عزا در تبریز و عروسی در تهران
روزهای پایانی حکومت خودمختار آذربایجان− ۱
یونس لیثی دریلو – آذر ۱۳۲۵: در روزهای پایانی حکومت خودمختار آذربایجان چه رخ داد؟ خاطرهها، گزارشها و تصویرهای آن دوره چه میگویند؟
از چه آذربایجان! پژمان و مغبون بینمت؟
غوطه زن در بحر محنت، زار و محزون بینمت؟!
از چه رو، ای داد! غرق آتش و خون بینمت؟
خشم کمتر گیر، ای آماج تیر روزگار!
این چنین مخروش، ای زخمی پلنگ جانشکار!
م. حمید «نطقی»[۱]
در روز چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۲۵ ایوان واسیلیویچ سادچیکوف سفیر شوروی در تهران پیش محمدرضا شاه رفت. او نرفته بود که از شاه بخواهد که قشونش وارد آذربایجان نشود یا اگر وارد شد خشونت نکند و یا توافق پیشهوری-فیروز را زیر پا نگذارد. او از شاه خواست که نیروهای دولتی ایران آنقدرها در آذربایجان به پیشروی ادامه ندهند که برای مرز شوروی و ایران خطرناک باشد. شاه هم خیال او را راحت کرد که اگر هم فرضاً در آذربایجان اغتشاشی روی دهد برای مرزهای مزبور خطری نخواهد داشت.[۲]
یک روز پیش از آن - ۱۹ آذر - روزنامه اطلاعات -از مخالفان جدی ف.د.آ. [فرقه دموکرات آذربایجان][۳] - در سرمقالهای نوشت: «درود بر افسران و سربازان دلیر ایران که برای انجام وظیفه به آذربایجان پیش میروند»[۴] و بعدتر هم تایید کرد که «تهران ۹ هواپیمای جنگی هر کدام با ۲ بمب ۵۰ کیلویی، ۸ بمب ۱۲,۵ کیلویی و ۵۰۰ تیر فشنگ را در ۱۹ آذرماه به منطقه فرستاد تا قافلانکوه را بمباران کند».[۵] این و حوادث بعدی نشان داد که هدف دربار کشتار مردم آذربایجان بود که با اجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی - که ۱۵ ماه پیش در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ مطرح شده بود- همگام شده بودند.
در همین روز ۲۰ آذر در شهر «میانه» حکومت نظامی اعلام شده بود و جلوداران ستون ارتش شاهنشاهی در زنجان به سمت تبریز حرکت میکردند. ستون تیکانتپه / تکاب هم پس از تصرف سایین قلعه (شاهیندژ) پیشروی خود را به سمت مراغه ادامه میداد.[۶] فداییان ارتفاعات قافلانکوه را سنگربندی کرده بودند. ارتش حکومت مرکزی نخست از سربازان نیروی زمینی و تیراندازی توپخانه استفاده کردند، سپس برای تصرف کامل قافلانکوه، ۹ هواپیمای نظامی آنها مواضع و سنگرهای دفاعی دموکراتها را به شدت بمباران کردند. ساعت دو بعد از ظهر قوای نظامی ارتش از سمت غرب قافلانکوه به طرف پایین سرازیر و به هدف مربوطه حمله ور گردیدند. پل جمال آباد را دمکراتها قبل از عقب نشینی خراب کرده بودند ولی نیروهای ارتش شاهنشاهی آن را برای عبور و مرور خود مرمت و یا از پلهای متحرک استفاده کردند.[۷] در ۸ صبح ۲۰ آذر، تعدادی فدایی و سرباز بدون اسلحه و پیاده در باسمنج-۱۱ کیلومتری تبریز- به سمت اوجان / بستان آباد حرکت میکردند.[۸]
در تبریز صبح روز ۲۰ آذر ۱۳۲۵ پیشهوری در جلوی کمیته مرکزی فرقه دموکرات بود. او گرفته و عصبی بود. سرش پایین بود. بدون اینکه چیزی بگوید وارد اتاقش شد.[۹] حوادث زنجان چشم او و عده زیادی از سران فرقه دموکرات را ترسانده بود.[۱۰] قرار بود تنها پیشهوری، پادگان و غلام یحیی دانشیان در تبریز نباشند.[۱۱] او مخالف ورود نیروهای امنیتی دولت مرکزی به بهانه تامین امنیت انتخابات مجلس پانزدهم بود. ولی در عمل تعداد افرادی که رفتن را به ماندن ترجیح دادند به مراتب بیشتر شد. اندکی بعد روزنامههای تهران جزئیات بیشتری را فاش کردند: «طبق اطلاعاتی که از مرز ایران و شوروی رسیده پیشهوری ساعت ۴ بعد از ظهر روز چهارشنبه ۲۰ آذر به اتفاق شوهر خواهر خود مهندس [میرآقا] آذری[۱۲] و [جعفر] کاویان و [صادق] پادگان و ژنرال [محمود] پناهیان در حالی که تعداد زیادی کامیون و جیپ داشتند، از مرز گذشته و وارد خاک شوروی شدند و جمع زیادی از دموکراتها با زن و بچه با او همراه بودند که از مرز ایران گذشتهاند. روز پنجشنبه [۲۱ آذر] یعنی روز بعد غلام یحیی [دانشیان] نیز مانند پیشهوری با هزار نفر از افراد فدایی و افسران، با زن و بچه از مرز گذشته و وارد خاک شوروی شدند. تا ساعت ۲ بعد از نصف شب مرز باز بود».[۱۳]
بعدها اسناد آرشیوهای شوروی معلوم کرد که تا ساعت ۱۷ روز ۱۹ دسامبر ۱۹۴۶ / ۲۸ آذر ۱۳۲۵ که مرزها باز مانده بود تعداد ۵۷۸۴ نفر از مرز گذشتند و در جمهوری آذربایجان پناه یافتند.[۱۴] در ۲۰ آذر، عمرخان شکاک - عموزاده اسمعیل خان معروف به سیمیتکو[۱۵] و جزء امضاء کنندگان توافقنامه برادری کرد و ترک در اردبیهشت ۱۳۲۵- برای بستن راه فرار پیشهوری به شوروی، در راس ستونی مرکب از صد سوار شکاک به سمت مرند شتافت (شکل ۲). این گروه فقط دو ساعت بعد از عبور اتومبیلهای حامل گروه پیشهوری رسیده و نتوانسته بودند به ماموریت خود عمل کنند. عمرخان در مرند منتظر رسیدن قوای مرکز ماند و بعد از ورود آنها راهی تبریز شد.[۱۶]
محمد بیریا در تبریز مانده بود و او حالا- از ۱۹ آذر ۱۳۲۵- مسئول فرقه دموکرات آذربایجان شده بود.[۱۷] او زمانی عضو حزب توده ایران -شعبه ایالتی آذربایجان و رئیس اتحادیه کارگران و زحمتکشان آذربایجان بود و بعد از تشکیل فرقه دموکرات به آن پیوست، وارد مجلس شد و به عنوان وزیر فرهنگ حکومت ایالت آذربایجان انتخاب گردید. او هنگام توافق پیشهوری - مظفر فیروز در ۲۱ خرداد ۱۳۲۵ از مخالفان جدی آن توافق بود. او غیر از فعالیت سیاسی در عالم شخصی خود فردی مذهبی – با باورهای شیعه-، شاعر مسلک و با روحیات ناپایدار، آتشین و گاه افراطی بود. وقتی که قرارداد موافقت نامه تبریز-تهران در ۲۱ خرداد ۱۳۲۵ امضاء گردید، در بین سران فرقه دموکرات اختلافات بیش از پیش ظهور کرد و بیریا آشکارا با آن مخالفت کرد: «چیزی جز یک آذربایجان خودمختار نباید پذیرفته شود».[۱۸]
در اوایل تیرماه توطئهای بر علیه پیشهوری کشف شد که بیریا در آن دست داشت. سی نفر نیز به جرم دست داشتن در این توطئه «مسموم کردن پیشهوری» دستگیر شدند.[۱۹] بنا به نظر یکی از کارکنان کنسولگری آمریکا در تبریز، تنها دلیلی که بیریا تصفیه نشد محبوبیت او در میان کارگران و زحمتکشان بود.[۲۰] در آخرین نشستی که با پیشهوری انجام شد، سلامالله جاوید و علی شبستری با ترک مقاومت و تسلیم موافق بودند، پیشهوری و پادگان ناگزیر از ترک ایران شدند و محمد بیریا به سمت دبیرکل کمیته مرکزی فرقه دموکرات انتخاب گردید.
بیریا بعدا نوشت: «پس از فرار آنها به شوروی، من به عنوان صدر فرقه دموکرات انتخاب شدم».[۲۱] و بنا به نوشته جاوید «قرار گذاشته شد برای عصر [۲۰ آذر] میتینگی برگزار کرده، جریان تلگراف [کمک از دربار] و مسئول فرقه شدن بیریا به اطلاع عموم مردم رسانده شود. برای آگاهی اهالی آذربایجان هم از رادیو اعلام بکنیم».[۲۲]
از مسئولیت جدید بیریا یک روز بیشتر نمیگذشت. و از این لحظه دستورهای جنگ یا صلح فرقه دموکرات از طرف بیریا صادر میشد. دستور آمادگی جنگی از طرف فرقه و کمیته نظامی شهر دیده نمیشد. علیرغم آمادگی نیروهای مسلح و حتی پیشروی فداییان به سوی زنجان، رادیو تبریز و تلگرافهای لحظه به لحظه، فرمانهای عقب نشینی صادر میکرد. این دستورها موجب سردرگمی فرماندهان قشون آذربایجان و از هم پاشیدگی شیرازه کار شد.
