دیدگاه
انتخابات در ایران: از «اقتدارگرایی رقابتی» تا «بیعت با رهبری»
مهرداد درویشپور ــ امروز انتخابات چه جایگاهی در نظامی دارد که به جای مشروعیت و اراده و حق و رأی شهروندان، دستگاه سرکوب اصلیترین ضامن بقای آن است؟
سردترین انتخابات نظام؟
در آستانه انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره انتخابات مجلس خبرگان، شرکت یا تحریم انتخابات به یکی از مهمترین موضوعهای رویارویی سیاسی جامعه بدل شده است.
با سرکوب خشن ابر جنبش «زن، زندگی، آزادی» و بستهتر شدن فضا و گسترش نارضایتی ها، شکاف بین نظام و مردم به اوج رسیده و انتظار میرود با یکی از سردترین انتخابات در طول حیات جمهوری اسلامی روبرو شویم.
نظر سنجیهای رسمی نشان میدهند شکاف بین ارزشهای جامعه با نظام عمیق تر شده است. از هر چهار نفر، سه نفر خواستار جدایی دین و حکومت از یکدیگر اَند. مردم غیر مذهبی تر و نگاهشان به حجاب اجباری منفی تر شده و به فرایض دینی کم تر وقعی مینهند. نیمی از مردم حتی از زمان برگزاری انتخابات بی خبرند و بنابر نظر سنجیها حداکثر سی درصد در کل کشور و پانزده درصد در تهران در انتخابات شرکت خواهند کرد.
برخی نظر سنجیها حتی میزان شرکت در کل کشور را از این هم کمتر و نزدیک به یک چهارم و در تهران زیر ده درصد ارزیابی کردهاند. اگر نقش تبلیغات، تکلیف شرعی و «واجب عینی» خواندن رأی دادن، ترس، تطمیع و تهدیدات را در نظر بگیریم، احتمالا میزان شرکت داوطلبانه در انتخابات از این هم کمتر خواهد بود. البته احتمال تقلب را نیز نباید از نظر دور داشت که در آن صورت خواندن آرا، مهمتر از میزان رأی است که به صندوق ریخته میشود!
با این همه، نظام هم نگران کاهش مشارکت و هم افزایش میزان رأی سفید است. رأی سفید که در کشورهای دمکراتیک معمولا نشانگر باورمندی به نظام اما بی اعتمادی به احزاب موجود، کاندیداها و برنامههای آنان است، در ایران معنای دیگری به خود گرفته است. بسیاری که به دلیل ترس یا مصلحت در انتخابات شرکت میکنند، رأی سفید را ابزار اعتراض به کل نظام مییابند. همین از رو رأی سفید با سیزده درصد آرا به مهمترین رقیب رئیسی در انتخابات پیشین - صرف نظر از میزان گسترده تحریم کنندگان- بدل شد. این رسوایی باعث شد ولی فقیه ضمن «واجب عینی» خواندن رأی دادن، رأی سفید را نخست با اما و اگر و سپس صریحا حرام و عامل تضعیف نظام بخواند. این در حالی است که مخالفان، بیش از پیش با اعتماد به نفس و همدلی گسترده، مردم را به تحریم فعال انتخابات فرا خوانده و هشدار دادهاند هرگونه شرکت در انتخابات ولو با رأی سفید، توسط نظام مصادره به مطلوب خواهد شد.
گستردهترین شکاف در بین اصلاحطلبان
با گسترش سیاست حذفی در انتخابات و قطبی شدن هرچه بیشتر فضا، دو دلی و شکاف بین اصلاحطلبان نیز که خشمگین از نظام و ترسان از خیزشهای خیابانی هستند افزایش یافته است. محافظه کارترین آنها همچنان در پی «روزنه گشایی» برآمده و برآنند که نباید دنباله روی قهر عمومی مردم با صندوق رأی شد. از نظر آنها راهی جز شرکت د ر انتخابات برای جانی دوباره بخشیدن به حضور کم رنگ این جریان در جامعه وجود ندارد. بخش بزرگ تری از اصلاحطلبان اما دریافتهاند شرکت بی و چون چرای و همیشگی در انتخاباتی که هربار بسته تر و نمایشی تر شده است، تنها آنان را در افکار عمومی بی اعتبارتر خواهد کرد.
