ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

چهره‌ها: محمدعلی طالبی

پریا بهرامی - نگاه تیزبین و شاعرانه‌اش به زندگی کودکان و نوجوانان و علاقه‌اش به آموزش وتربیت، او را در حوزه فیلمسازی برای کودک و نوجوان ماندگار کرد. نام محمدعلی طالبی بی‌درنگ فیلم‌های «کیسه برنج»، «چکمه»، «بید و باد»، «تو آزادی»، «شهرموش‌ها» و سریال «گل پامچال» را به ذهن‌ها متبادر می‌کند و لحظاتی را که با این فیلم‌ها گذرانده‌ایم.

محمدعلی طالبی در آخرین ماه پاییز سال ۱۳۳۷ در محله مختاری شاهپور تهران به دنیا آمد. پدرش کارگر راه‌آهن بود و مادرش خانه‌دار. در کنار درس‌ و مشق مدرسه، از یازده‌سالگی به کلاس‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به مدیریت لیلی امیر ارجمند، واقع در خیابان سلیمانخانی می‌رفت و همان‌جا ساختن فیلم‌های کوتاه هشت میلیمتری داستانی را با معلم فیلمسازی‌اش، فرهاد شیبانی تجربه کرد.

کانون به ما خرج صحنه نمی‌داد، امکانات اجرایی می‌داد. پول‌هایمان را روی هم می‌گذاشتیم تا در یک یا دو روز فیلم بسازیم. تلخ‌ترین خاطره مربوط به زمان پخش فیلم‌هایمان بود، چون اغلب در زمان نمایش فیلم پروژکتورها داغ می‌کردند و وسط فیلمی که کلی برای آن زحمت کشیده بودیم، قسمتی از فیلم شروع می‌کرد به سوختن و ما این سوختن را روی پرده می‌دیدیم. و چون فقظ یک نسخه پوزیتیو داشتیم، آن پلان وجود نداشت و از دست می‌رفت... این مسئله را بعدها به شکلی دیگر در «مواردی که باید از فیلم حذف شود» تجربه کردیم که درست مثل سوختن یک پلان بود.

نمایی از فیلم باد و مه ساخته محمد علی طالبی
نمایی از فیلم باد و مه ساخته محمد علی طالبی
پایین و بالا بگیرید و بکشید

هنرجوی نوجوان، کارگردان جوان

در نگاهش، مدرسه محیطی خشک و خشن بود و کانون فضایی صمیمی و دوست‌داشتنی داشت. به گفته او، بچه‌هایی که در کانون بودند بعدها همه برای خودشان افراد موفقی شدند، مثل فاطمه معتمدآریا، حسن حسن‌دوست، حمید جبلی، ایرج طهماسب، رشید داوری، همایون اسعدیان، فریبا شاهین‌مقدم، پیمان پارسا و ...

پانزده‌ساله بود که فیلم کوتاه هشت میلیمتری‌اش با عنوان «من حرفی دارم که فقط بچه‌ها باور می‌کنند» از سوی کانون در جشنواره میوز فرانسه نمایش داده شد و جایزه اول جشنواره را از آن او کرد. محمدعلی طالبی در گفت‌وگو با زمانه با افسوس از زمانه‌‌ای یاد می‌کند که امکان تکثیر آثار وجود نداشت و وقتی فیلم‌های سوپرهشت را به جشنواره‌ای می‌فرستادند، نسخه اصلی برنمی‌گشت، گم می‌شد یا به دلیلی برای همیشه از دسترس فیلمساز خارج می‌شد.