عصر روز بیستم آذرماه میتینگی در برابر کمیته مرکزی فرقه دموکرات برگزار گردید که در آن بیریا، صدر فرقه دموکرات و جاوید، استاندار و شبستری رئیس انجمن ایالتی آذربایجان و میررحیم ولایی – که هر چهار نفر تا ۲۱ خرداد ۱۳۲۵ دارای مقامهای مهمی در حکومت دموکراتها بودند- باهم ملاقات کردند. بنا به نوشته جاوید «خیلیها کنجکاوِ آن چه که جریان داشت بودند، جمعیت زیادی آمده بودند. بیریا سخنرانی کرد. از مضامین تلگرافها مردم را مطلع کردم».[۲۳] تصمیم این نشست -که بدون حضور پیشهوری بود- سرنوشت فرقه دموکرات را رقم زد. جاوید و شبستری تلاش کردند بیریا و اعضای فرقه دموکرات همچون ولایی و فریدون ابراهیمی را اطمینان خاطر دهند که «با حسن نیت حضرت اشرف کار آذربایجان با راه مسالمت حل [می]گردد. [و] آقایان مربوطه را حاضر به ترک مخاصمت [ یا مقاومت نمایند]» و همین مسئله را به سیف قاضی هم خبر دادند.[۲۴]
پس از این میتینگ، جاوید به قوام، شبستری به شاه و بیریا به مردم آذربایجان نتیجه نشست را با تلگراف و روزنامه خبر دادند که فرقه دموکرات با ورود نیروهای تأمینیه دولتی به آذربایجان موافقت دارد. هیئت رئیسه میتینگ این قطعنامه را به تصویب رساند:
با اتکا به حسن نیت آقای قوامالسلطنه و قرار انجمن ایالتی آذربایجان تصمیم گرفته شد: ۱-به منظور جلوگیری از برادرکشی هنگام ورود قوای تأمینه دولتی به شهر تبریز از هر نوع تظاهرات مخالفت آمیز خودداری شده با کمال متانت از آنها استقبال به عمل آید؛ ۲- فرقه دموکرات آذربایجان مانند گذشته پشتیبان و مدافع تمامیت و استقلال ایران و سعادت مردم میباشد. تمام سازمانهای فرقه و اتحادیهها کمافی السابق به کارهای روزانه خود مشغول خواهند بود.زنده باد استقلال ایران! [۲۵]
در همین روز ۲۰ آذر ماه، محمد بیریا اعلامیهای را از طرف کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان صادر نمود که آخرین اعلامیه فرقه دموکرات قبل از سقوط کامل بود و در آن مردم آذربایجان را به حفظ خونسردی در جریان انتخابات و اجتناب از ناآرامی بیشتر تشویق[۲۶] و سوء استفاده کنندگان از موقعیت را تهدید به تنبیه میکرد:
هموطنان عزیز! مردم ما به دفعات طرفداری خود را از صلح و مسالمت بثبوت رسانده و تا امروز از هر نوع برادرکشی و خونریزی جلوگیری کرده است. ما بارها طرفداری خود را از آزادی و استقلال ایران به دنیا نشان دادهایم. ما از همان اول اعلام داشتهایم که آذربایجان جزء لاینفک ایران است. ما طرفدار صلح و مسالمتیم، لذا از ورود نیروهای دولتی به آذربایجان به هیچ وجه جلوگیری نکردیم تا آنها بتوانند مانند سایر نقاط ایران، در حسن جریان انتخابات آذربایجان نظارت نمایند. نیروهای دولتی به دستور رئیس دولت آقای قوامالسلطنه به آذربایجان میآیند. نظارت قوای دولتی در اینجا نیز باید عملی شود و به منظور خاتمه دادن به بلاتکلیفی در کشور و افتتاح مجلس شورای ملی، انتخابات هر چه زودتر انجام پذیرد.با اعتماد به حسن نیت رئیس دولت آقای قوامالسلطنه از تمام مردم آذربایجان میخواهیم که خونسردی خود را حفظ کرده از بروز هرگونه ناامنی جدّا جلوگیری نمایند. کسانی که با سوء استفاده از موقع امنیت مردم را برهم زنند بیرحمانه مجازات خواهند شد. مردم ما باید متانت خود را نشان دهند».[۲۷] بیریا بعدا نوشت: «برای برقراری نظم و در خصوص تغییر تاکتیکمان، بیانیهای را نشر کردم و در شب همان روز از طریق رادیو، نقطه نظر جدید فرقه را به اطلاع مردم رساندم.[۲۸]
شبستری به شاه تلگراف زد: «در این موقع که قوای تامینه به منظور اجرای مراسم انتخابات به آذربایجان حرکت نموده، تصمیم گرفته شد که به استانداری دستور داده شود تا از هرگونه سوء تفاهم یا عدم تمایلی که در مورد قوای تامینیه رخ دهد جدّا جلوگیری [شود]».[۲۹] شاه به تلگرافها مستقیما پاسخ نداد و به فرماندهان نیروی اعزامی به آذربایجان فرمان داد که مخالفین باید زانوی تسلیم فرود آورند «چون انجمن آذربایجان متوجه مضار برادرکشی و مقاومت در مقابل قوای نظامی شده، لذا ماجراجویان را از مبارزه و ایستادگی در مقابل قوای نظامی بازداشته و حاضر به تسلیم گردیدند. کوشش نمایید با هم میهنان آذربایجانی با کمال مهربانی و رافت رفتار نمایید».[۳۰]
بیانات قبلی آن عده از سران فرقه دموکرات که قبلا طرفدار مقاومت بودند و سپس اقدام این عده از اعضاء فرقه دموکرات که حرف خود را پیش بردند و ترک مقاومت را چاره دیده و عملی ساختند -همچون محمد بیریا- در عمل تضادی ایجاد کرد که اغلب باعث حیرت گردید و حادثه آذربایجان مانند امر غیرمترقبه تلقی گردید و سرچشمه تعبیرات عجیب و غریب بعدی شد.[۳۱] مثال، رضا رسولی -وزیر اقتصاد و تجارت حکومت آذربایجان- که ماند و به ناچار در سالهای ۱۳۲۶-۱۳۲۷ در اختفا زندگی میکرد و بنا به دلایل امنیتی نمیتوانست بعضی از جزئیات و اسامی افراد را در یادداشتهایش بنویسد، در خاطراتش مینویسد « روز بیستم [آذرماه] از راه سراسکند و قرهچمن [از مراغه] به تبریز مراجعت نمودم و در سراسكند شنیدم میانه ازطرف طّیارههای دولتی بمباران شده و از طرف سقز به بوكان و مهاباد حمله نمودهاند. در سر گدوك شبلی با یک عّده ازقوای قزلباش مصادف شدم كه در گدوك به سنگربندی مشغول بودند. مابین باسمنج و تبریز هم چند دستگاه اتوبوس خالی كه به باسمنج میرفتند دیده شد. از شوفر یکی از اتوبوسها كجا رفتنشان را جویا شدم. گفت: چون نیروی دولتی قرار شد بیایند برای اینكه تصادفی با قزلباش رخ ندهد میرویم قوای قزلباش را از بین راه جمعآوری و به تبریز حركتشان بدهیم.».[۳۲]
فرمانده ستون اعزامی از طرف زنجان، به ستاد ارتش خبر داد که میانه در ساعت سه بعد از ظهر ۲۰ آذر سقوط کرده و به دست نیروهای ارتش افتاده است. و مردم از نیروهای ارتش هنگام ورود استقبال کرده، شعارهای «زنده باد شاهنشاه»، «زنده باد قوام» و «پاینده باد استقلال ایران» به صدا در آمده بود. نیروها به سرعت بسوی تبریز پیش رفتند. بعد از ظهر، س. جاوید تلگرافی به نخست وزیر زد که آماده است تا طبق دستور قوام، تسهیلات ورود ارتش به آذربایجان فراهم شود. شبستری نیز تلگرافی در این زمینه به قوام مخابره کرد.[۳۳]
هواپیماهای ارتش بر بالای تبریز به پرواز درآمده و اوراقی را فرو ریختند که در آن اهالی را به ترک مقاومت دعوت میکرد. مجتهدی مینویسد «مامورین حکومت [آذربایجان] و آژانها مردم را نمیگذارند که آن اوراق را بخوانند؛ اما مردم محرمانه آن اوراق را دست به دست به همدیگر میرسانند».[۳۴]
ساعت ۶ عصر ۲۰ آذر در سالن شهرداری تبریز جاوید و شبستری برای شرکت در جشن ۲۱ آذر حضور پیدا کردند. سالن شهرداری برای مجلس ملی آذربایجان اختصاص یافته بود که حالا به انجمن ایالتی تغییر پیدا کرده بود. جاوید مینویسد «[سالن] تزیین شده بود. مدعوین آمدند. حضور ۲۰-۲۵ نفر نمایندگان ایلات شاهسون توجه همه را جلب کرده بود».[۳۵]
غیر از شبستری و جاوید، از کابینه قبلی دولت دموکراتها کسی حضور نداشت. بیریا و میررحیم ولایی بعدا رفتند. شبستری از کارهای یک ساله نهضت سخن گفت و موضوع ترک مقاومت را مطرح کرد. جاوید هم صحبت کرد: «صلاح کار در این [ترک مقاومت] است. کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان و انجمن ایالتی نخواستند که برادرکشی شود. روا نیست که خون آذربایجانیها و ایرانیهای موجود در قشون دولت به دست یکدیگر ریخته شود».[۳۶] و این آخرین جشن ۲۱ آذر بود که در تعداد کوچک و زمان محدودی برگزار شد و همین هم دیگر هرگز تکرار نگردید.
