ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

انتخابات ریاست جمهوری و نگین معجزه‌ جعلی

شاهپور شهبازی در این دیدگاه با مرور روند تاسیسی جمهوری اسلامی و گسست‌های سیاسی اخیرش به بن‌بست چاره‌ناپذیر نظام انتخاباتی در آن می‌پردازد.

اغلب هر دوره به روشنی تمام مهر و نشان کسانی را بر پیشانی خود می‌زند که کمترین تاثیر را از آن پذیرفته‌اند و بیشترین فاصله را از آن داشته‌اند و در نتیجه عمیق‌ترین رنج‌ها را از آن برده‌اند.

هانا آرنت. انسان ها در عصر ظلمت
دیدگاه

ساختار نظام ولایت فقیه مبتنی بر نوعی شرکت سهامی شرکای انحصاری قدرت است که برای تامین و حفظ خود نیازمند سه اهرم اصلی است: ماشین دولت، به عنوان ابزار قدرت؛ فرماندهی حقوقی، به عنوان قوانین قدرت و سفره‌ پربرکت اقتصاد، به عنوان معجزه‌ قدرت؛ و سنتز این‌ها هدف قدرت را می‌سازد. 

این شرکت سهامی، کاست آخوند‌ها، امنیتی‌های نظامی و قشر فوقانی دیوان‌سالاری متشکل از بورکرات‌ها و تکنوکرات‌ها را در خود جای داده است و آنها همه‌ حوزه‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و... را زیر عبای رهبری ولایت فقیه به انحصار در‌آورده‌اند.

از «خودکامگی قانون» تا «قانون خودکامگی» 

در این چارچوب، «خود‌مختاری قانون اساسی» (شامل قوانین مربوط به انتخابات ریاست جمهوری) چیزی جز «قانون‌اساسی خودمختاری سلطنت» ولی‌فقیه نیست که جامعه ایران را تبدیل به حیاط خلوت شرکای قدرت و قلمرو شخصی و خانوادگی ولی فقیه کرده است. با وجود این، روند تاسیس نظام حقوقی اینطور نبود که ابتدا قانون اساسی‌ای به وجود بیایید که در چارچوب و عطف به آن سلطنت مطلقه‌ ولی‌فقیه و شرکایش به لحاظ قانونی توجیه شود، بلکه ماجرا برعکس بود. خمینی همچون چارلی چاپلین در فیلم «عصر جدید» پرچم سرخ مبارزه را که در یک لحظه غفلت تاریخی تصادفا بر زمین افتاده‌ بود، در ساعت و لحظه‌ی تاریخی درست به دست گرفت و با وعده‌ی آزادی و استقلال و عدم شرکت آخوندها در ساختار قدرت بدل به رهبر مطلق و بلامنازع انقلاب ۵۷ شد و نظام جمهوری اسلامی را بنیان گذاشت. در واقع، ابتدا سلطنت‌مطلقه‌ ولی‌فقیه در جریان توطئه‌ پیچیده‌ کاست آخوندها در عمل ایجاد شد و سپس قانون اساسی آن را حقوقی و قانونی کرد: «خودکامگی قانون» تبدیل به «قانون خودکامگی» شد. قانون موذیانه‌ انتخابات ریاست جمهوری با دخالت شورای نگهبان که نقش محلل را در این پیوند نامیمون ایفاء می‌کرد، مبدل به دیکتاتوری انتصابات شد.

خمینی که متظاهرانه در هیئت معنوی یک «امام» فراطبقاتی ظاهر شده‌ بود و ریاکارانه نقش پدر صالح و اخلاقی مردم را ایفا می‌کرد، پس از پیروزی انقلاب به هیچ‌کدام از وعده‌هایش وفادار نماند و به دلیل پایگاه طبقاتی و بافت عقب‌مانده‌ فئودالی تاریخی و ذهنی‌اش، از یک‌سو به هیچ قشری به جز آخوندها اعتماد و اعتقاد نداشت، و از سوی‌دیگر در صدد انتقام تاریخی از مدرنیسم و فرزند شورشی پرسشگر آن، مدرنیته، برآمد. به همین دلیل با انواع و اقسام دسیسه‌ها و فریب‌کاریی‌های پلید انقلاب را به نکاح دائمی کاست آخوند درآورد. 

