دیدگاه
سناریوهای تأیید صلاحیت: خامنهای چه کسی را لازم دارد؟
حسن ستایش ــ این یادداشت به گمانهزنی درباره تأیید صلاحیتها میپردازد؛ بر اساس اینکه خامنهای کدام مهره را برای چه کاری لازم دارد.
از ۱۳۹۸ تا کنون، علی خامنهای چندین انتخابات نمایشی برای مهرهچینی دوران جانشینیاش انجام داده است: انتخابات ۱۳۹۸ مجلس؛ انتخابات ۱۴۰۰ رئیس جمهوری؛ انتخابات ۱۴۰۲ مجلس و خبرگان؛ و حالا پس از کشتهشدن غیرمنتظرهی ابراهیم رئیسی در سانحهی بالگرد، انتخابات ۱۴۰۳ ریاست جمهوری.
ثبتنام نامزدها در انتخابات ریاستجمهوری با اعلام حضور ۸۰ نامزد از طیفهای گوناگون اصولگرایان و نیز چند نامزدی از میان اصلاحطلبان حکومتی پایان یافته است. در میان آنها که برای نشاندادن حضورشان و قصدشان برای داشتن سهم در آیندهی پس از خامنهای ثبتنام کردهاند، نامهای مشهورتری از دیگران به چشم میخورند: محمود احمدینژاد، سعید جلیلی، محمدباقر قالیباف، مهرداد بذرپاش، وحید حقانیان، رضا قاضیزاده هاشمی، اسحاق جهانگیری، محمد شریعتمداری، محمد مهدی اسماعیلی، صولت مرتضوی، عبدالناصر همتی و علیرضا زاکانی.
در ادامهی این یادداشت، به سناریوهای ردصلاحیت یا تاییدصلاحیت این نامزدها خواهیم پرداخت؛ یک گمانهزنی بر اساس اینکه خامنهای کدام مهره را برای چه کاری لازم دارد.
با وجود این، حضور همهی این افراد در انتخابات به ما نشان میدهد که بسیاری از آنها میدانند تأیید صلاحیت نخواهند شد یا باید به نفع فرد دیگری در نهایت کنار بکشند. به همین خاطر، حضور بسیاری از آنها اساساً برای رسیدن به کاخ ریاست جمهوری نیست. ثبتنام آنها را باید اعلام وجودی برای حفظکردن خودشان در بازی قدرت جمهوری اسلامی در دوران خطرناک جانشینی دانست؛ دورانی شکسپیری که حذفها و جذبها، اتحادها و دشمنیها در میان «خودیها»، ناگهانی و غیرمنتظره و موقتی هستند.
استدلالهای سالهای قبل حامیان حکومت احتمالاً بار دیگر امسال تکرار خواهد شد: رئیس جمهوری در «شرایط حساس کنونی» باید مدیری توانا و مقتدر باشد و قادر به حفظ امنیت و رد کردن بحرانها و پیروِ خالص علی خامنهای. او باید در سیاست خارجه مطلقاً در هماهنگی با رهبری و «میدان» (بخوانید سپاه) عمل کند و در عرصهی سیاستهای فرهنگیـامنیتی هم رویکرد سختگیرانهی فعلی را که برای راضیکردن تندروترین بخش حامیان خامنهای حفظ کند ــ راضیکردن بخشی که حاضرند برای نظام خون و هزینه بدهند.
در این یادداشت به ثبتنامکنندگان زن نخواهیم پرداخت. زهره الهیان، رفعت بیات، هاجر چنارانی و حمیده زرآبادی در این انتخابات ثبتنام کردند اما به احتمال زیاد از سد شورای نگهبان که «رجل سیاسی» را تشخیص میدهد، عبور نخواهند کرد. اگر خامنهای بخواهد فداییهایش را راضی نگه دارد، راهدادن به احتمال رئیس جمهوری زن حتی در حد کاندیدا برایش مطلوب نخواهد بود. اما اگر نظام به دنبال نشان دادن چهرهای ملایمتر پس از کشتار در قیام ژینا ــ قیامی که مسأله زن در جمهوری اسلامی را از همیشه برجستهتر کرد ــ باشد، شاید به چنین تمهیدی بیندیشد؛ امری که بعید است.