بیحاصل ماندن وعدهها و گفتمان اصلاحطلبان دینی و «اعتدال گرایی» و به جای آن بسته تر شدن هرچه بیشتر نظام همراه با افزایش فشارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، بالاخره بسیاری را به این نتیجه رساند که بیهوده سالها «در انتظار گودو» به سر بردهاند. هم از این رو به تدریج خیابان و شعارهای ساختارشکنانه نقش برجسته تری در بیان نارضایتیها یافتند که نخست خیزش دی نود و شش و سپس آبان نود و هشت عریانترین گواه آن بود.
مهمترین منطق ادعایی اصلاحطلبان طرفدار شرکت در انتخابات، ایستادگی در برابر روند انسداد سیاسی بیشتر است. حال آن که هر چه زمان میگذرد بخشهای بزرگتری از جامعه درمی یابد عقربه زمان و تجربه انتخابات دههای اخیر تنها به سود تحکیم اقتدارگرایی پیش رفته و با بی نیازی نظام به «اقتدارگرایی رقابتی»، انتخابات هرچه بیشتر مهندسی و فرمایشی تر و نمایشی تر میشود. پرسش این جا است امروز جایگاه انتخابات در نظامی که به جای مشروعیت و اراده و حق و رأی شهروندان، دستگاه سرکوب اصلیترین ضامن بقای آن است، چیست؟
گذار از «اقتدارگرایی رقابتی» به بیعت با رهبری
انتخابات در ایران گرچه از همان آغاز حاکمیت جمهوری اسلامی با موازین شناخته شده بین المللی انتخابات سالم و آزاد و دمکراتیک در جهان بیگانه بود، اما دستکم در آغاز «فرمایشی» نبود. هم از این رو بسیاری «انتخابات غیر دمکراتیک و غیر فرمایشی» را ویژگی نظام «اقتدارگرایی رقابتی» در ایران خواندند. شرکت بسیاری از مخالفان در نخستین انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان پس از انقلاب گواه بارز این مدعا بود. همچنین انتخابات در جمهوری اسلامی را نشانه ردپایی هرچند ضعیف از جمهوریت و اراده برخاسته از حضور مردم در انقلاب دانستند. اما با سرکوب هرچه بیشتر مخالفان و تحکیم استبداد ولایت فقیه، این یکدستی حکومت اسلامی بود که پررنگ تر شد.
با وجود این، از دوم خرداد هفتاد و شش به این سو بخش بزرگی از مردم ناراضی - متاثر از «نگرانهای ضد آرمانی» از هزینههای انقلابی دیگر و با الهام از تحولات شوروی سابق و اروپای شرقی - با خیزی غافلگیرانه کوشیدند تا از روزنه انتخابات همچون روشی کم هزینه برای تغییر سود جویند. هرچند بسیاری نسبت به ویژگی نظام ولایت فقیه و تن ندادن حاکمیت به ظهور گورباچف دیگری در ایران و اصلاحات از طریق صندوق رأی هشدار دادند. این به معنای انکار دستاوردهای دوران اصلاحات نیست. اما گویی همان گونه که هزاران نقد نظری به حکومت دینی نمیتوانست به اندازه تجربه روی کار آمدن جمهوری اسلامی به زدودن توهمات از آن منجر شود، این بار نیز لازم بود که نظام خود با تن ندادن به اصلاحات و حذف گام به گام اصلاحطلبان، خوش بینی مفرط به امکان تغییرات اساسی از طریق انتخابات را نقش بر آب کند. «کودتای انتخاباتی» هشتاد و هشت تنها عریانترین نشانه اراده حاکمیت در رقم زدن سرنوشت انتخابات بود.
بدین ترتیب، جنبش سبز به نقطه عطفی در خیزشهای خیابانی در عصر اصلاحات بدل شد که اراده معطوف به تغییر را به سوی حضور در خیابان سوق داد. هرچند پیش تر نیز دانشجویان نیز در خیزش هیجده تیر در مقیاسی کوچکتر اهمیت آن را نشان داده بودند.
با سرکوب جنبش سبز، گفتمان اصلاحاتطلبی نمرد اما به نفع «بنفش» عقب نشینی کرد. «بنفش شدن» رنگ دو انتخاباتی که در آن روحانی به ریاست جمهوری رسید، با حذفی شدن هرچه بیشتر انتخابات و کاهش سطح توقعات مردم از آن همراه بود. با این همه، مردم سرخورده از تجربه انتخابات پیشین، بازهم به دلیل وحشت از سیاست هستهای نظام و هراس از بدتر شدن اوضاع، به منطق انتخاب «بد» در برابر «بدتر» گردن نهادند.
