دیدگاه
شکاف روایتگری در حاکمیت اسلامی
روایتهای جمهوریاسلامی از وقایعی همچون انفجار کرمان یا اقدماتی همچون اعدام محمد قبادلو تنها مصرف داخلی دارد برای آنان که از پیش به دروغهای این حکومت اعتیاد دارند.
«چرا باور به اینکه روایتی منسجم نیست، دشوارتر از آناست که باور کنیم انسجام دارد؟»
فرانک کرمود/ پیدایش رازپوشی/ ص.۵۲
اگر از زبان قاتلی که هنوز اطمینان نداریم جرمی مرتکب شده، داستانی سرراست، منطقی و باور پذیر بشنویم، در نشست اول ممکن است حرفهایش را باور نکنیم اما در اوج داستانپردازیاش و زمانی که اندکی تردید به ذهنمان نفوذ کرده، ممکن است از خود بپرسیم نکند راست بگوید!
این نقطهی عطف داستانیست که شما را میان واقعیت و دروغ -هرچند برای لحظهیی- معلق میکند. کارکرد راوی ناموثق این است که شما را با روایت چند نوع شخصیت روبهرو میکند: حواسپرت، دیوانه، عاشق غیرتی، بیفکر، سهلانگار و سرانجام دروغگو. و در این میان روایت ناموثقِ دروغگویی که میکوشد شما را مجاب به پذیرفتنِ روایتش کند، شاخ وبرگ بیشتری دارد.
کایزر شوزه را در فیلم مظنونین همیشگی به یاد بیاورید. او راوی ناموثقیست که تا لحظهی آخر به شما دروغ میگوید.
در هفتههای گذشته و پس از رخداد اسفانگیز حملهی انتحاری به تجمع مردم در کرمان، روایتهای زیادی در خبرگزاریها نقل شده که هریک راوی به ظاهر موثقی دارند؛ قرارگاه ثارالله، اطلاعات سپاه، وزارت اطلاعات، هلال احمر، رییس بیمارستان، استانداری کرمان و ... گفته میشود ۱۶ نهاد اطلاعاتیِ موازی دربارهی آن خبر منتشر کردهاند.
در این همهمه، مشخص نمیشود کدام روایت درست است. این روایتپریشی به راویان کمک میکند تا شک و تردید را به ذهن مخاطبشان تزریق کنند تا سرانجام آنها گرایش پیدا کنند روایتی را بپذیرند که کمتر غیرمنطقی به نظر میرسد.
در جریان اعدام محمد قبادلو، معترضی که به گفتهی رسانههای داخلی ماموران موتورسوار را زیر گرفت، نیز روایتهای مشوش زیادی وجود دارد و روایت خاصی به نظر محوریت ندارد. حاکمیت ترجیح میدهد با پخش ویدِئوهای تقطیع شده، وموسیقی متن تاثیر گذار و با توسل به امور شبهواقع توجه مخاطبش را به روایت سفارشی خود جلب کند.
مخاطب در این موقعیت ناچار است به روایتی روی خوش نشان دهد که فاکتورهای قابل قبولتری دارد. اما این فرایند تنها مختص روایتهای به ظاهر منطقی و کارکردش تنها برای مخاطب آگاه است.
وقتی مخاطب ذهنیت انتقادی ندارد یا خطاب به سوی چنین مخاطبی است، فرایند به گونهیی دیگر رخ میدهد. جمهوری اسلامی عملا در روایت اینگونه رخدادها برایش مهم نیست آنچه بخشی از جامعه که آگاهی انتقادی دارند روایتش را بپذیرند. برای این بخش ، این قصهها دروغبافی سرشار از توهم و از نظر سبک و سیاق بسیار تکراری ونخنما قلمداد میشود. اما برای قشری از جامعه که راویان را بخشی از بدنهی مقدس دین میدانند، این روایتها عین واقعیت و بهدور از هرگونه خلل به شمار میرود. از یاد نبریم عموما روایتها و کتابهای مقدس اگرچه از انسجام منطقی برخوردار نیستند اما باورپذیرند.
بیش ۱۶۰۰ سال پیش آگوستین قدیس دربارهی متن کتاب مقدس گفت: معناهای دریافت شده در یک قسمت از متن باید در تناسب با معناهای دریافت شده در سایر بخشهای متن در نظر گرفته شوند.
سواد روایت/اچ پورتر ابوت/ ص. ۱۸۵
عملا مخاطبی که به اندیشه انتقادی مجهز نباشد نمیتواند راز متنهای پیچیده را دریابد. بنابراین ناچار به پذیرفتن آن است؛ چرا که مفسران آن را به گونهیی تاویل کردهاند که جای شک وشبههیی در آن باقی نماند یا دستکم جراتی برای ایراد شبهه وجود نداشته باشد. در برابر این تفسیرهای باورمحور در طول تاریخ نمونههایی از انسانهای پرسشگر برخاستهاند که البته با برچسب بدعتگرایی از میان برداشته شدهاند.
بنابراین حاکمیت اسلامی اطمینان دارد بخش خاکستری جامعه که اندک ایمانی به مبانی اسلامی قدرت دارند، این روایتها را میپذیرند و اصولا این روایتها تنها برای این قشر ساخته میشوند.
برای رژیم جمهوری اسلامی به هیچوجه مهم نیست که مردم در کشورهای دیگر یا سایر دولتها روایتش را بپذیرند. این روایتها تنها مصرف داخلی دارد برای آنان که به دروغهای این حکومت اعتیاد دارند.