محمود احمدینژاد
امکان تأیید صلاحیت احمدینژاد بسیار اندک است. او شخصیتی جاهطلب و غیرقابل پیشبینی است و در صورت تأیید صلاحیت، عنصری کنترلناپذیر به فضای مهندسیشدهی قدرت دوران جانشینی وارد خواهد شد؛ چه ببرد و رئیس جمهوری شود، و چه ببازد و از تقلب در انتخابات بگوید و حامیاناش را بسیج کند.
اینکه چرا احمدینژاد ۱۳۸۴ بدل به کاندیدای اصلی بیت شد، به کارکرد او برای خامنهای در دوران تثبیت پایههای اقتدار نهاد رهبری رویاروی جریان اصلاحات بازمیگشت.
وقتی شهردار اسبق تهران در انتخابات ۱۳۸۴ موج حمایت حزباللهیها و بیت از قالیباف را به نفع خودش مصادره کرد، قصد خامنهای برای برکشیدن او بیرونراندن اصلاحطلبان از قدرت و به محاقبردن گفتار اصلاحطلبی بود.
گفتار اصلاحطلبانه آنچنان پس از هشت سال ــ علیرغم سرکوبها و مقاومت شدید بیت ــ ریشه دوانده بود که فرمانده سپاهی و رئیس پلیس سابق، محمدباقر قالیباف با لباس خلبانی و شیک در پوسترها خودش را «دکتر خلبان» معرفی میکرد و شعار «زندگی خوب، برازنده ایرانی» میداد؛ یا علی لاریجانی، نامزد اصلی اصولگرایان در ۸۴، رئیس بدنام صداوسیما و از سربازان آن دوره رهبری در ضدیت با اصلاحات، با شعار «هوای تازه» و «نواندیشی دینی» به رقابتها وارد شد.
در پایان دوران هشتسالهی احمدینژاد، خامنهای برنده شده بود: اصلاحطلبی به عنوان یک جریان از بین رفت، چهرههای شاخص آن از قدرت بیرون انداخته شدند، گفتار اصلاحطلبی دیگر هژمونیک نبود، و نیرویی جدید ــ نومحافظهکاران در برابر محافظهکاران سنتی ــ به عرصهی قدرت ایران وارد شده بود. فقر سیاسی اصلاحطلبان آنچنان زیاد بود که وادار شدند از حسن روحانی، یکی از امنیتیترین چهرههای نظام حمایت کنند و در مجلس هم دستبهدامان «نامزدهای سفید» ــ بدون علقهی خاصی به اصلاحطلبی اواخر دهه ۷۰ و ابتدای دهه ۸۰ شمسی ــ شدند. با حمایت اصلاحطلبان از روحانی و مجلس اعتدالی، و ناتوانیشان در حتی آزادکردن میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی از حبس خانگی، اصلاحطلبی به طور کامل از بین رفت.
دی ۹۶ اصلاحطلبان و اصولگرایان دیگر یکی شده بودند: اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمومه ماجرا
تنها کارکرد احتمالی احمدینژاد برای خامنهای پرشور کردن انتخابات و نیز فرستادن پیام به اسرائیل و ایالات متحده است: همان کسی را که در واشنگتن و تلآویو «لولوخورخوره» اصلی معرفی میکردند، بار دیگر به قدرت رسید! اما هم بعید است که خامنهای انتخاباتی پرشور بخواهد و ریسک از دست دادن کنترل بر همهی جوانب قدرت در جمهوری اسلامی را به جان بخرد، و هم بعید است که بخواهد پیامهای جدیدش به آمریکا و اسرائیل را از طریق پیامرسانهای قدیمی ارسال کند.
