ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

انفجارهای مرگ‌بار کرمان و سوال‌های بی‌پاسخ در راه طولانی به‌سوی آزادی: چرا من باید ما بشود؟

مصطفی رضیئی در این یادداشت به سراغ کتاب‌هایی می‌رود که در شوک انفجارهای مرگ‌بار کرمان، یادآور می‌شوند چگونه می‌توان به تصویر بزرگ‌تر اندیشید و به پرسش‌های سخت فکر کرد.

دیدگاه

سال‌هاست به این سوال فکر می‌کنم که جمهوری اسلامی به چه دردی می‌خورد؟ و تنها پاسخی که تاکنون به آن رسیده‌ام می‌گوید به درد ویرانگری؛ چرا که مثلا در تفرقه‌اندازی و جداسازی جامعه موفق عمل کرده است. اگر هنوز احساس نکرده بودید که چقدر جامعه به گروه‌های دشمن همدیگر تبدیل شده، انفجارهای مرگبار کرمان و واکنش‌های موجود در فضای مجازی نشان داد چقدر از هم دور شده‌ایم.

«من» جای «ما/گروه» را گرفته است. جمهوری اسلامی با تکیه به سیاست «تفرقه‌ بیانداز و حکومت کن» توانسته است ما را از همدیگر به‌خوبی جدا کند؛ اما وقتی به تصویر بزرگ‌تر فکر کنی، وقتی بخواهی به‌جای امروز، فردا را هم مدنظر داشته باشی، این جدایی می‌تواند بزرگ‌ترین مانع ما باشد تا بخواهیم راه طولانی به سوی آزادی را طی کنیم. چرا که دموکراسی با «من» خلق نمی‌شود و نیازمند کار و تفکر گروهی است.  

«راه طولانی به سوی آزادی» نام زندگینامه نلسون ماندلا است. ماندلا که دهه‌ها در جنبش کهن مبارزه سیاه‌پوستان آفریقای جنوبی علیه استبداد، استعمار و آپارتاید کار کرده بود، دهه‌ها زندان رفته و پس از آزادی آفریقای جنوبی توانست رئیس‌جمهور این کشور شود تا ۲۰۰۸ میلادی نامش در فهرست تروریست‌های دولت فدرال آمریکا باقی مانده بود.

حالا که او نیست، نظام سرمایه‌داری او را مانند دیگر قهرمانان مبارزه با استبداد، استعمار و آپارتاید، مانند مهاتما گاندی و دیگر مبارزان آزادی، در قالب «من» به ما می‌فروشد. یک نفر که قهرمانانه به مبارزه رفت و پیروز شد. تلاشی برای اینکه فراموش کنیم قدرت گروهی ما چقدر تغییر دهنده است.

طعنه علی کریمی رودرروی چشم‌انداز نائومی کلاین از مبارزه با «ایدئولوژی خشونت»

مدت‌هاست به این نتیجه رسیدم که مردمان ایران، به آن حد بلوغ اجتماعی رسیده‌اند که نیازمند پدر، ولی، شاه یا مانند آن نباشند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» این را به خوبی نشانمان داد. بااین‌وجود در نخستین ساعت‌های پس از انفجارهای کرمان، هم‌زمان با اینکه دنبال خبرهای تازه‌تر بودم، مکرر به پست‌هایی در شبکه‌های اجتماعی می‌رسیدم که تکان‌دهنده و آزاردهنده بودند.

یک مثالش که تا زمان نوشتن این مطلب بیش از ۱,۶ میلیون مرتبه دیده شده، به قلم علی کریمی، فوتبالیست مخالف جمهوری اسلامی است که در ایکس نوشت:

برای غذای نذری و شربت بری ولی انتقام سخت نصیبت بشه...