به همین دلیل است که در لابهلای انبوهی از دروغها، مثلا در برنامههایی چون هویت ،کمی هم فکتهای راست میآورند تا برای مخاطب انسجامبخشی آسانتر از زیر سوال بردن انسجام باشد و آن را بپذیرد.
برای حکومت مهم نیست که روحالله عجمیان، بسیجی ذوب در ولایتی بوده که برای کتک زدن مردم به خیابان رفته و زیر دستوپای معترضان جانش را از دست داده بود؛ برای حکومت این مهم است که از او شهیدی با ضمیری پاک بسازد که مظلومانه در خیابان به دست ایادی دشمن کشته شده است.
این داستان را تنها کسانی باور میکنند که برایشان از پیش به نظام باور دارند و حفظ نظام از اوجب واجبات است حتا اگر به قیمت جان امام زمانشان تمام شود.
راوی ناموثقی که موثق مینماید، گونهیی دیگر از راویانیست که شکاف روایت را دامن میزند.
از طرفی گاهی نیز راوی خود را قربانی توطئهیی شوم و حملهیی تروریستی معرفی میکند تا اگر اشتباهی در روایتش دیده شد، اشتباهی سهوی قلمداد شود. در موضوع شلیک به هواپیمای اوکراینی و کشتهشدن ۱۷۶ مسافر، جامعه با چند روایت روبهرو شد اما خیلی زود با نقض ادعاهای پیشین، روایان حکومتی لباس قربانی به تن کردند و گفتند ما در معرض هجوم بودیم و اگر ۱۷۶ مسافر را نمیزدیم با ۱۰ میلیون کشته روبهرو میشدیم.
از طرفی دیگر برای جمهوری اسلامی داستانی که در «لحظه» روایت میشود، بسیار مهمتر است و حتا اگر دروغ بزرگی پشت این روایت باشد، چندان اهمیتی نخواهد داشت. چرا که جامعه حتا پس از برملا شدن حقیقت اصل موضوع را به یاد نخواهد آورد.
در ماجرای بمبگذاری در حرم امامرضا در عاشورای ۱۳۷۳ وقتی نمایش مضحکِ تلویزیون در گفتوگو با مهدی نحوی که گفته میشد عامل بمبگذاری بوده پخش شد، حتا برای بخش غیر منتقد و غیرآگاه جامعه هم این اعتراف غیرقابل قبول بود، اما در عمل پذیرفته شد؛ مهدی نحوی در حالی که روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود، در یک مصاحبه تلویزیونی گفت: «به دستور سازمان منافقین این کار را انجام دادم و هیچ حرف دیگری ندارم.» او بعد از این اعتراف بر اثر جراحات وارده در بیمارستان مرد. تصویر مردی که صورت ورم کرده و دست وپای باندپیچی شده دارد، اگر چه یک نمایش خندهدار و غیرقابل باور به نظر میآمد اما باعث ش تا مدتها انگشت اتهام را به سمت مجاهدین خلق نشانه رود؛ به دلیل آنکه روایت جایگزینی وجود نداشت و همچنان بخش قابل توجهی از جامعه به حاکمیت اعتماد داشت. کارکرد این روایت مقطعی هرچند بعدها معلوم شد دروغ بوده، کارکردی منطقی برای نظام به شمار میآمد.
در ماجرای انفجارهای انتحاری کرمان نیز جمهوری اسلامی با روایتهایی غیر منسجم تلاش کرد برخی مهرههای اپوزیسیون را هم مورد حمله قرار دهد تا از روایت خود به نفع حذف چهرههای محبوب سود ببرد. خبرگزاری فارس از تیتری استفاده کرد که بسیار هوشمندانه انتخاب شده بود اما متن خبرش درگیر همان روایتپریشی نظام جمهوری اسلامی بود.
این خبرگزاری ۱۸ دیماه با یک تیتر پرسشی نوشت: «عامل انتحاری سوم در حمله تروریستی کرمان چه کسی بود؟»
و در متن خبر به علی کریمی بازیکن محبوب فوتبال حمله و او را به عنوان عامل سوم انتحاری معرفی کرد که با نوشتن متنی کوتاه در برابر مخاطبانش انتحار کردهاست.
از طرفی دیگر تعریف کردن یک داستان جذاب و مورد علاقه برای جامعه میتواند افکار عمومی را از رخدادهای اساسی و تاثیرگذار کشور منحرف کند.
برای نویسندهیی که در داستانش از پرواز ۶۱۱ فیل در هوا حرف زده، حتا اگر یک مخاطب هم باور کند، کافی خواهد بود و برای رژیمی که لولهی آتشبارش را به سمت مردم خود گرفته و هر روز عدهیی را میکشد یا زخمی میکند، یا به طناب دار میسپارد، اگر بخشی از جامعه باور کنند که این آتشبار خودبهخود شلیک کرده، یا عناصر اطلاعاتیاش خودسرانه دست به قتل زنجیرهیی زدهاند، یا دست استکبار از آستین منافقان بیرون آمده و به کشتن زن و کودک ایرانی مبادرت ورزیده، یا خطای انسانی عامل شلیک به هواپیمای مسافری بوده یا... کفایت خواهد کرد، حتا اگر این بخش تنها ۱۰ درصد جامعه را در بر بگیرد.
نظرها
سعید
اینها که میگویند سخن خداوند معجزه است و بیّن و ... نیازی به تبلیغ بیخودی ندارد ولی بودجه صدا و سیما را چند برابر میکنند! پس طبق منطق خودشان سخنشان کفر است که اثر نمیکند