محمدباقر قالیباف
رسوایی فساد محمدباقر قالیباف از اواسط دهه ۹۰ بارها از سوی دیگر نیروهای اصولگرا، به ویژه طیف نزدیک به سعید جلیلی و یا رائفیپور، منتشر شده است. اینفوگرافی زیر را همین نیروها درباره رسواییهای او منتشر کردهاند:
با وجود این، سپاهی سابق را که بر «مجلس انقلابی» مورد علاقه خامنهای ریاست کرده، تایید صلاحیت میکنند. اما آیا او رئیس جمهوری مطلوب خامنهای است و کارکرد موردنظر او را ایفا خواهد کرد؟
قالیباف در میان حامیان رهبری چهرهای قطبیساز است. او مانیفست نواصولگرایی را منتشر کرد و با جناحهای دیگر اصولگرا در جنگ است. به همین خاطر نمیتواند انسجام ظاهری نیروهای بیت رهبری را حفظ کند. از طرف دیگر، این چهارمین خیز او برای ریاستجمهوری است، هر بار با قیافه و برنامهای تازه، که نشان میدهد چهرهای جاهطلب است. بعید است خامنهای در این لحظهی حساس برای ادامه نهاد رهبری، به دنبال جاهطلبانی باشد که مطلقاً تحت کنترل نیستند و دشمن خودی زیادی دارند. با وجود این، قالیباف با پروفایل رئیس جمهوری «نظامی ــ بوروکرات» (مدیر مقتدر) جور درمیآید.
اسحاق جهانگیری (و نیز عبدالناصر همتی)
معاون دولت حسن روحانی و رئیس بانک مرکزی آن را میتوانند تأیید صلاحیت کنند. جهانگیری با بیت هم مراوده داشته و آنقدرها چهرهی برجسته یا شجاعی نیست که کسی را بترساند. همتی هم در دور قبلی نشان داد کسی او را نامزدی جدی نمیداند.
تأیید صلاحیت هر دو میتواند بخشی از تنشها را به اردوگاه اعتدالیون ــ اصلاحطلبان بکشاند. تأیید صلاحیت همتی و رد صلاحیت جهانگیری گزینهی محتملتری است، تا هم «خیلی شلوغ نشود» و هم پیام غیرخودیشدن کارگزاران و اعتدالیون و غیره را دستکم تا پایان دوران جانشینی، بار دیگر محکمتر برسانند.
کارکرد جهانگیری میتواند انداختن این وسوسه به جان اصلاحطلبان باشد که دوباره دست به بسیج امکانات بزنند و از ضرورت شرکت در انتخابات بگویند و میزان مشارکت را افزایش دهند. اما نکتهای که در مورد احمدینژاد صادق بود، اینجا هم صدق میکند: اگر ۸ سال است که خامنهای با تنگترکردن حلقهی قدرت به دنبال کنترل فرآیند جانشینی است، مشارکت در انتخابات برایش اهمیتی نخواهد داشت.
علی لاریجانی
در هر انتخاباتی بیرون از شرایط ویژهی دوران جانشینی، علی لاریجانی میتوانست نامزد محبوب خامنهای باشد. شکل ورود او به این انتخابات هم ــ انتشار نقشهای که مسیری از بیت رهبری به وزارت کشور و سپس کاخ ریاست جمهوری را نشان میداد ــ حکایت از آن دارد که احتمالاً با تضمین تأیید صلاحیت (و نه رد شدن دوباره همچون ۱۴۰۰) وارد رقابتها شده است. به همین خاطر احتمال رد صلاحیتاش بسیار اندک است.
اما بعید است کسی پیشبینی ریاست جمهوری علی لاریجانی را جدی بگیرد. بیت رهبری در سالهای اخیر تلاش زیادی کرد تا خاندان لاریجانیها را از قدرت بیرون بیندازد. صادق آملی لاریجانی که زمانی در زمزمهها دربارهی گزینههای جانشینی نامش به گوش میخورد، اندکی پیش از موعد از ریاست قوه قضائیه برکنار شد، معاوناش را به جرم فساد گرفتند، و در نهایت خودش در انتخابات خبرگان در استان زادگاهش در میان پنج نامزد پنجم شد و در جمع چهار نماینده خبرگان قرار نگرفت. برادراناش هم از دوره دوم احمدینژاد هدف افشاگری بودند.