محمدعلی طالبی به مرور عضو کانون فیلم وزارت فرهنگ‌وهنر ‌شد و فیلم‌های روز جهان از جمله آثار اوزو، کوروساوا، برسون، سهراب شهید ثالث، آنجلو پولوس، دسیکا، رنوار، پولانسکی، هیچکاک و بسیاری از بزرگان سینما را تماشا کرد و از این سینماگران بسیار آموخت. در این دوره ناصر زراعتی و کوروش افشارپناه، مربیان فیلمسازی کانون پرورش فکری نیز بر روی کار فیلمسازی طالبی و تمامی هنرجویان کانون بسیار تأثیرگذار بودند. بعدها کانون حضور و عضویت هنرجویان بالای هجده‌ سال را نمی‌پذیرفت. پس محمدعلی طالبی تصمیم گرفت با همه بی‌علاقگی به درس، وارد دانشگاه شود تا فیلمسازی را ادامه دهد.

 بعد از دبیرستان، وارد دانشکده هنرهای دراماتیک شد و در رشته سینما به تحصیل ادامه داد. در محضر استادانی از جمله پرویز شفا، بهرام بیضایی، اکبر عالمی، هوشنگ کاووسی، و هوشنگ بهارلو کارگردانی و فیلمبرداری ‌خواند و در فیلم «قضیه یک، قضیه دو» عباس کیارستمی با او همکاری کرد.

نمایی از فیلم شهر موش‌ها
نمایی از فیلم شهر موش‌ها
پایین و بالا بگیرید و بکشید

نخستین ساخته‌ها

بخشی از نوستالژی بچه‌های دهه ۱۳۶۰ و پس از آن، فیلم محبوب «شهر موش‌ها‌» ساخته محمدعلی طالبی (و مرضیه برومند در بخش عروسکی) است. این فیلم با تکیه بر شخصیت‌های محبوب کودکان از برنامه تلویزیونی «مدرسه موش‌ها» و با زبانی ساده و صمیمی و ترانه‌هایی مناسب، کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان را در زمانه پرتشویش جنگ و بمباران‌ها شاد کرد.

حمیدرضا صدر در کتاب «تاریخ سیاسی سینمای ایران»، درباره نقش این فیلم نوشته است:

این فیلم عروسکی، مبتنی بر یک برنامۀ تلویزیونی موفق، نه‌تنها تماشاگر را به خندیدن ترغیب کرد، بلکه با استفاده از موسیقی و آواز، نقش کلیدی کودکان در سینمای ایران را هم به رخ کشید. اولین‌بار پس از انقلاب بود که تماشاگران حاضر در سالن‌های سینما همراه با وقایع روی پرده دست زدند و شادی کردند.

شخصیت گربه فیلم نیز نام خود را وارد ادبیات عامه کرد و «اسمشو نبر» امروز نیز در مکالمه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد.

محمدعلی طالبی در گفت‌وگو با زمانه درباره سختی‌های ساختن این فیلم می‌گوید:

حمید جبلی، سیمین معتمدآریا و محمدرضا علیقلی از دوستان من بودند که از بچگی با هم در کانون بزرگ شده بودیم. آن‌ها که با پروژه «مدرسه موش‌ها» همکاری می‌کردند، به من گفتند خانم برومند و گروهش می‌خواهند آن پروژه را به صورت سینمایی دربیاورند و دنبال کارگردانی می‌گردند که با آن‌ها همکاری کند... من آن موقع بیست‌وچهار سالم بود. از دنیای عروسکی چیزی نمی‌دانستم، ولی اعتماد به نفس داشتم و گفتم بله، می‌توانم بسازم. رفتم سناریو را گرفتم و دقیق، با استوری‌بورد دکوپاژ کردم و فیلمبرداری هفت ماه طول کشید. خیلی هم سخت بود و اغلب بین من و خانم برومند که کارگردانی عروسکی فیلم را به عهده داشت، اختلاف می‌افتاد. چون ایشان در آن زمان با دنیای سینما بیگانه بود و با سیستم تلویزیونی سه دوربین در استودیو کار می‌کرد. این موضوع بین ما بحث‌هایی را پیش ‌آورد که دیگر هرگز نتوانستیم در کنار یکدیگر کار کنیم. اما با همه مشکلاتی که بود و سختی‌هایی که کشیدیم فیلم ساخته شد.

