ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

روایت چهار دستفروش از تهران: تلاش برای «بقا» در جامعه‌ای ضد دستفروش

یکتا حیاتی ـ‌ با اینکه دستفروشی در ایران جرم‌انگاری نشده اما هنوز افسانه‌ها و ذهنیت‌های نادرستی درباره دستفروشی وجود دارد. دستفروشان درباره این وضعیت چه می‌گویند؟

دستفروشان در تهران ظاهرا از روزهای جهنمی سروکله‌زدن با ماموران شهرداری عبور کرده‌اند. اگر از اکثر آنها در‌این‌باره بپرسید می‌گویند: «شهرداری دیگه با ما چندان کار نداره»، اما چالش‌های فراوان دیگری هنوز بر سر راه فروشندگان خیابانی وجود دارد که نشان می‌دهد هنوز چشم‌انداز روشنی برایشان وجود ندارد.

به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر، مسئولان چه در وزارت کشور و چه شهرداری‌ها از رویکردهای مقابله‌ای با دستفروشان یا فروشندگان خیابانی فاصله گرفته‌ و سیاست‌های ضد دستفروشی را کاهش داده‌اند. پیشنهاداتی مبنی بر تعیین محل و بازارچه برای دستفروشان در سند ساماندهی مشاغل سیار و بی‌کانون در شهر تهران مطرح شده و دستور‌العمل ساماندهی دستفروشی از سوی وزارت کشور و موارد دیگر نیز نشان از تمایل مسئولان به رسمی‌سازی فضای کسب و کار دستفروشان دارند.

در این میان، گزارش‌هایی نیز از پیاده‌رو فروشی منتشر شده است که نشان می‌دهد شهرداری به‌جای مقابله با دستفروشان، در ازای دریافت مبلغی بخشی از پیاده‌رو را به آنها می‌فروشد. با اینهمه فروشندگی خیابانی در ایران هنوز یک شیوه‌ی معیشتی رسمی به‌شمار نمی‌رود و حتی اگر شیوه‌های مقابله‌ای شهرداری با دستفروشان کاهش یافته باشد، آنها از حق داشتن اتحادیه و صنف برخوردار نیستند و نمی‌توانند در سامان دادن به فعالیت‌های خود سهمی داشته باشند.

از سوی دیگر، نگاه جامعه به دستفروشی، محترمانه و عادلانه نیست و برخی از دستفروشان با آزار و اذیت و خشونت در محل فعالیت خود روبه‌رو می‌شوند. بسیاری از کسانی که از کنار فروشندگان خیابانی عبور می‌کنند شاید حتی اطلاع نداشته باشند که دستفروشی توسط سازمان بین‌المللی کار به رسمیت شناخته شده و دارای کد طبقه‌بندی مشاغل اقتصادی است. بسیاری از آنهایی که با نگاه از بالا به پایین به دستفروشان نگاه می‌کنند و آنها را عامل ایجاد مزاحمت در خیابان‌ها تلقی می‌کنند شاید ندانند که در برخی کشورها از جمله هند و شیلی، دستفروشی یک شغل رسمی به حساب می‌آید و دستفروشان از حق داشتن اتحادیه برخوردارند و با آنها مثل کارگران رسمی برخورد می‌شود. 

مردم فکر می‌کنند من بی‌شعور و بی‌فرهنگم، و آنطوری که با یک فروشنده در بوتیک حرف می‌زنند با من برخورد نمی‌کنند. من فکر می‌کنم آنقدر شهرداری سال‌ها با ما بدرفتاری کرده که مردم هم یاد گرفته‌اند و بلانسبت اصلا ما را آدم حساب نمی‌کنند!

نادر، دستفروش

اما در ایران هنوز افسانه‌ها و ذهنیت‌های نادرست درباره دستفروشی بسیار است؛ از جمله جرم بودن و ممنوع بودن دستفروشی. این درحالی‌است که رها پرهام، حقوقدان ساکن تهران تاکید می‌کند که دستفروشی در قوانین ایران جرم‌انگاری نشده و در قانون شهرداری، صرفا بحث سد معبر آمده و شهرداری متولی مقابله با سد معبر یعنی بستن راه‌ها و پیاده‌روهاست و در این مورد می‌تواند از نیروی انتظامی هم کمک بگیرد. پرهام به رادیو زمانه می‌گوید:

اگر دستفروشی مصداق مزاحمت و ممانعت از حق بشود می‌تواند مصداق جرم پیدا کند. برای نمونه اگر کسی تحت این عنوان از یک دستفروش شکایت کند و مزاحمت و ممانعت از حق به عمل فرد دستفروش صدق کند آن وقت دستفروشی می‌تواند تحت عنوان جرم دربیاید. اما خود دستفروشی جرم نیست و مطابق قانون اساسی نمی‌توان کسی را از حق انتخاب شغل محروم کرد.

