شمس: ساکسوفوننواز خیابانها و کافههای تهران
شیدا بنان - او دانشآموخته موسیقیست و با اینحال اجراهای خیابانی را به اجراهای رسمی ترجیح میدهد. میگوید نوازندگان خیابانی سهم مهمی در ارتقا درک موسیقایی مردم از هر لایه و قشری ایفا میکنند.
نام هنری او شمس است و حالا دیگر ده سالی هست که بهعنوان نوازنده کلارینت و ساکسوفون در کافهها و خیابانهای تهران مینوازد. با او در افتتاحیه یکی از کافههای تهران به گپوگفت نشستیم. شمس متولد نیمه دوم سالهای دهه ۱۳۶۰ در تهران است و در کنسرواتور تهران تحصیلاتش در موسیقی را به پایان رسانده. او از نوجوانی وارد دنیای موسیقی شده است. میگوید:
وقتی پانزده سالم بود، با نی هفتبند ایرانی آشنا شدم. همین موجب شد که به سمت موسیقی کشیده شوم. اما پس از مدتی، از نی هفتبند به فلوت ریکوردر علاقه پیدا کردم و این سرآغازی شد برای ورود من به دنیای موسیقی غربی. از اینجا به بعد، با آشنایی با کلارینت و ساکسوفون، مسیر زندگیام با ورود به کنسرواتور تهران و تحصیل آکادمیک موسیقی عوض شد و سپس آشنایی با دیگر نوازندهها موجب شد که یک گروه موسیقی تشکیل دهیم. به دلیل اینکه جوان بودیم و امکان مجوزگرفتن هم از دالانهای پُرپیچوخم و تاریک ارشاد نداشتیم، در اواخر سالهای دهه ۱۳۸۰ به سمت اجراهای خیابانی کشیده شدیم و سپس از اواسط دهه ۱۳۹۰ در کافهها به اجرای برنامه پرداختیم و این دو را به موازت هم تا امروز ادامه دادهایم.
شمس در همه سالهایی که به عنوان نوازنده مشغول به کار است، تجربههای ناخوشایند بسیاری را از سر گذرانده. تجربههایی از قبیل ایجاد مزاحمت مأموران شهرداری و نیروی انتظامی در خیابانها و محدودیت در اجرا در جاهای مختلف و با اینحال نه تنها توانسته به کارش ادامه دهد، بلکه کارش را به عنوان یک شغل به خانواده و جامعه شناسانده است. او میگوید:
سالها کار کردم تا در وهله اول، نوازندگی را به عنوان یک شغل برای خودم قبول کنم و در وهلههای بعدی هم آن را به دیگران بقبولانم.
او درباره وجهه اجتماعی نوازندگی خارج از ساختارهای رسمی میگوید:
در سالهای اخیر مردم به نوازندگی در خیابانها یا کافهها به عنوان یک شغل آبرومند نگاه نمیکردند. من اما شغل اول و آخرم، نوازندگی است، چه در خیابان، چه در کافه یا هر جایی که نیازی به مجوز نداشته باشد. ممکن است از نظر مالی بالا و پایین داشته باشد، اما وقتی پای عشق و علاقه در میان باشد، نمیتوان رهایش کرد. من این همه سال مقاومت کردم، در بدترین شرایط با همه سختیها، ادامه دادم. میتوانم بگویم، این شغل همهچیز زندگیام شده است. در حال حاضر هم خوشحالم که بازخوردهای خوبی داشته و دارم.»
شمس از اینکه نوازنده خیابانیست رضایت دارد. او میگوید بده و بستان دو سویهای با مخاطبانش دارد:
در این شغل، هم به خودت حال خوبی هدیه میدهی، هم به مخاطبانی که از قبل دعوت نشدهاند، و به طور اتفاقی در صحنه اجرا قرار میگیرند و از میان هم هر کسی بر اساس توان مالیاش به هنر و اجرای تو کمک میکند. یک بدهبستان دوسویه و آزاد، براساس لذتی که از موسیقی میبریم.
صحنهای به وسعت خیابان
شمس بیشتر در سبک جَز و راک اجرا میکند. او اجرای این سبکها را یک نوع «اعتراض» میداند، از یکسو به حاکمیت، که همیشه با موسیقی به طور کل، و با سبکهایی مثل راک و رپ و جز، مخالف بوده است و از سوی دیگر در انتقاد تلویحی از گوشِ موسیقایی مردم، که بیشتر به نظر او «پاپزده» شده است. میگوید:
به دلیل همین فضای پاپزده، کار برای ما در سبک راک و جَز، سخت شده است، اما من راضیام. از سوی دیگر، با اینکه در ایران محدودیتهای زیادی برای هنر بوده و هست، اما راهی هم جز ادامه دادن نداریم. اوایل که راک و جَز زیرزمینی بود، ما هم مجبور بودیم زیرزمینی کار کنیم، اما به مرور این سبکها راه خود را باز کرد. جَز و راک بیشر مناسبِ کافهها است و این روزها که این نوع موسیقی در کافهها به دلیل استقبالی که از آن شده، مورد توجه قرار گرفته و مخاطبان آن هم بیشتر شده است، سلیقههای مردم هم بهتر شده است. این به ما میگوید که مسیری که آمدیم، درست بوده است.