اینها در حالی بود که از ساعت ۵ بعد از ظهر روز ۲۰ آذر رادیو تبریز از اختیار دموکراتهای طرفدار مقاومت کاملاً خارج شده بود و تریبون شاخه جدید و سازشکار فرقه دموکرات شده بود. رادیو، که از زمان تاسیس برنامههایش به ترکی آذربایجانی بود، متن تلگرافهای شبستری و جاوید را به زبان فارسی خواند.[۳۷] مجتهدی مینویسد:
«خبر خوش و باورنکردنی بود تا مدتی در اطراف نمیتوانستیم درست فکر بکنیم. همین قدر متوجه بودیم که نام پیشهوری در این جریان به میان نیامد. ما آن را اینطور تعلیل [تحلیل] نمودیم که برای تسهیل امر سازش قدری عقب کشیده و میدان را به آقای شبستری و دکتر جاوید واگذار نموده است».همان اعلامیه «آزادیخواهان تبریز» خوانده شد: «الان یک سال تمام است که از اسارت ما میگذرد. امروز که ارتش میخواهد وارد خاک آذربایجان شود، باید احساسات خود را نثار آرتش کرد...».[۳۸]
رادیو تهران هم متن تلگرافهای ارسالی تبریز را نقل کرد. و رادیو آنکارا خبر تسلیم شدن آذربایجان را پخش کرد. [۳۹]
در شب ۲۰ به ۲۱ آذر شهر میانه را ارتش تصرف کرد. از این تاریخ به بعد عملیات ارتش جهت اشغال نقاط مختلف آذربایجان و حرکت نیرو به سمت تبریز، جمع آوری اسلحه نیروهای شکست خورده و متواری آغاز شد. سواران محمود ذوالفقاری دوشادوش ارتش وارد میانه شده، دسته دسته وارد خانههای مردم شده به چپاول پرداختند و احشام آنها را با خود بردند. بانویی بنام عزیزه عضو سازمان زنان فرقه دموکرات را از خانهاش بیرون کشیده به شهربانی بردند. جان و مال و ناموس دموکراتها را حلال اعلام کردند. عدهای در جلو شهربانی برای تجاوز به زن اسیر صف کشیده بودند.[۴۰]
صبح روز ۲۱ آذر آخرین شماره روزنامه آذربایجان نشر یافت.[۴۱] همان موقع، محمد بیریا تصمیم گرفت برای حفظ جانش از دفتر کمیته مرکزی فرقه دموکرات بیرون برود. نیروهای حکومت مرکزی سراغش را گرفتند. خودش بعدا نوشت: «به سوی ماشین من هجوم آوردند و در اثر تیراندازی محافظ من برای دفاع، یک نفر به قتل رسید. و نیروهای ارتجاعی [اعزامی ارتش] مجبور به فرار شدند. برای حفظ خودمان، موقتا به بیمارستان شوروی در تبریز پناه برده تا شب در همان جا منتظر شدیم. در همان روز، مستر ساتن (کنسول آمریکا) به بیمارستان آمده و خواست مرا ببیند، اما رئیس بیمارستان، وجود مرا در بیمارستان انکار کرد».[۴۲]
به گفته جاوید «در جلو بیمارستان شوروی که در اول باغ گلستان قرار داشت، ماشین بیریا را نشانم دادند که بدجوری آسیب دیده بود. معلوم شد یک نفر از میان مردم به سوی آنها تیراندازی کرده و آنها هم مقابله به مثل کردهاند. بیریا، میررحیم ولایی و برادرش در آن جا [بیمارستان شوروی] بودند».[۴۳]
به نظر میرسد که لستر ساتون (F. Lester Sattun) نایب کنسول آمریکا در تبریز این خبر را به شوارتسکوف و او هم به وزارت جنگ داده باشد، زیرا که از طرف سرهنگ هاشمی نفری سراغ بیریا در بیمارستان شوروی رفت. بیمارستان در پاسخ شرحی نوشت که شخص ناشناسی که به پای او تیر اصابت نموده به اینجا مراجعه و پس از بهبودی مرخص شد.[۴۴] و سرهنگ هاشمی نتوانست او را دستگیر کند. بعدها بیریا توانست با کمک کنسول شوروی در تبریز از بیمارستان خارج شده و در ۷ مارس ۱۹۴۷ / ۱۶ اسفند ۱۳۲۵ با هواپیما به آذربایجان شوروی فرستاده شد.[۴۵] ولی آنجا هم روحیات ناپایدارش کار دستش داد....
اولین عناصر ستون مأمور حرکت به سمت تبریز در شب قبل از ۲۲ آذر ساعت ۱۰ از میانه به شهر مزبور عازم و نخستین واحدها روز ۲۲ آذر در میان ابراز احساسات مردم به شهر تبریز وارد گردید. روز ۲۲ آذر در تبریز اعلام حکومت نظامی گردید و سرتیپ هاشمی فرمانده نیروی اعزامی در مقابل ساختمان شهرداری تبریز لغو قرارداد پیشهوری-مظفر فیروز را اعلام کرد.[۴۶] در تبریز زدوخوردهائی با دستجات متفرقی از فداییان که چند خانه و محل مناسب را جهت مقاومت انتخاب نموده و مستقر شده بودند رخ داد که در نتیجه تعدادی از آنان مقتول و قریب ۳۰۰ نفر با اسلحه و لوازم تسلیم شدند.[۴۷] گروهی از فدائیان دو شبانه روز در مدرسه فردوسی تبریز مقاومت کردند. چون فشنگهای آنها تمام شد، تسلیم نشدند ولی خود را به چاه انداختند و از این طریق کشته شدند. همچنین پنج نفر از ارتش آذربایجان که در «ارک قلعه سی» یا برج تاریخی ارک سنگر گرفته بودند سه روز جنگیدند. دهها نفر از فداییان از گرسنگی و سرما در زندانها تلف شدند. و تعدادی هم تحت شکنجه بیرحمانه، شخصا تقاضای اعدام کردند.[۴۸]
با ورود ارتش به تبریز، تصفیه حسابهای سیاسی و شخصی شروع شد. در این تصفیه حسابها یک چیز مشتر ک بود: منفعت شخصی. بنا بر یادداشتهای رضا رسولی «عدهای از اهل شهر فدائیها را خلع اسلحه نموده و كلانتریها را اشغال كردهاند، تا ورود نیروی دولتی به شهر چه قتل و غارتهایی شد درست نمیدانم. بعضیها تا هشتصد نفر مقتول گفتهاند. از ورود قوای نظامی و تسلط كامل با اعلان حکومت نظامی و جلوگیری از بعضیها كه معترض اشخاص شده به عنوان این كه این دمكرات بوده، یا مهاجر میباشند خرده حسابها را تصفیه میكردند.».[۴۹]
بنا بر روایت تهران مصور، مخالف فرقه، عدهای دکتر باقری را به قتل رسانده، بر گردش طناب انداخته و در خیابانها کشیدند.[۵۰] و بنا بر نوشته طرفداران فرقه، به خانه او هجوم بردند، آتش مسلسل جواب نداد، خانه او را با تانک خراب کردند.[۵۱] ویلیام داگلاس – قاضی آمریکایی- مینویسد «وقتی ارتش ایران به آذربایجان بازگشت وحشت برپا نمود. سربازان قتل و غارت و تاراج به راه انداختند آنها هر آنچه به دستشان میرسید و هرچه میخواستند تصاحب میکردند. رفتار سربازان اشغالگر روس بسیار برازنده تر از اعمال وحشیانه سربازان نجات بخش ارتش شاهنشاهی بود».[۵۲]
روز ۲۲ آذر محمدرضا پهلوی به آجودان حسین فردوست ماموریت داد: «امروز یک هواپیما قرار است به تبریز برود و برای ارتش پول ببرد. تو هم با آن هواپیما برو و پس از ۴۸ ساعت مراجعت کن و وضع را برای من [محمدرضا پهلوی] و رئیس ستاد [رزم آرا] تعریف کن! ». فردوست مینویسد که «در هواپیما ۵ میلیون تومان پول بود و یک نماینده از بانک. سرتیپ پورهاشمی [حسینخان هاشمی] به ستاد تلفن کرده بود که ما پول نداریم. و شدیدا به اسکناس نیاز داریم».[۵۳]
در طی دو روز ۲۲ و ۲۳ آذر، که در تبریز حکومت نظامی اعلام شده بود، افراد مسلح به جان هم افتاده بودند. و بنا به گزارش روزنامه داد – تنها روزنامه مایل به چپ که اجازه نشر داشت- «بیش از ششصد نفر از دموکراتهای آذربایجان در این چند روز از طرف مردم کشته شدند».[۵۴] مجسمه ستارخان یادگار فرقه دموکرات که به جای مجسمه رضاشاه نصب گردیده بود، تخریب شد و بجای آن عکس شاه قرار داده شد.[۵۵] همچنین روزنامههای میانه و دست راستی از طرف رئیس بانک ملی تبریز خبر دادند که «کامیون حمل اثاثیه غلام یحیی در راه میانج توقیف شده، ۷ عدد گاو صندوق جامه دانهای او پلمپ و در استانداری امانت گذارده شده است».[۵۶] روزنامهها همچنین نوشتند که گاو صندوقها حاوی دویست هزار تومان پول[۵۷] و جواهرات و طلا آلات بوده است. در صندوقی، عکس سیدضیاء، چند دستبند نقره زنانه، ۱۷ قطعه قالی ابریشمی و دو رادیو[۵۸] کشف شده بود.[۵۹] غلام یحیی در خاطراتش مینویسد: «من رئیس بانک [میانه] را خواستم و از او پرسیدم چقدر پول در بانک هست؟ او گفت ۲۸۰ هزار تومان پول موجود است. من از او پرسیدم که پولها مال چه کسی است؟ او گفت: ۸۰ هزار تومان آن مال مردم است و ۲۰۰هزار تومان آن مال دولت است. من رسیدی به رئیس بانک دادم و گفتم که ۲۰۰ هزار تومان را جهت خرجی فدائیان بردارند و ۸۰ هزار تومان که مال اهالی است در بانک بماند».[۶۰] و در جایی دیگر توضیح میدهد «هدف ما از آمدن به جلفا این بود که با فداییها به کوهها برویم و مبارزات فدایی را ادامه بدهیم. به همین خاطر من از بانک میانه ۲۰۰ هزار تومان پول برداشته بودم تا مدتی را با این پول سر کنیم. قرار شد پول را به پیشهوری بدهم. در نتیجه پول را تحویل او دادم».[۶۱] رئیس بانک ملی میانه به نام عبدالله مهاجری آذر[۶۲] بعدا شرح داد که «شب ۲۱ آذر، در ساعت ۹ بعد از ظهر، درِ بانک بشدت کوبیده شد. پاسبان در را باز نکرد. بسراغ رئيس بانک رفته، او را از منزل بیرون کشیده نزد غلام یحیی بردند. به او امر داد «فورا دو میلیون ریال به ستاد من بدهید». رئیس بانک پرسید: «آیا بهمن رسیدی در برابر این وجه خواهید داد؟ » غلام به «لیوتنانت نظری» دستور داد رسیدی بنویسند. پولها در آمبولانس مخصوصی که آشپزخانه غلام یحیی بود به تبریز رفت».[۶۳]