بعد از اکران موفق «شهرموش‌ها» محمدعلی طالبی با پیشنهادهای زیادی مواجه شد. اما به گفته او، سینمای رایج آن زمان با روحیه‌ او مناسب نبود.

طالبی در فیلم«برهوت» (۱۳۶۷، با بازی فاطمه معتمد آریا و حسین محجوب) با نگاهی انسانی قصه آموزگاری را به تصویر کشید که از مناطق سرسبز شمال به کویر می‌رود و تلاش می‌کند با کمک دانش‌آموزان، روستا را با کاشتن درخت از خطر طوفان شن ایمن نگه دارد و آن جا را به زادگاهش شبیه کند.

نمایی از فیلم بید و باد ساخته محمد علی طالبی
پایین و بالا بگیرید و بکشید

سریال تلویزیونی «گل پامچال» (۱۳۷۰ نوشته کامبوزیا پرتوی، با بازی فاطمه معتمدآریا، داود رشیدی، رضا بابک و ستاره جعفری) سه ماه پس از تمام شدن جنگ ایران و عراق تولیدش آغاز شد. یکی از ویژگی‌های این مجموعه، استفاده از لوکیشن‌های واقعی در مناطق جنگی، و موضوع آن مظلومیت و بی‌پناهی کودکان و نوجوانان در جنگ بود. «گل پامچال» با داستان دختری جنگ‌زده از اهالی جنوب که برای پیداکردن خواهرش راهی شمال ایران می‌شود، سریالی پرمخاطب بود که در نخستین سال‌های پس از جنگ، با به تصویرکشیدن صحنه‌های داستانیِ عاطفی و انسانی از جنگ‌زدگان، با آسیب‌دیدگان همدردی می‌کرد و تلاششان برای بقا و ادامه زندگی را می ستود.

به گفته این کارگردان، او سیزده قسمت بعدی «گل پامچال» را هم نوشت که سرگذشت لیلا در شمال را پیش می‌برد و به زلزله رودبار پیوند می‌خورد؛ اما ساختن ادامه این سریال مورد موافقت مدیران تلویزیون قرار نگرفت. طالبی در همان سال‌ها در گفت‌وگویی اعلام کرد که تلویزیون بیش از حد ساده‌انگارانه به فیلم‌سازی نگاه می‌کند و مسیر را به گونه‌ای ایجاد کرده که فیلمساز فقط با گروه و تهیه‌کنندگان خاصی که می‌شناسند، همکاری کند.

مجموعه‌ای که ساخته نشد

یکی از مشکلات هنرمندان ایرانی چه در دوران پهلوی و چه در طی حاکمیت جمهوری اسلامی حفظ استقلال است. در دوران جمهوری اسلامی به دلیل رویکردهای ایدئولوژیک این امر به یک چالش بسیار بزرگ بدل شده است. طالبی یکی از این تجربه‌ها را با ما در میان می‌گذارد:

مجموعه‌ای نوشتم درباره محمد بهمن‌بیگی، که معلم عشایر [و بنیان‌گذار آموزش‌وپرورش عشایری] بوده و چندهزار بچه عشایر را باسواد کرده. رفتم با بهمن‌بیگی در شیراز صحبت کردم . خودش و خانمش صمیمانه از من پذیرایی کردند. همه کتاب‌هایش را امضا کرد و به من داد و بزرگوارانه گفت هر کدام را می‌خواهی بساز. من آمدم و یک‌سال همه را مطالعه کردم و یک سریال نوشتم. به خودش هم گفتم که می‌خواهم بدهم به تلویزیون. این [پیشنهاد] رفت تلویزیون، و یک آقایی که رئیسِ شبکه بود، آن را گرفت و اولش گفت ما این را می‌سازیم! اما بعد رد کرد. من فهمیدم این‌ها با آقای بهمن‌بیگی مشکل دارند، چون قبل از انقلاب کارهای خیلی خوبی کرده و آدم بسیار مؤثری بود. خب از نظر آن رئیس تازه‌به‌دوران‌رسیده هر کسی ولو مثبت در رژیم گذشته کار کرده بود، باید کنار گذاشته می‌شد. آن‌ها دوست نداشتند از کسی که از خانم شهبانو فرح برای آموزش هزاران کودک عشایر ایران بودجه گرفته و نقشی بی‌بدیل در آموزش و پرورش کودکان سرزمین ایران داشته سریالی ساخته شود. جالب این‌جاست که خانم شهبانو فرح یکی از موثرترین شخصیت‌ها در تاریخ فرهنگ و هنر ایران بوده و هست و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تنها یکی از مراکز ماندگاری است که با همت او و تلاش خانم لیلی امیرارجمند ساخته شده است. خوب آن رؤسای تازه‌به‌دوران‌رسیده تمام تلاششان را کردند تا نامی از این بزرگوران نمانَد. اما تاریخ ایران نقش واقعی و ارزشمند هرکسی را که به این سرزمین خدمت کرده نمایان می‌کند.