بیحاصل ماندن وعدهها و گفتمان اصلاحطلبان دینی و «اعتدالگرایی» و به جای آن بسته تر شدن هرچه بیشتر نظام همراه با افزایش فشارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، بالاخره بسیاری را به این نتیجه رساند که بیهوده سالها «در «انتظار گودو» به سر بردهاند. هم از این رو به تدریج خیابان و شعارهای ساختارشکنانه نقش برجسته تری در بیان نارضایتیها یافتند که نخست خیزش دی نود و شش و سپس آبان نود و هشت عریانترین گواه آن بود. شعار «اصول گرا، اصلاحطلب دیگه تمومه ماجرا» و دیگر شعارهای ساختارشکنانه در این اعتراضات و فراگیرشدن تدریجی آن، گواه دگردیسی و شیفت در گفتمان ناراضیان بود. واکنش نظام اما علاوه بر سرکوب خونین این خیزش ها، یکدست سازی سه قوه از طریق حذفی تر کردن انتخابات ریاست جمهوری و روی کار آوردن رئیسی بود.
انتخاباتی که قبل از هرچیز نشانگر آن بود که جایگاه انتخابات در جمهوری اسلامی از اقتدار رقابتی، هرچه بیشتر به «بیعت» با رهبری نظام بدل شده که سالها پیش نسبت به آن هشدار داده بودم. اگر ملزومات هر انتخابات واقعی، برخورداری از حق آزاد مشارکت، انتخاب کردن، انتخاب شدن و تعویض نمایندگی است، بیعت اما تنها نوعی خودسپاری از طریق تایید و به رسمیت شناختن اراده رهبر است. انتخابات در جمهوری اسلامی سالها است که پس از سرکوب خیزش دی و آبان تنها به جلوهای از «صنعت بیعت گیری» بدل شده است. امری که در کاهش میزان شرکت مردم در انتخابات سخت موثر بوده است. پرسش این جا است در شرایطی که تنها یکسال و اندی از خاطره و ردپای ابرجنبش زن زندگی آزادی و سرکوب خونین آن میگذرد و با گسترش نارضایتیها و ریزش هرچه بیشتر از نظام و بی حاصل بودن فرجام انتخابات روبرو هستیم، چگونه ممکن است صنعت بیت گیری با نظام بختی برای رونق بیابد؟
انفجار اجتماعی نوین: پیامد شکاف روز افزون مردم با نظام
به زعم بسیاری شرکت در انتخابات تحت چنین شرایطی مهر تاییدی بر سیاستهای نظام است.
البته مسئولان نظام نیز پنهان نمیکنند که جز به تحکیم اقتدار سیاسی خود به هر طریق ممکن به چیزی نمیاندیشند و شرکت بیشتر در انتخابات، توان اقتدارنمایی داخلی و بین المللی آنان را افزایش میدهد. هم از این رو در این انتخابات نه کیفیت نمایندگان و انتخابات بلکه تنها کمیت آرا مهم است.به گونهای که کار به جایی رسیده که در برخی از مناطق تعداد نامزدها و کرسیها با یکدیگر برابر یا تعداد نامزدها از کرسیها هم کمتر است!
بسیاری برآن بودند که در پی سرکوب خشن ابرجنبش زن زندگی آزادی، نظام به قصد ترمیم مشروعیت از دست رفته خود، به گشایش فضای انتخاباتی و میدان دادن به حضور پر رنگ تر اصلاحطلبان تن خواهد داد. حال آن که در عمل نه تنها روحانی را فاقد صلاحیت اعلام کردند بلکه برخی از «اصول گرایان معتدل» نیز از تیغ حذف درامان نماندند.
سیاستهای تا کنونی رهبران نظام و نحوه برخورد آنها با نارضایتیها و اعتراضات نشان میدهد که آنان شدت بخشیدن به انسداد سیاسی و سرکوب داخلی را تنها راه بقا و حفظ اقتدار خود میدانند. در عرصه بین المللی نیز برآنند نزدیکی به شرق و بهره جویی از تنشهای چین و روسیه با غرب، جنگ غزه و اوکراین و حضور نیروهای نیابتی در منطقه به ابزار حفظ و گسترش اقتدار آنها بدل شده است. هم از این رو برآنند در چنین شرایطی هرگونه میدان دادن به سیاست دوگانه در حوزه داخلی و بین المللی به زیان آنان است.
