ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

«فمینیسمِ» دیو و فمینیسم ما

مهتاب دهقان در این دیدگاه، از خاطرات دوران باشکوه قیام ژینا آغاز می‌کند و به جنگ‌‌افروزی امپریالیسم «فمینیستی» می‌رسد. او با نقب زدن در خاطرات جمعی مبارزه و شکست، دو نوع فمینیسم را در برابر هم قرار می‌دهد: فمینیسم انقلابی و فمینیسم امپریالیستی. آیا آگاهی پسینی نسبت به شکست‌، به ایجاد دانشی برای مبارز‌های آینده کمک می‌کند؟

ژن، ژیان، ئازادی

دیدگاه

در شهریور ۱۴۰۱ «ژینا» اسم رمز مبارزاتِ مردم ایران علیه انواع ستم شد. خشونت و تبعیض ساختاریِ جمهوری اسلامی علیه زنان* نقطه شروع انقلابی بود که از تجربه انقلاب ۵۷ فراروی می‌کرد. زنان این بار نه قربانیِ انقلاب، بلکه سوژه‌های انقلابی بودند. مبارزه علیه انواع ستم‌های ملی، طبقاتی و جنسیتی دست در دست یکدیگر پیشروی می‌کرد.

در ماه‌های پس از شروع قیام ژینا فعالان زنان، کارگری، صنفی، معلمان، کودکان و جوانان فضاهای جدید آزادی و خطوط جدیدی برای مبارزه خلق کردند. فرم‌های جدیدی از سرپیچی و شورش آشکار شد. با وجود سرکوب و کشتار، اشکالی از سازماندهی به وجود آمد که به‌سرعت فسخ می‌شدند و از نو پدید می‌آمدند. این‌ها همه تاب‌آوری گسترده مردمانی را نشان می‌داد که طی دهه‌ها برای چنین روزی آزموده شده و امتحان پس داده بودند.

چشمان ما فقط دو چیز را می‌دید: شکوه و زیبایی مقاومت از یک طرف و پستی رژیم سرکوب از طرف دیگر. مسئله بسیار ساده به نظر می‌آمد: مردم ایران سرنگونی رژیم را می‌خواهند. در افق دیدمان جمهوری اسلامی دیگر وجود نداشت. بعد از آن هیچ مبارزه‌ای دشوار به نظر نمی‌رسید. چنین خیالی در مواقعی بیش از حد رمانتیک به نظر می‌آمد، آنقدر که نمی‌توانست قابل باور باشد. ولی ما غیرممکن را باور کردیم. با صحبت کردن درباره زیبایی انقلاب، زشتی سرکوب را پشت سر می‌گذاشتیم.

ما در خارج از کشور تظاهرات برگزار کردیم و سرودهای انقلابی سر دادیم. انواعی از سازماندهی فراملی برای کمک به زخمی‌ها و زندانیان سیاسی ایجاد شد. محتواهای تولید داخل ترجمه، تفسیر یا بازنشر می‌شد. با این همه رژیمِ مرزها و انفصال جغرافیایی بین «آنها» و «ما» موجب شد که این ارتباط در حد «گفتار» باقی بماند. اعلام همبستگی، از برگزاری تظاهرات و سر دادن شعار فراروی نکرد و نتوانست دل دیو را به آشوب بکشد. آشوب که هیچ، برخی فعالان در ایران و خارج از آن به نظام‌های غربی برای کمک به پیشبرد «انقلاب زنان در ایران» متوسل شدند. بخش زیادی از تظاهرات‌‌ها و فعالیت‌ها خارج از ایران را نیروهای اپوزیسیون متحد غرب سازماندهی کردند. این نیروها با پول و پشتوانه غرب تا حدی توانستند تریبون‌ها را در اختیار بگیرند و هژمونی گفتاری و اخبار قیام را مصادره به مطلوب کند. 