نمایی از فیلم تو آزادی ساخته محمد علی طالبی
پایین و بالا بگیرید و بکشید

او در ادامه می‌افزاید:

دائم می‌نوشتم و رد می‌شد اما در کنارش یک عالم کار دیگر پیشنهاد می‌شد. سریال امام‌علی را آوردند و به من پیشنهاد کردند بساز، درست قبل از ساخت. توسط آقای میرباقری نوشته شده بود، همه کارهایش هم شده بود و من مانده بودم که سریال امام‌علی به من چه مربوط است... تعداد این کارها زیاد است. یا مثلا گفتند راجع به فلان شهید سریال بساز. چرا باید راجع به کسانی که جز جنگ و خونریزی به چیزی نمی‌اندیشیدند و حاصل کارشان کشوری عقب افتاده و نابود شده بود فیلم می‌ساختم؟ چرا باید درباره کودکانی مثل حسین فهمیده‌ها که جانشان را در راه یک پروپاگاندای پوچ از دست داده بودند فیلم می‌ساختم؟ هزاران کودک و نوجوانی که مظلومانه به مسلخ برده شدند تا سفره ملایان و نظامیان را پر کنند. همه این پروژه‌ها در شرایطی که در فقر کامل بودم، با میلیاردها پول به من پیشنهاد می‌شد و امروز خوشحالم که هیچ‌یک را نساختم و همه آن کسانی که رفتند و ساختند و بازی کردند و فیلمبرداری کردند و مفت‌خوری کردند، همیشه شرمسار تاریخ کشور ما خواهند بود. حتی آن‌ها که نشستند و این قبیل فیلم‌ها و سریال‌های تحقیرآمیز و دروغ را نگاه کردند و سکوت کردند، شرمسار خواهند بود.

همکاری با مرادی کرمانی و نگاهی ژرف به سینمای کودک 

«چکمه» (۱۳۷۱) اما به نویسندگی و کارگردانی این فیلمساز، با اقتباس از داستان هوشنگ مرادی کرمانی موجب همکاری‌های بعدی محمدعلی طالبی با نویسنده توانای معاصر می‌شود. این دو در مقام فیلمنامه‌نویس‌، متن دو اثر درخشان دیگر از سینمای کودک و نوجوان را به رشته تحریر در می‌آورند: فیلم‌های «تیک‌تاک» (۱۳۷۱) و «کیسه برنج» (۱۳۷۵).

فیلم به یادماندنی «چکمه» جایزه بهترین فیلم نیمه‌بلند و جایزه بهترین بازیگر نوجوان را از جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان دریافت کرد و جایزه گلدن‌گیت سی‌وهفتمین جشنواره سان‌فرانسیسکو، این فیلم همچنین جایزه ویژه تماشاگران فستیوال وین و همچنین فیل نقره‌ای بهترین کارگردانی هشتمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم کودکان هند را نصیب محمدعلی طالبی کرد. «تیک‌تاک» هم جایزه دوازدهمین جشنواره فیلم‌های کودک ونوجوان شیکاگو و سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه و جایزه ویژه هیئت داوران بهترین کارگردانی دوازدهمین جشنواره فجر را به دست آورد.