از خوش بینی بدل شدن خاتمی به گورباچف یا دستکم تبدیل روحانی به دنگ سیائوپینگ ایران سالها گذشته است. سیاستهای نظام سمتگیری به اقتدارگرایی بیشتری را نشان میدهد که کره شمالی «نوع ایده ال» آن است. با این همه ایران کره شمالی نیست و تفاوتهای چشمگیری بین این دوکشور مانع از بدل شدن ایران به کره شمالی است. مهمترین این تفاوتها درهمزیستی همزمان عناصر سخت ناهمزمان مردم با نظامی در ایران است که تا کنون به چندین خیزش ساختارشکنانه بزرگ انجامیده است. امری که نشانگر نیرومندی اراده معطوف به تغییر در جامعه است. بسته تر شدن هرچه بیشتر فضا -از جمله در انتخابات پیش رو - تنها به قطبی تر شدن بیشتر در جامعهای میانجامد که آبستن انفجارهای اجتماعی نوین در متن نابسامانیهای فزاینده موجود است!
نظرها
alefmimmim
نکتهای که همه آن را از یاد بردهایم اینکه انتخابات در ایران نه پس از سر کار آمدن ملایان بلکه بزرگترین انتخابات کشور در ۱۰۰ سال اخیر همان انقلاب اسلامی سال۵۷ بود انتخاب بین شاه وشیخ انتخابی که نه تنها تودههای چشم و گوش بسته را پای صندوقهای رای انقلاب برد بلکه حتی نیروهای مترقی لیبرال و چپ را فریب داد و به دنبال خمینی و اعوان و انصارش کشاند ما رای به حکومتی دادیم که ۴۵ سال است تاوان نادانی خود را میدهیم جرمی به مراتب بزرگتر از شرکت اصلاح طلبان در انتخابات بعدی! نویسنده اشاره به غیر نمایشی بودن اولین انتخابات دو مجلس بعد از انقلاب میکند و جنبش سبز و بنفش، نخیر همانطور که گفتم اولین انتخابات با چشمهای بسته همان انقلاب ۵۷ بود و دومین آن که از قلم افتاده رای گیری برای جمهوری اسلامی بود که با آچمز شدن مخالفان و سو استفاده از عواطف دینی اقوام صورت گرفت اینکه حضور مخالفان در انتخابات اول دو مجلس را، دلیل بر غیر نمایشی بودن آن بدانیم اصلاً درست نیست چون حتی در مجالس بعدی بودند نمایندگانی که حالا به عنوان اپوزیسیون سرسخت در خارج از کشور فعالیت میکنند در مورد نقش اصلاح طلبان در تحکیم ستونهای جمهوری اسلامی به قدر کافی گفتهام من برعکس نویسنده مقاله که« به دستاوردهای مثبت اصلاحات معتقد است »و سست شدن پایههای دینی و اعتقادی مردم را مرهون وجود اصلاح طلبان میداند معتقدم این سستی اعتقادها، بیشتر مرهون گسترش فضای مجازی از یک طرف و جنایات بی حد و حصر ملایان میباشد قطعاًسستی اعتقادات مردم ارزش این همه خونهای ریخته شده را نداشت مگر همچون آخوندها معتقد باشیم انقلاب خون میخواهد!برعکس !اصلاح طلبان جز دامن زدن به توهمات مردم و تبدیل شدن به ابزار کارای حکومت برای سرکوب مردم نقش دیگری نداشتند خیزشها و جنبشهای مردمی در این سالها نه با رهبری و هدایت اصلاح طلبان که با بالا رفتن پتانسیل انقلابی مردم به جان آمده از حکومت آخوندی شکل گرفت
alefmimmim
اصلاحیه:... و سو استفاده ازعواطف دینی« عوام» صورت گرفت
مهرداد درویش پور
دوست گرامی. انقلاب 57 انتخابات نبود. یک خیزش اجتماعی خیابانی گسترده با تمام نقاط معایب آن بود که من در مقاله گذار از انقلاب پوپولیستی به انقلاب اسلامی شده که در سایت زمانه نیز منتشر شد به تفضیل به آن پرداخته بودم که جای تکرار ندارد. رفراندوم دروغین آری یا نه به جمهوری اسلامی با بایکوت اکثریت مخالفان حکومت همراه بود اما صحبت این مقاله بر سر انتخابات دو مجلس بود که به رغم غیر دمکراتیک بودن آن، اکثر سازمان های سیاسی اپوزیسیون یا به قصد افشاگری یا وزن کشی و نمایش قدرت خود در آن -به درست یا به غلط - شرکت کرده بودند. نفس امکان شرکت آنها نشان از غیر فرمایشی بودن اولیه انتخابات به رغم غیر دمکراتیک بودن آن داشت. کلمه "دستاورد مثبت اصلاحات" در متن من وجود خارجی ندارد و کلمه مثبت را از خودتان اضافه کرده اید. من نوشتم به رغم هشدارم به خوش بینی به خاتمی و ظرفیت های اصلاح طلبان حتی در آن دوران "به معنای انکار دستاوردهای دوران اصلاحات" نیست. یکی از این دستاوردها را از قضا چند خط پائین تر به فروپاشی توهم مردم به اصلاح طلبی که بیش از آن که محصول روشنگری من و شما نوعی باشد محصول نظام به یمن همین تجربه خواندم!
