دیدگاه
در چه جهانی زندگی میکنیم؟
محمدرضا نیکفر ــ به فکر تحول انقلابی در ایران هستیم. به این خاطر باید دریابیم ایران در کجای جهان است و وضع جهان اکنون چگونه است. در دورهی تاریکی به سر میبریم و لازم است بر پایهی تجربه و سنجشگری، نیروی آزادی و برابری را از نیروی سلطه و تبعیض تشخیص دهیم.
اکنون بیش از یک ماه از شروع جنگی تازه در باریکهی غزّه میگذرد. هزاران نفر کشته شدهاند. همهی مردم غزّه آوارهاند، آواره در یک گِتو. صدای نهادی چون سازمان ملل هم برای آتشبس به جایی نمیرسد. رسانههای جریان اصلی در غرب هم آتشبیار معرکه شدهاند و بر طبل جنگ میکوبند. مبدأ تاریخ، دلبخواهی تعیین میشود و رخدادها گذشته و زمینه ندارند: برای مقامات غربی و رسانههایشان خشونت با حماس آغاز شده و آنچه اکنون بر سر مردم غزّه میآید، یک واکنش مشروع است. در آینهی غزّه میتوان دید که در چه دنیایی به سر میبریم.
۷ نوامبر ۲۰۲۳: صدر اعظمْ اولاف شولتس، پس از یک نشست طولانی مقامهای کشوری و ایالتی آلمان، در برابر خبرنگاران ظاهر شد و از یک تصمیم "تاریخی" سخن گفت: دیگر به پناهندگان، تنخواهگردان نقدی نمیدهند! این تصمیم را گرفتهاند تا پناهنده بخشی از جیرهی نقدی را برای کمک به بستگان خود به کشور فقرزدهی خاستگاه نفرستد، و به این ترتیب انگیزه برای پناه جستن کم شود. اخراج پناهندگان سرعت و وسعت خواهد گرفت، و مرزها بیشتر کنترل خواهند شد. در سرتاسر اروپای غربی تصمیمهای مشابهی گرفته میشود و قابل توجه این است که با شروع جنگ غزّه، دولتها با قاطعیت و شتاب بیشتری به جنگ پناهندگان رفتهاند.
ژئوپُلیتیک آوارگی
میان جنگ گتوی غزّه و تشدید فشار بر پناهندگان یک رابطهی عِلّی برقرار نیست. اما هر دو در یک بافتار قرار دارند که وضعیت جهان در موقعیت کنونی است. معضل بزرگی که استعمار با آن مواجه شده، مسئلهی آوارگان از کشورهای فقیر است. سلاح میفرستند، برای شکنجه و سرکوب آموزش میدهند، جنگ به پا میکنند، برای بهرهبرداری از نیروی کارِ ارزان سرمایه صادر میکنند، کارخانههای آلودهکنندهی محیط زیست را در جهان سوم تأسیس میکنند، و در مقابل از آن کشورها مواد خام وارد میکنند و چندی است نیروی کارِ تحصیلکرده و متخصص. چیزی که نمیخواهند آواره و پناهنده است.
مختصات جهانی که در آن زندگی میکنیم، روشن است: قدرتها به فکر حقوق انسانی ما نیستند، به فکر دموکراسی در ایران نیستند؛ تحریم هم که میکنند، آنچه در محاسباتشان نمیگنجد، فشاری است که به مردم انتقال داده میشود؛ اگر تصمیم به حمله به ایران بگیرند، به فکر رهایی مردم ما نیستند، رعایت حال مردم را نخواهند کرد. آنها و رژیم حاکم بر ایران، از دو جبهه، اما دست در دست یکدیگر، کشور را به خاک و خون خواهند کشید.
پس از هجوم به عراق و لیبی، دخالت در جنگ سوریه با تقویت داعش و دخالت در افغانستان با تقویت طالبان، متوجه یک محصول جانبی دخالتگری شدهاند: آوارگان، آوارگانی که راهی اروپا میشوند. استعمار و دخالتگری، به صورت نظامی یا پشتیبانی از رژیمهای کودتایی در آفریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی هم پدیدهی مشابهی بار آورده است.
اتحادیهی اروپا، بریتانیا و ایالات متحدهی آمریکا برای ایجاد مانع در برابر پناهجویان تنها به تشدید کنترل مرزی و دیوارکشی رو نیاوردهاند. روی این طرح کار میکنند که دیوار را در خود کشورهای فقیر و جنگزده و کشورهای واسط میان دنیای فقر و دنیای ثروت بکشند. اروپا از الجزایر، تونس و ترکیه میخواهد که مانع عبور پناهندگان شوند. آمریکا چنین تقاضایی را از مکزیک دارد.
