سیاست خارجی جمهوری اسلامی: حرکت روی لبه تیغ به فاجعه خواهد رسید؟
سال ۱۴۰۲ برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی سال قمار بزرگ روی آیندهای مبهم بود. آیندهای که تنها علی خامنهای افقهای آن را روشن میبیند. درست همانند «قلههایی» که رهبر سالخورده جمهوری اسلامی برای نظامش متصور است. قلههایی که نزدیکاند و در دیدرس ولی فعلاً جز خودش کسی آنها را ندیده است.
سیاست خارجی نامتقارن؛ این توصیف کوتاهی است از شیوه تعامل جمهوری اسلامی با فضای پیرامونیاش یا همان سیاست بینالمللی حکومت. مؤلفههای سیاست خارجی در جمهوری اسلامی که تا یک دهه پیش ترکیبی از شیوههای متقارن و قابل پیشبینی در کنار مدلهای ایذایی بود اکنون به سمت وضعیت مبهم و نامتقارن میل بیشتری کرده است.
جمهوری اسلامی سالها است که از فقدان ابزارهای چانهزنی و بدهبستانهای اقتصادی و ژئوپلیتیک رنج میبرد. تحریمهای گسترده و فراگیر، رابطه منطقی حکومت با فضای پیرامونیاش را به سطح بازیگران غیررسمی تنزل داده است و هر گونه تعامل پیرامونی مستقیم را به شدت محدود و کماثر کرده است. واکنش جمهوری اسلامی به چنین وضعیتی فراخواندن تجربه آزموده شده حکومت در دهه ۶۰ خورشیدی است.
گرچه انقلاب بهمن ۵۷ و استقرار حکومت ولایی، در بدو امر مقداری بیقاعدگی به همراه داشت ولی آغاز جنگ و تحریم تسلیحاتی ایران سبب تشدید نیاز به کانالهای غیررسمی و شیوههای غیرمتقارن شد. آدمربایی و گروگانگیری غربیها در لبنان به وسیله گروههایی مانند جهاد اسلامی لبنان و پیش کشیدن معاملههای غیر رسمی سلاح در ازای میانجیگری برای آزادی آنها بخشی از تاریخ روابط بینالملل جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ خورشیدی است.
ترورهای برونمرزی مخالفان و معامله پنهانی با کشورها برای سرپوش گذاشتن بر نقش نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در این برنامههای مقابله با مخالفان جمهوری اسلامی، پرده دوم سیاست خارجی جمهوری اسلامی بود.
در دهه ۷۰ شمسی گرچه پرده دوم یعنی ترور برونمرزی مخالفان ادامه داشت ولی جمهوری اسلامی کوشید دستکم در سطح مبادلات اقتصادی به دلیل نیازش به نوسازی و بازسازی ویرانههای جنگ روابط نسبتاً متعارفی با محیط پیرامونیاش داشته باشد. این قاعده یکپارچه روابط بینالمللی جمهوری اسلامی نبود و همچنان استثناهایی همچون لبنان و تا حدودی افغانستان وجود داشت.
از میانه دهه ۸۰ و با آغاز تنش هستهای میان ایران و غرب و حمله آمریکا به افغانستان و عراق، دوباره کانالهای غیررسمی و شیوههای نامتقارن اهمیت دو چندانی پیدا کردند. به همان میزان مداخله جمهوری اسلامی با ابزارهای نامتقارنش یعنی توسعه تیمهای ترور و تقویت شبهنظامیان و نیابتیها افزایش یافت. روندی که هر سال گستردهتر از سال پیش شده است. آخرین تلاش برای متعارف کردن نسبی روابط خارجی در جمهوری اسلامی برجام بود که آن هم با یک امضای دونالد ترامپ دود شد و به هوا رفت.
سیاست خارجی نامتقارن جمهوری اسلامی به رغم همه هزینههایش به جمهوری اسلامی کمک کرده بر «بحران ماندگاری»اش تا حدودی غلبه کند. به این معنا که گرچه ایران، ویرانه شده است ولی جمهوری اسلامی توانسته بر همین ویرانه حکمفرما بماند. اما این مدل سیاست خارجی همیشه مانند حرکت بر روی لبه تیغ بوده است و هر لحظه امکان خارج شدن روندها از حالت طبیعی و بروز جنگ یا بحرانی تشدیدشونده را محتمل میکند.
سال ۱۴۰۲ اوج خطرآفرینی این مدل از سیاست خارجی برای ایران بود. افروخته شدن آتش جنگ در غزه و کرانه باختری و متعاقب آن افزایش سطح درگیری نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در لبنان، عراق، سوریه و یمن با غرب یا اسرائیل هر لحظه میتوانست زبانههای آتش را به درون مرزهای ایران بکشاند. جمهوری اسلامی ۱۴۰۲ را نسبتاً به سلامت گذراند ولی همچنان آتشها در همسایگیاش برافروختهاند و جهت باد هم به سمت ایران است.
چنین وضعیتی نمیتواند دوام داشته باشد. لاجرم یکی از طرفین این منازعه یا هر دو طرف باید به روشی برای تغییر در وضعیت بیندیشند. جمهوری اسلامی و رهبر آن امید دارند که در «جنگ ارادهها» پیروز شوند و روسیه و چین قدرت هژمونیک آمریکا را به صورت مبنایی به چالش بکشند. فعلاً همه تخممرغهای علی خامنهای و نظامش در همین سبد گذاشته شده است.