هوشنگ مرادی کرمانی در گفت‌وگویی درباره سینمای محمدعلی طالبی و همکاریشان گفته است:

محمدعلی طالبی حق زیادی به گردن سینمای کودک و نوجوان دارد. گرچه گاهی اوقات به سمت سینمایی نخبه‌پسند پیش رفته، اما سینمای او هیچ‌وقت دچار ابتذال نشده. سینمای او شریف است. کلمه شریف را واژه مناسبی برای کارهای او می‌دانم. او خودش را به ساختاری یا جریانی نفروخته و یا به خاطر مسائل مالی و فروش کار نکرده، در عین حال که سینمای او آن سوی آب‌ها هم حرف‌هایی برای گفتن داشت... در آن روزها گروهی خوب دور هم جمع شده بودند، از محمدعلی طالبی گرفته تا فرهاد صبا، محمود سماک‌باشی و حسن حسندوست. من و طالبی مشترکات ذهنی زیادی داشتیم. فرهاد صبا هم انسان زحمتکش و هنرمندی بود؛ همین‌طور محمود سماک‌باشی که صدابردار قابلی است و حسن حسندوست که پشت میز تدوین شاهکار می‌کند. حاصل کار ما، سه فیلم «چکمه»، «تیک‌تاک»، و «کیسه برنج» بود که مانند فرزندان ما هستند... محمدعلی طالبی آدم کتاب‌خوان، دقیق و بااحساسی است که می‌تواند یک گروه را مدیریت کند و آنچه را که می‌خواهد به وجود بیاورد. بده-بِستان خوبی با هم داشتیم. همه عوامل در شکل دادن به هدفمان سهیم بودند و در راس آن طالبی بود. او از معدود فیلمسازنی است که کتاب می‌خوانند و ادبیات را به سینما می‌آورند. با نویسندگان زیادی ارتباط داشته و شناخت خوبی از داستان و رمان دارد. این نکته کم اهمیتی نیست. ارتباط ما و فیلمسازان به مسائل این‌چنینی بستگی دارد.

نمایی از فیلم گل پامچال ساخته محمد علی طالبی
نمایی از فیلم گل پامچال ساخته محمد علی طالبی
پایین و بالا بگیرید و بکشید

طالبی فیلم «بیدوباد» (۱۳۷۷) را بر اساس فیلمنامه‌ای از عباس کیارستمی ساخت. هر چه از زمان ساخت این فیلم می‌گذرد، همچنان تازگی خود را حفظ کرده و به‌عنوان یکی از فیلم‌های شاخص سینمای کلاسیک، بارها در جشنواره‌ها، موزه‌ها و مجامع سینمایی جهان به نمایش درآمده است. این فیلم پس از نمایش در فستیوال فیلم بانکوک، جایزه فیل طلایی را از آن خود کرد. فیلم «تو آزادی» (۱۳۷۹) با موضوع نوجوانان بزه‌کار نیز برنده جایزه C.I.F.E.J ویژه جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان، پلاک بهترین فیلم از مرکز بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان، و دو جایزه زیتون طلا در جشنواره المپیای یونان شد.

سانسور عشق

محمدعلی طالبی می‌گوید آثار او از تجربه زیسته برآمده و بخشی از این تجربه هم عشق است. او در ادامه می‌افزاید یکی از ناکامی‌هایش را سانسور رقم زده است:

همه کارهایی که کار کرده‌ام، یک جوری بازتاب زندگی خودم بوده. فکر می‌کنم شانسم هم بوده که نیامدم مثلا از روی دست فیلمسازهای دیگر یا فیلم‌های آمریکایی که آن موقع خیلی هم مد بود، بسازم. با همین نگاه دکوپاژ کردم، کارهای صحنه را انجام دادم، رنگ و نور و فیلمبرداری و همه چیز حتی تدوین، بر اساس بازتاب همان زندگی بود. تنها چیزی که به دلیل سانسور شدید هیچ‌وقت نتوانستم به آن بپردازم، مسئله عشق بود و رابطه عاطفی خودم و دوستانم -در کودکی- با دخترهای محله؛ یا عشقی که به خانم معلمم داشتم. چیزهای این‌طوری که از کودکی با آدم هست و در جامعه ما به شدت سانسور می‌شود. من هرگز نتوانستم راجع به گل‌های رز صورتی و سرخی که می‌بردم و به خانم معلم‌مان که خیلی خوشگل بود می‌دادم، فیلم بسازم. راجع به عشق هیچ‌وقت نتوانستم در ایران فیلم بسازم و این یکی از ناکامی‌های مهم زندگی هنری‌ام بود. هرجا چنین طرحی می‌دادم، رد می‌شد. این‌ها خاطراتی است که هنوز در ذهنم مانده. خارج از ایران که آمدم، دو سه تا فیلمنامه بلند نوشتم که در آن مسئله عشق مطرح می‌شود. این جا دستم باز بوده و تا حدی فکرم باز بوده. یک مجموعه داستان هم نوشتم که همه‌اش راجع به روابطی است که در کودکی و نوجوانی و جوانی داشتم و این موضوعات را در بر می‌گیرد. اما این کتاب را نبردم بدهم ناشرانِ این‌جا چاپ کنند، چون مواردی دارد که هنوز حتی خودم، خودم را سانسور می کنم و نگران این هستم که مبادا چاپش باعث دردسر من بشود؛ چنین موضوعاتی که پایه روابط و احساسات انسانی است، باید در یک اثر هنری بیان شود. 

نمایی از فیلم کیسه برنج ساخته محمد علی طالبی
پایین و بالا بگیرید و بکشید

پدیده‌ای به نام مهاجرت از نگاه فیلمساز

یکی از چالش‌های هنر و ادبیات این است که معمولاً وابسته به مکان است. اقلیمی یا جهانی؟ ادبیات و هنر در اقلیم مشخصی به ثمر می‌رسد و بعد جهانی می‌شود و یا وابسته به اقلیم نیست، بلکه بیانگر یک حس عمومی و قابل درک برای همه آحاد بشر است؟ این از پرسش‌هایی‌ست که همواره منتقدان را به خود مشغول داشته. طالبی درباره تجربه مهاجرت می‌گوید:

مهاجرت، طبعاً مقوله بسیار پیچیده و سختی است، به خصوص برای آدمی مثل من که هیچ تجربه و راهنمایی در این زمینه نداشتم. یک دفعه چمدانم را بستم و با خانمم آمدم خارج از کشور و مواجه شدیم با کلی مشکلات و گرفتاری. نمی‌دانستیم چه جوری با این سیستم کار و زندگی کنیم. خیلی دشوار بود و چهار پنج سال از عمرم در این پیچیدگی و دشواری از بین رفت. باید به چیزهای مختلفی فکر می‌کردم که نباید فکرم را رویشان می‌گذاشتم؛ مثلا این که بانک‌ها برای یک ایرانی حساب بانکی باز نمی‌کنند و تحریمش می‌کنند... این جا هم کسی کار ندارد که تو هنرمندی و فیلمسازی یا چه. مهم این است که چه‌قدر پول داری. هنرمند معترض یا هر چیز دیگری هم که باشی، می‌روی سر نقطه اول... با این احوال تلاش کردم کارم را با نوشتن ادامه بدهم. الان هم در تلاش هستم که فیلمنامه‌ای را برای ساخت فیلم آماده کنم.