مسئلهی آوارگان و پناهجویان به یک موضوع سیاسی درجهی یک در غرب تبدیل شده است. راستگرایان موضوع را مدام برجسته میکنند. آنان مردم را از موجوداتی میترسانند که "وحشی"اند و آمدهاند به زور سر سفرهی رفاه غرب بنشینند. ضدیت با پناهجو و مهاجر تیرهپوست، محور برنامهی پوپولیسم راستگراست. در وضعیت افول دموکراسی و دموکراسیخواهی و پایان دورهی دولت رفاه، خوشبختی در گرو ممانعت از ورود بدبختها دیده میشود.
در چنین وضعیتی تغییری در نوع نگاه استعماری غرب به کشورهای فقیر و بحرانزده میبینیم. قدرتها تنها به این نمیاندیشند که آیا این یا آن دولت در معنایی معهود به نفع آنان کار میکند؛ این نکته را هم در نظر میگیرند که آیا اقتدار آن، سد راه روان شدن آوارگان به سوی غرب هست یا نه. آنان به جهان از زاویهی ژئوپُلیتیک آوارگی نیز مینگرند.
ایران در محاسبات ژئوپُلیتیک آوارگی نقش مهمی دارد. اگر سدّ ایران شکسته شود، افزون بر سیل عظیم آوارگان ایرانی، پاکستانیها و افغانستانیها هم انبوهتر از اکنون به راه میافتند.
نگاه غرب به ایران
مقامهای دولتهای غربی در سال گذشته پس از نشان دادن توجههایی به جنبش "زن، زندگی، آزادی" برای خودنمایی و آوردن فشار روانی بر تهران، و در شکل عملی ملاقات با برخی چهرههای "اپوزیسیون"، آشکارا سرد شدند و به معاملههایشان با رژیم ولایی شتاب دادند.
یکی از عاملهایی که باعث تغییر به نسبت سریع نگاه آنان شد، دقت بیشتر به این موضوع بود که آنچه در خارج از ایران به عنوان "اپوزیسیون" شکل گرفته و بیش از همه میل به نزدیکی به دولتها دارد و چاپلوسانه دوستدار غرب است، بدیل رژیم تهران نیست. بافتار بررسی نیروها برای قدرتها این پرسمان است که در وضعیت نبود نیرویی که با اقتدار فوراً جای حکومت اسلامی را بگیرد، تضعیف این حکومت منجر به شکستن سد ایران میشود و وضعیتی به وجود میآید که نه تنها به خاطر آشوبزدگی از منافع اقتصادی و استراتژیک خبری نیست، بلکه با احتمال هجوم آوارگان کل وضعیت خاورمیانه و اروپا به شکلی کنترلناپذیر دگرگون میشود.
رژیم ایران برای غرب دیگر در زمرهی رژیمهای نگهبان است، در ردیف دولتهای شمال آفریقا.
ایران، جهان، منطقه
لازم است برای پیشبرد مبارزه علیه رژیم ولایی، به وضعیت ایران از زاویهی جهانی و منطقهای هم بنگریم، آن هم با دیدی انتقادی، و از زاویهی مردمدوستی و میهندوستی راستین، نه از زاویهی "ملیگرایی" و "ایرانگرایی" تقلبیای که تشویق به حملهی نظامی به کشور میکند و به ایران در نهایت به عنوان موضوع سلطه، مالکیت و ارث پدری مینگرد.
از دید غرب ما تودهی انسانی عظیمی هستیم مستعدِ آواره شدن. از ما به عنوان بهرهوران از ژن اصیل "آریایی"، "فرزندان کورش" و "نسل شیک پاسارگارد" استقبال نخواهد شد. Iran و Iraq یک حرف بیشتر با هم تفاوت ندارند که معمولاً در ذهن شهروند کشورهای غربی جابجا میشوند. اصرار بر این موضوع که ما ملت فرهیختهای هستیم، تمدنی کهن داریم، اینانی که بر ما حکومت میکنند نیروی اشغالگر هستند و اصلشان ایرانی نیست، تکرار اینکه ما زبان و فرهنگمان اساساً اروپاییوار است، ما در واقع خاورمیانهای نیستیم و ارج بشری ویژهای داریم، و از همین رو غرب لازم است یک سیاست حقوق بشری ویژه در مورد بشر ویژهی ایرانی پیش گیرد، هیچ تأثیری بر سیاست غرب ندارد و شاید تنها باعث پوزخند مقامهای غربی شود، وقتی دور هم مینشینند و دربارهی ایران بحث میکنند.