در شب دامادی و جشن کودتای کاست آخوندها، آن‌ها صاحب انحصاری و تمام و کمال جهیزیه‌‌‌‌ دولت به مثابه‌ ابزار سلطه‌ی طبقاتی حاکمان شمشیر و شکنجه شدند. خامنه‌ای نیز به عنوان وارث و فرزندِ خلف خمینی راه پدر غاصبش را ادامه داد و تمام ثروت حاصل از نکاح آخوندها با انقلاب و جهیزیه‌‌ آن یعنی دولت را به‌تدریج به نفع طبقه‌ نوکیسه‌ی جدید غصب کرد تا بتواند آن را به دلخواه میان صالح‌ترین و مطیع‌ترین فرزندانش تقسیم کند. به این ترتیب سرمایه‌داری دولتی، مافیایی، رانتی و انحصاری به رهبری دو جناح اصلاح‌طلب و اصول‌گرا جهیزیه‌ دولت و طفیلی دیوان‌سالاری‌اش را با تمام مخلفات و متعلقاتش چهار دهه بین خود تقسیم کردند و به نوبت خون و مغز طبقات فرودست را در دیگِ گیماگری‌یشان ‌ریختند و سر‌کشیدند.

در این میان، مافیای اطلاعاتی و امنیتی‌های مخوف و توطئه‌گر و مبتکرِ خلاقِ قتل‌های زنجیره‌ای و سپاهیان نظامی ارشد گوش‌به فرمان دستور قتل‌و‌عام فرودستانِ شریف را با چشمان بسته اجرا می‌کردند تا اینکه جوانه‌ ارجمند و رشید آبان ۹۸ از میان طبقات فرودست قیام کرد و فریاد زد: «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا!»

 آبان ۹۸ و خدایان المپ‌نشین قدرت

تا پیش از قیام سراسری آبان ماه ۹۸ پایگاه مادی قدرت سیاسی اصلاح‌طلبان، خرده بورژوازی شهری متوسط، مرفه و مدرن، استادان دانشگاه، هنرمندان، سلبریتی‌ها، ورزشکاران، سینمایی‌ها، دانشجویان، بخشی از کارمندان ارشد دیوان‌سالاری دولتی، و بخشی از کارمندان متوسط بخش‌های خصوصی و خدماتی و صاحبان فروشگاه‌های بزرگ مصرفی، جناح‌هایی از بورژوازی صنعتی رانتی (کارخانه‌داران، ریخته‌گران، بنگاه‌های تولید فراروده‌های صنعتی و خدماتی دولتی و غیردولتی) و دلالان بورژوازیی تجاری (بازرگانان، وارد و صادرکنندگان کالاهای مصرفی) بود. آنها در شاخه‌های مختلف اقتصادی و بخش‌های تجاری، خدماتی و دیوان سالاری دولتی مستقر بودند و غالبا مدافع رقابت بازار آزاد و تعامل با سرمایه‌داری جهانی بودند، کسانی که در اتصال به سرمایه‌داری جهانی سود را از جیب ملت می‌خورند و هنگام ضرر پشت ملت را خالی می‌کنند.

پایگاه مادی قدرت سیاسی اصول‌گرایان، خرده بورژوازی فقیر، مذهبی، سنتی و محافظه‌کار و جناح دیگری از بورژوازی رانتی صنعتی، مالی و بازرگانی و دلالان خودی بود که در شاخه‌های مختلف صنایع نظامی، بازار بورس، بانک‌ها و بازار مستقر شده‌ بودند.

این دو جناح به عنوان نمایندگان طبقات فرادست، هسته‌ی سخت قدرت و مجموعا حاکمیت جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دادند.