mashang
رادیو زمانه گویا فراموش کرده که بعد از بنی صدر بساط انتخابات برای همیشه برچیده شد و اساسا این سؤال ساده که آیا درخلافت یا ولایت انتخاب هم وجود دارد یاخیر؟؟؟ فاتحه ای که علی خامنه ای برای «جمهوری» خواند چنین روزی در چند سال پیش 3بهمن1366 فاتحه ای که علی خامنه ای برای «جمهوری» خواند روزنامه جمهوری اسلامی3بهمن1366 علی خامنه ای(خطبه نمازجمعه): [کار ولی فقیه در جامعه چیست؟کار ولی فقیه عبارت است از اداره جامعه بر مبنای اسلام. اما آن جاهایی که مصالح اسلامی و اجتماعی را ولی فقیه تشخیص می دهد و بر طبق مصلحت یک دستوری صادر می کند، آن دستور، حکم الله است. آن دستور، یک دستور شرعی است. .ولی فقیه چه با اتکاء به دلیل عقلی قطعی، و چه با اتکاء به ادله شرعی یک مصلحتی را برای جامعه تشخیص می دهد و آن مصلحت را اعمال می کند و آن حکم الله می شود و برای همه مردم این حکم واحب الاطاعه است. و معنای این جمله ای هم که در بیانات بزرگان تکرار شد که حکومت از احکام اولیه است، همین است….درجامعه اسلامی تمام دستگاه ها، چه دستگاه های قانونگذار، چه دستگاه های اجرا کننده، اعم از قوه اجرائیه و قوه قضائیه، مشروعیتشان بخاطر ارتباط و اتصال به ولی فقیه هست. والا به خودی خود، حتی مجلس قانونگذاری هم حق قانونگذاری ندارد…. بالاتر از این من بگویم قانون اساسی در جمهوری اسلامی که ملاک و معیار چارچوب قوانین است، اختیارش بخاطر قبول و تائید ولی فقیه می باشد. والا خبرگان پنجاه نفر ،شصت نفر، صد نفر از هر قشری، چه حقی دارند دور هم بنشینند و برای مردم مملکت و مردم جامعه قانون اساسی وضع کنند؟ اکثریت مردم چه حقی دارند که قانون اساسی را امضا کنند و برای همه مردم این قانون را لازم الاجرا بکنند؟ آن کسی که حق دارد قانون اساسی را برای جامعه قرار بدهد ولی فقیه هست.]. پاورقی: فاتحه ای که علی خامنه ای برای «جمهوری» خواند. از همان ابتدای پیروزی انقلاب، نقشه راه روحانیت حاکم و جبهه انحصار همین عقیده بود.یعنی در حقیت، اصل حکومت اسلامی هم همین است. منتها بواسطه ی اجبار زمانه، و تا الان روزامد شدن مردم، ،شکل آن را استحاله و با تحریف، همانی که ایشان در سال1366در خطبه نماز جمعه گفتند، به اجرا گذاشته شده است. وکلا انتخابات و رای مردم سالبه به موضوع است و مردم هیچ حقی ندارد که برای خود تصمیم بگیرند و مصلحت خود را، خود بگیرند. خامنه ای آن زمان با کمک هاشمی رفسنجانی و سید احمد خمینی راه ولایت فقیه خود را هموار می کرد. در چند قسمت گذشته(در مجموعه دی ماه) پیرامون این موضوع، در چند شماره نوشته ایم. به آن جا شما را ارجاع می دهم. طبق سخنان فوق هرچه وی بگوید حکم الله است و مخالفت با آن حرام و بر همه واجب است که اطاعت کنند؛ و قاضی می تواند بر مبنای آن برای مخالفین،حکم باقی و یاغی هم بدهد!! بااین توصیف، هر اتفاقی که در جامعه بیفتد و تا الآن افتاده است، مسئولیت آن بر عهده خامنه ای و ولایت فقیه است و ایشان نمی تواند(مثل قضیه بنزین) از خود سلب مسئولیت بکند .هرچند ایشان حتی در مورد پوشاک بچه هم اعمال نظر کرده اند!! بنابراین تمام نگاه ها و تمام اشاره ها، و تمام تحلیل ها (چه در داخل و چه در خارج از ایران) خصوصا مدعیان اصلاح طلب که در داخل منتقد وضع موجود هستند، باید طرف سخنان شان ایشان باشد و باید مساله ولایت فقیه باشد. چون تا اصل ولایت فقیه هست، نه امکان اصلاح است و نه امکان تحول و پیشرفت. سوم بهمن نود وهشت محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار) تریبون زمانه