خوشبختانه تا کنون مقامهای تصمیمگیر غربی و اسرائیلی دوراندیشتر از آن بودهاند که بر آن شوند، دستور حمله به ایران به عنوانِ مأمنِ "سر اختاپوس" را بدهند، چیزی که راستگرایان افراطی ایرانی علناً یا تلویحاً خواستار آناند. به واکنش این بخش از "اپوزیسیون" به کشتار مردم غزّه که بنگریم، میتوانیم دریابیم اگر به ایران حملهی نظامی شود، اینان با چه توجیههایی از آن استقبال میکنند و کجا خواهند ایستاد. خواهند گفت هدف حمله فقط نیروهای "رژیم اشغالگر" است، نه مردم ایران. خواهند گفت کشتگانی که میگویند غیرنظامیاند در واقع از طرفداران رژیم بودهاند یا افرادی که از آنان به عنوان سپر انسانی استفاده شده است. خواهند گفت ویرانههایی که در عکسها میبینیم، در اصل مراکز نظامی هستند.
ایران در خاورمیانه است. سرنوشت مردم این منطقه به هم وابسته است؛ ما همسایه و خویشاوندیم؛ مرزها اتفاقهای تاریخیاند، ریزگرد و خشکسالی هیچ مرزی را به رسمیت نمیشناسند، محیطهای زیست ما به هم پیوستهاند، و عوامل اقلیمی اکنون بیشتر از گذشته ما را همسرنوشت کردهاند. بدبختی و فلاکت هیچ مردمی در این منطقه، مثل هر جای دیگر جهان و در خاورمیانه شاید با وضوحی بیشتر، محدود به خود آن مردم نمیماند. ما به امنیت و زندگی آسوده نمیرسیم اگر خاورمیانه امن و آسوده نشود. این امنیت با بمباران و سلطهگری و آپارتاید به دست نمیآید. از این نظر لازم است آرمانی برای صلح داشته باشیم و به اتفاقهایی که در منطقه میافتد از زاویهی همسرنوشتی و غمخواری بنگریم، نه اینکه همچون اپوزیسیون راستگرا خودمان را در ردیف قدرتهای بمبافکن بگذاریم و به این صورت، مست از ترکیبی از رذالت و بلاهت و مسخرگی، گمان کنیم چیز دیگری شدهایم و احساس قدرت کنیم.
اتکا به نیروی مبارزاتی خود
مختصات جهانی که در آن زندگی میکنیم، روشن است: قدرتها به فکر حقوق انسانی ما نیستند، به فکر دموکراسی در ایران نیستند؛ تحریم هم که میکنند، آنچه در محاسباتشان نمیگنجد، فشاری است که به مردم انتقال داده میشود؛ اگر تصمیم به حمله به ایران بگیرند، به فکر رهایی مردم ما نیستند، رعایت حال مردم را نخواهند کرد. آنها و رژیم حاکم بر ایران، از دو جبهه، اما دست در دست یکدیگر، کشور را به خاک و خون خواهند کشید.
تجربیات دورهی جنبش "زن، زندگی، آزادی" و نوع نگاه به کشتار مردم بیپناه گِتوی غزّه، هر دو نشان میدهند که ما دوستانمان را در خارج، تنها در میان جامعهی مدنی کشورها و نیروهای غیر دولتیِ امتحان پس داده از نظر دفاع از حقوق بشر و مبارزه با تبعیض میتوانیم بیابیم. و در داخل: امید مردم تنها میتواند به خودشان باشد. راهنما اندیشهی آزادیخواه و عدالتجو و چهرهها و تشکلهایی است که در مبارزه با ستمگری ولایی امتحان خود را از نظر پایبندی به ارزشهای بنیادی دموکراتیک نشان دادهاند.