حدود یک سال بعد در برلین کنفرانسی برگزار شد که یکی از موضوعات اصلی مورد بحث در آن قیام ژینا بود. دیلار دیریک فعال و پژوهشگر کورد در آن کنفرانس درباره مبارزه با رژیم‌های سلطه و تسخیر درون جنبش زن، زندگی، آزادی صحبت کرد. او در آنجا گفت که «این سیستم مدل‌هایی از تغییر را پیش روی ما می‌گذارد تا اطمینان حاصل کند ما موفق به تغییر هیچ چیز نخواهیم شد» و خطاب به زنان فعال ایرانی تاکید کرد که اکنون وقت آن رسیده که «بایستیم و تامل کنیم که چه نوعی از فمینیسم حقیقتاً مبارزه‌جویانه است و کدام فمینیسم علیه مبارزه ما به کار گرفته می‌شود». او داشت درباره خطر استعمار و امپریالیسم صحبت می‌کرد.

دو سال بعد از قیام ژینا بابک اسحاقی خبرنگار ایران اینترنشنال که برای پوشش اخبار جنگ به غزه اعزام شده بود، جلوی دوربین بر ویرانه‌های یک خانه که احتمالا بر سر ساکنانش آوار شده بود، «از طرف ملت ایران» به یادگاری نوشت: زن، زندگی، آزادی. ایران اینترنشنال رسانه برخاسته از «ملت ایران» نیست و بابک اسحاقی از جانب این «ملت» نمایندگی ندارد. اما حرکت او نشان می‌دهد که خطر «استعمار و امپریالیسم» در تمام این مدت تا چه حد نزدیک بوده است و تا چه حد پیشروی کرده است.

در مقابل حامیان اردوگاهی جمهوری اسلامی که به اشتباه «آنتی‌امپ» خوانده می‌شوند، جریان قوی ضدامپریالیستی در دل قیام ژینا و برای ایجاد همبستگی «فراتر از گفتار» با مردم منطقه و جهان به وجود نیامد.

در یک سال اخیر نیز همراهی فعالانی که پیش از این خود را به عنوان فعال قیام ژینا معرفی کرده بودند با مبارزه‌های مردم فلسطین که اکنون یکی از اصلی‌ترین موضوعات روز جهان است، حداقلی بوده. در این مدت هیچ کدام از جریان‌های سیاسی داخل یا خارج ایران با مبارزات علیه آپارتاید اسرائیل پیوند معنادار برقرار نکرده‌اند.

به این ترتیب حرکت نمادین خبرنگار ایران اینترنشنال بی‌رقیب می‌ماند و تاثیر مخرب‌اش را در بدبینی به فعالان قیام ژینا به سرعت آشکار می‌کند.

حالا رژیم سرکوب و مرزبندی بر سر جای خود بازگشته است. ما با مسائل جدیدی در ایران و منطقه مواجه هستیم؛ شاید وقت آن رسیده است که نیروهای خود را دوباره تجمیع کنیم و حدود مبارزات گذشته خود را بسنجیم. پس به حرف دیلار دیریک باز میگردم: ما باید ببینیم که چگونه می‌توانیم جلوی مصادره انقلاب را بگیریم. 

امپریالیسم فمینیستی چیست؟

بسیاری از جنگ‌های امپریالیستی دوران معاصر به نام زن و برای نجات زن رخ دادند. آمریکا هجوم گسترده‌اش به افغانستان در سال ۲۰۰۱ را با پروژه استعماری «نجات زنان» پیوند زد. لورا بوش، بانوی اول ایالات متحده آمریکا در نوامبر ۲۰۰۱ چنین نطقی در خودستایی ایراد کرد:

به خاطر دستاوردهای اخیر نظامی ما در افغانستان، زنان دیگر در خانه‌هایشان محبوس نیستند. می‌توانند به موسیقی گوش کنند و بدون ترس از مجازات به دخترانشان آموزش دهند. مبارزه با تروریسم مبارزه برای حقوق و عزت نفس زنان است.

