادی» و رها شدن پتانسیلهای انقلابی با رگههای فمینیستی ، موج جدیدی از تخریب فمنیستها ایجاد شد که لایههای زیادی داشت. «زن، زندگی، آزادی» اولین جنبش فراگیر در ایران است که به خوبی نشان میدهد، جامعه تا حدودی به درکی از اهمیت مسئله زنان در نظام جمهوری اسلامی رسیده و زمان اولیتبندیهای مردانه و «الان وقتش نیست و مبارزات مهمتری داریم» به نسبت قبل گذشته است.
در مقابل این دیدگاه، نیروی واپسگرا و متحجری نیز شدت گرفت که به شکلهای مختلف درگیر تغییر «زن، زندگی، آزادی» به «مرد میهن، آبادی» شد. خواستهای که در تک تک کلمات آن ذهنیت پدرسالارانه موج میزند. طیفهای مختلف این تقابل، از حامیان نظام و مذهبیون تندرو تا سلطنتطلبان افراطی را در برمیگرفت که به شکلهای مختلفی چون برگزاری تجمع در حمایت از حجاب اسلامی تا حملههای سکسیستی در فضای مجازی، انزجار خود را نسبت به فمینیسم ابراز میکردند. نکته جالب توجه این است که با وجود اختلافهای زیاد بین این طیفها، همه در یک چیز اشتراک داشتند: تنفر از مبارزه و همبستگی زنان و انکار درهمتنیدگیهای این مبارزات با باقی گروهها و افراد تحت ستم و به حاشیه رانده شده!
دلیل این مخالفت نیز آشکار بود: مبارزه با پدرسالاری، مبارزه با هرگونه ساختار قدرت مسلط و حکمفرماست. و این امر برای افرادی که در ساختار فکری خود، دوگانهای جز فرمانروا/ فرمانبر ندارند، قابل درک و هضم نیست و مشاهده هر تفکر دیگری خارج از چارچوبشان، آنها را خشمگین میکند.
نیروهای مترقی حوزه زنان، که به درهمتنیدگیهای مسائل زنان با کارگران، اقلیتهای قومی و ملیتی، معلولان و دیگر گروههای به حاشیهرانده شده میپردازند، با نشان دادن این پیوستگیها، سعی بر روشن کردن این مهم دارند که مبارزات زنان در ایران، تنها به سود زنان بهعنوان بخشی از جامعه نیست، بلکه نقشی کلیدی در جلو راندن مسیر آزادی و برابری دارد که دارای منفعتی جمعی است.
نیروهای مترقی حوزه زنان، بهخصوص فمنیستهای تقاطعی (اینترسکشنال)، که به درهمتنیدگیهای مسائل زنان با کارگران، اقلیتهای قومی و ملیتی، معلولان و دیگر گروههای به حاشیهرانده شده میپردازند، با نشان دادن این پیوستگیها، سعی بر روشن کردن این مهم دارند که مبارزات زنان در ایران، تنها به سود زنان بهعنوان بخشی از جامعه نیست، بلکه نقشی کلیدی در جلو راندن مسیر آزادی و برابری دارد که دارای منفعتی جمعی است. مانند حجاب اجباری که درواقع پاشنهی آشیل نظام است و مبارزه با آن در چنین بستری، مبارزه با کل ساختارهای سلطهجویانه نظام است. به همین خاطر، بسیاری از فمینیستها، چه به صورت گروهی و چه فردی، از یک طرف مورد حمله جمهوری اسلامی و طرفدارانش قرار گرفتند و از طرفی دیگر مورد تهاجم برخی از طرفداران پروپا قرصِ براندازیِ جمهوری اسلامی.
ما در دست و پنجه نرم کردن با وحشت شما خبرهایم!
البته این پروندهسازیهای دروغین و جهتدار توسط سازمانهای وابسته به نظام، سابقهای طولانی دارد و امر جدیدی نیست. اما وجه تمایز مستند خبرچین، با باقی موارد، در نحوهی بروز خصومت نظام با کنشگران حوزه زنان است که لایههایی ویژه و قابل بررسی دارد. مانند متن سما اوریاد که با تحلیل برخورد فاشیستی و شکارگرایانهی نظام با فمینیستها، به زیبایی برخی از این لایهها را بررسی میکند. با این اوصاف، طبیعی است با افرادی که دست روی مشکلات حوزه زنان و اقلیتها میگذارند و با آمار و ارقام یا تحلیل و توصیف به تبعات آسیبزا و فزاینده بسترهای جنسیتزده میپردازند، مخالفت و دشمنی شدید شود. زنانی که ارتباط مسائل این حوزه را با اقتصاد، محیط زیست، پزشکی و ... بررسی میکنند و به درهمتنیدگی حقوق زنان، کودکان، کارگران، بازنشتگان، معلولان و دیگر گروهها باور دارند. به همین دلیل است که خبرنگارانی چون نیلوفر و الهه، تبدیل به «خبرچینانی» میشوند که تنها به خاطر گزارش اتفاقات موجود در جامعه، مجرم محسوب شده و باید برای انجام حرفه خبرنگاری خود مجازات شوند.