کارکرد حضور لاریجانی در انتخابات پس از رد صلاحیت دور قبلی او واضح است: حاکمیت ژست گشودگی میگیرد، بخشی از اعتدالیون و اصلاحطلبان حکومتی پشت سر لاریجانی قرار میگیرند اما نه همه یا حتی اکثریت نیروهای اصلاحطلب، و بدین ترتیب هم لاریجانی میبازد و هرگز به ریاست جمهوری نمیرسد و هم ظاهر رقابت حفظ میشود و هم رقابت آنقدرها جدی نخواهد شد.
خلاصه اینکه لاریجانی و حضورش در انتخابات نعمت بزرگی برای خامنهای است، مگر اینکه بیت احتمال انتخاب او را جدی بداند.
امیرحسین قاضیزاده هاشمی، محمد مهدی اسماعیلی، صولت مرتضوی
قاضیزاده، معاون رئیسی و رئیس امور بنیاد شهید و اسماعیلی و مرتضوی هم دو وزیر ارشاد و کار دولت رئیسی هستند. همهی اینها با شعار ادامه راه «رئیس جمهور شهید» آمدهاند؛ شعاری که بقیه نامزدهای اصولگرا هم از سر دادنش احتراز نخواهند کرد. قاضیزاده و اسماعیلی احتمالا تایید صلاحیت میشوند. مرتضوی عملکرد بدی در وزارتش داشته و روزانه در خیابانها اعتراض کارگری و کارمندی جریان دارد، اما بیش از این، بالاخره باید شمار کاندیداها را اندک نگه دارند و به نظر نمیرسد مرتضوی شانس بالایی برای تایید صلاحیت داشته باشد. به علاوه، او شهردار پیشین مشهد است و در حلقهی رئیسی و علمالهدی جا داشته و به نظر میرسد بیت خامنهای به دنبال کاهش نفوذ آنها باشد.
در نهایت اما هیچ کدام از این نامزدها کارکرد خاصی برای خامنهای ندارند. مردم را برای درگیرشدن در نمایش انتخابات وسوسه نمیکنند، وزنی ندارند و بوروکراتهای خوبی هم نیستند. در نهایت، رهبر جمهوری اسلامی به حد کافی مخلص دارد که برای رئیس جمهوری آینده ایران، روی آنها حساب باز کند. حضور قاضی زاده هاشمی تا پایان انتخابات ۱۴۰۰ هم همانطور که بعدا وحید حقانیان در مطلبی نوشت، به خاطر حفظ اندکی اعتبار برای نمایش انتخابات بود و چنین کارکردی داشت. به نظر نمیرسد در این دوره نیازی به چنین کارکردی از سوی او و امثال او وجود داشته باشد. نامزدی مثل رئیسی که باید رئیس جمهوری میشد، در این دوره وجود ندارد و ماهیتاً این انتخابات با قبلی تفاوت خواهد داشت. دست خامنهای هم بازتر است و هم بستهتر؛ بازتر برای انتخاب از میان خادمانای که روبرویش گذاشتهاند و بستهتر به خاطر اینکه باید پس از وقوع تصادفی غیرقابل انتظار، حالا فرآیندی دیگر را کنترل و مهندسی کند.
مهرداد بذرپاش
یک وزیر در میان وزرای ثبتنامکرده پرسر و صداتر از بقیه است: مهرداد بذرپاش، بسیجی سابق شریف، و کسی که به فساد در ایران خودرو و سایپا و شستا متهم است.
بذرپاش جوان است، تندرو است، توسریخور است، و شاید برای تشکیل دولت جوان انقلابی خوب به نظر برسد. اما او نیز همچون قالیباف، به خاطر سلسلهای از اتهامهای فساد، چهرهای قطبیساز در میان نیروهای خامنهای است و به آنها انسجامی نمیدهد.