«مبارزه با ترور»، اصطلاح امپریالیستی که هر کجا به کار می‌رود «حمام خون» به راه می‌افتد، با پروژه «نجات زنان» گره خورده است. در سال ۲۰۰۳ نیز آمریکا و نیروهای ائتلاف به عراق حمله کردند تا نه تنها منابع را غارت کنند بلکه همچنین زنان را از دست مردان مسلمان نجات دهد. در بسیاری از مداخله‌های امپریالیستی و نواستعماری در آفریقا، زنان بهانه اصلی هستند. 

خشونت علیه زنان شامل همه ساختارهایی است که حاکمیت زنان بر سرنوشت خود را نقض می‌کند؛ این ساختارها روش‌های گوناگونی برای تسهیل خشونت پی می‌گیرند: هر جا جنگ و فضای رعب و وحشت ایجاد می‌شود، حاکمیت زن بر بدن خود به حاشیه رانده می‌شود. هر جا خطر هجوم خارجی مطرح می‌شود، مبارزه‌های درونی یک جامعه برای برقراری عدالت جنسیتی با مسئله امنیت گره می‌خورد. هر جا غارت‌گری رخ می‌دهد و یک جامعه با کمبود منابع مواجه می‌شود نقش‌های جنسیتی و جنسیت‌زده تشدید می‌شود. به عبارتی دیگر، ساختارهای ستم، تبعیض و استثمار شرایط امکان‌پذیری برای مبارزه علیه خشونت جنسیتی را زایل می‌کنند.

به این ترتیب مبارزه برای حذف خشونت علیه زنان نمی‌تواند نسبت به چهارچوب‌ها و ساختارهای استعمار و استثمار بی‌تفاوت باشد. زنان طبقه کارگر، زنان فقیر شهری، زنان ملل تحت ستم در جریان جنگ‌ها و نزاع‌های امپریالیستی هر چه بیشتر صدای خود را از دست می‌دهند و سرنوشت‌شان به دست نظام پدرسالار رقم می‌خورد. از این رو امپریالیسم ضرورتاً «زن‌ستیز» است. 

سیاست خارجه فمینیستی و تناقض‌های درونی آن

امپریالیسم فمینیستی از اوایل قرن اخیر به دنبال فراهم‌کردن پشتوانه‌های حقوقی و مدنی برای پیشبرد اهدافش بوده است. ما با آغاز دوره‌ای مواجه هستیم که مداخله در امور کشورهای جنوب جهان و حاکمیت جوامع بر سرنوشت خود لزوماً با استفاده از تسلیحات جنگی رخ نمی‌دهد. رژیم‌های غصب و تسخیر به راه افتاده اند که هدفشان ایجاد چهارچوب‌های گفتاری برای همراستاسازی مقاومت زنان در کشورهای مختلف در چهارچوب پروژه‌های نواستعماری است. این پروژه‌ها می‌خواهند بخشی از زنان و فعالان زن در کشورهای جنوب جهان را شریک جرم خود کنند. تا حدی هم موفق شده‌اند.

«سیاست خارجه فمینیستی» یکی از نمودهای مدنی رویکرد امپریالیستی است. سوئد در سال ۲۰۱۴ اولین کشوری بود که سیاست خارجه فمینیستی را در منشور حاکمیتی خود ادغام کرد. بعد از آن کانادا (۲۰۱۷)، فرانسه (۲۰۱۹)، مکزیک (۲۰۲۰)، اسپانیا (۲۰۲۱)، لوکزامبورگ (۲۰۲۱)، آلمان (۲۰۲۱) و شیلی (۲۰۲۲) نیز به جمع کشورهای «فمینیست خارجی» پیوستند. احزاب متعدد سیاسی در غرب و جز آن برای گرفتن قدرت دولتی «سیاست خارجه فمینیستی» را در دستور کار خود قرار داده‌اند. در نگاه اول تلاش دولت‌ها برای ارائه یک چهارچوب فمینیستی برای سیاست خارجی برهم‌زننده روایت غالب درباره سیاست دولتی است که در آن «مرد سفید غیرهمجنس‌گرای بورژوا» سوژه حاکم و سرنوشت‌ساز است. با این حال مطالعه بیشتر این منشورها نشان می‌دهد که روح حاکم بر آنها از منطقی استعماری تبعیت می‌کند. چنین منطقی را حتی می‌توان در سیاست خارجه مکزیک، کشور مستعمره سابق جستجو کرد.