کارگران و سایر اقشار مختلف خرده بورژوازی فقیر که مجموعا طیف فرودستان جامعه را تشکیل می‌دهند و جمعیت عمده آنها در استان‌های محروم از جمله سیستان و بلوچستان، کردستان و ... یا در حاشیه استان‌های بزرگ مستقر هستند، عملا هیچ نماینده‌ای در حاکمیت نداشتند و هر چهار سال یک بار از آنها به عنوان سیاهی لشکر در انتخابات سوء‌استفاده می‌شد. بخش‌هایی از طبقات فرودست در هر دو طیف هم که وابسته به صنایع دولتی و نظامی و نهادهای متعلق به دولت از جمله بنیاد مستضعفان و بنیاد شهید بودند مدافعان نظام محسوب می‌شدند. 

پایگاه طبقاتی هر دو جناح در قدرت (اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان) و زیرشاخه‌هایشان (جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، جبهه پایداری، مجمع روحانیون مبارز و...) به رغم پایه‌های مادی متفاوت، در اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری مافیایی، انحصاری، رانتی و دولتی شریک بودند. به همین دلیل تضاد و وحدت دو جناح اصلی حاکمیت، در فرایند تسخیر ماشینِ دولت به عنوان مهمترین ابزار سلطه‌ طبقاتی یک طبقه بارز می‌شد. 

بعد از قیام هرکول آبان ۹۸ و شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» ملت (به عنوان وجه درونی و قاعده‌ جامعه مدنی و به مثابه‌ لشکر فرودستان گرسنه‌ آزادی‌خواه) و حاکمیت (به عنوان وجه بیرونی و راس جامعه مدنی و به مثابه‌ی ارتش فرادستان برخوردار و مزدور) صف‌آرایی کردند و جامعه دوقطبی شد.

عملا بعد از این قیام دیگر ساختار دوگانه‌ «هرمافرودیته‌» [نرماده] هیولای جمهوری اسلامی کارا نبود و بازدهی نداشت. پایگاه مادی اصلاح‌طلبان که بخش عمده‌ی آن را اقشار مختلف خرده بورژوای شهری مدرن تشکیل می‌داد، به خدایان المپ‌نشین برده‌ساز جماران و پاستور پشت کرد و متحدان واقعی خودشان را نه در ساختار قدرت و در فرایند استغاثه‌، التماس و گدایی مطالبات، بلکه در میان فرودستان جامعه، که «جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن نداشتند»، پیدا کرد. اکثریت اقشار مختلف خرده‌بورژوای شهری مدرن دیگر نمی‌خواست تن به «هیولای بی‌شخصیت بندگی» بدهد و میان «چماق» و «شلاق» آنچه را کمتر دردناک‌تر است، انتخاب کند. قیام آبان ۹۸ امکان غلبه بر دودلی‌های اقشار مختلف خرده بورژوای شهری مدرن از شمال‌شهر تا مرکز شهر را با پیشگامی فرودستانِ جنوب‌شهر و شهرستان‌های محروم فراهم کرد و کلیتی شکل گرفت که یکدل و یک صدا شعار پایان ساختار دوگانه‌ هیولایی را فریاد زد. 

حضور خدایان اصلاح‌طلب المپ‌نشین، این ساحرانِ خرده‌بورژوای شهری مدرن، دیگر بی‌فایده و هزینه‌ساز بود. بنابراین فرمان خروج اصلاح‌طلبان از ساختار سیاسی قدرت صادر شد. در واقع قیام آبان ۹۸ نقش اصلاح‌طلبان در قدرت سیاسی را به حداقل کاهش داد و هیولای حاکمیت المپ‌نشین را مجبور به خودزنی در انتخابات نمایندگان مجلس در سال ۹۹ کرد. 