در روزهای نزدیک به ۲۱ آذر، تعدادی از عشایر شاهسون هم علیه دمکراتها اقدامات عملی کردند. سرلشگر رزم آرا در نخستین جشن شکست فرقه در ۳ دی ۱۳۲۵ در انجمن روزنامه نگاران شرکت میکرد گفت «۵۷ نفر از شاهسونها داوطلبانه ۵۷ قبضه تفنگ گرفتند و از همدان بسوی اردبیل از میان دمکراتها حرکت کردند و ۱۱۰ نفر از آنها را کشته و ۱۱۰ قبضه تفنگ از آنها بدست آوردند».[۶۴] اندک زمانی بعد، نصرت بیگ اجیرلو که از سوی دموکراتها به ریاست عشایر منصوب شده بود، به زندان انداخته شد. وی یک یا دو سال بعد در زندان درگذشت.[۶۵]
ستون حمله به آذربایجان از راه آستارا به سمت اردبیل راه افتاده بود. در روز ۲۳ آذر ستونی به فرماندهی سرهنگ بایندور به سمت اردبیل اعزام شد ولی به علت بارش برف و سرمای شدید دیرتر از برنامه وارد شهر اردبیل شد. پس از برخورد و زد و خورد مختصری با دموکراتها، بالاخره در روز ۲۷ آذر ماه در اردبیل مستقر گردید. حرکت ستون از میانه بسمت اردبیل در سقوط شهر آستارا و سایر قسمتهای نزدیک آنجا تأثير مهمی نموده و میتوان گفت که اشغال نقاط حساسی مانند سراب و اردبیل برای کشتن فداییان اثر مهمی در بر داشته بود.[۶۶]
از شناخته شدههای طرفدار دولت مرکزی در اردبیل آخوند سیداحمد میرخاص بود که در زمستان ۱۳۲۳، علیه حزب توده حکم جهاد داده بود و در زمان حکومت فرقه علیه آن تبلیغ میکرد. وی در دوران حکومت دموکراتها مجبور به ترک آنجا شد. با درخواست سرلشکر ارفع و تصویب دولت صدرالاشراف به وی مبلغ ۱۵ هزار ریال ماهانه پاداش داده میشد تا علیه فرقه فعالیت کند.[۶۷] با آمدن ارتش شاهنشاهی، وی به خیابان آمده و دست به خشونت زد و کلوبهای فرهنگی را داغون کرد. چاپخانه روزنامه جودت – با ۱۹ سال فعالیت نشر از مرداد ۱۳۰۶[۶۸] - به آتش کشیده شد[۶۹] . و فتواهای «قتله» (مهدورالدم) صادر گردید. تعدادی زیادی از فداییهای اردبیل که اسیر شده بودند در اثر سرمای شدید و گرسنگی یخ زدند و مورد هجوم سگهای گرسنه آواره واقع شدند. میرخاص اردبیلی در اواسط اسفند ۱۳۲۵ «به حضور ملوکانه شرفیابی حاصل نمود و به دریافت یک انگشتر برلیان مفتخر گردید».[۷۰]
به گزارش تهران مصور -از مخالفین جدی فرقه دموکرات- یکی از فدائیان بنام «ساری اسماعیل» (یعنی اسمعیل زرده) یا دقیقترش اسماعیل حکاک[۷۱] را «دستگیر و سه روز او را در منزل خود زندانی کرده و در حدود پنجاه هزار تومان لیره و طلای او را که در آخور اصطبل مخفی کرده بود بدست آورده و معادل ۵۰۰ هزار تومان نیز سایر وجوه نقدینه او را اخذ و صبح روز ۲۴ آذرماه او را تیرباران میکنند»[۷۲] بنا بر روایت بازماندگان و شاهدان، «ساری اسماعیل را با ضربههای تبر از پا در آوردند، پیکرش را به پشت یک گاری بستند، در کوچههای پر برف اردبیل بر زمین کشیدندش، و سرانجام تن نیمه جانش را در گوشهای رها کردند تا جان دهد. او تا ساعتها در آن گوشه آهسته ناله میکرد، اما کسی جرات نداشت به او نزدیک شود و کمکش کند».[۷۳] جنازه ساری اسماعیل، دیبائیان و سایر کشتهها را در جای جای شهر گردانند.[۷۴] و بنا بر گزارش دیگر از همین مجله تهران مصور، با اصرار یک افسر، در مرحله نخست فرماندار نظامی با اعدام ۱۷ نفر موافقت کرد و جنازههای آنها روی زمین ماند تا سرهنگ بایندور برای مقتولین پرونده جنایی بسازد.[۷۵] و بنا بر روایت طرفداران فرقه، فرماندار شهر اردبیل خلیل آذربادگان[۷۶] را سه بار اعدام کردند، یعنی سه بار او را نیمه جان کرده، به هوش آوردند و مجددا اعدام نمودند.[۷۷]
بطور مشابه، شهر مراغه نیز در ۲۶ آذر به تصرف نیروهای ارتش در آمد و به اين طريق و به تدریج کلیه صفحات و نقاط آذربایجان تحت کنترل ارتش شاهنشاهی قرار گرفت.[۷۸]
مسعود بهنود مینویسد که افرادی که با شادمانی به پیشواز ارتش رفتند عبارت بودند از افرادی که زیر فشار ماموران افراطی فرقه به ستوه آمده بودند، فاحشگانی که فرقه آنها را به اردوگاهشان فرستاده بود و معتادان مواد مخدری که از ترس بازرسان فرقه وافورهای خود را در خاک کرده بودند.[۷۹] ارتش طرفداران حکومت مرکزی را مسلح کرده بود و این افراد -باصطلاح خودشان میهن پرستان[۸۰] - که از آغاز امر دست از خانه و زندگی خود شسته، با فداییها در زدوخورد بودند، در تمام مدت عملیات با ارتش همکاری مینمودند. در تبریز، میانه، مراغه و رضائیه قبل از ورود نیروی ارتش شاهنشاهی خود اهالی بر علیه بازماندگان فرقه قیام و مبادرت به اخراج آنها کردند.[۸۱] فردوست مینویسد: «وارد فرودگاه تبریز که شدیم، ساختمان آن هنوز میسوخت. با کامیون به شهر رفتیم. تمام مسیر و سطح خیابانها مملو از جمعیت بود. و همه یک سلاح (تفنگ) داشتند و به نفع ارتش تظاهرات میکردند و دائما تیر هوایی خالی میکردند و باز هم به دنبال طرفداران پیشهوری بودند و آنها را از خانههایشان بیرون آورده و خود آنها اعدامشان میکردند».[۸۲]
روزنامههای ترکیه هم نوشتند: عزا در تبریز، عروسی در تهران.
در تبریز دو دسته بر ضد دموکراتها شوریده و قبل از رسیدن نیروهای ارتش به اشغال ادارات تبریز و نابود کردن نیروهای فدایی پرداختند: یکی در محله لیلاوا (Lilava) یا لیل آباد تحت سرپرستی حاجی علی اکبر رضیزاده و سردستگی پسرش، و دیگری در بخش ۶ تبریز تحت سرپرستی میرشریف کوچه باغی.[۸۳] یکی از خبرنگاران آمریکایی که بعد از تسلیم تبریز و فرار فدائیان به آن شهر رفته بود، نوشت که «من به چشم خود دیدم مردم یک فدایی را در مقابل دیوار نشانده، بدن او را با تیر سوراخ-سوراخ کردند. سپس زنی با لگد، کاسه سر او را خرد کرد».[۸۴]
نمونه دیگر در خوی بود که برخی از طرفداران سلطنت پهلوی و مخالفین فرقه دموکرات برای خوش خدمتی و خوشآیندی مرکز، سر سه نفر از فداییها را جلوی کاروان ارتش سر بریدند، آنطور که احمد ساعی که آن زمان ۸ ساله بوده و در ذهنش ثبت شده چنین میگوید «روز پیشواز از ارتش، هنگام عبور از جلوی منزل آقای فتحی با دیدن جنازهها میخکوب شدم. شمردم ۱۹ نفر بودند. در محل معروف به طیاره میدانی ایستادیم و انتظار طول کشید. بالاخره کامیونهای ارتش دیده شد. اولین ماشین که ایستاد، افسری پیاده شد. ۳ نفر را دست و پا بسته زمین خواباندند و سر بریدند. خونشان روی لباسهایم پاشید. به شدت بر خودم لرزیدم، و هنوز هم [بعد از ۶۶ سال] آن لرزش را در وجودم احساس میکنم».[۸۵] محمدرضا خلیلی عراقی – از نظامیان مخالف فرقه دموکراتها- مینویسد «در خوی مردم یکی از دموکراتها را که سابقا پاسبان شهربانی و نامش منصور بود دستگیر نموده و هنگام ورود ارتش در جلو ستون جهت قربانی سر میبرند».[۸۶] همچنین، عبدالحسین احمدی رئیس تشکیلات فرقه در خوی به همراه حسین نوری اعدام گردید.[۸۷]
در قوشاچای/میاندوآب، عدهای برای حفظ جان خود مجبور شدند به انبار گندم یا چاه آب رو آورده و خود را آنجا مخفی نگه دارند و بودند کسانی که از ترس جان خود بدلیل سروصدای بچه، نوزاد یک ساله به نام «آزاد» را در چاه انداختند.[۸۸]
در روز یکشنبه ۲۴ آذر تمام قوای اعزامی وارد تبریز شد و آخرین مقاومتهای موجود در شهر را از بین برد و عدهای از محرکین و مسببین را دستگیر نمود. در همین روز، قاضی محمد و حاجی باباشیخ و عده کثیری از خوانین اکراد در میاندوآب حاضر و خود را در اختیار سرتیپ همایونی -فرمانده لشکر کردستان- گذاشتند. در تمام شهرستانهای آذربایجان، حکومت نظامی اعلام شد.[۸۹]
