ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

مسئله‌‌ی کرد و مسئله‌‌ی فلسطین

نوشته مریوان وریا قانع

مریوان وریا قانع، مدرس علوم سیاسی در بروکسل، به شباهت‌های مسئله‌‌ی کرد و مسئله‌‌ی فلسطین می‌پردازد، شباهت‌هایی که به زعم نویسنده محدود به دوران تثبیت حکومت‌های دینی و شبه‌-دینی در اسرائیل،‌ ایران، ترکیه، عراق و سوریه نیست.

دیدگاه

در دو دهه‌ی گذشته‌، مسئله‌ی فلسطین فراموش شده‌ بود؛ چه‌ در اسرائیل و چه‌ در دنیای عرب و چه‌ در سطح جهانی نیز این مسئله‌ اهمیت خود را از دست داده‌ بود. در داخل مرزهای اسرائیل، صهیونیسم دینی به‌ تدریج قویتر شده‌ است و با پیشرفت آن خاک فلسطین هرچه‌ بیشتر الحاق و شهرک‌نشین‌ها گسترده‌تر شده‌اند. حکومت‌های متوالی اسرائیل موفق شدند که‌ فلسطینی‌ها را متفرق نموده‌ و سبب شوند که‌ هر کدام گفتاری جداگانه‌ را تقویت کنند، تا حدی که‌ هیچ نیرویی مشروعیت سخن گفتن به‌ نام مسئله‌ی فلسطین را نداشته‌ باشد - نیرویی که‌ هم‌زمان ملت فلسطین نیز آن را چون نماینده‌ی راستین خویش بداند. در سطح جهان عرب، اسرائیل روابط دیپلماتیک با بحرین، سودان، امارات و مراکش برقرار کرد و دسترسی به‌ توافقی با عربستان نیز دور از دسترس نبود. در سطح جهانی نیز اسرائیل روابط خوبی از جمله‌ با آمریکای پسا-ترامپ برقرار کرده‌ بود. آمریکا در زمان ترامپ سلطه‌ی اسرائیل بر بلندی‌های جولان را به‌ رسمیت شناخت و همزمان پایتخت نیز از تل آویو به‌ قدس [اورشلیم] تغییر مکان داد. کوتاه سخن اینکه‌ چنین به نظر می‌رسید که چیزی از به‌ نام‌ مسئله‌ی فلسطین باقی نمانده‌ است. اما اکنون و پس از بیشتر از ۵ ماه از جنگ اخیر میان اسرائیل و فلسطینی‌ها، باز این مسئله‌ به‌ شکلی حاد تبدیل به‌ مسئله‌ی شماره‌ یک در سطح جهانی شده‌است. 

در نسبت با مسئله‌‌ی کورد، به‌ همان گونه‌ی مسئله‌‌ی فلسطینی‌ها، مسئله‌‌ی تلاش و مبارزه‌ی یک خلق برای بازشناسی حقوق انسانی و سیاسی و ملی‌اش مطرح است؛ ملتی که‌ بعد از جنگ جهانی اول در میانه‌ی معادله‌ی سلطه‌های استعماری به‌ چهار اقلیت اتنیکی در چهار دولت جدیدالتاسیس منطقه‌ تجزیه‌ می‌شود. از آن زمان تاکنون مسئله‌‌ای شکل گرفته است به‌ نام «مسئله‌‌ی کورد». جوهر این مسئله‌‌ عبارت است از تلاش برای برون رفت از وضعیت اقلیت‌بودگی و بازشناسی حقوق سرزمینی، سیاسی، فرهنگی و انسانی مردم کردستان. چگونگی برخورد کلی هر چهار کشور نیز با این مسئله‌‌ در نهایت تبدیل آن به‌ موضعی امنیتی بوده‌ و است؛ یعنی بازنمایی مسئله‌‌ همچون تهدیدی امنیتی علیه‌ دولت‌هایی که‌ این مردم بی-حقوق را در برگرفته‌اند. درنتیجه، راه‌حل نظامی و امنیتی به‌ شکل غالب برخورد با این مسئله‌‌ تبدیل شده‌است، امری که‌ در خلال یک قرن گذشته‌ سبب قربانی شدن هزاران نفر از این مردم، ویرانی همه‌ جانبه‌، کوچ اجباری، زندان، تبعید و حتی نسل‌کشی نیز شده‌است. در واپسین گزارش سازمان نظارت حقوق بشر، لشکرکشی‌ها و حمله‌های ترکیه‌ به‌ مناطق روژاوا جنایت جنگی خوانده‌ شده‌است و تاکید شده‌است که‌ در اثر این لشکرکشی‌ها میلیون‌ها نفر از خدمات اولیه‌ی زیستی محروم مانده‌اند. به همین ترتیب، حمله‌های ترکیه‌ به‌ مناطق مرزی اقلیم کردستان و اجبار تعداد زیادی از روستاییان به‌ فرار و ترک روستاهایشان، باز در چارچوب جنایت جنگی قرار میگیرد. 

