«همواره تاریخی نگاه کن!»؛ فردریک جیمسون، نظریهپرداز انتقادی درگذشت
فردریک جیمسون، فیلسوف، منتقد فرهنگی و نظریهپرداز مارکسیست، در سن ۹۰ سالگی درگذشت. او یکی از مهمترین منتقدان ادبی و فرهنگی در جهان انگلیسیزبان بود که چندین نسل از محققان، منتقدان و اکتیویستها را در سرتاسر جهان متأثر ساخت. این یادداشت ادای احترامی است به جیمسون شهیر و نقد دیالکتیکی او.
فردریک جیمسون (۲۰۲۴-۱۹۳۴)، فیلسوف، منتقد فرهنگی و نظریهپرداز مارکسیست، یکشنبه یکم مهر / ۲۲ سپتامبر در سن ۹۰ سالگی درگذشت. او یکی از مهمترین منتقدان ادبی و فرهنگی در جهان انگلیسیزبان بود که چندین نسل از محققان، منتقدان و اکتیویستها را در سرتاسر جهان متأثر ساخت. آثار گسترده و ژرف او به طور بنیادی درک «ما» را از فرهنگ، سیاست و زیباییشناسی دگرگون ساخت و به مسائل نظری، اجتماعی و فرهنگی متعددی پرداخت: از روایت و زمان تاریخی گرفته تا داستانهای کاراگاهی، از فلسفه هگل و کاپیتال مارکس تا ژانر عامهپسند علمی تخیلی.
او در ۹۰ سالگی هیچ نشانی از کهولت سن نداشت و همچنان با شوروشوق و به شکل خستگیناپذیری به نقد سرمایهداری معاصر و منطق فرهنگیاش میپرداخت. همانطور که ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی، زمانی گفته بود، مفهوم «جوانی» و «پیری» نه صرفاً بیولوژیک که با تجربه زیسته زمان و افقهای گشوده در آینده پیوند دارد.
مجموعهای از مقالات جیمسون در ماه مه سال میلادی جاری تحت عنوان «اختراعات زمان حال حاضر: رمان در بحران جهانیسازی» جمعآوری و بهعنوان آخرین اثر او منتشر شد. گرچه این کتاب به کارکرد و فُرم رمان در عصر جهانیسازی سرمایه میپردازد، یکی از مقالات او دربارۀ سریال معروف The Wire است. به زعم جیمسون، سریال وایر نه فقط یک نقشه از شهر بالتیمور بلکه یک نقشه از تمامیت اجتماعیِ اکنونِ سرمایهداری ترسیم میکند: اتحادیه کارگری که با نئولیبرالیسم و بیثباتکاری به فساد آلوده شده و زیر چرخهای سیستم بهشکل تراژیکی له میشود؛ نهاد آموزش که منحصراً با معیارهای کمی، عملکرد دانشآموزان و کیفیت آموزشی را بررسی میکنند؛ نهاد پلیس که با تسخیر منطق عدد و کمیت صرفاً بهدنبال کاهش جرم بهلحاظ آماری است و البته جمعیتهای مازادی که نه شغلی دارند و نه آیندهای. آنها به بیرون از سیستم پرتاب شدهاند و راهی جز به اصطلاح «جرم و جنایت» برای بازتولید اجتماعیشان باقی نمانده است[1].
در فضای فکری ایران، بسیاری با تفکر جیمسون برای نخستین بار از طریق مجله ارغنون، شماره ۲۳، «نظریه فیلم»، آشنا شدند و او را با کتاب بدعتگذارِ «پستمدرنیسم: منطق فرهنگی سرمایهداری متأخر» میشناسند. بااینحال، در پنج سال اخیر کتابهای متعددی از او به فارسی ترجمه شده است، از جمله «زندان خانۀ زبان: نگاهی انتقادی به ساختارگرایی و فرمالیسم روسی»، «ریموند چندلر: جستوجوی کلیت»، و البته «ناخودآگاه سیاسی: روایت همچون کنش نمادین اجتماعی» که در سال ۱۹۸۱منتشر شد و برخی آن را مهمترین و تأثیرگذارترین کتاب جیمسون قلمداد میکنند.