نظرها
ابراندوست
درود بر دکتر نیکفر عزیز و هزار آفرین برای این مقاله بی طرفانه و منعطف به حقیقت واعتدال و انسانگرایانه صرف که در فضای اینترنتی فارسی زبان چیز نادری هست و اینترنت اوپوزسیونی جای حب و بغض کور هست و بس و نه چیز بیشتر…به راستی مراد ما چیست و یا چه چیز بایستی که مراد یک انسان مدرن و شهروند جهان در قرن بیست یکم باشد وقطب نمای ما باید ما را به آن سمت رهنمون بگردد؟!…اگر فقط به وقایع غرب قاره آسیا توجه کنیم می بینیم که همه جایش قابلیت انفجارهای مهیب و قتل عام های گسترده و تخریب کل زیربناهای موجود در محل و اوارگی میلیونی انسان های بدبخت موجود در محل را دارد و لذا هر قدم هر حرف هر کنش و هر واکنش در این مناطق باید در منتهای مسئولیت پذیری انسانی و در نهایت ژرف اندیشی و در نظر گرفتن جمیع جهات ممکن التفکر باشد که یک وقت تهش شری درست نشود. به طور خاص کشور ایران به علت تنوع قومیتی و تنوع جغرافیایی و بزرگی مملکت و سطح سواد پایین ملی و علاقه دستگاهایی اطلاعاتی غربی به انگولک کردن این جامعه در جهت ایجاد شورش کور بر علیه ملایان ایران و وجود اسلحه در دست مردم و همسایگی با عراق و افغانستان و پاکستان و بی کاری نسل جوان و خرابی اقتصاد و بدون آینده بودن جامعه و عصبیت دینی و ایدیولوژیک و هزاران چیز دیگر در یک چشم به هم زدن قابلیت سوریه ای شدن و قابلیت یگوسلاوی شدن و قابلیت غزه شدن را یکجا با هم یکجا دارد و لذا شرط عقل و انسانیت و دلسوزی اینست که بر شیپور انقلاب از جا خیز و از بن کن ندمیم و اگر قرار است انقلابی بشود از مجرای اصلاحات باشد و مرحله به مرحله و حساب شده و کنترل شده باشد که تهش برای خودمان خرابی ایران و برای اروپا میلیو نها آواره وپناهنده دیگر درست نکنیم. من خودم موافق سرنگونی ملایان احمق ایران هستم ولی از طریق یک فرایند بسیار بسیار ملایم اصلاحاتی که در ته آن اصلاحات حساب شده به یک رفراندوم برسیم و حکومت جمهوری اسلامی را بازنشسته کنیم و این بدین معناست که هیچ کس از حکومتی های فعلی در هیچ سطحی نباید مورد انتقام وکینه ورزی قرار گیرند و اگر دادگاهی هم قرار شد برگزار بشود دادگاه کشف حقیقت باشد که چرا این اتفاقات افتاد و چرا بهترش را نتوانستند اجرا کنند و به سلامو سلامت ملایان و دستگاه آنها بروند بازنشسته بشوند و حتی حقوق هم بگیرند تا دیگر شر درست نکنند و حرکتت زیر زمینی تروریستی اسلامی هم راه نیندازند در آینده و این بهترین روش ممکن برای ایران عزیز ما می باشد و بس!
جمشید
مقاله ایست عمیق همه جانبه، بدون اغراق یا کلی گویی. بسیار مفید و موثر
اسم واقعی: غلامرضا فتحاللهی
درود . “راهنما اندیشهی آزادیخواه و عدالتجو و چهرهها و تشکلهایی است که در مبارزه با ستمگری ولایی امتحان خود را از نظر پایبندی به ارزشهای بنیادی دموکراتیک نشان دادهاند.” لطفاً برای این رَهنمود(معنا) واقعیت بیرون از آن نشان دهید با نام ؟ در غیر این صورت نگاه گذشته شما که دوره ای خمینی بود و بعدها در بازگشت به دوران طلایی خمینی با میر حسین یا حسین!! باز نشر میآفت، نه با حدس و گمان، آیا نگاه واقعی و نظر فرزانه شما آیا همان دوران طلایی امام نیست؟
یعقوب لیث
درود بر شما، نکته ی دیگری که مردم ما در باب نتایج حمله ی احتمالی آمریکا باید بدانند این است که تجربه ی حملات غرب به یوگسلاوی، عراق، لیبی، سودان و غیره نشان داده که آنها در همان روزهای نخست حمله، تمام زیر ساختهای غیر نظامی کشور مورد تهاجم را حتی قبل از هدف گرفتن مراکز نظامی آن، تخریب می کنند. منظور از زیر ساختها روشن است: تمامی نیروگاه های برق، تصفیه خانه های آب، پالایشگاه ها، صنایع مهم نظیر پتروشیمی، صنایع فولاد، آلومینیوم، سایر صنایع، سیلوهای مواد غذایی و نیز سیلوهای مواد اولیه ی صنعتی و... بمباران و نابود می شوند. هدف آنها تنها ساقط کردن حکومت نیست؛ بلکه هدف اصلی آنها همان طور که جرج بوش پسر در حمله به عراق گفت، به عقب بردن کشور مورد تهاجم به «عصر حجر» است. نتیجه ی اولیه دیگر تخریبهای مورد اشاره نیز این است که پس از حمله ی آنها با قحطی مواد غذایی، کمبود آب آشامیدنی و بروز اپیدمی هایی مثل وبا هم روبرو خواهیم شد