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

ساعاتی بعد مشخص شد حدود یک چهارم کشته‌های انفجارهای مرگبار کرمان، کودک بوده‌اند. نائومی کلاین، فعال مدنی و پژوهشگر کانادایی و نویسنده مجموعه‌ای از کتاب‌ها که به خیلی از ما کمک کرده تا دانش بیشتری برای درک جهان داشته باشیم، چند هفته پیش از انفجارهای کرمان در مقاله‌ای برای گاردین نوشته بود «در موضوع غزه و اسرائیل، طرف کودک را به‌جای اسلحه بگیر» و در این دیدگاه، از تنگنای ذهنی‌اش می‌گوید: یهودی‌تبار است، سوگوار مرگ عزیزانی که در حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل جان باخته‌اند بااین‌وجود، نمی‌تواند «ایدئولوژی خشونت» را از دو طرف تحمل کند. او درنهایت نوشت:

چه می‌تواند از قدرت ایدئولوژی خشونت کم کند، سوخت آن را تخلیه کند؟ همبستگی واقعی می‌تواند. انسان‌گرایی‌ای که مردم را با هر هویت‌ قومی و مذهبی متحد کند. هم‌زمان مخالفت شدید با تمامی اشکال نفرت مبتنی بر هویت، شامل بر یهودی‌ستیزی [را شامل شود]. یک جنبش چپ بین‌الملل که در ارزش‌هایی ریشه گرفته باشد که در هر مرتبه طرف کودک را در مقابل اسلحه بگیرد، مهم نیست اسلحه چه کسی است و مهم نیست کودک کیست. یک چپ‌گرایی که بی‌پروا یکپارچگی اخلاقی داشته باشد، این یکپارچگی را هم‌طراز اشغالگر و اشغال‌ شده در نظر نمی‌گیرد. [پاسخ این است] عشق.

ابدا نمی‌گویم در موضوع انفجارهای مرگبار کرمان، طرف جمهوری اسلامی را بگیرید. جمهوری اسلامی باید برای تمامی جنایت‌هایش تعقیب و به شیوه‌ای انسانی پاسخگو و مجازات شود. این شیوه انسانی مهم است، چون نمی‌خواهیم ظلم جایگزین ظلم شود و تبعیض و نابرابری، در جامعه آینده باقی بماند.

در اوج ناتوانی، همیشه به سراغ کتاب‌هایی می‌روم که به چهارچوب و ارزش‌های زندگی شکل می‌دهند تا بتوان به تصویر بزرگ‌تر فکر کرد. تا به‌جای آنکه در شوک فرو رفته باشی و نتوانی بفهمی و ببینی چه می‌شود، بتوانی یک انسان باقی بمانی و به بقیه هم به شکل انسان نگاه کنی: انسان‌هایی که اشتباه می‌کنند و اینکه انسان می‌تواند تغییر کند.

«مرگ و دوشیزه» و سوال‌های آزادی‌خواهانه شیلی به قلم آریل دورفمان

در کنار انفجارهای مرگبار کرمان، به یاد سرکوب‌های خون‌بار اعتراض‌های مردمی ایران می‌افتم و همزمان یاد آریل دورفمان جلوی دیدم می‌آید. زمانی که «سه‌گانه مقاومت» را برای انتشار آماده می‌کردم و سوال‌های سختی که پرسیده بود در ذهنم مرور می‌شد (کتاب پس از آنکه توسط سه ناشر به بهانه «گسترده سانسور می‌شود» رد شد و یک ناشر آن را به ارشاد فرستاد و مجوز نگرفت، درنهایت توسط نشر نوگام در لندن بدون هیچ سانسوری منتشر شد و برای مخاطب داخل ایران و افغانستان، دسترسی به آن رایگان است).

آشفته از وضعیت فضای مجازی، ترمز شبکه‌های اجتماعی را کشیدم و از اینترنت دور شدم. یک نسخه از کتاب را دستم گرفتم تا به خودم یادآوری کنم سوال‌های سخت چه بود و به این رسیدم:

همین که شروع به نوشتن اثر [مرگ و دوشیزه] کردم، دریافتم شخصیت‌ها سعی در پرسیدن همان سوال‌هایی را دارند که بسیاری از مردم شیلی درنهان از خود می‌پرسند، هرچند به‌نظر کوچک‌ترین کسی مشتاق علنی‌ پرسیدن این سوال نیست. چگونه آنکه شکنجه شده و آنکه شکنجه کرده می‌توانند در یک سرزمین و در کنار همدیگر زندگی کنند؟ چگونه می‌توان رنج‌های کشوری را درمان کرد، وقتی هنوز ترس صحبت کردن در همه‌جا حاضر است و هر صحبتی همچنان سرکوب می‌گردد؟ چگونه می‌توان به حقیقت دست یافت، وقتی دروغگویی عادت مردمان شده است؟ چگونه می‌توانیم گذشته را زنده نگه داریم و زندانی گذشته نشویم؟ چگونه فراموش کنیم و خطر تکرار همین اتفاقات در آینده را نداشته باشیم؟ آیا بر حق است تا حقیقت را به پای تضمین صلح و آرامش، قربانی کرد؟ و عواقب سرکوب گذشته در چیست، وقتی حقیقت را زمزمه می‌کنند یا روبه‌رویمان فریاد می‌کشند؟ آیا مردم برای دست یافتن به عدالت و برابری آزاد هستند، وقتی تهدید ارتش همیشه بالای سر آنان است؟ و تحت چنین شرایطی، می‌توان از خشونت دوری کرد؟ و ما چقدر دربرابر کسانی که بیش از همه رنج برده‌اند، گناهکار هستیم؟ و احتمالا مهم‌ترین تنگنای همگان: چگونه با این موارد رودررو شویم، وفاق ملی را به خطر نیندازیم و ثبات دموکراسی را حفظ کنیم؟

سه‌گانه مقاومت، ص‌ ۲۳۸ و ۲۳۹

می‌توان سرکوب دیکتاتوری را به دموکراسی عملی منتهی کرد

بعد از انفجارهای کرمان ذهنم سراغ شیلی و نمایشنامه «مرگ و دوشیزه» رفت، چون زمانی این کشور در گذر زندگی‌ام، از اوج استبداد توانست گذر کند و به یک دموکراسی واقعی برسد. شیلی ۱۷ سال دیکتاتوری ژنرال آگوستو پینوشه را تحمل کرده بود بااین‌حال پس از خروج او از قدرت در ۱۹۹۰ میلادی، بتدریج جامعه شیلی توانست به سوال‌های سخت پاسخ‌ بدهد.

پینوشه کم خون نریخته بود. گزارش کمیسیون دولت شیلی در ۲۰۱۱ میلادی گفت که شکنجه ۴۰هزار و ۱۸ نفر در دوران پینوشه را ثبت کرده است و از این تعداد انسان، ۳۰۶۵ نفر به شیوه قتل حکومتی، جان باخته‌اند. شیلی توانست راه‌حلی پیدا کند تا «آنکه شکنجه کرده و آنکه شکنجه شده بتوانند در کنار همدیگر زندگی کنند» بدون اینکه نیازمند خونریزی و استبداد بیشتری باشی.

امروز که به کارنامه کشور شیلی نگاه می‌کنیم، به یک دموکراسی آزاد می‌رسیم. سازمان خانه آزادی، شیلی را در میان کشورهای «آزاد» قرار داده و در رتبه دموکراسی، نمره ۹۴ از ۱۰۰ به این کشور داده (نمره جمهوری اسلامی ایران ۱۲ از ۱۰۰ یا مردودی است و این نظام، «غیر آزاد» معرفی شده است).

در یک رتبه‌بندی دموکراسی دیگر، شیلی رتبه ۲۷ دنیا با برچسب «دموکراسی در حال اجرا» خوانده شده، ولی جمهوری اسلامی در آن رتبه ۱۴۷ در میان ۱۷۵ حکومت بررسی شده دارد و برچسب «استبدادطلبی متوسط» خورده است.

حقیقت‌محوری و آنجلا دیویس: جمع بستن من با ما

هنس روسلینگ در کتاب «حقیقت‌محوری: ده دلیل اینکه شما درباره دنیا اشتباه می‌کنید و وضعیت بهتر از آن است که تصور می‌کنید» (Factfulness: Ten Reasons We're Wrong About the World – and Why Things Are Better Than You Think) که چند ترجمه فارسی از آن تاکنون منتشر شده است، می‌گوید من در مصر متولد شدم. البته او متولد سوئد است اما یادآور می‌شود شرایط سوئد در زمان تولد او، در چهارچوب نظری شبیه به مصر است.

روسلینگ می‌گوید می‌توان از تصویر خط‌خطی امروز جدا شد و گام به گام، به تصویر آینده‌ای بهتر رسید. البته آگاهی عمومی و تلاش جمعی می‌خواهد. یا به زبان ساده، با من من کردن نمی‌شود مشکلات جامعه را حل کرد. برای آینده‌ای که مردمان ایران در آن زیر طوق ظلم، فساد، تبعیض و نابرابری خفه نشده باشند، باید کار گروهی کرد، مبتنی بر آرامش، تفکر، گفت‌وگو و کار کردن با هدف همه مردمان، برای حفظ حیات همه جانداران در کشور.