سیاست خارجه فمینیستی به دنبال حذف ساختارهای سلطه از جمله نژادپرستی و پدرسالاری نیست بلکه سوژه‌های جدیدی را برای پیشبرد اهداف توسعه‌طلبانه خود جستجو می‌کند. این سوژه‌های جدید «زنان» هستند.

به عنوان مثال دولت (سوسیال‌دموکرات‌ها و سبزهای)‌ آلمان در منشور سیاست خارجه خود اعلام کرده که یکی از اهدافش افزایش حضور زنان در «فرایند صلح» در مناطق مختلف، از جمله در عراق، یمن، سودان جنوبی و … است؛ یادآور این موضوع که دولت‌های استعماری در هجوم به یک سرزمین جدید از همکاری با اقلیت‌های قومی و ملی برای پیشبرد اهداف توسعه‌طلبانه خود بهره می‌بردند.

به این ترتیب در کشاکش جنگ‌های امپریالیستی، پروژه‌های مدنی امپریالیستی آغاز می‌شود: پروژه‌های بهداشت زنان، اشتغال زنان، برابری زنان و… در این پروژه‌ها که اگر اجرا شوند محدود و موضعی هستند، نمایندگان زنان یک کشور به دقت گلچین و انتخاب می‌شوند. اگر نمایندگان «زنان ایران» را در صحن‌‌های پارلمان و دفترهای مقامات سیاسی کشورهای غربی دنبال کنید، الگوها و شیوه‌های انتخاب این سوژه‌ها را می‌بینید. آنها کسانی هستند که از دولت‌های غربی «منجی» می‌سازند، از زنان غیرسفید «قربانی» و از مردان غیرسفید «هیولا». این دوگانه‌سازی‌ها موتور پیش برنده گفتارهای استعماری است: منجی و قربانی، قربانی و هیولا.

به این ترتیب تقریبا هر جا سیاست خارجه یک کشور قدرتمند غربی به دنبال توسعه‌طلبی و کشورگشایی است، صحبت از زن در آن مطرح می‌شود. در منشوری که وزارت خارجه آلمان در سال ۲۰۲۳ در باب سیاست خارجه فمینیستی منتشر کرده است ۸ بار نام افغانستان و ۱۳ بار نام ایران و اوکراین ذکر شده است. زنان افغانستان با وجود به‌قدرت رسیدن دوباره طالبان در سال  ۲۰۲۱ و توافق آمریکا برای خروج از این کشور، دیگر از اولویت بحث خارج شدند. بحث داغ سال ۲۰۲۳ زنان ایران و اوکراین بودند. آنالنا بربوک در مقدمه منشور سیاست خارجه فمینیستی به طور خاص از زنان ایران نام برد و متن منشور نیز وعده می‌داد که تحریم‌های بیشتری برای حمایت از زنان ایران در راه است. اما زنان افغانستان که ۲۰ سال از سوی نیروهای ائتلاف بمباران شدند و رژیم تحریم‌شده طالبان را بار دیگر تجربه کردند می‌توانند شاهد خوبی بر تاثیر سیاست‌های خارجه امپریالیستی بر وضعیت زنان در کشورهای جنوب جهان باشند. 