گرچه بسیاری از آثار او در حوزه نقد ادبی، فرهنگ و زیباشناسی جای میگیرد اما اشتباه است اگر جیمسون را صرفاً به یک «منتقد فرهنگی» تقلیل دهیم و آثارش را در حوزه «مطالعات فرهنگی» مقولهبندی کنیم. جیمسون همواره یک مارکسیست انتقادی و متعهد به بسط و تحول تفکر دیالکتیکی باقی ماند و حوزه فرهنگ، هنر و ایدئولوژی را بخشی از «تمامیت اجتماعی» سرمایهداری قلمداد میکرد که بدون مناسبات اجتماعی شیوه تولید کاپیتالیستی، یعنی منطق سرمایه و تاریخ و تحولات سرمایهداری، غیرقابل فهم است.
آثار جیمسون از این جهت در حوزه «نظریه انتقادی» بهمعنای خاص کلمه باید قلمداد شوند که نظریهپردازانی چون هورکهایمهر و مارکوزه پیشتر آن را مفهومپردازی کرده بودند: نقد اجتماعیِ اکنون تاریخی بهمیانجی مفاهیم فلسفی، و خلق مقولات و مفاهیمی که همزمان فلسفی و غیرفلسفیاند؛ و البته معطوف به تغییر جهان؛ گفتاری که مرزهای صُلب رشتههای آکادمیک و تقسیمکار فکری را شکسته و تفکر انتقادی را ذاتاً فرارشتهای (transdisciplinary) قلمداد میکند.
جیمسون دکترای خود را از دانشگاه ییل ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۵۹ گرفت و از آن زمان در دانشگاههای متعددی چون هاروارد، کالیفرنیا، سانتا کروز و دوک به تدریس پرداخت. همانطور که رابرت تالی در مجله ژاکوبن مینویسد:
فردریک جیمسون همواره یک معلم بوده و یک معلم باقی میماند. بخش زیادی از کار او چه در کلاس درس (جایی که من برای اولین بار در سال ۱۹۸۹ به عنوان دانشجو با او آشنا شدم) و چه در نوشتههایش، جنبهای عمیقاً آموزشی (پداگوژیک) دارد. در کتاب مارکسیسم و فرم: نظریههای دیالکتیکی ادبیات در قرن بیستم او خوانندگان انگلیسیزبان را با سنت غنی نظریه مارکسیسم غربی آشنا کرد و به بررسی آثار گئورگ لوکاچ، والتر بنیامین، مکتب فرانکفورت و ژان پل سارتر پرداخت.
این نظریات زمانی توسط جیمسون معرفی شدند که نقد آکادمیک و ادبی در ایالات متحده عمدتاً غیرسیاسی بودند و با انتزاع از محتوای تاریخی از یک «فرمالیسم» توخالی رنج میبردند. به زعم جیمسون رمانهای بالزاک، جورج گیسینگ و جوزف کنراد در اوج تحولات صنعتی و امپریالیستی سرمایهداری پدیدار شدند و باید به عنوان واکنشهایی به آن تحولات عظیم درک شوند، درعینحال که همچنان درسهایی برای امروز دارند. جمله معروف او، «همواره تاریخی نگاه کن (always historicize) » بخشی از تعهد سیاسی و نظری-ماتریالیستی او به مبارزه و شورش، آرمانشهر و رهایی در متون فرهنگی بود.
در سطح جهانی جیمسون زمانی دست به احیای «نقد دیالکتیکی» دست زد که مارکسیسم از دهه ۷۰ میلادی به این سو رو به افول رفته بود. از یک سو با عروج سرمایهداری معاصر و ارزشهای نئولیبرال و گفتارهای پسامدرنیستیِ «پایان کلان روایتها» روبهرو بودیم و از سوی دیگر با ظهور جنبشهای اجتماعیای که مسئلهشان اشکال دیگری از ستم و سلطه در ورای کارخانه بود: مردسالاری، انقیاد محیط زیست، استعمار و نژادپرستی.
تفکر دیالکتیکی، که رسالت غاییاش بهزبان درآوردن کلیت اجتماعی است، بهگفته جیمسون «از شما میخواهد همهچیز را همزمان بگویید» و این ویژگی بهوضوح در نثر بعضاً غامض او متبلور میشود. عباراتی چون «بعداً به این موضوع برمیگردیم» بهطور مکرر در نوشتههای او ظاهر میشوند. بنجامین کانکل در ریویویی بر کتاب جیمسون، «والانسهای دیالکتیک»، به این اِلِمان سبکی این مارکسیست شهیر اشاره میکند و مینویسد: «گویی همهچیز بهطور همزمان در ذهن او حاضر است، و تنها ماهیت دنبالهدار زبان است که او را مجبور میکند جمله به جمله و مقاله به مقاله درکی از جهان معاصر که همزمان و جامع است، بیان کند».