معبد فرماندهی کاهنانِ دلفی اندام‌های اجرایی هیولا را به کار گرفتند و دایناسورهای شورای نگهبان نیمچه کودتایی را در یازدهمین انتخابات نمایندگان مجلس (۱۳۹۸- ۱۳۹۹) به اجرا درآوردند. بیش از ۹۰ نماینده‌ی اصلاح‌طلب رد صلاحیت شدند. علاوه بر کاندیداهای اصلاح‌طلبان، صلاحیت وفادارترین جناح‌های حاکمیت، با سابقه‌ بیش از چند دهه کاسه‌لیسی، برای ورود به مرغدانی مجلس نمایندگان بله‌قربان‌گو مسدود شد.

همین روند در رابطه با انتخابات میان‌دوره‌ای قوه‌ی مقننه و کندوی فساد قوه‌ی قضاییه و مفتش‌های فاسدش به وقوع پیوست. هاضمه‌ سیری‌ناپذیر هیولای المپ‌نشین پاستور بدون اینکه دچار سوء‌هاضمه و بی‌اشتهائی در قدرت شود، روند یکدست‌کردن سه قوه‌ی مجریه، مقننه و قضائیه را در ذروه‌ کمال برای مهار و سرکوب هر حرکتی از پایین ادامه داد.

کودتای کامل هیولا برای حذف نمایندگان جعلی خرده بورژوازی شهری مدرن اما در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ به وقوع پیوست. دایناسورهای شورای نگهبان وفادارترین خدایان المپ‌نشین اصلاح‌طلب و اعتدال‌گر را با اردنگی و توسری از معبد دلفی پاستور بیرون انداختند و با دستور و مشاوره‌ی کاهنان معبد فرماندهی انتخابات ریاست جمهوری مهندسی شد. کوه موش زایید و رئیسی مترسکِ گوش به فرمان هیولا به پادویی معبد دلفی پاستور انتصاب شد. 

کودتای شورای نگهبان به گونه‌ایی آشکار و انتخابات ریاست جمهوری به میزانی مهندسی شده و غیرقابل‌دفاع بود که حتی موجب خشم نزدیک‌ترین جناح‌های قدرت شد. این کودتا عملا به معنی بارز شدن شکاف میان بالایی‌ها به حساب می‌امد. تمام اعضای اعضا و احزاب شرکت سهامی قدرت حتی اعضای به شدت راست اصلاح‌طلب‌ها و اعتدال‌گراها و افرادی مانند احمدی نژاد که از نمد قدرت صاحب هیچ کلاهی نشده بودند، در صف نیمه‌فشرده‌ایی در مقابل جناح اصول‌گرای زیاده‌طلب حاکم متحد شدند. 

شانس مبارزه و پیروزی تمام این جناح‌های رانده شده از قدرت مستقیما در نسب با نقطه‌ی انفصال تاریخی که قیام آبان ۹۸ تجلی آن بود قرار می‌گرفت؛ دو سال پیش از آن، در دی ماه ۹۶، خط اتصال فریب با قدرت قطع شده بود و انفصال پدیدار شده در ایستگاه‌های‌ خونین مسافرین هواپیمای اوکراینی، اصفهانِ تشنه، خوزستانِ تفتیده و... عمیق‌تر شد. با این حال، هیچ کدام از جناح‌های رانده شده از قدرت تا این اندازه شجاعت و جسارت نداشتند که به این سرچشمه‌ی زلال دگرگونی بپیوندند بلکه برعکس روز به روز همدوش کودتاچیان در مقابل لشکر گرسنگان آزادی‌خواه متحدتر شدند. بنابراین مجبور به تحمل موجود گروتسک و بی‌مقداری همچون رئیسی بودند بدون اینکه جرات جیکِ طرفداری از خیزش انقلابی نوین را که استارت آن در قیام آبان خورده بود، داشته باشند. رئیسی به عنوان کارگزاری دست‌آموز و دست‌پروده که وجودش برای چنین روزهایی ضروری بود، دچار توهم خودبزرگ‌بینی از جنس احمدی نژاد نبود و می‌دانست هیچ استعداد ویژه و صلاحیت منحصر به فردی ندارد که بتواند روی آن مانور بدهد. تمام دستاورد ها و نام و القاب او معلول قصابی وچاکر‌منشی‌ حلقه به گوشش بود؛ و بنابراین تا زمانی که در زبانه‌های آتش ورزقان خاکستر شد، شخصیت مقوایی و کاریکاتورگونه‌اش در جهت حفظ نظام عمل می‌کرد. 