تقی روزبه
«انتخابات» ۱۱ اسفند انتخاباتی با ویژگیهای خاص و تعیین کننده و یکتا است که متاسفانه کمتر به آن پرداخته شداست. به نحوی پایان یک دوره و آغازشروع دروه جدیدی است: دوچالش بزرگ «انتخاباتی» امسال رژیم عبارتند از: تدارک دوران پساخامنهای و انجام اقدامات عملی و لازم برای پیشبرد پروژههای معطوف بهآن از یکسو، و تبدیل قدرت «واقعی» موجود به قدرت حقوقی و «قانون اساسی نوین» در تناسب با کالبدکنونی حکومت اسلامی از سوی دیگر. بهعبارت دیگر حل دوگانگیهای اسلام سیاسی مؤسس (دوره تأسیس) و اسلام سیاسی مؤخر (پوست اندازی دوره کهولت). پرسش این است که آیا میتواند و جامعه به او اجازه خواهد داد که این لقمه بزرگ را در سنین کهولت و نزارخویش قورت دهد یا در گلویش گیرخواهد کرد؟! چرا ضیافت شام آخر؟! شروع شمارش معکوس«انتخابات» مجلس خبرگان و شورای اسلامی در ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ از جهات گوناگونی برای حاکمان صغیرانگاشت شهروندان بالغ ایران تعیین کننده است. از جهتی میتوان آن را بهمثابه آغاز تدارک دوره پساخامنه ای دانست که هم برای خودحاکمان و هم برای مردم ایران و هم قدرتهای جهان در مواجهه با رژیمی بحرانآفرین و بحران زی حائزاهمیت است. از منظردولتمداران و حامیان ذوب شده نظام که از دیرباز«دولت پنهان» و نهادهای انتصابی و موازی را تشکیل داده و دربست در انحصارباندهای خود گرفته بودند، سنگربعدی تصرف و قبضه و ضمیمه کردن همه نهادهای «انتخابی» و آنچه که دولت رسمی خوانده میشود بهدست همین باندها بود. استراتژی کلی خامنهای در موردچگونگی تحقق اهداف کامل انقلاب اسلامی و تثبیت آن فرایندی شامل ۵ مرحله بوده است: انقلاب اسلامی، نظام اسلامی (که این دو در زمان خمینی تحقق یافتند)، و وی پیشبرد سه گام دیگر یعنی تشکیل دولت اسلامی، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی را در حیات سیاسی خود، بهنحوپیگیرانه وجهه همت خویش قرارداده است. او در طی این سالها با وجودمواجه شدن با انواع بحرانها و چالشهای بزرگ و حتی برخی نرمشهای باصطلاح قهرمانانه و موقت، هیچ گاه از اولویت دنبالکردنآنها کوتاه نیامده است. برکشیدن احمدینژاد و خیزش ۸۸ و پی آمدهایی چون تحریم هستهای و آمدن حسن روحانی و نوشیدن جام زهر و مداکرات برجامی ... و مهمتر از همه خیزش بزرگ زن زندگی آزادی که از جهتی واکنشی بود به اسلامی سازی شتابان و آمرانه جامعه که انقیادزنان و خانهنشین کردن آنان از عناصر مهم آن محسوب میشود. در حقیقت او رسالتاصلی و تاریخی خود در رهبری طولانی مدتش را متحققساختن اهداف کامل انقلاب اسلامی بههرقیمت بهویژه در دوعرصه نخست ( تشکیل دولت اسلامی و جامعه اسلامی) خلاصهکرده است. گرچه بهخصوص درماههای اخیر درعرصه گسترش به اصطلاح تمدن اسلامی چه در منطقه با تسلیح و فعال کردن نیروهای موسوم بهنیابتی و چه در سوگیری قاطعانه به اتحاداستراتژیکی و نظامی با بلوک شرق نیز گامهای مهمی برداشته است. برایاو روشن بوده که اگر خودوی در دردوره طولانی حکمرانی و خلافت چنددههای خود نتواند اهداف فوق را به سرانجام برساند و نتواندمسیرهموارشده آن را با کوبیدن جاده پرسنگلاخ، بهعنوان میراث خود بهدست جانشینان کوتوله و فاقداقتداربعدی بسپارد، دیگرهیچگاه