سوسیال دموکرات‌ها و سبزهای آلمان از جمله احزابی هستند که به رغم گفتارهای تناقض‌آمیزشان جنگ را بو می‌کشند و از آن تغذیه می‌کنند. آنها از بمباران غزه که موجب کشتار هزاران زن و کودک شده است دفاع کردند. در زمان حمله آمریکا به افغانستان نیز همین احزاب در آلمان در قدرت بودند و به صورت داوطلبانه ۱۵۰ هزار نیروی نظامی اعزام کردند تا آنها هم از این فرصت درخشان برای احیای امپریالیسم آلمانی بهره‌مند شوند. ارتش آلمان در مدت حضورش در جنگ افغانستان مرتکب جنایت جنگی شد. سربازان این کشور در سال ۲۰۰۹ در کندز با انداختن بمب‌های ۵۰۰ پوندی بر سر غیرنظامیان ۱۰۰ نفر را در جا کشتند. بازماندگان این سلاخی بی‌رحمانه، هیچگاه به رسمیت شناخته نشدند و بر خلاف بازماندگان ۱۱ سپتامبر، قرار نیست از پول‌های فریزشده افغانستان غرامت دریافت کنند.

آلمان همزمان که سیاست خارجه فمینیستی‌اش را در بوق و کرنا می‌کند امسال و سال گذشته در روز ۲۵ نوامبر دستور سرکوب زنان، ترنس‌ها و افراد نان‌باینری را که علیه سیاست خارجه جنگ‌افروزانه در فلسطین و سایر کشورهای جنوب جهان به خیابان آمده بودند، صادر کرد. در ۲۵ نوامبر امسال بار دیگر ده‌ها نفر با حمله پلیس آلمان در برلین زخمی و بازداشت شدند. 

حالا کشورهایی که زنان را موضوع اصلی سیاست خارجه خود کرده‌اند و کشورهایی که به نام زن جنگ‌افروزی می‌کنند از ما می‌خواهند باور کنیم که قرار است در نتیجه سیاست‌هایشان وضع زنان در جنوب جهان بهتر شود که خشونت علیه زنان کمتر شود، که برابری و عدالت جنسیتی برقرار شود. این اتفاقی است که نه در افغانستان افتاد، نه عراق و نه در هیچ کجای دیگر. کسانی که می‌خواهند با خواندن آیه یاس مبارزه برای یک جهان بهتر را بیهوده جلوه دهند، در برابر وعده‌های دروغین ماشین جنگی امپریالیسم چه حرفی برای گفتن دارند؟

مبارزات در‌هم‌تنیده

مسئله این نیست که امپریالیسم درباره زن حرف می‌زند. زن موجود مقدسی نیست و اگر امپریالیسم در سخنانش اندکی حسن نیت داشت، تاریخ جهان به شیوه‌ای دیگر رقم می‌خورد. مسئله اصلی این است که امپریالیسم پدرسالاری را ابقا می‌کند؛ نه فقط با تولید گفتار، بلکه با ابزارهای جنگی و غیرجنگی: با جنگ، تحریم و پروژه‌سازی مدنی. برخی فعالان «فمینیست» و گروه‌هایی از زنان نخبه خواسته یا ناخواسته به این پروژه‌ها پیوسته‌اند. خیل عظیم آنها امروز جنگ اسرائیل علیه فلسطینیان را به بهانه «خشونت جنسیتی تحت حاکمیت گروه حماس» توجیه می‌کنند.

مبارزه علیه خشونت جنسیتی و پدرسالاری نمی‌تواند از مبارزه علیه امپریالیسم و سرمایه‌داری جدا باشد. نظام‌های پدرسالاری، استعمار و سرمایه‌داری مجموعه‌ای از مناسبات درهم‌تنیده را بر جهان امروز حاکم کرده‌اند؛ بر همین اساس است درهم‌تنیدگی مبارزات علیه انواع ستم. همبستگی بین‌المللی لزوماً نمی‌تواند بر اساس هویت، درد یا ویژگی‌های مشترک رخ دهد. تلاش برای مرتبط ساختن مبارزات و یافتن افق مشترک و ایجاد هم‌افزایی مسیر همبستگی را هموار می‌کند.