جریان‌های ایرانی، جریان‌های خارجی

در سال‌های اخیر، آثار فیلمسازان مستقل ایرانی در جشنواره‌ها مورد توجه قرار گرفته و بنیادها، انجمن‌ها و پلتفرم‌های متعددی در خارج از ایران تشکیل شده که حمایت از فرهنگ ایران و کشورهای خاورمیانه را در دستورکار خود دارند. محمدعلی طالبی درباره این حمایت‌ها می‌گوید:

هیچ جریانی در خارج از کشور، و یا ایرانیانی وجود ندارند که به فیلمسازان مهاجر کمک کنند، یا لااقل در مورد من که چنین بوده است. غیر از کمک‌های گاه‌و‌بیگاه یکی دو دوست که در شرایط سخت زندگی مراقب یا مشوق من بودند، بقیه حرف‌ها شعاری بیش نبوده و البته از هیچ کسی هم انتظاری ندارم. زندگی به من آموخته که در تنهایی چطور روی پایم خودم بایستم. در خارج از ایران هزاران هنرمند برجسته و کاربلد زندگی می‌کنند که جامعه ایرانی آن‌ها را فراموش کرده است. آن‌ها استادانی هستند که تاریخ هنر معاصر ایران را پایه‌گذاری کرده‌اند و هم‌اکنون در پشت غبار بی‌تفاوتی‌ها دارند فراموش‌ می‌شوند، هر چند که آثارشان همواره خواهد ماند و خواهد درخشید. این همه بنیاد و مراکز فرهنگی واقعا چه کار ارزشمندی برای این هنرمندان می‌کند؟

او در ادامه از همراهی همسرش، لعیا پالیزبان می‌گوید که در همه مراحل ساخت فیلم‌هایش در کنارش بوده و از همفکری و هم‌نظری با او بهره ‌برده است. پسرش زنده‌یاد آرش طالبی در تدوین، و سیاوش طالبی در آهنگسازی نیز او را همراهی کرده‌اند. او می‌گوید:

این احساس که بخواهی فیلمی بسازی، همیشه با تو هست. فیلمساز اگر ۹۰ سالش هم باشد، مثل بونوئل، روی ویلچر می‌نشیند و فیلمش را می‌سازد و در حین کار زندگی را ترک می‌کند. بیشتر فیلمسازان ایرانی ما نیز تا آخرین لحظه زندگیشان کار کرده‌اند. من هم در حد و اندازه و توان فکری خودم همچنان آن حساسیت را برای کار کردن دارم و تلاشم را هم می‌کنم.

و در ادامه یادآوری می‌کند که نباید نومید بود:

 در همه گرفتاری‌ها و رنج‌ها، همیشه آثار خوب و برجسته‌ای به وجود آمده. این که آدمی مثل چارلی چاپلین [هم بوده] که در خانواده‌ای بدبخت زندگی می‌کرد‌، با آن وضع مادرش، پدرش، بیماری‌های خودش، که اگر کسی بنشیند مصیبت زندگی این آدم را بخواند متجعب می‌شود که چطور از دل چنین زندگی‌ای خنده بیرون آمده و شادی، آدم به اصل تضاد در زندگی پی می‌برد. در جنگ جهانی دوم بسیاری از شاهکارهای سینمایی جهان خلق شدند. وقتی در زندگی انسان آن همه فشار و سختی‌ وجود داشت، از آن سو مبارزه برای رشد و شکوفایی هم شکل گرفت؛ مثل گیاهی که در باتلاقی رشد می‌کند و بالا می‌آید و شکوفا می‌شود. این رسم زیستن است. بنابراین وقتی از تلخی‌های زندگی صحبت می‌کنم، به معنای ناامیدی نیست. فکر می‌کنم من و همه همکارانم در ایران و خارج از کشور بهترین مسیر را رفتیم، تلاشمان را کردیم و با همه سختی‌ها آثاری خلق شد که نه فقط به درد این نسل، که به درد نسل‌های بعدی خواهد خورد. سال گذشته فیلم «کیسه برنج» را در فستیوال برلین نشان دادند، صدها کودک با خانواده‌هاشان آمدند و فیلم را تماشا کردند. این‌ها برای آدم خیلی لذت‌بخش است که چند نسل حتی گذشته و می‌بینی کودکان سرزمین‌های دیگر هنوز به فیلمِ سی سال پیش علاقه نشان می‌دهند و با آن رابطه بر قرار می‌کنند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.