اگر شورای نگهبان این متهم به سرقت تحصیلی در قضیه پایاننامه دکترا و سرقت مالی و تقلب و فریب در سابقهی کاری را رد صلاحیت کند، احتمالا پیامی به جبههی عدالتخواهان خواهد بود که به لحاظ سیاسی، از آنها حمایت میکنند. اما رد صلاحیت یکی از آخرین همراهان «رئیس جمهور شهید» و نایب رئیس سابق مجلس و رئیس دیوان محاسبات اداری و از مخلصان خامنهای با داشتن سابقهی بسیجی سرکوبگر معاصر، بسیجی دوران پس از جنگ، شاید دشوار باشد.
کارکرد بذرپاش برای خامنهای در مقام رئیس جمهوری، تلاش برای تضمین بقای جمهوری اسلامی با چهرهکردن نیروهای هرچهجوانتر است. او هنوز در میان بسیجیها نفوذ دارد و میتواند با دادن رانتهایی که با رئیس جمهور شدن به آنها دسترسی خواهد داشت، نسلی جدید از مدیران را سازماندهی کند.
سعید جلیلی
سعید جلیلی قطعا تایید صلاحیت میشود، اما این ایدئولوگ تندروی خشکهمقدس برای رئیس جمهوری در این دوران نباید چندان گزینهی جذابی برای خامنهای باشد. در عین حال، نزدیکی بیش از حد او به جریان به اصطلاح عدالتطلب که رسواییهای مالی و فسادهای اصولگرایان را در جریان جنگ قدرت سالهای اخیر فاش کردهاند و به دنبال مقرراتگذاشتن بیشتر بر فضای کسبوکار هستند، او را برای رهبر جمهوری اسلامی غیرجذابتر هم میکند.
خامنهای با بازنگری در اصل ۴۴ معمار نئولیبرالیزهکردن و «آزادسازی» اقتصادی و خصوصیسازی گسترده در جمهوری اسلامی است. او چندان علاقهای به برنامههای پوپولیستی بازتوزیعی این بخش از راست تندرو و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ندارد.
کارکرد جلیلی در دورانی که دبیری شورای عالی امنیت ملی و مذاکرات هستهای را برعهده داشت، کارکردـنداشتن بود! جمهوری اسلامی میخواست وقت بخرد و چوب لای چرخ مذاکره بگذارد و با شرایطی بهتر به توافق هستهای برسد. جلیلی چندسال در مذاکرات موعظههای ایدئولوژیک کرد و رفت. بازگرداندن او ارزش افزودهای برای خامنهای و سیاست خارجهاش ندارد.
با وجود این، جلیلی میتواند انسجام ظاهری در میان نیروهای خامنهای ایجاد کند و شاید این در نهایت باعث شود که رهبر جمهوری اسلامی نامش را در صندوق ۱۱۰ بیندازد.
محمد شریعتمداری
محمد شریعتمداری وزیر خاتمی و روحانی و منتسب به اصلاحطلبان است اما پیش از آن رئیس ستاد فرمان اجرایی امام، یعنی امپراتوری مالی خامنهای بود. او از فوق دیپلم در آن دوران به دکترا در دوران حسن روحانی رسید و خطش بین اصلاحطلب و اصولگرا آن چنان مبهم بود که سخنگوی ستاد او در ۹۲ همان سخنگوی ستاد محمدباقر قالیباف در ۸۴ بود. شریعتمداری بعدها در اوایل دهه ۹۰ هم مشاور خامنهای شد.
در ۱۳۹۲ شریعتمداری را رد صلاحیت کردند. او به عنوان رئیس ستاد انتخابات روحانی در ۹۶ فعالیت کرد و دو وزارت کلیدی دولت دوم او، کار و تعاون و نیز صنعت و معدن را در دورههای جداگانه در دست گرفت. شاید او بیش از اسحاق جهانگیری میراثبر روحانی باشد و به همین خاطر هم احتمال رد صلاحیت او زیاد است.