شمس در طول سالهای فعالیتش آهنگهایی هم ساخته و آلبوم هم منتشر کرده است، اما نه به صورت رسمی و از کانال وزارت ارشاد اسلامی. او علاوه بر اجرا در کافهها و خیابانها، گاهی نیز در سالنهای کوچک یا سالنهای کافهها با فروش بلیت همراه گروهش کنسرت برگزار میکند. او اجرا در کافه یا خیابان را یک کار حرفهای میداند و تاکید میکند:
من برخلاف خیلیها که فکر میکنند حرفهایبودن این است که در سالنهای بزرگ اجرا کنی، با خوانندههای بزرگ بنوازی یا آلبوم مستقل و دارای مجوز وزارت ارشاد منتشر کنی، چنین نظری ندارم. میتوان در کافه و خیابان اجرا کرد، اما خوب و حرفهای اجرا کرد. من خودم را یک نوازنده حرفهای میدانم که در کافه و خیابان اجرا میکند. و به این افتخار میکنم که از این طریق توانستهام به عنوان یک موزیسین، هنرم را بدون واسطه به مردم عرضه کنم.
شمس خیابان را برای نوازنده یا خواننده مستقل، بهترین «صحنه» میداند و این «صحنه» را جایی برای ارائه هنر فردی میداند که برای هر هنرمند فرق دارد. او میگوید:
با همه سختیهای اجرا در ایران، به ویژه وقتی در خیابان اجرا میکنی، این خطر همیشه هست که در خیابان، شهرداری به شما گیر بدهد، پلیس به شما گیر بدهد، آتش به اختیارها به شما گیر بدهند، آنهم با حالت بسیار نامحترمانه که در شأن یک انسان نیست، ولی خب، گذر زمان خیلی چیزها را درست میکند، هرچند روندش کُند است، اما نسبت به قبل بهتر شده. نگاهِ مردم به نوازندههای خیابانی و کافهها هم بهتر شده است. یکی از کسانی که در تغییر این نگاه موثر بود، ایمان کاظمی بود. او در این زمینه پیشرو بود و در صفحه اینستاگرامش هر هفته یک نوازنده خیابانی یا کافهای را معرفی میکرد. اتفاقاً برای من هم که در ابتدای راه بودم چنین کاری کرد. یک اجرای کافهای برای من گذاشت و بعد من را در صفحهاش معرفی کرد. این صفحه در تغییر نگرش مردم به نوازندهها خیلی موثر بوده است.
سهم نوازندگان خیابانی در ارتقای فرهنگ موسیقایی
به باورِ شمس تاثیرگذاری موسیقی بیش از همه هنرها است. در اعتراضات هم موسیقی نقش مهمی ایفا کرده است: از آهنگ معروفِ «تفنگت را زمین بگذار»ِ محمد رضا شجریان در جریان جنبش سبز تا سرودهای انقلابی که توسط مهدی یراحی و دانشجویان دانشکده موسیقی دانشگاه هنر طی روزهای جنبش زن، زندگی، آزادی پخش شد. شمس میگوید:
ما نوازندههای خیابانی نیز با اجرایمان همین مسیر اعتراضی را پیش میبریم. موسیقی در هر شکلی، نوعی اعتراض است. وقتی این موسیقی بدون هیچ مجوزی در خیابان که بزرگترین صحنه است، اجرا میشود، مفهوم پُررنگتری از اعتراض و زندگی را نشان میدهد. اعتقاد من این است که در اجرای خیابانی ماجرا فرق میکند. خیابان صحنهای بیمرز است برای موسیقی، و هر کسی که در آن اجرا میکند. برعکسِ جایی مثل صداوسیما که به شکل مسخرهای سعی در ترویج یک نوع موسیقی خاص دارد و بارها آن را پخش میکند.
شمس با یادآوری سختیهای اجراهای خیابانی به نکته مهمی اشاره میکند و آن هم سهمیست که این اجراها در تربیت گوش موسیقایی مردم از هر لایه و قشری و با هر تمکین مالی ایفا میکنند:
در اینجا یعنی در خیابان، همهچیز یکتنه روی دوش فرد است. و همین است که ریسکِ اجرای این کار را بیشتر میکند. برای همین هم من میگویم کسی که در خیابان اجرا میکند، کار بزرگی میکند. چرا؟ چون باید موسیقیای اجرا کنی که کمتر شنیده شده و کمتر کار شده و کمتر در رسانههای حکومتی و دولتی پخش شده است. من و امثال من، با اجراهای خیابانی و کافهای، به نوعی با همه سختیها، تلاش میکنیم گوشِ موسیقایی مردم را ارتقا بدهیم. در گذرِ سالها نوازندگی در کافه و خیابان، تجربه نشان داده که تا حدودی موفق بودهایم.
او در ادامه میگوید آنجا که کلمه به انتها میرسد، موسیقی تازه آغاز میشود:
و من از این بابت خوشحالم که با همه سختیها و مشکلات و خطرات، توانستهام سهمی در اجراهای خیابانی و کافهای داشته باشم و حالِ خوبی را برای لحظهای حتی، آنهم در این روزهایی که هیچ چشمانداز روشنی برای آینده نیست، به مردم بدهم. شاید این سخن معروف، اینجا برای موسیقی راک و جُز که در طول تاریخش اعتراضگر بوده است، جواب بدهد: آنجا که کلام بازمیماند، موسیقی آغاز میشود...
نظرها
نظری وجود ندارد.