هما مرادی
بی نظیر..... بجای مشت بر سینه کوفتن و ناله و نفرین و دست بدامن این سیاستمدار و خواهش و تمنا....باید اندیشید، این "مایی" را که قرار است فقط روی خودش برای رهایی اش ودست یافتن به ارزوهایش حساب کند، چگونه می تواند علیرغم تفاوت ها و اختلاف ها تا برسد به من انم که رستم بود پهلوان...سازمان یابد. و مهمتر از همه این خیل "مردان سیاسی" که تا دیروزمسائل زنان* برایشان "سیاسی"نبود و بزرگوارانه یک بند در هر قطعنامه ای را به انان، و اکثرا به همراه کودکان اختصاص میدادند، ایا مفهوم بنیادین و محوری شعار زن زندگی را دریافته اند....که زنان* را در کنار خود در مبارزات اساسی ببینند، و یا از انان توقع منشیگری، سرویس دهی، پرستاری و یا منبع عشق و زیبایی و لطافت...و در نهایت بردباری مادری و خواهری...دارند!
شهروند
در روزگاری که فحاشی و عربده کشی در دنیای مجازی جایگزین اندیشیدن شده است خواندن مقاله هائی از این دست تسلی رنج درون است. شاید بهتر باشد به جای واژه "غرب" از سرمایه داری جهانی استفاده کنیم چرا که غرب اشاره به یک منطقه جغرافیائی است که شامل استرالیا نمیشود. بعد از جنگ جهانی دوم هیچ زمانی اینگونه سرمایه داری بدون نقاب چهره واقعی خود را عیان نکرده بود. سرمایه داری فربه شده تنها با استعمار به شکلی نوین قادر به زندگی است. ما با سرمایه داری روبرو هستیم که دیگر نمی تواند بانگ دموکرات بودن و ازادی خواهی سر دهد. سرمایه داری که تنها با سلطه به هر طریق ممکن میتواند نفس بکشد که ماهیتی فاشیتی دارد ولی فاشیسم خود را در پس واژگان جهان آزاد مخفی کرده است. سوسیال دموکراتها در اروپا در راه بر آورده کردن آرمانهای هیتلر در زیر نام دموکراسی هستند و نقش قابله را بر عهده گرفته اند به این امید که اندکی از پس مانده غذای فاتحان نصیب ملت خود کنند. جمهوری سرمایه داری اسلامی در این روند نه تنها دشمن محسوب نمیشود که نعمتی آسمانی برای بر قراری فاشیسم از نوع جدید. روزگار غریبی است نازنین. به نام دموکراسی قتل عام را توجیه می کنند.
شهروند
آنچه که سلطنت طلبان نمیدانند و یا نمی خواهند بدانند این است که آنها برای سرمایه داری جهانی مهره سوخته ای هستند که از آنها به عنوان مترسک استفاده میشود. شرایط جهانی تغییر کرده است. اگر بعد از جنگ جهانی دوم برای سرمایه داری جهانی تثبیت مرزها برای جلوگیری از رشد سوسیالیسم ضروری بود امروز دیگر نیازی به این نظم ندارد و به جای ثبات سیاسی در جهان حضور دائمی هرج و مرج و بلوای کنترل شده توسط سازمانهای امنیتی خود را ترجیح می دهد. در چنین شرایطی از رشد و توسعه جلوگیری میکند و بدون کنترل میتواند به غارت منابع طبیعی بپردازد. در چنین شرایطی به یک دولت قدرتمند نیاز ندارد بلکه به یک دولت بدون برنامه و هدف لازم دارد.
ایراندوست
عصر اندیشکده ها و اتاق های فکری وابسته به قدرت، ثروت،نظاميان و امنیتی ها در حوزه ملی یا روابط بین المللی است، تضاد منافع این ارگانهای راهبردی با هم موجب شورش یا انقلاب در کشورها میشود. اینگونه مقالات و تحلیلها از اتفاقات رویداده ، بسیار خوب ولی ناكافی وفاقد یک انگیزه یا راهبری یک تغییر عینی در جامعه کنونی ایران است.