به نظر نمیرسد شریعتمداری کارکردی برای خامنهای داشته باشد. در میان مردم، دغدغه مشارکت ایجاد نخواهد کرد. محافظهکاران بارها او را مسئول گرانی و ناتوانی کشور در تولید و ... معرفی کردهاند و نمیتوانند به راحتی این خاطرهها را فراموش کنند. اما همان زمان هم میگفتند شریعتمداری با نفوذ خامنهای در کابینه است و روحانی قدرت کنار گذاشتن او را ندارد؛ حرفی که نمیتوان صحت یا کذباش را فهمید.
علیرضا زاکانی
علیرضا زاکانی پیش از این در دو انتخابات ۹۲ و ۹۶ رد صلاحیت شده است. آن زمان اما شکایت وزارت نفت روحانی و برادرش حسین فریدون از او به صدور حکم علیهاش انجامیده بود. آن بازیگرها اکنون محذوفان از بازی قدرتاند و فریدون به جای زاکانی به زندان افتاد. به همین خاطر هم زاکانی را ۱۴۰۰ تایید صلاحیت کردند تا در نهایت پس از ایفاکردن نقش «سگ حملهور» برای رئیسی، به نفع او کنار بکشد.
وقتی زاکانی شهردار تهران شد، گفتند که شاید به فکر ریاست جمهوری بعدی است. احتمالاً آن پیشبینیها درست بودند. اما آیا این بار زاکانی را باز هم به ویژه پس از «تجربهی شهرداری تهران» تایید میکنند؟ شاید!
زاکانی چهرهی بیخودی است، کاریزما یا توانایی یا قدرت نفوذ خاصی ندارد، و به خاطر اینکه «مخلص» رهبری است، به مقامهایی که داشته، رسیده است. از این نظر، برای خامنهای فرد بیخطری است. اما درست به همین دلیل، و به دلیل پیشینه رد صلاحیتشدنها و عملکرد بدش در شهرداری تهران، و نیز ایفای نقش «سگ حملهور» برای نامزد قبلی، شاید آنقدرها هم به درد خامنهای نخورد. رئیسی بیدستوپا و بیکفایت و مخلص بود، اما همزمان هالهای "قدسی" به خاطر کشتار و تکیهزدن بر تولیت آستان قدس و قوه قضائیه و شاگردی خامنهای را داشت.
وحید حقانیان
وحید حقانیان، مشاور ویژه اجرایی بیت رهبری، قطعاً دیگر جایگاه سالهای بین ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۸ را در بیت رهبری ندارد و اعدام یک جوان سیستان و بلوچستانی به جرم جاسوسی که عکساش در کنار او منتشر شد، جایگاه او را متزلزل کرد.
حقانیان در یادداشتی درباره انتخابات ۱۴۰۰ نوشت که ماندن سه نامزد دیگر به جز رئیسی در انتخابات، برای حفظ آبروی نظام مهم بود ــ اشارهای تلویحی به فرمایشی بودن انتخابات ــ و هدف حملهی رسانههای رهبری و سپاه قرار گرفت.
نامزدی او ظاهراً اعلام حضور و خط و نشان کشیدن است، و نه یک نامزدی جدی. به همین دلیل هم به احتمال زیاد تایید صلاحیت نخواهد شد. بهانهی آن هم میتواند خیلی ساده باشد: حقانیان به جز پادویی برای خامنهای و رهبری کردن عملیات دستگیر کردن رهبران جنبش سبز و رهبری کمیتههای سپاه ثارالله در دههی ۶۰، کار دیگری نکرده و یک روز هم سابقهی اجرایی واقعی ندارد.