قلب ولایت فقیه و پادوی انتصابی قصابش در سینه اطلاعاتی و امنیتی‌های نظامی می‌تپید و بعد از قیام آبان ۹۸ تا آنجا که توانشان می‌رسید سبیل آنها را چرب کردند غافل از اینکه عاقبت قطره‌های خون هرکولِ آبان ۹۸ در اقیانوس رنج‌ انسان ایرانی، به سرزمین افسانه‌ای «ژینا» و نسل زیباترین زلالی‌های «انقلاب» خواهد رسید. خیزش انقلابی ژینا به صحنه آمد. «زن» متولد شد و آرمانش «زندگی» بود و «آزادی» بختکِ جانِ هیولا شد. آفرودیت، ایزدبانوی زیبائی و عشق، با تیروکمان جنگ‌جوی آشتی‌ناپذیر آرتیمس در هیئت شگفت‌انگیز خیزش انقلابی ژینا ۱۴۰۱ پا به میدان نبرد با هیولا گذاشت. 

زن، زندگی، آزادی : رها از اشباح گذشته

قیام آبان ۹۸ اگرچه مانند صاعقه فرود آمد و هیولا را به وحشت انداخت اما با طوفان انقلاب ژینای ۱۴۰، هیولای جمهوری اسلامی سایه مرگ را تجربه کرد. قیام آبان با سرعت و شور و شوق و خشم و هیجان بالا سراسری شد اما در عرض چند روز سرکوب و شعله‌هایش خاموش گشت، اما خیزش انقلابی ژینا روز به روز گسترش بیشتری یافت و شعله‌هایش تداوم یافت. تمام طبقات و اقشاری که در حاکمیت هیچ نماینده‌ای نداشتند متحد شدند و یکدل و یک‌صدا سرودها، ترانه‌ها، رقص‌ها، آئین‌های خاص انقلاب ژینا را آفریدند. همه چیز در یک حرکت خودجوش مردمی محقق می‌شد. جمعیتی ناگهان پاهایشان را به شیوه‌ای خاص به نشانه آمادگی برای نبرد به زمین می‌کوبیدند؛ روز بعد این شیوه‌ی رژه‎‌ رزمی سراسری می‌شد. یک نفر موهایش را در اعتراضات از پشت گره می‌زد، روز بعد گره‌زدن موی دختران تبدیل به نماد آمادگی برای پیکار شد. تکثر و وحدت بدون هیچ برنامه‌ای از پیش یا فراخوانی از بالا به شکل خودجوش، زاینده و دموکراتیک در کار بود و عمل می‌کرد. «زن»، «زندگی»، «آزادی»، بدون تعین‌های صلب مردانه‌ ایدئولوژی و دیکتاتوری در بطن انقلاب ژینا جاری بود. 

