دبدگاه
خلاء قدرت ـ توهم و واقعیت
محمدرضا نیکفر ـ طرح مسئلهی خلاء قدرت با نظر به خلاء قدرتی که در سوریه پیش آمد و به یک گروه داعشی با پشتیبانی ترکیه امکان قدرتنمایی در ناحیهی حلب داد. آیا در ایران هم «خلاء قدرت» پیش خواهد آمد؟
آنچه اکنون در سوریه، مشخصاً در استانهای إدلِب و حلب، میگذرد، درسآموز است. خلاء قدرت ایجاد شد و اکنون میبینیم چگونه پر شد. البته داستان ادامه دارد؛ حلب دست به دست خواهد شد و زمانی که قدرت نهایی در آن مستقر شود، شهر تاریخی محتملاً یکسر خونین و ویران شده است.
بنابر گزارش خبرگزاریها جابهجایی نیروها (ارتش دولت دمشق، حزبالله لبنان و نظامیان ایران) براثر جنگ میان اسرائیل و حزبالله، و تمرکز روسیه بر جنگ اوکراین باعث بروز خلاء قدرت در منطقهی حلب شده و گروه داعشْتبارِ «تحریر الشام» از فرصت استفاده کرده و به یک یورش بزرگ رو آورده است، چیزی که انتظار آن نمیرفت.
«هیئت تحریر شام» از حمایت ترکیه برخوردار است. هدف ترکیه تقویت نفوذ خود در سوریه و کلاً در منطقه است تا بتواند خواست خود را در «نظم نوین» منطقه اِعمال کند. برای ترکیه مهمتر از هر چیز این است که قدرتی کُردی پا نگیرد، آنچنان قدرتی که برای کردهای درون ترکیه منبع الهام و پشتیبانی باشد. اقلیم کردستان عراق در شکل کنونی آن برای آنکارا قابل تحمل است، چون با آن رابطهی اقتصادی و امنیتی خوشایندی دارد.
قضیهی «خلاء قدرت»
در سرتاسر جهان، به ویژه در منطقهی موسوم به خاورمیانه، بروز خلاء قدرت و کشاکش برای پر کردن آن مدام پیش آمده است. برای ما شناختن منطق این پدیده مهم است، چون در برنامهای برای تحول در ایران بهعنوان یک حالت قابل بحث باید منظور شود. شگفتانگیز، نپرداختن به این مسئله است، بهویژه در واکنش به طرحهایی صریح یا مضمر دربارهی حالت آرزویی بروز خلاء قدرت و نقشه برای پر کردن آن.
۱۶ مهر ۱۴۰۳، در سالگرد حمله حماس به اسرائیل (در ۷ اکتبر ۲۰۲۳)، هنگامی که گمان میرفت اسرائیل دست به حملهای کوبنده به ایران بزند و به دنبال آن درگیری بالا گیرد، این توهم برای رضا پهلوی و اطرافیانش پیش آمد که هماکنون است که دَم و دستگاهِ خامنهای با حملهی خارجی سقوط کند، خلاء قدرت پیش آید، و از این رو بر نیروی سلطنت است که برای پر کردن آن اعلام آمادگی کند. رضا پهلوی پیامی دربارهی آمادگیاش برای پر کردن خلاء قدرت منتشر کرد. پیام را به زبانهای مختلف، از جمله عبری و عربی، ترجمه کردند و سخت در انتشار آن کوشیدند. با وجود این، پیام در هیچ رسانهی جدیای بازتاب نیافت.
هواداران پهلوی، پیام ۱۶ مهر را «تاریخی» خواندند. صفت «تاریخی» را اگر جدی بگیریم، معنای آن این میشود که با این پیام ما وارد یک دورهی تاریخی دیگر شدهایم که با دورهی پیش از خود تفاوتی کیفی دارد؛ دست کم این است که آرایش گفتمانهای سیاسی از این پس دگرگون میشود.