به این ترتیب مسئله این نیست که خشونت جنسیتی در غزه و اراضی اشغالی وجود دارد یا ندارد؛ مسئله اصلی این است که در نگاه منجیان سفید/نخبه، زنان غزه «قربانی» هستند و کسی باید جای آنها سخن بگوید. رقابت اکنون بر سر این است که چه کسی سخن بگوید. شاید زنان نخبه فکر می‌کنند با ابزارهای امپریالیستی می‌توانند بر پدرسالاری پیروز شوند. شاید فکر می‌کنند با گرفتن تریبون‌های بیشتر از طریق سازشکاری می‌توانند چرخ امپریالیسم را به نحوی دیگر بچرخانند. اما حقیقت این است که تنها راه مبارزه علیه پدرسالاری مبارزه توامان علیه امپریالیسم است و مبارزه ما در دل دیو بخشی از آگاهی مبارزاتی مردم تحت ستم در هر جای دیگر خواهد بود.

اما مقداری از گیجی ما و ناتوانی‌مان از پاسخ دادن به «سوال چه باید کرد» ناشی از پیشروی گسترده امپریالیسم و نفوذ آن در اذهان و فضاهای مبارزاتی ماست. فمینیست‌های سیاه در آمریکا در همان اوایل قرن بیستم توانسته بودند هم‌سرنوشتی خلق‌های تحت ستم در دل آن سرزمین و مبارزات خلق‌ها در سایر نقاط دنیا را نشان دهند. کلاودیا جونز نظریه‌پرداز و فعال انقلابی قرن بیستم و عضو حزب کمونیست آمریکا بر این باور بود که باید یک اتحاد وسیع ملی و بین‌المللی علیه جنگ‌های امپریالیستی ایجاد شود و این اتحاد جز با مبارزه توأمان علیه سرکوب ملی، نژادی و جنسیتی به دست نمی‌آید.

چند دهه بعد، در سال ۱۹۸۰ پت پارکر شاعر و فعال لزبین سیاه‌پوست از سیاست خارجی آمریکا در حمایت از شاه ایران و سازشکاری برخی گروه‌های فعال به سختی انتقاد کرد. او جنگ‌طلبی را بخش جدایی‌ناپذیر از سیاست امپریالیستی دانست و در مقابل بر این موضوع پافشاری کرد که مبارزه همه ملل تحت ستم باید بخش جدایی‌ناپذیر از مبارزه زنان شود. 

امروز به وجود آمدن چنین اتحادی دشوارتر است. به قول راکل گوتیرز، نظریه‌پرداز و از چهره‌های شاخص مبارزه ضداستعماری «نمودهای تکه‌پاره از واقعیت» موجب انفصال در دانش ما نسبت به گذشته و نسبت به یکدیگر شده است. گرچه نمودهای مبارزه در گفتار تکه‌پاره جلوه می‌کند، اما در جریان مبارزه لاجرم باید بر این انفصال‌ها فائق شد. گوتیرز می‌گوید این تصور غالب که سرمایه‌داری، استعمار و پدرسالاری موضوعاتی جدا از یکدیگرند در جنبش‌های فمینیستی سال‌های اخیر در آمریکای لاتین زیر سوال رفته است. این جنبش‌ها از طریق سازماندهی‌های خودآیین ضداستعماری و ضداستبدادی تا حدی موفق شده‌اند که مسئله فمینیسم را به قلب مبارزه علیه انواع ستم وارد کنند.

مبارزه با امپریالیسم فمینیستی و سیاست خارجه فمینیستی وظیفه‌ای فمینیستی است. وظیفه‌ای فمینیستی که به مرور زمان بر زنانی* که در ایران علیه ستم حکومت جمهوری اسلامی مبارزه می‌کنند آشکار می‌شود. این که چنین مبارزه‌ای چگونه در مبارزات مردم ایران ادغام می‌شود مسئله آن مردم در تعیین سرنوشت‌شان است. همزمان همه ما که در دل دیو نفس می‌کشیم اکنون بیش از هر زمان دیگر متوجه اهمیت مبارزه علیه استبداد کشورهای غربی و سیاست خارجه فمینیستی می‌شویم.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.