انقلاب ژینا ۱۴۰۱ مدرن و زنانه بود و هر روز با ابتکار و خلاقیتی کودکانه وجه زنده و پویایی از زندگی و آزادی را به صحنه می‌آورد. اما مهمترین ویژگی انقلاب ژینا که آن را در مقام مناقشه و شعار اصلی قرن متمایز می‌کرد، این بود که اشباح مردگان دوران‌های سپری شده را به صحنه نیاورد. همان طور که مارکس در «هیجدهم برومر لویی بناپارت» می‌گوید، در انقلاب‌ها زمانی که انسان‌ها درصدد هستند «تا وجود خود و چیزها را به نحوی انقلابی دگرگون کنند، و چیزی یکسره نو بیافریند، درست در همین دوره‌های بحران انقلابی با ترس و لرز از ارواح گذشته مدد می‌طلبند. نام‌هایشان، شعارها و لباس‌هایشان را به عاریت می‌گیرند تا در این ظاهر آراسته و درخور احترام و با زبان عاریتی بر صحنه‌ی جدید ظاهر شوند»؛ انقلاب ژینا اما دقیقا عکس این عمل کرد. انقلاب ژینا اگرچه پا برشانه‌های تاریخ داشت اما در آن از ارواح مردگان گذشته در انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷ و تمام قیام‌های بعد از انقلاب ۵۷ خبری نبود؛ جنبش ژینا از ارواح مردگان، آئین‌ها، نشانه‌ها، اسطوره‌ها، قهرمانان تاریخ گذشته‌های دور یا نزدیک ایران مدد نگرفت تا انگیزه‌مبارزه ایجاد کند و یا اسطوره‌های مشابه بسازد. نه از حسین، فاطمه و ابوذر و سلمان، و نه از کوروش و رستم و سهراب و سیاوش، نه از ستارخان و باقرخان و میرزاکوچک خان، نه از مصدق و دکتر شریعتی و آل احمد و نه از حنیف‌نژاد و بدیع‌زادگان و مهدی رضایی، نه از احمدزاده و گلسرخی و جزنی و... نه از قهرمانان حماسه‌های ایرانی و نه از اسطور‌ه‌های عرفان اسلامی، نه از پرچم سبز و شمشیر دو لبه‌ اسلامیست‌های شیعه در آن نشانی بود و نه از برتری کور ناسیونالیست‌های دوآتشه؛ نه نشانه‌ای از بندگی فرهنگِ مسلط آمریکایی در آن می‌شد دید و نه ردی از بردگی داس و چکش روسی و چینی و...

انقلاب ژینا پاهایش نه بردوش تاریخ مکرر بردگی گذشته‌ ایران و ارواح مردگانش بلکه بر شانه‌ جغرافیای جهان و تاریخ بحران اگزیستانسیالیستی انسان معاصر گذاشت؛ از انسان و پیش‌فرض‌های واقعی آن آغاز کرد. اگرچه دوران کودکی‌اش را طی می‌کرد اما در بلوغِ زیبایی و جوانی ظاهر شد.هنرمندان، روشنفکران، بازیگران سینما، ورزشکاران، سازمان‌ها، احزاب مترقی، فعالان سیاسی مستقل و… در سراسر جهان را مجاب به پیروی از نمادها و نشانه‌هایش کرد ... و افکار عمومی جهان را شیفته‌ شگفتی‌هایش کرد.

انقلاب ژینا مبشر یک رنسانس جهانی و بازگشت به قلمرو «زندگی» و «آزادی» از منظر سوژگی «زن» و به معنای نفی همه‌ «دیگری‌های بزرگ» بود که امر نمادین «نر برتر» را در حوزه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حقوقی به زبان رمز متعین کرده‌ بودند. ظرفیت غول‌آسای آن تمام جناح‌های در قدرت و رانده‌شده از قدرت را در نظام جمهوری اسلامی به وحشت انداخت و دچار مالیخولیای کابوس‌وار کرد.

انقلاب ژینا که در شهریور ۱۴۰۱ آغاز شد و با شگفتی و شیفتگی تا گام «فاجعه» و روز کشته شدن کیان پیر فلک در ۲۵ آبان ۱۴۰۱ تصاعدی و بدون وقفه رشد و گسترش یافت، پس از لشکرکشی نظامی به کردستان در آذر ماه ۱۴۰۱ وارد «نقطه‌ی اوج»، یعنی مهمترین و تعیین‌کننده‌ترین مرحله‌اش شد. انقلاب ژینا اما در ساعت و لحظه‌ سرنوشت‌ساز تاریخی نقطه‌ اوج توپخانه‌اش را خاموش کرد و از پیشروی تا پیروزی نهایی بازماند. از آذر ماه ۱۴۰۱ اعتراضات سراسری رو به کاهش و به‌تدریج به محاق رفت.