در کتاب «بازنمایی سرمایه» جیمسون استدلال میکند که کاپیتال مارکس تلاشی ست برای بازنمایی کل مناسبات اجتماعی سرمایه که ذاتاً امری غیرممکن است، نه فقط به دلایل زبانشناختی و محدودیتهای زبانی بلکه همچنین به این دلیل که سرمایه واجد دینامیک تاریخی و تحول مدام است که هرگز به ته نمیرسد و بنابراین توسط تفکر قادر نیست به چنگ آید. او همچنین ادعا میکند استفادهی مارکس از فیگورها و استعارههای ادبی ـ مانند ایماژهای الاهیاتی یا گوتیکی که مارکس برای تبیین بتوارگی کالا و استثمار بهره میگیرد ـ صرفاً نقشی مکمل و تزئینی ندارند. برعکس، ایماژها و استعارههای ادبی اساساً فرایندهای اجتماعی و عینی در سرمایهداری را بازتاب میدهند. جیمسون کاپیتال مارکس را بهعنوان توسعهی مجموعهای از مسائل یا پارادوکسهای مرتبط معرفی میکند که لحظه حل معما با تصویرسازی همراه میشود. این عناصر تصویری نمایانگر تلاش مارکس برای بیان کل سرمایه است، امری که تن به بازنمایی نمیدهد.
تفکر دیالکتیکی فردریک جیمسون در عصر جهانیشدن سرمایه و اجتماعیشدن زمانها و مکانها ازطریق پیوندهای متقابل در بازار جهانی، و فعلیتیافتن تاریخی مفهوم فلسفی-هگلی «تمامیت» یا «کل» بیش از پیش معاصر وضعیت اکنون ماست. مرگ او خسرانی است برای همه آزادیخواهانی که در پس مناسبات انقیاد و سلطه کنونی، آینده دیگر را به تخیل میکشند.
[1] همینطور، «کتاب سالهای نظریه: از تفکر پساجنگ فرانسوی تا به امروز» بنا بود اواخر امسال منتشر شود. جیمسون همچنین در حال تکمیل آخرین جلد از پروژه بلندمدت و ششقسمتیاش، بوطیقای اشکال اجتماعی بود که ناتمام باقی خواهد ماند.
نظرها
AB
غول عجیب غریب و بسیار پرکاری بود. جیمسون برای من همیشه به نوعی عجیب بود چون فهم متنش و زبانش برایم خیلی سخت بود و هست. اما جهانی که جیمسن با تحلیل هایش می آفریند یگانه و بکر اند، "پست مدرنیزم:منطق فرهنگی سرمایه داری متاخر". استاد فقید یک مجموعه مقالات با عنوان "سیاست و زیباشناسی" را نیز ویراستاری کرده، انتشارات ورسو، مجموعه ی نفیس و بی نظیری است. جیمسن زندگی طولانی پربار و پر از حادثه ای داشت. اگر وقت شد، بعضی از آنها داستانهای با مزه ی هستند.
AB
فیلیپ ک دیک Philip K Dick از محبوب ترین نویسندگان ژانر علمی ـ تخیلی Sci Fi در آمریکا ست، و بسیاری از داستاهایش به فیلم در آمده اند. جیمسن تز دکترای اش را در باره ی "فیلیپ ک دیک" نبشته بود. شوربختانه فیلیپ ک دیک، از نوعی ناراحتی روانی رنج می برد و درگیر پارانویای شدید و...بود. استاد جیمسن جوان ما به دنبال تحقیق برای پایان نامه اش به دنبال مقداری اطلاعات در باره ی نویسنده بود، اما نویسنده ی پارانوید ما (دقیقا یاد نیست به پلیس یا به خبرنگاران) شکایت کرده که "مارکسیستها" دارند تعقیبش می کنند و لابد میخوان یه بلایی سرش بیارن! چند وقت پیش در یکی از این کتابفروشی های اینترنتی، یک کپی زیراکس از پایان نامه ی جیمسن (در مورد فیلیپ ک دیک) برای فروش بود، به مبلغ چند صد دلار. در سرمایه داری متاخر، کپی زیراکس از تز دکترای استاد فقید هم تبدیل به کالایی چندصد دلاری می شود.
AB
تصحیح، با پوزش. تز دکترای جیمسن راجع به سارتر و اگزیستانسیالیسم بود. جناب آقای فیلیپ ک. دیک در سال ۱۹۷۴ در شکایت از جیمسن و سه استاد "مارکسیست" دیگر نامه ای به پلیس فدرال نبشته بود. به زبان عوام چنین حرکات جلف "چُسخل بازی" خطاب می شود.