گویی قرار بر این بوده که هیچ خبر بدی از داخل کشور درز پیدا نکند تا مبادا تصویر ساختگی گل و بلبلی که از وضعیت کشور ساختهاند تخریب شود. و اگر خبرنگار دهنلقی کند و این سکوت از پیشتعیین شده را بشکند، خبرچینی است که باید به سزای اعمالش برسد. نکته اینجاست که تمامی این تلاشها برای تخریب این دو شخصیت، تاثیر برعکس دارد و نه تنها محبوبیت این خبرنگاران زن را در ایران و جامعه جهانی بیشتر میکند، بلکه به اهمیت حرفه خبرنگاری، بهخصوص در حوزهی مسائل زنان و در کشورهایی چون ایران و افغانستان صحه میگذارد که به دلیل آپارتاید جنسی معضلات پیچیدهتری دارند.
در چند سال اخیر، بسیاری از کنشگران حوزه زنان و افرادی که در این حیطه دغدغهمند بودند، از خبرنگار و نویسنده تا فعال صنفی و هنرمند، سعی کردند نگاههای خود را در پلتفرمهایی چون دیدبان آزار بازتاب دهند تا به شکلگیری منبعی برای بررسی تاریخ ستم جنسی و جنسیتی در ایران کمک کنند. و همچنین به موضوعاتی چون ازدواج کودکان و ازدواجهای بدون رضایت، حق تحصیل، قتلهای ناموسی، خودسوزی، کارگران زن، قوانین حجاب، قوانین بارداری، سقط جنین و مسائل پزشکی مرتبط، حق طلاق، قوانین وراثت، ممنوعیتهای شغلی و اجتماعی و ورزشی برای زنان، آزارها و خشونتهای جنسی در مکانهای و بسترهای مختلف و دهها موضوع حیاتی دیگر بپردازند که همواره تلاش بر انکار تبعات یا بیاهمیت جلوه دادنشان میشود. به همین دلیل است که این پلتفرمها، توسط حکومت نشانهگذاری شدهاند تا به اشکال گوناگون مورد تخریب قرار گیرند. از حملههای سایبری به صفحات مجازی آنها در شبکههای اجتماعی تا وارد کردن فشارهای امنیتی بر کنشگران این حوزه و ردیابی همکاریهای دوستانه آنها و حالا ساخت مستند و افترازنی.
ترس ایجاد شده از دیدن گستردگی این شبکههای فمینسیتی و پتانسیلهای بالقوه و بالفعل آن، اهمیت وجود آنها را بیشتر از قبل نمایان کرده است. این امر نشان میدهد که چگونه همبستگی ما در انعکاس صداهای متکثرمان در برابر ظلم و ستم، بزرگترین قدرت ماست.
برای پایان دادن به این متن و در تجلیل «جمعهای ما»، چند سطر با همین مضمون انتخاب شده که به صورت گروهی و توسط چندین فمینیست برای دیدبان آزار و در واکنش به مستند خبرچین نوشته شده است:
شاید در نگاه مهگرفتهی شما غیرقابل باور باشد که ما به پاس فرایند، و بدون هیچگونه نگاه ابزاری به فعالیتهایمان، با حفظ خودفرمانی و با گذر از مال و نام، با مهر و عشق و همبستگی با هم و برای هم نوشتهایم. ما همسرنوشتیم و دستهایمان به هم دوخته شده است، هر چه کنید، هر چه بگویید و هر چه صداهای پرشور و زندهمان را تکه پاره و بعد به هم وصل کنید، جز رسوایی بیشتر خودتان و محکمتر کردن دستهای به هم وصلشدهی ما نتیجهای نخواهید گرفت. دستهای ما یکشبه به هم گره نخوردهاند و شما نمیدانید ما چه راه دور و درازی را دست در دست یکدیگر پیمودهایم. ما نه تنها به فعالیتهای فمینیستی، که به پیوندهای همبستهمان ادامه خواهیم داد؛ نه تنها ادامه خواهیم داد که محکمتر از پیش و با خشم پیروزمندانهای شعلهورتر از پیش، با مهرورزیای عریانتر از هر وقت دیگر، وفاداریمان را به «ژن، ژیان، ئازادی» فریاد خواهیم زد. ما در دست و پنجه نرم کردن با وحشت شما خبرهایم. ما میراثدار زنان بر فلک و داری هستیم که ماندند و ساختند و آموزش دادند.
نظرها
نظری وجود ندارد.