در مقابل، آمریکا و کشورهای غربی تمایلی به حضور گسترده در خاورمیانه ندارند و فعلاً تغییر تراز تجاری و رقابت ژئواکونومیک با چین را موضوع مهمتری میدانند. خاورمیانه چندین سال است که دیگر برای غرب، قلب جهان نیست. قلب جهان فعلاً در دریای چین میتپد و رسیدگی به آن در اولویت است.
در سال ۱۴۰۲ ایران با میانجیگری چین با عربستان سعودی پس از هفت سال آشتی کرد. آشتی تهران و ریاض برای هر طرف یک معنا دارد. ایران نمیخواهد پکن را برنجاند و عربستان سعودی هم میخواهد سطح تنش را برای اجرای برنامههای نوسازی اقتصادیاش کاهش دهد. آرامش در یمن و ایجاد سد بر سر راه تهران در صورت پیوستن به روند عادیسازی روابط با اسرائیل آن چیزی است که ریاض از این «صلح سرد» انتظار دارد.
چین هم به دنبال جاپایی عمیقتر در خاورمیانه است تا بخشی از امکانات و توان غرب در همین نقطه مصروف شود تا در پیرامون چین. این جاپای عمیقتر البته به معنای پیوند استراتژیک چین با ایران به عنوان بازیگر مداخلهگر منطقهای نیست. پکن سالها است که سیاست ایذایی را کنار گذاشته و همپیوندی با کشوری که مبنای تعاملاتش بر روشهای نامتقارن است میتواند برای چین هزینههای غیرقابل پیشبینی به همراه داشته باشد. ایران اما امید دارد که سطح تنش پکن با واشنگتن آنقدر افزایش یابد که رفیق استراتژیک چین شود و یک ایمنی نسبی برای خود بخرد.
در جبهه شمالی هم ایران با آذربایجان درگیر نزاع است. باکو در نظر مقامهای جمهوری اسلامی پایتخت غیررسمی اسرائیل بازنمایی شده است. پیوندهای باکو با آنکارا و تلآویو و خطر ایجاد کریدور زنگزور و قطع دسترسی ایران به ارمنستان میتواند یک درگیری نامنتظره را به همراه داشته باشد.
جمهوری اسلامی در سال ۱۴۰۲ تلاش کرد تا جنگ آذربایجان و ارمنستان بر سر قرهباغ را با تدبیر و آرامش پشت سر بگذارد وی هنوز نتوانسته به موازنهای پایدار با باکو دست یابد تا آنچه منفعتش میداند را تضمین کند. سال ۱۴۰۳ میتواند با خبرهای غافلگیرکننده در جبهه شمالی ایران همراه باشد.
اما شمالیتر از آذربایجان در دو کشور اوکراین و روسیه هم خبرهایی است. ایران در سال ۱۴۰۲ به صادرات پهپاد به روسیه ادامه داد. پهپادهایی که در جنگ اوکراین استفاده میشود و اروپا و آمریکا را خشمگین کرده است. یک هفته پیش از پایان سال ۱۴۰۲ وزیران خارجه هفت کشور صنعتی در بیانیهای به ایران هشدار دادند که اگر دایره ارسال تسلیحاتش به روسیه را به حوزه موشک گسترش دهد، پیامدهای سختی برایش به همراه خواهد داشت.
جمهوری اسلامی مداخلهاش در این جنگ به نفع روسیه را در همان مدل فکری و ایده «افول آمریکا و برآمدن چین و روسیه» میداند و به آن متعهد مانده است. به رغم خطراتی که این اقدام میتواند برای ایران به همراه داشته باشد، فعلاً علی خامنهای این موضوع را هم در چارچوب «جنگ ارادهها» پیش میبرد و منتظر است که غائله اوکراین به نفع ولادیمیر پوتین به پایان برسد. در این مدل فهم مناسبات بینالمللی، ایران کارتهایش را به صورت نقد خرج کرده است و منتظر آش نسیهای است که «جهان بدون هژمونی غربی» قرار است برایش به همراه بیاورد.
برنامه هستهای ایران هم مدتها است که از مدار آرامش خارج شده است. ایران در سال ۱۴۰۲ به غنیسازی نزدیک به درجه تسلیحاتی ادامه داد و همه بیانیههای مشترک و جداگانه غربیها را به تمسخر گرفت. همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم در سطح حداقلی ماند و هیچ پیشرفتی در موضوعات مورد اختلاف پیش نیامد. سال ۱۴۰۳ احتمالاً این سیاست ادامه خواهد داشت. ایران نیازی نمیبیند که به برجام برگردد. امکان بازگشت و احیای برجام هم دیگر فراهم نیست. موضوع هستهای ایران و پرونده بحرانآفرینش اکنون تیزترین بخش تیغهای که ایران روی آن راه میرود نیست ولی میتواند در همپیوندی با پروندههای دیگر سطح برخورد را به «جنگ» هم برساند.
سال ۱۴۰۲ برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی سال قمار بزرگ روی آیندهای مبهم بود. آیندهای که تنها علی خامنهای افقهای آن را روشن میبیند. درست همانند «قلههایی» که رهبر سالخورده جمهوری اسلامی برای نظامش متصور است. قلههایی که نزدیکاند و در دیدرس ولی فعلاً جز خودش کسی آنها را ندیده است.
نظرها
داش حمید
بسیار مزخرف بود. آذربایجان که کم آورد جلوی ایران. از هنگامی که اسراییل در گرداب گیر کرد آذربایجان حامی پشت پردهاش را از دست داده است.
MAX - MUN - GUD
ی کمکی هم من بفرمایم سیزدهم فروردین !!