تضاد اسرائیل با فلسطینی‌ها و تضاد ترکیه‌، ایران، سوریه‌ و عراق با کرد تضادی فرعی و موقتی نیست که‌ برساخته‌ی این یا آن نخست وزیر و رئیس جمهور باشد. تضاد با این دو ملت به‌ بخشی از هویت اسرائیل در مقام دولت، و بخشی از هویت دولت‌هایی تبدیل شده‌است که‌ کردها در آنها همچون اقلیت زندگی می‌کنند. این همچنین به‌ بخشی از هویت اسرائیلی‌ها و ایرانی‌ها و ترک‌ها و عراقی‌ها و سوری‌ها نیز همچون ملت تبدیل شده‌است. عدم بازشناسی فلسطینی‌ها همچون مردمی مستقل و دارای حق، و عدم بازشناسی کردها همچون ملتی دارای حق زندگی و وجود، حداقل در بخشی از سرزمین‌هایش، انکار ابتدایی‌ترین خواسته‌های آنها، حمله‌ی مستمر به‌ سرزمین‌هایشان و اسکان مردمان دیگر به‌ جای آنها بخشی همیشگی از این دو مسئله‌‌ هستند. تمام این عوامل نیز هر دو مسئله‌‌ را زنده‌ نگه‌ داشته‌ است و نیز سبب شده ست که‌ این دولت‌ها نتوانند فراتر از انکار حقوق و حمله‌ و استحاله خویش به‌ دولت‌های امنیتی، هویت دیگری بیابند. زمانی که‌ این دولت‌ها در دست سکولارها بودند همین مسئله‌‌ وجود داشت اکنون نیز که‌ اکثریت این دولت‌ها دینی یا نیمه‌دینی هستند، باز همان تعامل و رفتار مملو از جنایت ادامه‌ دارد. 