اما او چه کارکردی برای خامنهای میتواند داشته باشد؟ اگر خطری جدی از سمت مجتبی، پدرش را تهدید کند، آنوقت «آقا وحید» مهرهی خامنهای برای بازی است. اما بعید است چنین اختلافی بین پدر و پسر در کار باشد. در عرصه افزایش مشارکت، کسی برای حقانیان تره هم خورد نمیکند. اگر بخواهد افشاگری کند، نسخهی بهترش محمود احمدینژاد است. بخواهد اخلاص و معنویت به خرج دهد، جلیلی از او سرتر است. و اگر بخواهد از سابقهی سرکوب برای مدیریت استفاده کند، قالیباف و ... نظامیگراتر و در این زمینه، باکفایتترند.
نظرها
آگاه از تهران
همه گوش به زنگ باشید به زودی زود یک بمب خبری در مورد قتل شیه شهید رئیسی منتشر خواهد شد. این بمب خبری که به زودی منفجر خواهد شد، شبه شهید حاج ابراهیم دکتر رئیسی را بدرجه شهادت خواهد رسانید. خانواده رئیسی اینک مطمئن شده اند که رهبری فتوای قتل او را سادر کرده بوده. برای همین هم حالا به حاج علیاکبر رائفیپور دستور داده شده تا بگوید شخص رهبری چند بار سوار همین هلیکوپتر و با همین خلبان شده بوده. پس شهادت حاج ابراهیم رئیسی واجب بوده است. کسانی که در همین هلیکوپتر بوده اند همراسان ایشان تا بهشت بوده. برای همین از جهنم سوزان انفجار گذر کرده اند. کشش دادن ماجرا و دعوت به ورود ترکیه نیز در این انفجار برای این بوده تا در اثر کش دادن ورود و پیدا کردن محل انفجار کار آیت الله حاج سید محمد علی آل هاشم تمام شود. رهبری در جاهائی فرمان داده اند « کشش ندهید »، و در بعضی موارد «فتوای کشش بدهید» داده اند. اینهمه همه از اندیشه ی ترکیبی حضرت آقا ست. همسر حاج ابراهیم رئیسی چند بار تقاضای دیدار با رهبری را داشتند که رهبری فعلا نپذیرفته اند. شاید بعدها بپذیرند. در هر حال تکرار کنم که اصلا اینان. در فکر تحقیق در مورد این قتال نبودند چرا که از مدتها پیش همه ی تحلیل ها انجام شده بوده. حالا فقط قرار بر اعلام آن است. حتا این اعلام نیز چند ماه پیش بازنویسی و پاکنویسی شده است. فقط اعلامش مانده که البته به زودی منتشر و منفجر خواهد شد. در هر حال گند ماجرا چنان بالا آمده که حتا علم الهدا را نیز خانه نشین کرده. به احتمال زیاد فردا حتا نماز جماع ت نخواهد خواند.
از طرف نیکا شاکرمی از ایران
ببخشید اما چه اپوزیسیون بی سر و بی تهی ! خصوصا شماها که در خارج هستید نه تنها هیچ کار مثبتی نمی کنید بله بی رودربایستی شماها با کارهای نابخردانه تان ما را در ایران ترسانیدید و خونها به هدر و ریگان رفتند و وژنهای دختر بچه ها به غنیمت یغما رفتند و دریده شدند. مقعد پسر بچه چهارده ساله را پاسداران پاره کردند و از کشته ها پشته ساختند و حلقآویز کردند مردم ایستاده بودند و دیدند که حتا شورای مدیرت گذار و شورای ملی تصمیم و انجمن های جمهوری خواه و شاه اللهی ها انگشت رسان و خانم یاسمین پهلوی و بی درایتی و بی جنمی رضا پهلوی را دیدند و با زلنسکی سجیدند حتا با شعارهای احمقانه اشان مرگک بر سه مفسد ملا چپی مجاهد و یا مرگ بر ستمگر چه شاه بشه چه رهبر و...و و...