آنجلا دیویس هم از چهره‌های برجسته تفکر است که در نظام سرمایه‌داری، بلافاصله با برچسب‌هایی مانند کمونیست و تروریست سرکوب می‌شود. بارها به زندان افتاده، اما در واقعیت زندگی‌اش که کنکاش کنی، عشقش تفکر و فلسفه است. در فرانسه و آلمان، با برجسته‌ترین فیلسوفان زمانه‌اش نشسته و درس خوانده است. مشق‌هایش را نوشته است تا بتواند به ما یاد بدهد. چند ساعت پس از انفجارهای کرمان، به صدای دیوس گوش می‌کردم که در کتاب «آزادی تقلایی ممتد است: فرگوسن، فلسطین و چهارچوب‌های یک جنبش» (Freedom Is a Constant Struggle: Ferguson, Palestine, and the Foundations of a Movement) گفت:

ایدئولوژی نئولیبرال ما را سوق می‌دهد تا متمرکز فردگرایی، خودمان، فردهای قربانی و فردهای مجرم باقی بمانیم. ولی چگونه می‌‌توان معضل عظیم خشونت دولتی نژادپرست را حل کرد، آن هم با صرف مشکل‌ساز خواندن مامورهای پلیسی که بیایند وزن آن تاریخ [نژادپرستانه] را بر دوش بگیرند و خیال کرد با محاکمه آنان، با گرفتن انتقام از آنان، ما به‌نحوی در ریشه‌کنی نژادپرستی به پیشرفتی دست یافته‌ایم؟

تنگنای ما، رودرروی امواج اندوه‌ها و شوک‌های ایدئولوژی خشونت، این است که چگونه همزمان انبوهی سوال‌های سخت، در کنار کوه‌های مشکلات حاکم بر زندگی در ایران، بخواهیم هم به دادرسی‌های فردی برسیم، هم بتوانیم جامعه را به سمت آینده‌ای بهتر و دموکراتیک هل بدهیم.

پائولینا، شخصیت اصلی نمایشنامه «مرگ و دوشیزه»، خسته از فشارهای جامعه که می‌گوید تحمل کند تا این نیز بگذرد، در آخرین صفحه‌های نمایشنامه می‌گوید:

چرا انسان‌هایی مانند من باید فداکاری کنند؟ چرا ما همیشه کسانی هستیم که باید کنار بکشیم وقتی باید امتیازی اهدا شود؟ چرا همیشه من باید زبانم را گاز بگیرم، چرا؟ خب، الان وقتش نیست. این مرتبه می‌خواهم فقط به خودم فکر کنم، به چیزهایی که نیاز دارم. اگر فقط بشود در یک پرونده، عدالت را به‌دست آورد. فقط یک پرونده. مگر چه از دست می‌دهیم؟ با کشتن یکی از آنها، مگر چه از دست می‌دهیم؟ چه از دست می‌دهیم؟ چه از دست می‌دهیم؟

مرگ و دوشیزه، سه‌گانه مقاومت، ص ۲۳۱

سوال‌های همچنان بی‌پاسخ رودرروی جامعه ایران، هر مرتبه که شوکی از ایدئولوژی خشونت نصیبمان می‌شود، گسترده‌تر می‌شوند. سوال پایانی این است: چه از دست می‌دهم اگر یک پرونده به عدالت برسد؟ چه بدست می‌آورم اگر یک پرونده به عدالت برسد؟ من چگونه با ما باید جمع بخورد تا بتوان از اندوه‌ها و سوگواری‌ها و خشم‌ها گذر کرده و به آزادی، برابری و «زن، زندگی، آزادی» برسد؟ کی می‌خواهیم من را کنار بگذاریم و ما، سر گفت‌وگو بنشینیم، فکر کنیم، گفت‌وگو کنیم، بیاموزیم و آموزش بدهیم و عمل کنیم. کی من می‌خواهد ما بشود؟ اگر الان وقتش نیست، پس کی؟ بیاییم با یک اصل ساده شروع کنیم: به همدیگر به چشم انسان نگاه کنیم. بعد شروع کنیم به گفت‌وگو.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.