ذهنیت منفی مردم به دستفروشان؛ نتیجه‌ی برخورد تهاجمی مسئولان

 برخورد مسئولان با دستفروشان در ایران طی دهه‌ها همواره تقابلی، تحقیر‌آمیز و تهاجمی بوده و به نظر می‌رسد حتی با تغییر ظاهری این برخورد، اثرات مخرب آن بر افکار عمومی جامعه همچنان پابرجاست؛ به‌ گونه‌ای که تصورات نادرستی درباره دستفروشان در ذهن بسیاری از افراد جامعه وجود دارد از جمله اینکه آنها کالای قاچاق می‌فروشند. این را مونا می‌گوید، که سی و چهار ساله است، متولد کرج و ساکن تهران. مونا سال‌ها در یک بوتیک فروشندگی کرده و حالا هفت ماه از آغاز فعالیتش به‌عنوان دستفروش می‌گذرد. سرحال و با حوصله به نظر می‌رسد و به رادیو زمانه می‌گوید:

مردمی که از کنار ما رد می‌شوند فکر می‌کنند ما جنس قاچاق می‌فروشیم، ولی واقعا اینطور نیست. ما جنس‌ها را از بازار و کارگاه‌های تولیدی تهیه می‌کنیم. حتی بعضی از ما جنس‌های تولیدی مشاغل خانگی خودمان را می‌فروشیم. 

از او می‌پرسم چرا از فروشندگی در بوتیک به دستفروشی روی آورده است. مونا می‌گوید خودش انتخاب کرده دستفروش شود، چون درآمدش خیلی کم بوده، کارفرما داشته و به اسم فروشنده باید هر کاری در مغازه بود را انجام می‌داده. اما در دستفروشی لااقل کسی نیست که به او امر و نهی کند.

با اینهمه مونا می‌گوید که نمی‌تواند سختی‌هایی را که در این هفت ماه با آنها روبه‌رو شده انکار کند و ادامه می‌دهد:

ببینید این اصلا راحت نیست که شما در محل کارتان دستشویی و توالت نداشته باشید، جای نشستن و استراحت کردن نداشته باشید. در سرما و گرما سقفی بالای سرتان نداشته باشید. یعنی بر اساس استاندارد صفر بخواهید کار کنید و تازه از مردم هم رفتار خیلی محترمانه نبینید. با اینهمه من فعلا این شرایط را به شغل قبلی‌ام ترجیح می‌دهم هرچند که نوعی حالت بقاست و بس!

نادر، فروشنده کیف و کوله‌پشتی هم تجربه‌ای مشابه با مونا دارد. او پیش از این در یک کیوسک مواد غذایی مشغول به کار بوده اما ترجیح داده است به دستفروشی بپردازد. او به رادیو زمانه می‌گوید:

من باید اجاره محل می‌دادم، پول یخچال و گاز و آب و برق و ... می‌دادم. و درآمدم در نهایت از دستفروشان کمتر بود. اما برخورد مردم با من زمانی که مغازه داشتم خیلی با الان متفاوت بود. مردم فکر می‌کنند من بی‌شعور و بی‌فرهنگم، و آنطوری که با یک فروشنده در بوتیک حرف می‌زنند با من برخورد نمی‌کنند. من فکر می‌کنم آنقدر شهرداری سال‌ها با ما بدرفتاری کرده که مردم هم یاد گرفته‌اند و بلانسبت اصلا ما را آدم حساب نمی‌کنند! این نگاه از بالا به پایین مردم کار را برای بعضی از جمله خانم‌های دستفروش سخت‌تر می‌کند.

ما در وضعیت اقتصادی سختی قرار داریم و با پدیده‌ای به نام بیکاری اختیاری مواجه هستیم. یعنی افراد به خاطر درآمد پایین خودشان تمایل ندارند با شرکت‌ها و سازمان‌ها کار کنند.

رها پرهام، حقوق‌دان

اما وحید تجربه‌ی دیگری از برخورد مردم دارد. او سی و چهار ساله است و می‌گوید مدتی کار «شرکتی» کرده و حالا برای بار دوم به دستفروشی روی آورده است. از درآمدش راضی است و تاکید می‌کند که «چون آقابالاسر ندارم، شرایطم بهتر است». درآمد وحید در ماه بین پانزده تا بیست میلیون تومان است و خودش می‌گوید که این درآمد کفاف زندگی‌اش را می‌دهد. او درباره برخورد مردم تجربه‌ای متفاوت از تجربه نادر و مونا دارد و می‌گوید:

شهرداری هنوز مشکل درست می‌کند؛ می‌آید و تذکر می‌دهد اما دیگر برخورد وحشیانه نمی‌کند. مردم هم رفتارهای مختلفی دارند. یک عده خیلی سر قیمت جنس‌ها چانه می‌زنند ولی در کل بدرفتاری نمی‌کنند. به نظرم باید با مردم خوب رفتار کنی، مشتری‌مدار باشی تا برخورد خوب ببینی. حتی کسانی هستند که جنس را گران‌تر از بقیه می‌دهند ولی به خاطر برخورد خوبشان مردم از آنها خرید می‌کنند.