روز سه شنبه ۲۶ آذر شهرهای رضائیه/ارومیه، مرند، جلفا، خوی، ماکو و آستارا هم بدست ارتش افتاد.[۹۰] همچون شهرهای دیگر، از اقدامات نخستین افرادِ به اصطلاح «میهن پرستان رضائیه»، دستگیری سران دمکراتها در ارومیه بود. محمدامین آزاد وطن (رئیس فرقه دموکرات ارومیه)، عباس فتحی (رئیس کمیسیون تبلیغات فرقه و معاون آزاد وطن)، محمدعلیخان مویدزاده، بهرام نابی ایلیشا، دکتر بهبه یا بابا جهانبخشی (دندانساز)، نوراللهخان یکانی (از آزادیخواهان مشروطیت و جنبش خیابانی)، جیبو (ابراهیم) درشکه چی و عدهای دیگر که بنا بر گزارش شهربانی ۲۳ نفر[۹۱] و گزارش خبرنگار ترقی ۳۳ نفر[۹۲] بودند در استانداری زندانی شدند. نصرت نظام احمدی و حاجی غلام فقهی از ملاکین ارومیه به وضع آنها رسیدگی کرد. احمدی در یکی از شبهای ۲۳ تا ۲۶ آذر مجازاتشان را تعیین کرد: «ببرید آنها را راحت کنید!».[۹۳] میرایوب شکیبا -هم اتاقی و دوست پیشهوری در زندان قصر قجر[۹۴] و رئیس فرهنگ ارومیه- را نیز که با خانواده خود در خانه مجاهد برزگر مخفی شده بود بیرون آوردند. مجاهد برزگر و سه نفر دیگر، همه اعضای فرقه را سوار درشکه کرده، در جنوب شهر نزدیک آبادی توتستان در منطقه گود بنام «چوخور باغچا» (یا توتستان گود) برده و همگی را تیرباران کردند.[۹۵] بنا بر تحقیقات رحیم نامور و به نقل از شاهدی «در ماه آذر ۲۵ [۱۳۲۵] در حدود ۱۵۰ نفر باتفاق آزاد وطن در کورهپزخانههای اطراف شهر رضائیه صبحگاهان تیرباران شدند که بهرام و علاءالدین (اینها دو برادر بودند) و علی حیدری و بهلول جز تیرباران شدگان بودند. جسد آنها یک هفته در مقابل باد و برف زمستان باقی ماند و روزی که خانوادهٔ ما [شاهد] با خانواده حیدری برای دفن جنازه پسرشان رفتیم یک ران او را سگها خورده بودند. ابراهیم صابونچی با پانزده نفر فدائی دیگر در خانه خودش جنگید و بالاخره با آوردن تانک خانه او را به توپ بسته، او و رفقایش را کشتند».[۹۶]
در مرند، برای ایجاد وحشت در دل حامیان فرقه، جنازههای اعدامیها – از جمله محیط رئیس دادگاه مرند و دیهیمی رئیس تلگراف شهر چند روز در هوا ماند، متعفن شده و سگها آنرا پاره پاره کردند[۹۷] و اجساد میرکاظم اعلمی و علی صابر- «چند روز بر بالای دار باقی ماند و بعدا آنها را پایین آورده دفن کردند» و جسد فردی بنام محمدحسین علامه از پاسبانهای نظمیه «بدون هیچ گونه محاکمهای توسط مردم در میدان شهرداری به قتل رسید و بنا بروایتی متعدد جسدش را آتش زدند».[۹۸]
در منطقه عشایر نشین قرهداغ و مغان، از جمله فردی بنام ابراهیم فرزند علی در قریه موتالیق گرمادوز و فرزندش مشهدی که عضو کادر فرقه در منطقه بود توسط عوامل خان منطقه – احتمالا اسدالله خان محمدخانلو فرزند عبدالله خان که در جنگ علیه فرقهایها کشته شده بود- پس از پاشیدن نفت بر روی آنها آتش زده شده و خاکستر شدند.[۹۹]
در دی ماه ۱۳۲۵ در روستای سرعین اطراف اردبیل، به دستور ستوان یکم بنام اوروشن (اسم ناخوانا) پنجاه نفر از دهقانان را به اتهام عضویت در فرقه دموکرات توقیف کرده، پیاده بسوی اردبیل برده و در بین راه بدستور همین ستوان یکم هفده نفر آنها را تیرباران و سر آنها را به نیزه زدند.[۱۰۰]
در اردبیل داستان زنی به نام سریه به حماسه شبیه است. این زن شاهسونی در مقابل مهاجمین با تعدادی همراه -که نامعلوم میباشند- به دفاع پرداخت. مهاجمین به هر راهی متوسل شدند پاسخ نگرفتند. در نهایت یک نفر روحانی نما با قرآن مهر کرده به نزد او رفت حاکی از اینکه اگر مقاومت نکند در امان خواهد بود. سریه فریب او را خورده، تسلیم شد ولی بلافاصله توقیف و اعدام گردید.[۱۰۱]
بلافاصله بعد از شکست فرقه دموکرات آذربایجان، ساعت ده و نیم روز ۲۵ آذر دستهای از ملاهای آذربایجانی مقیم مرکز برای عرض تبریک به محمدرضاشاه در کاخ مرمر جمع شدند (عکس زیر).[۱۰۲]
قوامالسلطنه در خاطراتش مینویسد: «شب ۲۵ آذر ۱۳۲۵ که ارتش فاتحانه وارد آذربایجان شد و سران فرقه دموکرات آذربایجان هریک به سویی گریختند، من با خاطری شاد و رویی گشاده به امور دیگر پرداختم».[۱۰۳] و ادامه میدهد: «ذکر این نکته لازم است که نجات آذربایجان بیشک از لحاظ خارجی با مساعدت کشورهای متحده آمریکای شمالی بود، ولی پس از پیروزی، تمام عوامل و مقامات موثر کشور هریک به تنهایی خود را عامل موثر ختم غائله آذربایجان معرفی کردند».[۱۰۴]
بعد از پیروزی ارتش در آذربایجان اکثریت اعضای کابینه دولت ایران و دیگر مقامات دولتی از جمله وزیر دارائی، رئیس بانک مرکزی، رئیس مجلس سابق به سفارت آمریکا رفتند و به خاطر بازگرداندن آذربایجان به ایران از دولت آمریکا تشکر کردند و شاه در ۲۳ دسامبر در مجمعی غیر رسمی کمک بزرگ آمریکا را یاد آور شد.[۱۰۵]
روزنامههای تهران، رسانههای دولتی و نیمه دولتی، و طرفدار حزب دموکرات ایران وابسته به قوام و محمدرضاشاه پر بودند از انواع حملهها و تهمتها به فرقه دموکرات و سران غایب آن. روزنامههای چپی اکثرا در توقیف بودند و اگر مجال مییافتند با نامی دیگر نشر یابند (قبل از اینکه دوباره توقیف شوند)، در سکوت مطلق فرو رفته بودند. در عوضِِ روزنامههای حزب توده ایران، رادیو مسکو اعتراض کرد: «جراید ارتجاعی ایران به بهانههای مختلف عناصر ترقی خواه را مورد حمله قرار داده و تبلیغات بهتان آمیز خود را بر علیه دمکراتهای آذربایجان ادامه میدهند. روزنامههای مزبور به شیوه گوبلز به رجال آذربایجان تهمت میزنند».[۱۰۶] روزنامه اطلاعات ضمن نقل این جمله به شدت به آن حمله کرد: «عجبا رادیو مسکو غلام یحیی و پیشهوری و اعوان و انصار آنان را رجال آذربایجان میخواند، در حالی که باید رجالههای بینام و نشان گذارد». (همان)
میرزا ربیع کبیری (ربیعالدوله) وزیر پست و تلگراف و تلفن دموکراتها که درجه ژنرالی هم گرفته بود در ۱۱ دی ماه ۱۳۲۵ در مراغه به اتهام «قیام مسلحانه بر علیه استقلال کشور و معاونت در قتل» محکوم به اعدام شد، [۱۰۷] حکمش توسط «اعلیحضرت همایون شاهنشاه» مورد تایید قرار گرفت و در ۱۷ دی ماه ۱۳۲۵ در میدان «خان حامامی» یا حمامِ خان (خواجه نصیر فعلی) مراغه به دار آویخته شد.[۱۰۸] این همان میدانی بود که در انقلاب مشروطه عدهای از مجاهدین گرجی و ارمنی را، که از طرف حزب سوسیال دموکرات قفقاز برای کمک به آذربایجان آمده بودند، به دار آویختند.
در روز ۱۶ دی ماه اعلام شد که ۲۳ نفر افسر ارتش که به فرقه دموکرات پیوسته و با آنها همکاری کرده بودند – و اکثرا بنام «فارس افسرلری» یا افسران فارس شناخته میشدند- در دادگاه نظامی محکوم به اعدام و حکم دادگاه درباره آنها در تبریز اجرا شد.[۱۰۹] مرتضی زربخت عده افسران اعدامی را ۲۷ نفر[۱۱۰] و سالنامه حزب توده ایران ۳۳ نفر نوشتهاند.[۱۱۱] اعضا و طرفداران فرقه دموکراتها که دستگیر شده بودند بلافاصله دادگاه صحرایی میشدند. چون حکومت نظامی اعلان شده بود، به فرمان محمدرضا پهلوی حق تجدیدنظر از محکومین به مدت یک سال[۱۱۲] سلب شده بود. لذا حکم صادره قطعی و بلافاصله اجرا میشد.[۱۱۳]
در هفته آخر بهمن ۱۳۲۵ دادگاه زمان جنگ، تعداد ۱۱ نفر از روسای فرقه دموکرات در مراغه را محکوم به اعدام کرد.[۱۱۴] مصداقی شهردار مراغه یکی از این افراد بود که اعدام شد (شکل روبرو). از مجله اسفیر چاپ لندن نقل قول میشد که وی از قفقاز به آذربایجان آمده، تمام عمر طرفدار روسیه بوده و در سالهای ۱۹۴۳-۱۹۴۴ / ۱۳۲۲-۱۳۲۳ در حزب کمونیست مجارستان فعالیت میکرده است. [۱۱۵]
فریدون ابراهیمی – دادستان حکومت خودمختار آذربایجان- در دفتر کمیته مرکزی- واقع در خیابان ستارخان- با ده فدایی که فشنگ چندانی هم نداشتند برای دفاع از دفتر ماند. حسن نظری- همکلاسی دبیرستانی وی در انزلی- به آنها یک جعبه ۲۵۰۰ تایی فشنگ داده بود.[۱۱۶] او هم نتوانست زیاد مقاومت کند و بعد از مدتها فرار از دست مامورین حکومت مرکزی، دستگیر و به مدت شش ماه در زندان سختترین شکنجهها را تحمل کرد ولی ابراز ندامت نکرد.[۱۱۷] فریدون ابراهیمی در دادگاه نظامی صحرایی نخست محکوم به حبس ابد شد ولی در دادگاه تجدیدنظر محکوم به اعدام شد.[۱۱۸] فریدون ابراهیمی ساعت ۵ صبح روز شنبه دوم خرداد ماه ۱۳۲۶-دو روز پیش از سفر محمدرضاشاه به آذربایجان-[۱۱۹] در خیابان ستارخان تبریز، جلوی باغ گلستان اعدام شد؛ [۱۲۰] به عبارتی دیگر او قربانی سفر «اعلیحضرت محمدرضا شاه» بود.