چنین فرصتی برای تحقق اهداف انقلاب اسلامی فراهم نشود و روحانیت باید آرزوی استقرارچنان حکومتی را با خود به گور ببرد. جان کلام آن است که او همچون یک پریشانفکرروان گسیخته بازتاب دهنده فوران حسرت وخشم فروخورده رسوبات تاریخی لایههای در حالاضمحلالی بوده است که دوران تاریخیاشان سپری شده اما جان سختی میکنند. واقعیت دیگرآن است که این فوران رسوبات بهبرکت یک وضعیت ویژه و نادر در خلأقدرت و فضای گرگ ومیش بحرانآلترناتیو در چندین دهه گذشته وارددوران معاصرشده و با پا نهادن بر صحنه سیاست بهپشتوانه یک توهم بزرگ تودهای و نوعی جن زدگی که خوداین پدیدههم پایدارنبوده است، بهعرصه قدرت پرتاب شده و در بستر منطقه و جهان دستخوش بحران و آشفتگی، در این عرصهها نیر تاخت وتاز کرده است ( بهعنوان یک نمونه کوچکتر به تاخت وتازداعش در منطقه که ناشی از گسیختگی وخلأ قدرت بود نگاه کنید). جمهوری اسلامی موجودی است که از بدوتولد تا لحظهمرگ، بحران آفرین و بحران ذی بوده و با بحران اساسا انس والفت دارد. بهاین ترتیب خودنفس وجودآن عصاره بحران است و از همینرو ارثیهای که برای جانشینان خود بجا میگذارد افکندن یک دریا بحران به دامن آنها است. با این همه بیلان و عملکرداو بشارت دهنده پایان سلسه ولایت است. سلطان، مهم ترین و چه بسا آخرین خلیفه سلسه ولایت فقیه و پاردایم اسلام سیاسی است که همزمان هم اوج و هم حضیض و آغازپایان را بهنمایش میگذارد. تفصیل بیشتر آن را می توانید در ترییون زمانه بهبینید: آخرین «انتخابات»؟ آغازدوران پساخامنهای، میراث خامنهای برای جانشین خود چه خواهد بود؟ ***
alefmimmim
با پوزش از جناب درویش که به علت کثرت پرحرفیهایم در رادیو زمانه متوجه جواب ایشان نشدم و با تشکر از شما که سنت شکنی نموده و برخلاف رویه معمول رادیو زمانه توضیحات شنوندگان را بیجواب میگذارند و این یعنی نفی تضارب آرا ،دوست عزیز متاسفانه مقاله مذکور شما را ندیدهام ولی سال ۵۷ در تهران حضور داشتم شما حرکت سال ۵۷ را به عنوان خیزش سراسری! یاد کردهاید خیزش سراسری که اوج آن راهپیمایی میلیونی تاسوعا و عاشورای مردم تهران با فراخوان خمینی و اطلاع رسانی بی بی سی به راه افتاد راهپیمایی که حتی نوزادان هم با کالسکههایشان در آن شرکت داشتند راهپیمایی که در تمام طول آن حتی یک سرباز دیده نشد و به پیک نیک خانوادگی معروف شد شما از خیزشی صحبت میکنید که چریکهای فدایی برای تهیج هوادارانشان روز ۱۹ بهمن !با چند موتور کلانتری نیمه تعطیل خیابان انقلاب را به رگبار بستند شما از خیزشی صحبت میکنید که حتی در بحرانیترین درگیریهایش ۱۷ شهریور فقط برای طبیعی جلوه دادن همان خیزش به قول شما بود .تازه بعد از مدتی ادعاهای مضحکی از ۱۷ شهریور بیرون آمد طرفداران شاه گفتند فلسطینیها کشتند و طرفداران خمینی مدعی شدندکار سربازان اسرائیلی بوده، آقای درویش پور خیزشی که سرنوشت آن از قبل نوشته شده چگونه خیزش است هر چندفورا مرا متهم به پیروی از تئوری توطئه میکنید قبول کنید اگر بختیار و حتی شاه رفراندوم آزادانه میگذاشتند با توجه به شبح خمینی بر افکار عوام نتیجه ای در همان حدود ۹۰ درصد بیرون نمیآمد میفرمایید انقلابیون انتخابات را تحریم کردند بله تعداد انگشت شمار انقلابیون چه نقشی در آن روستایی ترقوزآباد داشت انقلابیونی که هنوز توضیحی برای حرکت نسنجیدهشان در سال ۵۷ برای همان طرقوزآبادیها ندارند حافظه من درست یاری نمیکند ولی فیلمی که از تظاهرات زنان مبارز مخالف حجاب اجباری موجود است آن هم در جلو دانشگاه تهران هیچ حمایت فعال و مستندی از جریانات سیاسی مترقی! بیخ گوششان در دانشگاه تهران دیده نمیشود مبادا این زنان سلطنت طلب بوده اند !