بیکاران اختیاری، کودکان کار و سایر آسیب‌دیدگان

رها پرهام وضعیت مونا، نادر و وحید را با عنوان «بیکاری اختیاری» توصیف می‌کند و می‌گوید:

ما در وضعیت اقتصادی سختی قرار داریم و با پدیده‌ای به نام بیکاری اختیاری مواجه هستیم. یعنی افراد به خاطر درآمد پایین خودشان تمایل ندارند با شرکت‌ها و سازمان‌ها کار کنند. بنابراین به دستفروشی روی می‌آورند چون در این شغل مالیات نمی‌پردازند، هزینه‌ای برای کرایه محل کار ندارند و برخی مزایای دیگر. در چنین شرایطی نباید با دستفروشان برخورد بشود حتی در مواردی که دستفروشی سدمعبر ایجاد می‌کند. در این وضعیت حتی جامعه را نمی‌شود درباره برخورد با دستفروشان اقناع وجدانی کرد، پس بهتر است یک ساز و کار حمایتی برای فروشندگان خیابانی در نظر گرفته شود، مثل در نظر گرفتن محلی برای فعالیت آنها به گونه‌ای که بتوانند هزینه‌ی کمی بابت کرایه محل کار بپردازند. به این شکل مردم می‌دانند چنین محل‌هایی برای تهیه اجناس با قیمت مناسب‌تر وجود دارد، و این می‌تواند به بالا رفتن نرخ اشتغال هم کمک کند.

نادر اما به این ایده‌ها خوشبین نیست و آنها را دور از دسترس می‌داند. به گفته او مدت‌هاست شهرداری به چنین طرحی برای ساماندهی دستفروشی فکر می‌کند اما او فکر نمی‌کند عملی شود. اگر هم یک روز این اتفاق بیفتد همه دستفروشان نمی‌توانند از آن امکان برخوردار باشند چون یک عده حتی توان پرداختن کرایه کم را هم ندارند و لابد دستفروشانی که توان پرداخت کرایه دارند فقط می‌توانند فعالیت کنند اما با بقیه دوباره برخورد سخت خواهد شد.

نادر در ادامه می‌گوید:

شما فکر می‌کنید بچه‌ی ده ـ دوازده‌ ساله‌ای که دستفروشی می‌کند و کمک‌خرج خانواده‌اش شده چقدر شانس می‌آورد تا بتواند در بازارچه‌هایی که شهرداری تهیه می‌کند غرفه بگیرد؟!

میهن یکی از این کودکان است. او دستمال کاغذی می‌فروشد و با خانواده‌ی شش نفره‌اش از کابل به تهران آمده‌اند. از زندگی در ایران راضی است هرچند که گاهی به خاطر افغانستانی بودن از مردم توهین شنیده و آزار دیده. پدرش در افغانستان «موتر»/ ماشین داشته و با آن کار می‌کرده، اما ده ماه پیش مجبور شده‌اند به ایران مهاجرت کنند. میهن می‌گوید «بزرگ‌ترین آرزویش این است که درس بخواند و مهندس بشود. اما الان اجازه رفتن به مدرسه ندارد، برای همین دستمال کاغذی می‌فروشد».

از زن میانسالی که کنار بساط میهن ایستاده و می‌خواهد از او خرید می‌کند می‌پرسم نظرش درباره دستفروشی چیست. او می‌گوید:

صادقانه بگویم گاهی در برخی جاها از جمله داخل مترو با وجود دستفروشان احساس می‌کنم برایم مزاحمت ایجاد شده ولی احساس من در برابر وضعیت اقتصادی خراب مردم اصلا مهم نیست! تا جایی که بتوانم از دستفروشان زن و کودک خرید می‌کنم، به‌خصوص از زنانی که وسایل تولیدی خودشان را می‌فروشند.

هیچ آمار رسمی از تعداد زنان و کودکان دستفروش وجود ندارد اما به گفته مونا می‌توان انتظار داشت که هر روز زنان بیشتری به این شغل روی بیاورند. او می‌گوید شاید این شغل برای خانم‌ها پرخطرتر از مردان باشد اما او از اینکه تعداد خانم‌های دستفروش بیشتر شود ناراحت نمی‌‌شود. چون به گفته مونا این هم یک فرصت شغلی است، مثل کار خانگی و بقیه شغل‌ها که خوب است اگر زنان هم بتوانند هرچه بیشتر در آن فعال باشند. اما او می‌گوید با این‌حال انکار نمی‌کند که سختی‌های دستفروشی ممکن است برای خانم‌ها به مراتب بیشتر باشد.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.