این مسئله اعدامِ فوری محدود به افراد رده بالای سیاسی-اجتماعی نمیشد؛ مثال، ادوارد سابلیه خبرنگار روزنامه لوموند (فرانسه) نوشت که شخصی بنام قلیخان [در اصل قربانعلی (قلی) صبحی نوری] که به سرپرستی کارخانه قند میاندواب از طرف دموکراتها گماشته شده بود نیز اعدام شد[۱۲۱] و به نوشته روزنامه آتش -از مخالفین جدی فرقه دمکرات- تقریبا هر کسی که با فرقه دموکرات همکاری کرده بود در دادگاههای نظامی محکوم به اعدام شدند.[۱۲۲]
***
در اینجا این پرسشها مطرح میشود: تعداد کشتهها و اعدام افراد فرقه دموکرات که در ایران ماندند چقدر بود؟ در بخش بعدی مقاله، تلاش میشود به این پرسش پاسخ داده شود. همچنان که در جای جای گزارش حوادث آذربایجان در ده روز اخیر آذر ۱۳۲۵ قید گردید، افرادی دست به کشتن طرفداران حکومت خودمختار آذربایجان زدند. این افراد که بودند؟ طرفداران حکومت پهلوی آنها را عمدتا از «نهضت میهنپرستان» مینامند که سلطنتطلب و طرفدار ادامه حکومت پهلوی بودند. مسعود بهنود، آنها را عمدتا فاحشگان و معتادان مواد مخدر قلمداد میکند. عدهای دیگر آنها را طرفدار حکومت مرکزی و مخالفین سرسخت جدایی آذربایجان از ایران میدانند. و عدهای نیز، همچون مسلم ملکوتی، معتقد است که این مردم مسلمان آذربایجان بودند که کمونیستها را از آنجا بیرون کردند؛ و نظراتی دیگر. کدام یک درست است؟ در فرصتی دیگر به این پرسش و دلایل شکست فرقه دموکرات میپردازیم.
ادامه دارد...
–––––––––––––––––––––––––
پانویسها
[۱] م. حمید (نطقی)، اقدام، «پیام بآذربایجان»، سال ۲۱، ش. ۱۶، روز ۱۰ بهمن ۱۳۲۰، ص.۱.
[۲] داد، «تقاضای سفیر شوروی از شاه»، ش. ۹۰۶، روز ۲۴ آذر ۱۳۲۵، ص. ۱.
[۳] اختصارنویسی در زبان و ادبیات فارسی رایج نشده است و این نوشتن متون علمی را مشکل می کند. ف.د.آ.، فرقه، فرقه دموکرات، و دموکراتها در این مقاله به معنی فرقه دموکرات آذربایجان در سالهای ۱۳۲۴-۱۳۲۵ بکار رفته است.
[۴] اطلاعات، سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۲۵، سرمقاله.
[۵] اطلاعات، روز ۲۸ بهمن ۱۳۲۵.
[۶] اطلاعات هفتگی، «ایران در هفته گذشته- چهارشنبه ۲۰ آذر»، ش. ۲۸۴، روز ۲۹ آذر ۱۳۲۵.
[۷] قلندر، شماره فوق العاده و اطلاعات، فوق العاده، ساعت نه بعد از ظهر بیستم آذر [۱۳۲۵]، سازمان اسناد ملی، ش. ۲۹۳۰۰۵۶۷۳.
[۸] حسن نظری، ص. ۲۳۱.
[۹] اکرم رحیملی، خاطرات اسماعیل شمس.
[۱۰] از متن مصاحبه میرزا ربیع کبیری (وزیر پست، تلگراف و تلفن حکومت خودمختار آذربایجان) با خبرنگار هفته نامه ترقی در داخل زندان تبریز در آذر ۱۳۲۵؛ ن.ک.علی حافظی، هفتهنامه ترقی، «آذربایجان و فرقه دموکرات-۴»، ش. ۲۱۳، تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۲۵، ص. ۶.
[۱۱] رحیم رئيسنیا ، خاطرات سلامالله جاوید، ج.۱، ص. ۴۳۴ و ۴۳۶.
[۱۲] حسین میرعزیزی که نام خود را به میرآقا آذری از ابتدای تشکیل فرقه دموکرات تغییر نام داد. ن.ک. مصاحبه جواهر آذری با یونس شاملی، دقیقه ۹ تا آخر: لینک
[۱۳] روزنامه کوشش- یکشنبه ۱ دی ۱۳۲۵ نقل شده در ایران آنلاین، لینک؛ و داد، «پیشهوری از مرز گذشته»، ش. ۹۱۲، روز ۱ دی ۱۳۲۵، ص. ۱.
[۱۴] جمیل حسنلی،آذربایجان ایران: آغاز جنگ سرد، ترجمه منصور صفوتی، تهران، نشر شیرازه، ۱۳۸۷، ص.۵۳۴-۵۳۵.
[۱۵] خواندنیها،« با من به کردستان بیائید»، به نقل از روزنامه جهان پاک از سردشت، ۱۹ آذر ۱۳۲۵، ش. ۳۲، ص. ۸.
[۱۶] کاوه بیات، کردها و فرقه دموکرات، گزارش کنسول آمریکا در تبریز، ص. ۱۳۶.
[۱۷] رحیم رئيسنیا ، خاطرات سلامالله جاوید، ج.۱، ص. ۴۳۴.
[۱۸] لوئیس فاوست، ایران و جنگ سرد، ترجمه کاوه بیات، ص. ۱۲۰.
[۱۹] New York Times, June 27, 1946, Pishevari Plot Reported: Azerbaijan Leader Called Target for Poison Attempt.
نیویورک تایمز روز چهارشنبه ۲۶ ژوئن ۱۹۴۶ / ۵ تیر ۱۳۲۵.
[۲۰] لوئیس فاوست، ایران و جنگ سرد، ترجمه کاوه بیات، ص. ۱۲۰-۱۲۱ به نقل از SD891.00 تبریز بتاریخ ۲۴ ژوئن ۱۹۴۶ / ۳ تیر ۱۳۲۵ و ۹ ژوئیه ۱۹۴۶ / ۱۸ تیر ۱۳۲۵، و FO371/S2711 خلاصه اطلاعاتی، ۱۷-۲۳ ژوئن ۱۹۴۶ / ۲۷ خرداد-۲ تیر ۱۳۲۵.
[۲۱] نامه محمد بیریا به مالنکوف، آرشیو ک.گ.ب. شماره P06627 به تاریخ ۳ آپریل ۱۹۵۴ به زبان ترکی آذربایجانی و الفبای ابجد؛ آرشیو نگارنده؛ نسخه اصلی و با الفبای لاتین در سایت جاماح، لینک؛
[۲۲] رحیم رئيسنیا ، خاطرات سلامالله جاوید، ج.۱، ص. ۴۳۴.
[۲۳] رحیم رئيسنیا ، خاطرات سلامالله جاوید، ج.۱، ص. ۴۳۴.
[۲۴] داد، ش. ۹۰۵، روز ۲۲ آذر ۱۳۲۵ متن تلگراف جاوید به قوام؛ همچنین نقل شده در گذشته چراغ راه آینده، ص. ۴۶۷.
[۲۵] آذربایجان، ش. ۳۷۱، روز ۲۱ آذر ۱۳۲۵؛ نقل شده در گذشته چراغ راه آینده، ص. ۴۶۶ . اصل این شماره آخر روزنامه آذربایجان بدست نیامد. کتاب فرقه دموکرات آذربایجان، تورج اتابکی، منبع شماره ۱۵۷ فصل آخر نیز به وجود این شماره روزنامه اشاره دارد.
[۲۶] لوئیس فاوست، ایران و جنگ سرد، ترجمه کاوه بیات، ص. ۱۳۸ به نقل از SD891.00 تبریز بتاریخ ۳۰ دسامبر ۱۹۴۶ / ۹ دی ۱۳۲۵ متن بیانیه بیریا در گزارش «پایان چیرگی فرقه دموکرات در آذربایجان»، ضمیمه شماره ۲.
[۲۷] آذربایجان، ش. ۳۷۱، روز ۲۱ آذر ۱۳۲۵؛ نقل شده در گذشته چراغ راه آینده، ص. ۴۶۶-۴۶۷.
[۲۸] نامه محمد بیریا به مالنکوف، آرشیو ک.گ.ب. شماره P06627 به تاریخ ۳ آپریل ۱۹۵۴ به زبان ترکی آذربایجانی و الفبای ابجد؛ آرشیو نگارنده؛ نسخه اصلی و با الفبای لاتین در سایت جاماح، لینک؛
[۲۹] امید، «تلگراف شبستری»، ش. ۱۱۲۷۶ – ۲۰/۹/۲۵، ش.۵۶ سال ۴، ش. ۱۴۵، روز ۲۶ آذر ۱۳۲۵، ص. ۲؛ همچنین روزنامه داد، ش. ۹۰۵، روز ۲۲ آذر ۱۳۲۵،متن تلگراف شبستری به شاه؛ گذشته چراغ راه آینده، ص. ۴۶۷-۴۶۸.