مردم اگرچه در آذر ماه ۱۴۰۱ در ساعت و لحظه‌ تاریخی تعیین‌کننده‌ نقطه‌ اوج انقلاب ژینا شرکت نکردند اما این به معنی شکست قطعی آنها نبود. انقلاب ژینا فقط به موقع و به درستی در خود خزیده و به عمق رفته بود تا به تامل در خویش بپردازد. اگرچه موفق به انقلابی‌کردن تمام طبقات و اقشار جامعه به عنوان یک کل واحد نشد، با وجود این، نظام جمهوری اسلامی را دچار بن‌بست کرد و در تقابل با آن نیروی مصمم، استوار و زاینده‌ رو به رشدی را ایجاد کرد که مبارزات روزمره‌ آن تداوم یافت. 

 پارادوکس قفل واقعی و کلید قلابی

جمهوری اسلامی در طول حاکمیتش، و تا قبل از این دو واقعه‌ بزرگ تاریخی (آبان ۹۸ و خیزش ژینا) بر پاشنه‌ در دو لنگه‌ «جمهوری جعلی» و «اسلام ولایی» می‌چرخید. جمهوری جعلی، متجلی در انتخابات نمایندگان مجلس و ریاست جمهوری، ابزار مشروعیت‌بخشی به نظام و ویترین جهانی آن محسوب می‌شد؛ و اسلام ولایی جهان ارزش‌های ایدئولوژیک نظام را بارز می‌کرد. لنگه‌ اول در قیام آبان ۹۸ و با آرمان «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» از جا کنده شد و نظام مشروعیت جعلی‌اش را از کف داد. لنگه‌ دوم در خیزش انقلابی ژینا و بدیل ایجابی «زن، زندگی، آزادی» درهم‌کوبیده شد. 

موضوع مهم این بود که اصلاح‌طلبان بعد از قیام آبان۹۸ پایگاه مادی خود را در بین مردم و اقشار مختلف جامعه را از دست داده بودند و حنایشان دیگر رنگی نداشت. بنابراین سیاست «فشار از پایین» به بن بست رسیده بود و در نتیجه «چانه‌زنی در بالا» هم غیرممکن شده بود. جناح حاکم اصول‌گراها نیز فاقد هرگونه برتری اخلاقی و ارزشی بود. حقیقت اما این بود که دو جناح نمی‌توانستند در این بحران فروپاشی جان سالم به‌در ببرند مگر با اتحاد در قبال دشمن مشترک. بنابراین ریسمانی محکم‌تر از آنچه خدایان پرومته را به صخره بستند، در دشمنی با جنبش انقلابی ژینا ریسته و به هم بسته شدند. به همین دلیل اصول‌گرایان مجبور بودند، به‌رغم حذف اصلاح‌طلبان از سفره‌ قدرت سیاسی، دست آن‌ها را در چپاول اقتصادی باز بگذراند و سهم آنان را از امتیازهای اقتصادی و از صندلی مناصب دولتی کم‌خطر بپردازنند. از دل این پارادوکس، مسعود پزشکیان دن کیشوت‌وار و با ارابه‌ی قراضه‌اش از تنگنای صعب‌العور شورای نگهبان برای انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ رد شد. 

مسعود پزشکیان، کاندیدای مورد وثوق اصلاح‌طلبان در انتخابات چهاردهم

تا پیش از قیام آبان ۹۸ توازن قدرت موجب شده بود که دو جناح اصلاح‌طلب و اصول‌گرا متقابلا جاه‌طلبی و زیاده‌روی همدیگر را تحمل، کنترل و تا حدودی محدود کنند. اما با فرایند یکدست‌سازی، اصول‌گرایان دارای قدرت نامحدود شدند و این سکوی قدرت را تحت هیچ شرایطی نمی‌خواهند از دست بدهند. 

بعد از یکدست‌شدن دولت و حاکمیت، رد صلاحیت اصلاح‌طلبانی مانند اسحاق جهانگیری و چهره‌هایی همچون لاریجانی و احمدی نژاد از دیگر جناح‌های برکنار مانده از قدرت قابل انتظار بود. جواز عبور پزشکیان برای انتخابات اما صادر شد تا او به عنوان هیزم تنور به این سیرک نمایشی مکر رونقی ببخشد. 