انتظار میرفت با پیام تاریخیای که مضمون آن بروز حالت خلاء قدرت و آمادگی برای پر کردن آن بود، بلافاصله رضا پهلوی را دم مرز سوار بر تانک پیشتاز ببینیم یا دست کم در اتاق فرماندهی جنگ. اما از فردای پیامِ آمادگی برای کسب قدرت، business as usual شد و شاهزاده به تعطیلات رفت. آب از آب تکان نخورد و کسی نپرسید: اعلیحضرت چه شد پس؟
صحنهی سیاست در ایران همواره تراژیک بوده است. اما هیچگاه آن را چون این دوره آمیخته با بلاهت و ابتذال ندیدهایم.
پیام شاهزاده بر این اوهام استوار است:
- با ضربهی سنگین خارجی رژیم فرو میریزد.
- نیروهای رژیم از گرد مرکز آن دور میشوند.
- خلاء قدرتی پیش میآید که با حمایت خارجی میشود آن را پر کرد. آمریکا، اسرائیل، ترکیه، عربستان و ... همه میگویند: حالا که شما هستید، بفرمایید خلاء را پر کنید.
بر این قرار طالبان سلطنت فکر میکنند فصل تازهای در تاریخ ایران، منطقه و جهان آغاز میشود. از این رو پیام شاهزاده در مورد «خلاء» را «تاریخی» میخوانند. در واقع اما اسرائیل وارث تاج کیان را در جنگ روانی آلت دست قرار داد و مضحکهاش کرد.
تصور از سرنگونی
کاریکاتوری که برنمایاندیمش، تنها در ذهن سلطنتی ترسیم نشده است. در ترسیم بخش اصلی آن همهی کسانی که سیر داستان ایران و رژیم حاکم بر آن را چنین میبینند، شریک هستند: بحرانی درمیگیرد (چگونه؟) که نهایی خواهد بود ـ خلاء قدرت ایجاد میشود ـ باید به پا خاست و در مرکز یا در ولایات آن خلاء را پر کرد.
نکتههای انتقادی اصلی در نگاه به این داستان اینهایند:
- بعید است فروپاشی به این شکل صورت گیرد.
- و گیریم که رژیم به شکلی دفعتی فروپاشد، در آن حال افراد برای کسب قدرت مؤدبانه صف نمیکشند و به هم تعارف نمیکنند.
- بلبشویی به پا میشود در آن تنها نیروهای داخلی درگیر نمیشوند. آمریکا، اسرائیل، عربستان، ترکیه، جمهوری آذربایجان، روسیه و پاکستان نقشی عمده خواهند داشت. هر طرف کوشش خواهد کرد خلاء قدرت را در مرکز یا در ولایات به گونهای پر کند که به نفعاش باشد.
- و نکتهای مهم که به آن توجه نمیشود: رژیم ولایی آن گونه فرو نمیریزد که رژیم شاهی فرو ریخت. اگر کانون قدرت با درگیریهای کودتاوار و دخالت خارجی متلاشی شود، ایران تا مدتها صحنهی کشاکش دستههای مسلح برآمده از رژیم خواهد بود. نمونههای افغانستان، عراق، لیبی، سودان و هچنین داعش پیش روی ما هستند. بعید نیست شکافهای موجود، انواع و اقسام دستههای مسلح که از درون نیروهای نظامی و هواداران رژیم بیرون خواهند آمد، و دخالتهای خارجی سرنوشت ایران را از این نمونهها تلختر کنند.
جریان چیره بر «اپوزیسیون» با آوازهگریاش در فضای رسانهای، رواجدهندهی این سادهنگری است که طرح درست و پذیرفتنی تحول در ایران آنی است که تصوری از جابجایی فوری و کمزحمت قدرت به دست دهد. گمان میبرند چون مطابق با آن تصور، جابجایی تحقق یافت، آنگاه همه چیز به فوریت عادی میشود، «دموکراسی» استقرار مییابد و دیگر فقط باید به فکر رشد اقتصادی بود. و فکر میکنند اگر طرح تحقق نیابد، تقصیر کسانی است که کارشکنی میکنند و تن به رهبری پیشبرندهی طرح نمیدهند.