وشاید به دلیل پرهیز از ایجاد شکاف در جبهه ضد امپریالیستی مردم ایران ! اما اینکه فرمودهاید من مثبت را به نقل قول شما اضافه کردهام شما رو رجوع میدهم به دو جمله قبلتان یکی نام بردن از گورباچف که لابدنقشی «مثبت» در تحولات شوروی داشت البته اگر استالینیست نباشید دوم اشاره به حکومت دینی میکنید و نقش «مثبت» آن در زدودن توهمات دینی و از این دو در کنار«نقش اصلاح طلبان» نام میبرید «من مثبت »را درنوشته شما حذف به قرینه دیدهام اگر به من حق نمیدهید بنده عذرخواهم و باز هم به خاطر پاسخگو بودنتان ممنون
alefmimmim
نمیخواستم دیگر در نظرخواهیهای رادیو زمانه شرکت کنم اما مطلب خانم کتایون برزگر تحت عنوان «با دوربین و بیحجاب» که سالها بدنبالش بودم مرا مجبور به نوشتن این مطلب کرد مطلبی راجع تظاهرات زنان مبارز در روز جهانی زن هشتم اسفند۵۷ بر علیه حجاب اجباری مرا به یاد بحثم با آقای درویش پور در مقاله« انتخابات در ایران از اقتدارگرایی تا...» انداخت که در آنجا به این تظاهرات اشاره کرده بودم اما بدون مدرک و چه خوب که مقاله خانم مولار سند مستندی بود بر گفتههای من سندی توام با عکس تاریخی و بسیار گویا اگر به عکس دقت کنید حتی یک پلاکارد در دست این جمعیت عظیم نمیبینید آن روزها جنبش چپ در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران اتاقی داشتندمخصوص نوشتن پلاکارد و اعلامیه و که میتوانستند ظرف چند دقیقه دهها پلا کارد را آماده کنند اما همانطور که خانم ملارد اشاره کردهاند مشکل جای دیگری بود برای توضیح عین پاراگراف ایشان را میآورم: « بحثهای سیاسی درون گروههای چپ و آزادیخواه بالا گرفته بود مائوئیستها سعی میکردند زنان را از سازماندهی جداگانه و مستقل خودشان منصرف کنند حزب کمونیست در همان روز یک جلسه برگزار کرد که در آن مردان درباره نقش زن در انقلاب سخنرانی میکردند در حالی که زنان فقط گوش میکردند و حتی دعوت و یا فرصتی برای صحبت کردن نداشتند مجاهدین خلق میان تعالیم خدا و تعالیم انقلاب دودل بودند در حالی که فدائیان و مارکسیستها درباره معنای فرایند انقلابی بحث میکردند . متاسفانه زنان ایرانی نمیتوانستند روی حمایت و ائتلاف مردان آزادیخواه حساب کنند»منهم به این عدم حمایت مردان از مردان چپ از زنان اشاره کنم در تظاهراتی که گروههای چپ جلو دانشگاه به راه میانداختند همیشه زنجیرهای از مردان برای حفاظت از دختران چپ تشکیل میشد و این باعث میگشت که حزب الله جرات تعرض به آنها پیدا نکنند ولی به شهادت همین خانم ملارد این خیل عظیم جمعیت سنان فقط به این خاطر که چند تا مرد.!در جنبش چپ پیدا نشد که از آنها حمایت کند از هم پاشید بله اینجا روی سخن من با جنبش چپ است و با آقای درویش پورکه با افتخار از عدم شرکت جنبش چپ در رفراندوم آری یانه یاد میکند !و از حرکت ۵۷ بعنوان خیزش تودهای عظیم یاد میکند که شما را رجوع میدهم به پاسخ من به ایشان در مطلب انتخابات در ایران از اقتدارگرایی تا.... شاید این زنان سلطنت طلب بودند ومیخواستند در جنبش ضد امپریالیستی مردم ایران شکاف ایجاد کنند قضاوت با شما و با آقای درویش پور