اسرائیل در دو دهه‌ی گذشته‌ به تدریج تبدیل به‌ دولتی دینی شده‌است که‌ گروه‌های صهیونیست دینی هویت آن را تعیین می‌کنند. در واقع اسرائیل در دوران نتانیاهو در حال تبدیل شدن به‌ یک دولت دینی سلطه‌گر بوده است. در اسرائیل نیروی دینی قدرتمندی شکل گرفته‌ است که‌ در کار نابودی نهادها و مکانیسم‌های اساسی دموکراسی‌ای است که‌ نظام سیاسی اسرائیل دارا بود. آنچه‌ اکنون در این کشور غالب است دین و ناسیونالیسمی [ملی‌گرایی‌ای] فروبسته‌ است، یا به‌ سخن دیگر، ناسیونالیسمی دینی است که‌ جایی برای چیزی که‌ ناسیونالیستی و دینی نباشد، ندارد. آن جناح دینی صهیونیسم که‌ اعتقاد راسخ به‌ «یهودی کردن» تمامی خاک و جغرافیای فلسطینی دارد و فکر می‌کند که‌ سرزمین فلسطینی‌ها بخشی از دولت اسرائیل - همچون دولتی مختص به‌ یهودی‌ها- است، جناحی قدرتمند در سیاست و افکار عمومی اسرائیل است. یهودی کردن تمامی سرزمین‌هایی که‌ در جنگ‌های پیاپی اشغال شده‌اند، بخشی از باور دینی این بخش از ساکنان اسرائیل است. این بخش دینی تندرو و اصولگرا در ده‌ سال گذشته‌ جایگاه مهمی در ارتش و رسانه‌ و بوروکراسی دولت به‌ دست آورده‌ است. اینها تمامی فلسطینی‌ها را همچون تروریست می‌بینند و تسخیر اراضی بیشتر و تضعیف بیش از پیش فلسطینی‌ها بخشی اساسی از سیاست این نیروهای دینی درون اسرائیل است. تضاد درونی اسرائیل اکنون میان این نیروی دینی و ناسیونالیستی با نیروهای لیبرال و دموکرات و سکولار این کشور جریان دارد. اما هر دو جناح، تا حدودی دارای همان استراتژی نبست به‌ فلسطینی‌ها هستند. 

همین تغییر در ایران، ترکیه‌، سوریه‌ و عراق نیز اتفاق افتاده‌است و نیروهای اسلام سیاسی چه‌ شیعه‌ و چه‌ سنی (چنان‌که‌ در ایران و عراق می‌بینیم) یا نیروهای طرفدار اخوان المسلمین (چنانکه‌ در ترکیه‌ و سوریه‌ می‌بینیم) در قدرت هستند و دیدگاه و مواضع و نحوه‌ی برخوردشان با مسئله‌‌ی کورد تفاوت چندانی با مرحله‌ی قبل از غلبه‌ی اسلام سیاسی در این کشورها ندارد. در ترکیه‌ی قبل از اردوغان، ایران قبل از خمینی، سوریه‌ی قبل از جبهه‌النصره‌ و احرارالشام یا در عراق قبل از سلطه‌ی نیروهای شیعه‌گرا، مسئله‌‌ی کورد همچون مسئله‌‌ای امنیتی تصور می‌شد و برخورد نظامی با آن، بخشی بنیادی از هویت دولت‌ها بود. 

شاید یکی از تفاوت‌های ایجابی وضعیت اسرائیل در مقایسه‌ با وضعیت ایران یا ترکیه‌، حضور نیروهایی باشد که‌، علی‌رغم عدم حمایت از مسئله‌‌ی فلسطینی‌ها، هنوز از الگوی رفتار نادینی و دموکراسی در نظام سیاسی کشور دفاع می‌کنند. اما چنین وضعیتی در ایران و ترکیه‌ وجود ندارد، یا به‌ شدت ضعیف و در حاشیه‌ است. 

اکنون نیز هیچ نشانه‌ای از تغییری بنیادی در وضعیت وجود ندارد. آنچه‌ بتوان در سراسر این کشورها دید، امکان استحاله‌ به‌ جامعه‌ای «میلیتاریستی»‌تر [نظامی‌شده‌تر] و «ناسیونالیست»‌تر و «دینی»‌تر است. 

هرچند، وجه‌ دوم این وضعیت این واقعیت ساده‌ است که‌ حفظ چنین شرایطی و عدم تغییر آن، با همان تاکید بر سلب حقوق انسانی، محصول شکلی از باور به‌ خرافه بوده‌ و دروغی بیش نیست‌. انسان‌ها به‌ مرحله‌ای رسیده‌اند که‌ دیگر تحقیر، سلب حقوق و کرامت خویش را، علیرغم هر مقداری از سرکوب، قبول نخواهند کرد.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.