ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

گیس‌کُشی

به‌دست «آیشمن‌»های جمهوری اسلامی

غزاله معتمد ــ آرمیتا گراوند⁩ قربانیِ یک جنایت برنامه‌ریزی‌شده و سرمایه‌گذاری‌‌شده ‌است؛ به‌دست کسانی که به گفته هانا آرنت «لحظه‌ای به عمق جنایت فکر نمی‌کنند و جهانی که در آن به‌سر می‌برند در هماهنگی کامل با وجودشان است».

دیدگاه

آن‌چه امروز در ایران تحت نظارت حکومت استبدادی جمهوری‌اسلامی اتفاق می‌افتد جنایت جنگی علیه زنان است.

بدن زنان و افراد کوییر در حکومت‌های جنایت‌کار و توتالیتری چون جمهوری اسلامی مایملک مردان سیس‌هترو به شمار می‌رود. در این مبارزه‌ی پرقدرتِ آزادی‌خواهیِ جامعه زنان و کوییر برای گرفتن حق بر بدنشان، مزدوران حکومتی به مثابه غنیمت جنگی به این بدن‌ها می‌تازند تا اِعمال قدرت و اراده خود را به نمایش بگذارند و ترس را به جامعه کوییر و زنان معترض انتقال دهند.

رفتار سبعانه عوامل حکومت جمهوری اسلامی از شروع انقلاب ۵۷ در برخورد با جامعه کوییر و زنان معترض همواره وجود داشته است و به شکل سیستماتیک از آن به مثابه سلاح شکنجه و عقب‌راندن زن و کوییر استفاده کرده‌اند. خشونت‌های گاهاً منجر به قتلی که به واسطه جنسیت به این گروه‌ها در «میدان نبرد شهری» وارد می‌شود، جنایات جنگی‌‌ست که در حال ثبت شدن است.

از کشته‌شدن ژینا امینی به‌دست ماشین کشتار گشت ارشاد تا قتل آرمیتا گراوند به وسیله همین سیستم در لباس حجاب‌بان و آتش به‌ اختیار جنایاتی در حال وقوع به‌دست آمران به معروف، حجاب‌بانان و آتش به اختیاران، است که رابطه مستقیم با ایده زن‌ستیزی و رویکرد حذفی و سرکوب‌گرایانه حکومت دارد؛ مشاغل و مزد‌بگیرانی که جهت سرکوب و خشونت و نهایتاً قتل زنان و جامعه کوییر به فرمان نهادهای امنیتی حکومت زن‌ستیز و آپارتاید جنسیتی جمهوری اسلامی ساخته‌شده‌اند.

حمله به آرمیتا ( احتمال قریب به یقینی که هنوز سوال‌های بی‌جواب بی‌شماری درباره آن وجود دارد) که منجر به آسیب مغزی و نهایتاً قتل او شد در واگن زنانه مترو اتفاق افتاده است؛ این‌بار به دست زنانی که سربازان نظام مردسالاری حکومتی بنیادگرا هستند. «آیشمن‌»هایی که در حال عادی‌سازی خشونت و جنایت و «شر»اند.

در پروژه هولوکاست مردی به نام «آدولف آیشمن» افسر ارشد، مسئول سازمان‌دهی «راه حل نهایی» بود. او گرداننده دستگاهی بود که یهودی‌ها را شناسایی و گروه‌بندی می‌کرد و به اردوگاه‌های مرگ آشویتس می‌فرستاد. آیشمن پس از شکست آلمان و نجات بازماندگان توسط نیروهای رهایی‌بخش، مدتی در آرژانتین فراری بود و مخفیانه و با هویت جعلی زندگی می‌کرد تا بالاخره توسط نیروهای موساد شناسایی، دستگیر و در دادگاه نورنبرگ محاکمه و به اعدام محکوم شد. دادگاهی که بازماندگان هولوکاست هم در آن شرکت داشتند و شهادت دادند. آیشمن در آن دادگاه خود را بی‌گناه معرفی کرد و گفت: «من هرگز به اراده خود تصمیمی نگرفته‌ام، مسئولیتم را انجام دادم»

هانا آرنت فیلسوف یهودی که در آن‌زمان در تمام دادگاه‌های او حضور داشت درباره او می‌گوید:

چطور می‌توان توضیح داد که فردی به غایت معمولی قادر به ارتکاب یکی از هولناک‌ترین جنایات بشری باشد؟ ناتوانی در اندیشیدن نزد انسان نشان‌گر وجدانی خاموش است.

از نظر آرنت گناه نابخشودنی آیشمن فکر نکردن است؛ آرنت معتقد است آیشمن ابزار وفادارانه‌ای بود که شر را «معمولی» و «طبیعی» می‌کرد و به عنوان یک کارمند وظیفه‌شناسِ بی‌وجدان فرمان را اجرا می‌کرد، که همین امر او را انسانی خطرناک و فاقد همدلی می‌کند؛ افسر میان‌مایه‌ای که هدفش کسب رضایت بالا‌دستی بود. آرنت می‌گوید او لحظه‌ای به عمق جنایت فکر نکرده‌ بود، جهانی که در آن به سر می‌بُرد در هماهنگی کامل با وجودش بود.

جنایت همچون وظیفه‌ می‌شود برای انسان‌هایی که در سرشان فقط اجرای فرمان است، نه فکر، و این آن‌ها را در قضاوت اخلاقی ناتوان می‌کند.

آرنت معتقد است، فاجعه‌هایی به این وسعت به دست همین آدم‌های بی‌ابتکارعمل و بی‌فکر، معمولی و مبتذل می‌شود. این «معمولی‌شدن شر» است. به همین دلیل نظام‌های استبدادی، جنایت را تبدیل به یک وظیفه می‌کنند. وظیفه در ذهن این مجریان فرمان نیازی به اندیشیدن ندارد. آن‌ها «شر» را امری روزمره‌ می‌کنند. ناتوانی در اندیشیدن و نیندیشیدن، توانایی داوری اخلاقی را در آن‌ها از بین می‌برد. انسانی که تفکر و شخصیت منحصر به فرد نداشته باشد تبدیل به یک انسان پیش پاافتاده می‌شود و شر در او تبدیل به امری مبتذل می‌شود.

آن‌چه که امروز توسط نیروهای امنیتی و ماموران سرکوب و آتش‌ به‌اختیاران حکومت جمهوری اسلامی، در خیابان‌ها و زندان‌ها و دادگاه‌ها در حال وقوع است نیز همین نیندیشیدن به «امر واقع» و «عادی‌سازی شر» است. انسان‌های خطرناکی که دستور را اجرا می‌کنند، مامورانی که خود را معذور در اجرای فرمان «پیشوا» و مذهب می‌دانند و هدفشان جلب رضایت و خشنودی اوست. 

در مقابل، سیستم محقر سرکوب نیز باید بداند دادخواهان‌، زنان و مردان و دیگر گروه‌های جنسیتی و اتنیکی که امروز از خیابان‌ها و داخل زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها پیام شجاعت و دعوت به مقاومت می‌دهند، همان‌ها هستند که در فردای آزادی، در دادگاه‌های عدالتی همچون «دادگاه نورنبرگ» خواهند نشست و علیه «شر» شهادت خواهند داد و زخم‌های جمعی خود را شفا خواهند بخشید.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.