با طرحی این گونه، دوگانهای ایجاد میشود به شکل براندازی ـ پشتیبانی از رژیم از جمله در قالب اصلاحطلبی. جالب توجه این است که از براندازی سخن میگویند نه از انقلاب، چون انقلاب یک تحول اساسی بر زمینهی درگیری گروهها و طبقات اجتماعی را به ذهن میآورد، اما براندازی ناظر به دگرگونی ناگهانی در کانون قدرت است.
در ایران براندازی به این صورتی که دربارهی آن رؤیاپردازی میکنند، رخ نخواهد داد. مسئله بر سر آرزو و درجهی بیزاری از حکومت نیست، بلکه بر سر واقعیت اجتماعی و سیاسی است. تقابل جامعه و دولت، نه به صورت جبههای، بلکه سنگر به سنگر است و تا کنون، حتا در زمانی که جنبشی فراگیر پا گرفته است، ما به هیچ نقطهای نرسیدهایم که به تصوری از فروپاشی نظام و پدید آمدن خلاء قدرت نزدیک باشد. آنچه جامعه را نیرومند کرده، نه تزلزل دولت، بلکه مقاومت بیوقفه و تکاملیابندهی خود آن است، و هر جایی که دولت متزلزل شده، پای خودویرانگری آن در میان بوده است و اعتراض و خیزش مردم برای عدالت و آزادی.
ایران همانا متحول خواهد شد، اما نه با ضربه از بیرون. حمله از بیرون نه به تحکیم قدرت راه میبرد، نه به ایجاد خلاء قدرت. ایران متحول خواهد شد، به این دلیل که اساس جامعه و فرهنگ در آن در حال تحول است. کانون قدرت سیاسی در آن دست به دست خواهد شد، و این امر گاهی به نسبت آرام و گاهی به نسبت تند خواهد بود، ممکن است گاهی با خشونت و خونریزی همراه شود و همچنین کشمکشهای فراگیر. اما شاید هیچگاه با پدیدهی مشخص خلاء قدرت مواجه نشویم. در هر حال، منطق تحول به صورت خراب کردن ـ ساختن نخواهد بود. اگر بر دوگانهی خراب کردن ـ ساختن اصرار داشته باشیم، میتوانیم بگوییم داستان به صورت ساختن ـ خراب کردن ـ ساختن پیش میرود، و این داستان وقتی بازدهی مطلوبی از نظر سیاست دموکراتیک، یعنی آزادیخواهی و برابریخواهی دارد که کار نخستین و اساسی ساختن در جامعهی مدنی پیش رود و چنان شود که جامعه خود بتواند در برابر خشونت و اقتدارگرایی و دخالتگری از خود دفاع کند.
نظرها
شهروند
برای رسیدن به ایرانی دموکراتیک وجود احزاب و رشد فرهنگ حزب گرائی به جای علم کردن یک فرد هم چون ناجی شرط لازم برای رسیدن دموکراسی است.متاسفانه با گذشت بیش از چهل سال هنوز فرهنگ حزب گرائی شکل نگرفته است و فرد گرائی جایگزین تشکل گرائی و حرکت جمعی شده است. ضرورت شکل گیری احزابی که پاسخ گوی شرایط امروز ایران باشند بیش از هر زمان دیگری است. من بر این باورم که آنچه که میتواند ما را متحد کند باور به حاکمیت مردم است. به همین دلیل حزبی که حکوت مردم برای مردم و به دست مردم را سر لوحه سیاست خود قرار دهد می تواند اکثریت مردم را متحد کند. در نبود چنین بدیلی همانگونه که نویسنده این مقاله بیان میکند کشور دست خوش هرج و مرج و خلاء قدرت خواهد شد که خون ریزی و در گیری شبه نظامیان مختلف ایران را ویران خواهد کرد.
رسا
این مقاله جامع را در ضرب المثل شیرین فارسی خلاصه میکنم" حسابی که کوره با خودش میکرد "رجوع به گوگل
نشاط
درود ،همانطور که اشاره کردید کمک مالی از داخل ایران مقدور نیست . اما ترویج محتوای مقاله های شما امکانپذیر است . پیش بسوی تشکیل جبهه ملی -دموکراتیک از تمام نیروهای تحول خواه و توسعه گرا