[۳۰] داد، ش. ۹۰۵، روز ۲۲ آذر ۱۳۲۵،متن تلگراف شاه؛ نقل شده در گذشته چراغ راه آینده، ص. ۴۶۸.
[۳۱] احسان طبری، مجله ماهانه نامه مردم، «اندرز تاریخ»، سال اول، ش. ۴، اول دی ۱۳۲۵، ص. ۱-۳.
[۳۲] علیرضا صرافی، مجله اوزان، ذکر جمیل رضا رسولی، ش. ۸، بتاریخ مهر ۱۳۹۹، ص.۷۱؛ و خاطرات رضا رسولی به کوشش علیرضا صرافی، وبلاگ ۲۱ آذر، لینک.
[۳۳] اطلاعات، فوق العاده، ساعت نه بعد از ظهر بیستم آذر [۱۳۲۵]، سازمان اسناد ملی، ش. ۲۹۳۰۰۵۶۷۳.
[۳۴] رسول جعفریان، بحران آذربایجان [خاطرات مجتهدی]، ص. ۳۵۲.
[۳۵] رحیم رئيسنیا ، خاطرات سلامالله جاوید، ج.۱، ص. ۴۳۴-۴۳۵.
[۳۶] رحیم رئيسنیا ، خاطرات سلامالله جاوید، ج.۱، ص. ۴۳۵.
[۳۷] رسول جعفریان، بحران آذربایجان [خاطرات مجتهدی]، ص. ۳۵۳.
[۳۸] داد، «تبریز در انتظار ارتش»، ش. ۹۰۵، روز ۲۱ آذر ۱۳۲۵، ص.۱.
[۳۹] رسول جعفریان، بحران آذربایجان [خاطرات مجتهدی]، ص. ۳۵۳.
[۴۰] گذشته چراغ راه آینده، ص. ۴۷۰ ؛ به نقل از گزارش شاهدان عینی قابل اعتماد.
[۴۱] نسخه اصلی این آخرین شماره ۳۷۱ روزنامه آذربایجان بتاریخ ۲۱ آذر ۱۳۲۵ بدست نیامد، ولی از طرفین مخالفین و منافقین فرقه دموکرات مورد استفاده قرار گرفته است. ن.ک. نشر جامی، گذشته چراغ راه آینده، ص. ۴۶۶ و کتاب فرقه دموکرات آذربایجان، تورج اتابکی، منبع شماره ۱۵۷ فصل آخر.
[۴۲] نامه محمد بیریا به مالنکوف، آرشیو ک.گ.ب. شماره P06627 به تاریخ ۳ آپریل ۱۹۵۴ به زبان ترکی آذربایجانی و الفبای ابجد؛ آرشیو نگارنده؛ نسخه اصلی و با الفبای لاتین در سایت جاماح، لینک؛
[۴۳] رحیم رئيسنیا ، خاطرات سلامالله جاوید، ج.۱، ص. ۴۴۲.
[۴۴] خواندنیها، از لابلای روزنامهها، به نقل از قلندر، ش. ۴۰، ۱۷ بهمن ۱۳۲۵، ص. ۲.
[۴۵] علی مرادی مراغهای، زندگی و زمانه محمد بیریا، ص. ۶۰ و ۶۴.
[۴۶] داد، ش. ۹۰۹، روز ۲۷ آذر ۱۳۲۵؛ نقل شده در گذشته چراغ راه آینده، ص. ۴۶۹.
[۴۷] بینام، مجله ارتش، «غائله آذربایجان»، س. ۶، ش. ۴، تیرماه ۱۳۲۶، ص. ۸.
[۴۸] جمیل حسنلی، آذربایجان ایران آغازجنگ سرد، ترجمه صفوتی، ص. ۵۲۸-۵۳۰.
[۴۹] علیرضا صرافی، مجله اوزان، ذکر جمیل رضا رسولی، ش. ۸، بتاریخ مهر ۱۳۹۹، ص.۷۳.
[۵۰] د. امینی [داود ادیب امینی]، تهران مصور، «ارمغان سفر آذربایجان-۲»، ش. ۱۸۹، روز ۱۱ بهمن ۱۳۲۵، ص. ۷.
[۵۱] آزادلیق یولونون مبارلری، ج. ۱، ص. ۴ مقدمه.
[۵۲] ویلیام داگلاس، «سرزمین عجیب با مردمی مهربان»، متن انگلیسی، چاپ نیویورک، س. ۱۹۵۱، فصل چهارم، ص. ۴۵.
[۵۳] حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج. ۱، ص. ۱۵۱.
[۵۴] داد، «حکومت نظامی در تبریز»، ش. ۹۰۶، روز ۲۴ آذر ۱۳۲۵، ص. ۱.
[۵۵] داد، «تبریز چگونه تسلیم شد»، ش. ۹۰۶، روز ۲۴ آذر ۱۳۲۵، ص. ۴.
[۵۶] داد، «بازداشت عدهای از دمکراتها»، ش. ۹۰۸، روز ۲۶ آذر ۱۳۲۵، ص. ۱.
[۵۷] اطلاعات، «کامیون حامل اثاثیه غلام یحیی / تلگراف آقای سرتیپهاشمی از تبریز»، ش. ۶۲۲۶، روز ۲۵ آذر ۱۳۲۵، ص. ۶.
[۵۸] غلام یحیی دانشیان که با نصرتالله جهانشاهلو از دو طبقه مختلف بودند و باهم ضدیت داشتند در خاطراتش نوشته است «من تازه به زنجان رفته بودم و املاک ذوالفقاری ضبط و مصادره شده بود و اموال او توسط جهانشاهلو و نقدعلی در فرمانداری نگهداری میشد و جهانشاهلو در همین زمان، رادیویی را از اموال برداشته بود...». به نطر میرسد که خودش شخصا به دستگاه رادیو علاقمند بوده است. ن.ک. علی مرادی مراغهای، خشم و هیاهوی یک زندگی، چاپ دوم، ص. ۱۵۷.
[۵۹] داد، «آخرین خبر آذربایجان؛ جشن کتاب سوزان در مقابل شهرداری»، ش.۹۰۹، روز ۲۷ آذر ۱۳۲۵، ص. ۱.
[۶۰] Qulam Yəhya, Xatirələr, Baki 2006, S.79.
علی مرادی مراغهای، خشم و هیاهوی یک زندگی، چاپ دوم، ص. ۱۸۲.
[۶۱] Qulam Yəhya, Xatirələr, Baki 2006, S.83.
علی مرادی مراغهای، خشم و هیاهوی یک زندگی، چاپ دوم، ص. ۱۹۲.
[۶۲] علی حافظی، هفتهنامه ترقی، «آذربایجان و فرقه دموکرات-۲»، ش. ۲۱۱، تاریخ ۷ بهمن ۱۳۲۵، ص. ۶.
[۶۳] اطلاعات، «رئیس بانک ملی میانه شرح میدهد که چگونه غلام یحیی پولهای بانک میانه را با خود برد»، ش. ۶۲۲۹، روز ۲۸ آذر ۱۳۲۵، ص. ۶.
[۶۴] داد، «جریانات روز: در انجمن روزنامه نگاران»، ش. ۹۱۰، روز ۴ دی ۱۳۲۵، ص. ۴.
[۶۵] ریچارد تاپر، تاریخ اجتماعی و سیاسی شاهسونها، ترجمه حسن اسدی، ص. ۳۴۵.
[۶۶] بینام، مجله ارتش، «غائله آذربایجان»، س. ۶، ش. ۴، تیرماه ۱۳۲۶، ص. ۹.
[۶۷] محمدحسین یحیایی، «فرقه دموکرات آذربایجان: پروژه آزادی ناتمام»، س. ۲۰۲۲، باکو، ص. ۳۳.
[۶۸] قدیمیترین شماره قابل دسترس سال نهم ش. ۵۲ بتاریخ ۲۰ بهمن ۱۳۱۴ / ۱۰ فوریه ۱۹۳۶ میباشد که در لوگوی آن «اردبیل جودت تاسیس مرداد ۱۳۰۶» آمده است. سلامالله جاوید اشتباها سال نشر را ۱۳۰۷ نوشته است. رحیم رئيسنیا ، خاطرات سلامالله جاوید، ج.۱، ص. ۱۹۵.
[۶۹] آتش، ش. ۶۳، روز جمعه ۷ دی ۱۳۲۵ .
[۷۰] اطلاعات، «دریافت یک انگشتر»، ش. ۶۲۹۵، روز ۱۹ اسفند ۱۳۲۵، ص. ۸.
[۷۱] شیوا فرهمند راد بنا بر شنیدههایش از شاهدان محلی این موضوع را دقیقتر و جامعتر نوشته است. ن.ک. شیوا فرهمند راد، قطران در عسل، ص. ۲۸۳.
[۷۲] د. امینی[داود ادیب امینی]، تهران مصور،«ارمغان سفر آذربایجان-۵»،ش. ۱۹۲،روز۲ اسفند ۱۳۲۵. این مجله اسم «ساری اسماعیل» را عمدا یا سهوا «اسماعیل معروف به یساری» نوشته است.
[۷۳] شیوا فرهمند راد بنا بر شنییدههایش از شاهدان محلی این موضوع را دقیقتر نوشته است. ن.ک. شیوا فرهمند راد، قطران در عسل، ص. ۲۸۳.
[۷۴] آزادلیق یولونون مبارلری، ج. ۱، ص. ۳ مقدمه.
[۷۵] د. امینی[داود ادیب امینی]، تهران مصور،«ارمغان سفر آذربایجان-۶»،ش. ۱۹۳،روز ۹ اسفند ۱۳۲۵.
[۷۶] برای آشنایی به شرح حال زندگی آذربادگان ن.ک. آزادلیق یولوندا مبارزه، ج. ۱، ص. ۲۴-۲۷.
[۷۷] آزادلیق یولونون مبارلری، ج. ۱، ص. ۳ مقدمه.
[۷۸] بینام، مجله ارتش، «غائله آذربایجان»، س. ۶، ش. ۴، تیرماه ۱۳۲۶، ص. ۹.