بله شماها همگی در سردکردن انقلاب یگانه ای که به نام زن نه تنها در ایران که در جهان رقم میخورد را شرکت داشتید. آنرا سرد و خاموش نمودید تا دوباره روشن شود و شماها شاه اللهی ها و چپ اللهی ها و جمهور اللهی ها و بنی صدریها و اکبر گنجی ها و علی افشاریها و سروش ها و...دوباره دست بکار شوید. من به عنوان یک زن که خواهرم هنوز زحمی و رنجور است از شماها همگی دلگیرم. دلگیرم که نمیتوانید همچون یهودیان، همچون ارمنی ها، همچون اسپانیائی های زمان فرانکو، همچون شیلیائی ها ی زمان پینوشه و...با هم متحد و یکپار چه شوید تا سرنگونی و رفراندوم. همتان نسبت به هم فخر فروشید و با تفرعن با هم برخورد میکنید. بروید اجزاء تشکیل دهنده شورای مدیریت گذار را ببینید و بخوانید و بر واژهای مختلف آن و حضور تجزیه طلبان در آن دقیق شوید، همین کار را با شورای ملی تصمیم بکنید و آن لوگوی مسخره و خانمان سوزش را در نظر آورید. من و برادرم در یکی از شهرها بودیم و شاهد بودیم که کسانی آن پرچم مسخره ای را که آن دکتر معروف ساخته بود را کسی و کسانی علم کرده بودند و آقائی بر سکوئی سخنرانی میکرد و مردم را بر علیه نویسندگان و این تشکل تجزیه طلبی بسیج مینمود. من اصلا از خودم میپرسم که اینهائی که در خارج هستند از اینهمه دموکراسی غرب، اروپا و آمریکا چه آموخته اند !!!! آقایان خانمها چه اموخته اید !؟ اگر آنها کشورشان در اشغال بدتر از نازیها بود چه میکردند !؟ من از کسانی که خواهان فدرالیسم و تجزیه طلبی هستند میپرسم. شماها چه میخواهید ؟ مگر در سرتاسر ایران ظلم و جنایت حاکم نیست! مگر ما در آلمان هستیم و همسایگان ما فرانسه و لهستان و بلژیک و لوزامبورگ و اتریش و سوئیس و چک و...هستند. مگر لازم است ما مغز انشتاین داشته باشیم تا ببینیم همسایگانمان کیها هستند و کیها نیستند. در همان میدان که گفتم مردم به جای ادامه انقلاب زن زندگی آزادی در گوشه و کنار میگفتند که فقط جوانان یک ده ایران کل تجزیه طلب و فدرالیست را نابود خواهد کرد. آخر یک ذره نه شرف، نه انصاف و ایرانیت، بلکه یک ذره حسابگری کافی ست تا ما بدانیم در کجای تاریخ و کجای جغرافیا قرار داریم. شما ببینید امروز رژیم حکومت اسلامی با قتل رئیسی در بدترین زمان خودش است، نه داقتصاد دار، نه امنیت، نه یک دوست، حتا در میاتن خودشان شدیدا اختلاف هست ولی شماها با این انقلاب چه کردید. خب رژیم معلوم است که جنایتکار و غنیمت گیر و فاشیست است، اما شما اپوزیبسیون چه هستید ؟ جنستان و مارتان و ترکیباتتان چیست. به خودآئید. من این جملات را بادرد و اشک و احترام مینویسم. زنده باد ایران با همه اقوامش و رنگین کمانش. امیدوارم این نظر را که به اصرار خواهر زخمیم نوشتم خواننده ای داشته باشد.
رسول پایان
یک فکری هم به حال اینترانت مسئولان کشور نکن جناب آقای رئیس پلیس تهران
دروغ های حقیقی
این احتمال میره که پایان باشه اون هم بدون آغاز !!!
همایون
اصل ۴۴ همه اش پیرامون دولتیسازی و تعاونیگریه. خامنه ای و نئولیبرالیسم؟! از کی تاحالا اسم این دو کنار هم میاد؟ از کی تاحالا خصوصیسازی و خصولتیسازی یکی قلمداد میشه؟ نگارنده گرایشهای چپی داره ظاهرا, چپ ایدئولوگ رادیکال که لیبرالیسم و ج. ا رو کنار هم قرار میده.