پارادوکس به میانجی دو مصاحبه‌ ویدئویی رسایی اصول‌گرا و پزشکیان وسط‌باز مشهود است. رسایی صریحا اعلام می‌کند:

مشارکت بالا برود خروجی صندوق از دست ما درمی‌رود… اگر ما مشارکت را معمولی نگه داریم … ماهم دموکراسی را داریم و هم اینکه صندوق مدیریت می‌شود…مشارکت اگر بالا برود، از صندوق چیزی درمی‌آید که ما نمی‌خواهیم، پس باید تلاش کنیم مشارکت پایین باشد. اگر مشارکت پایین باشد، ما برنده‌ایم.

جناح اصول‌گرایان هیچ وقعی به مشروعیت داخلی نظام نمی‌نهد و دغدغه‌اش تنها راضی نگه داشتن طیف طرفدارانش است.

در مقابل پزشکیان می‌گوید:

بالاخره حضور ما و قصد ما از شرکت در انتخابات افزایش شرکت مردم در انتخابات است و آوردن یه عده افراد پای صندوق‌های رای است.

جناح اصلاح‌طلبان در صدد کسب مشروعیت بین‌المللی نظام با آوردن بخش‌های متزلزل و مردد خرده‌بورژوای متوسط پای صندوق برای چانه‌زنی دوباره در بالا است.

این پارادوکس قفل واقعی و کلید قلابی موجب شده‌است تمام جناح‌های ذبح شده‌ مانند اصلاح‌طلبان که از قله‌ صدرنشینی المپ کنار گذاشته شده‌اند، در حمایت از پزشکیان به عنوان پیامبر طوفان نوح در فنجان بسیج شوند تا سبوی شکسته در قیام آبان ۹۸ را با قلاب‌دوزی ظریف بند بزنند و دریای طوفانی انقلاب ژینا را در حوض حیاط خلوت نظام برای چانه‌زنی دوباره به زنجیر بکشند.

دولتمردان حسن روحانی، حامی مسعود پزشکیان

لسینگ، فیلسوف و نمایشنامه نویس آلمانی، در نمایشنامه «ناتان حکیم» داستان نگین انگشتری را روایت می‌کند که دارای قدرت جادویی بود و صاحبش را نزد خدا و خلق خدا محبوب می‌کرد. هر شاهی این انگشتر را به عزیز‌ترین فرزند خود می‌بخشید و آن فرزند جانشین پادشاه می‌شد. روزی نوبت به پادشاهی رسید که هر سه پسرش را به یک اندازه دوست داشت. پدر برای آن که بین پسرانش بر سر خلافت و سلطنت اختلاف نیفتد، دو انگشتر تقلبی دیگر مشابه انگشتر جادویی ساخت به‌گونه‌ای که تشخیص آنها از اصل ممکن نباشد. پس از مرگ پدر اما بین پسران بر سر قدرت اختلاف می‌افتد و برای تشخیص انگشتر اصلی نزد قاضی می‌روند. قاضی پس از بررسی و کارشناسی دقیق اعلام می‌کند که تشخیص انگشتر اصلی از تقلبی غیر‌ممکن است و به پسران شاه توصیه می‌کند منتظر بمانند تا نگین انگشتر قدرت معجزه‌آمیزش را نشان دهد؛ قاضی البته تاکید می‌کند که هر کدام از سه پسر به شیوه‌ای زندگی کند که در چشم خدا و خلق خدا محبوب و دوست‌داشتنی شود، قدرت معجزه‌آسا‌ی نهفته‌ نگین در انگشتر دست او نمایان می‌شود.

مشکل نظام جمهوری اسلامی اما این است که سلطنت ولی‌فقیه وارث و مالک نگین انگشتر تقلبی است و از نگین انگشتر هیچ‌کدام از فرزندانش معجزه‌ای رخ نخواهد داد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.