[۷۹] مسعود بهنود، از سیدضیاء تا بختیار، ص. ۲۷۵.
[۸۰] از نمونه اعضای نهضت میهن پرستان می توان این اسامی را ذکر کرد: سلطانعلی شفاقی، باغمئشهلی سیف الله، میرشریف و حاج علی امبر بقال. ن.ک. آزادلیق یولونون مبارزلری، ج.۱، ص. ۳ مقدمه.
[۸۱] بینام، مجله ارتش، «غائله آذربایجان»، س. ۶، ش. ۴، تیرماه ۱۳۲۶، ص. ۹.
[۸۲] حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج. ۱، ص. ۱۵۱.
[۸۳] اطلاعات هفتگی، «۲۱ آذر ۱۳۲۴-۲۱آذر ۱۳۲۵»، ش. ۲۹۰، ۱۱ بهمن ۱۳۲۵، ص. ۵.
[۸۴] خواندنیها، «از لابلای روزنامهها» به نقل از آتش، ش. ۳۴، ۲۶ آذر ۱۳۲۵، ص. ۲.
[۸۵] خوی نگار، «من، کودکی و آنچه به چشم دیدم...»، گفتگو با احمد ساعی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، شماره پیاپی ۳۰، شماره ۶، اسفند ماه ۱۳۹۱، ص. ۸-۱۱.
[۸۶] محمدرضا خلیلی عراقی، خاطرات سفر آذربایجان و کردستان، سال ۱۳۲۸، ص. ۲۹.
[۸۷] آزادلیق یولونون مبارلری، ج. ۱، ص. ۵ مقدمه.
[۸۸] تحقیقات میدانی؛ صحبتهای ع. رضایی قطار از زبان خانواده حیدری که به افراسیابی تغییر نام دادند. فیس تایم ۱۸ فوریه ۲۰۲۳.
[۸۹] اطلاعات هفتگی، «ایران در هفته گذشته- یکشنبه ۲۴ آذر»، ش. ۲۸۴، روز ۲۹ آذر ۱۳۲۵، ص. ۱۹.
[۹۰] اطلاعات هفتگی، «ایران در هفته گذشته- سه شنبه ۲۶ آذر»، ش. ۲۸۴، روز ۲۹ آذر ۱۳۲۵، ص. ۱۹.
[۹۱] علاوه بر این اسامی، در بعضی منابع دیگر این اسامی نیز دیده میشود: [محمد] حیدری (رئیس اتحادیه کارگران فرقه)، بختیار (افسر دمکرات) و پسرش، و سایرین که به تعداد ۲۳ نفر آنها در گزارش محرمانه شهربانی ذکر شده است. ن. ک. مجید تفرشی، گزارشهای محرمانه شهربانی (۱۳۲۴-۱۳۲۶)، جلد اول، گزارش ۱۰ دی ۱۳۲۵.
[۹۲] علی حافظی، هفتهنامه ترقی، «آذربایجان و فرقه دموکرات-۸»، ش. ۲۱۷، تاریخ ۱۹ اسفند ۱۳۲۵، ص. ۶.
[۹۳] علی دهقان، سرزمین زردشت رضائیه، ص. ۷۹۰.
[۹۴] احسان طبری مینویسد که پیشهوری با میرایوب شکیبا در زندان قصر هم اتاقی بود و به شوخی این بیت شعر را برای او ساخته بود: «به زندان میر ایوبِ شکیبا - شکیبا شد، چو ایوبِ شکیبا». میرایوب شکیبا در ۱۲۸۲ در آستارا بدنیا آمد و در نهضت جنگل شرکت داشت. طبری اضافه میکند « پیشهوری، میر ایوب را برای آن به هم اتاقی خود برگزیده بود که وی مردی آرام، بیآزار و در جنجال زندانیان سیاسی بیطرف بود. پیشهوری به میرایوب شکیبا که در زندان از رماتیسم پا رنج میکشید و هر روز در آفتاب پاهایش را با روغن سیاهی میمالید، پناه برده بود و رمان نویسی میکرد». ن. ک. شیوا فرهمند راد، از دیدار خویشتن، ص. ۶۳-۶۷؛ اسماعیل آلبایراق، اسامی تعدادی از جانباختگان آذربایجان ۱۳۲۵-۱۳۲۶، سال؟، مکان؟، ص. ۸.
[۹۵] علی دهقان، سرزمین زردشت رضائیه، ص. ۷۹۰.
[۹۶] رحیم نامور، یادنامه شهیدان، انتشارات حزب توده ایران، چاپ اول سال ۱۳۴۳، و یا چاپ دوم، سال ۱۳۵۶ (۱۹۷۷)، ص. ۱۹.
[۹۷] علی حافظی، هفتهنامه ترقی، «آذربایجان و فرقه دموکرات-۷»، ش. ۲۱۶، تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۲۵، ص. ۶.
[۹۸] اسماعیل حسن زاده، انقلاب اسلامی در مرند، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج.۱، ص. ۲۶۷. به نقل از باریش مرندلی، حکومت ملی آذربایجان، ص. ۲۸۰.
[۹۹] باریش مرندلی، حکومت ملی آذربایجان، ص. ۳۲۱؛ کشته شدن عضو کمیته محلی فرقه با نفت را اسماعیل لیثی عموی نگارنده نیز تعریف میکرد؛ وبلاگ تاریخ معاصر اردبیل.
[۱۰۰] رحیم نامور، یادنامه شهیدان، انتشارات حزب توده ایران، چاپ اول سال ۱۳۴۳، و یا چاپ دوم، سال ۱۳۵۶ (۱۹۷۷)، ص. ۲۰.
[۱۰۱] منابع متعددی این را گزارش کردند. مثال، رحیم نامور، یادنامه شهیدان، نشر حزب توده ایران، چاپ اول سال ۱۳۴۳، و یا چاپ دوم، سال ۱۳۵۶ (۱۹۷۷)، ص. ۲۰-۲۱.
[۱۰۲] داد، «شرفیابی علمای آذربایجان»، ش.۹۰۷، روز ۲۵ آذر ۱۳۲۵، ص. ۴. وی به همراه ۲۰۰ نفر فدایی در ارومیه کشته شد.
[۱۰۳] غلامحسین میرزاصالح، خاطرات سیاسی قوامالسلطنه، انتشارات معین، ۱۳۹۱، ص. ۲۷۶-۲۷۷.
[۱۰۴] غلامحسین میرزاصالح، خاطرات سیاسی قوامالسلطنه، انتشارات معین، ۱۳۹۱، ص. ۲۸۱-۲۸۲.
[۱۰۵] جمیل حسنلی، آذربایجان ایران آغاز جنگ سرد، ص. ۵۳۱.
[۱۰۶] اطلاعات، «رجال یا رجالههای آذربایجان»، ش. ۶۲۴۱، روز ۱۲ دی ۱۳۲۵، ص. ۱.
[۱۰۷] اطلاعات، «کبیری عدل الدوله محکوم باعدام شد»، ش. ۶۲۴۱، روز ۱۲ دی ۱۳۲۵ / ۲ ژانویه ۱۹۴۷، ص. ۶.
[۱۰۸] حسین علیزاده (باریش مرندلی)، حکومت ملی آذربایجان، ص. ۲۶۹-۲۷۰.
[۱۰۹] اطلاعات هفتگی، «ایران در هفته گذشته-دوشنبه۱۶ دی»، ش. ۲۸۷، روز ۲۰ دی ۱۳۲۵.
[۱۱۰] مرتضی زربخت، خاطراتی از سازمان افسران حزب توده ایران، ص. ۲۷۶.
[۱۱۱] سالنامه توده، به مناسبت پنجاهمین سال تاسیس حزب کمونیست ایران و سی امین سال تاسیس حزب توده ایران، اشتاسفورت، آلمان، انتشارات حزب توده ایران، ۱۳۴۹، ص. ۱۹۳.
[۱۱۲] اطلاعات، «خبرهای آذربایجان»، ش. ۶۲۳۲، روز ۲ تیر ۱۳۲۵، ص. ۵.
[۱۱۳] داد، «محاکمه دمکراتهای آذربایجان»، ش. ۹۱۴، روز ۳ دی ۱۳۲۵، ص. ۱.
[۱۱۴] اطلاعات هفتگی، «اعدام روسای دمکراتهای مراغه»، ش. ۲۹۳، روز ۲ اسفند ۱۳۲۵، ص. ۲.
[۱۱۵] اطلاعات هفتگی، «مصداقی شهردار دموکرات مراغه»، ش. ۲۹۴، روز ۹ اسفند ۱۳۲۵، ص. ۲.
[۱۱۶] ح. نظری، گماشتگیهای بدفرجام، ص. ۲۳۴
[۱۱۷] محمد حسین یحیایی، آذربایجان در گذرگاه تاریخ، ص. ۱۵۹.
[۱۱۸] صدای مردم، «اسرار مهمی از قضایای آذربایجان»، بازنشر در خواندنیها، ش. ۸۶، ۲۶ خرداد ۱۳۲۶، ص. ۴.
[۱۱۹] صدای مردم، «اسرار مهمی از قضایای آذربایجان»، بازنشر در خواندنیها، ش. ۸۶، ۲۶ خرداد ۱۳۲۶، ص. ۴.
[۱۲۰] آتش، « در ایران چه میگذرد»، ش. ۱۷۹ روز ۲ خرداد ۱۳۲۶؛ و سایت راه توده
[۱۲۱] آتش، «به زودی معلوم خواهد شد که آیا روسها در آذربایجان...» بقلم ادوارد سابلیه، ش. ۲۴۸، روز ۱۷ شهریور ۱۳۲۶.
[۱۲۲] آتش، «اخبار مخصوص»، ش. ۲۴۴، روز ۱۲ شهریور ۱۳۲۶. اسامی افراد: اسمعیل جهاندیده، عوض حسین پور، سیدحسین ضیایی و محمد حسینی در سراب و جلال فرزند جبار در تبریز.
نظرها
صمد
تشکر از کار تحقیقی دقیق در باره یکی از تابوهای عمده جامعه ایران.