«چه کردهاند با این سرزمین»: طنین همسرایی مقتولین در «منظومه ایرانی» محمد مختاری
نسیم خاکسار در این مقاله با بررسی ارتباط شعر و واقعیت، مرگ شاعر و ادامه حیات شعر، تکرار تاریخ و چرخه خشونت، نمادها و مفاهیم در شعر مختاری، و همصدایی شاعران مقتول، به خواننده کمک میکند تا درک عمیقتری از شعر مختاری و وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران پیدا کند. این مقاله همچنین نشان میدهد که چگونه ادبیات میتواند به ابزاری قدرتمند برای مبارزه با ظلم و ستم تبدیل شود.
۲۶ سال از به قتل رسیدن محمد مختاری، شاعر و پژوهشگر، میگذرد. ۲۶ سال پیش در قتلهائی که قتلهای زنجیرهای نامیده شد، شاعری را از جلو خانهاش ربودند و بعد او را کشاندند به زیرزمینی حوالی شهر تهران و با طناب خفهاش کردند. اکنون من کتاب منظومه ایرانی او را دست گرفتهام که بخوانم. به یقین میتوان گفت من تنها خوانندهی کتاب او در این روزها نیستم. اگر قتل مختاری ۲۶ سال پیش یک اتقاق بود، به دست گرفتن کتاب او در اینروزها یک اتفاق دیگر است. ۲۶ سال پیش او را کشتند که او دیگر خوانده نشود. اما ما هنوز او را میخوانیم. و در هربار خواندن کتابهای او، محمد مختاری از نو زنده میشود تا با صدای خودش برای ما شعرهایش را بخواند.
نه برگهای خویش را
بجا میآورد درخت
نه جای پای خویش را درمییابد آب
و رود
میرود
که ریشههای رویا
بگسترد.
این صدای مختاری شاعر است. دارد برای ما شعرش را میخواند. اما او زنده نشده است که زندگی کند. زنده شده است تا باز مقتول شود. زیرا وقتی هنوز حکومتی که او را به قتل رسانده است دارد حکومت میکند و قاتلاناش هنوز به کیفر نرسیدهاند، در هر بار خواندن ما، او از نو زنده میشود که باز کشته شود. مختاری به محض آنکه از خانه بیرون بیاید باز ماشینی جلوش ترمز خواهد کرد و چند مامور اطلاعاتی او را کت بسته به زیر زمینی خواهند برد تا با طناب خفه کنند.
هر شاعری که به قتل میرسد و قاتلاناش هنوز کیفر ندیدهاند در هر بار خواندن ما زنده میشود تا در چهره شاعری دیگر، آزادهای دیگر، به قتل برسد.
در جمهوری اسلامی، ۱۸ سال پیش از مختاری، سعید سلطانپور تیرباران شده بود. و هفت سال بعد از آن در قتل عام سال ۶۷ زندانیان سیاسی، حسین اقدامی و شاعران و نویسندگانی دیگر. قاتلان آنها هنوز در قدرتاند. برای همین است که چند سال پس از مختاری، زهرا کاظمی، عکاس و خبرنگار، کشته میشود. و بعد از او زهراهائی دیگر.
محمد مختاری در «منظومه ایرانی» اش، در آمیزهای از خیال و واقعیت از سرزمینی سخن میگوید که هر تکه از وجودش را چون اجزای پراکنده یک تن واحد در اسطوره و تاریخ دیده است. او در اندیشهورزی بر واقعیات و اسطورههای ایرانی، از گذشته دور تا اکنون ِ سرزمینی که آن را «خانه عذاب» مینامد، همراه با رود اساطیری شعرش و در زلال و زمزمه جویبارهای آن از خاک و شنزارهای سرزمینمان میگذرد تا بتواند بازگو و بازتابانده دردها و امیدها و شکستهای مردم ما باشد.
چه کردهاند!
چه کردهاند با این سرزمین!
تاوان شادکامی کیست این غراب؟
کز بالهاش گسترده دود جا به جا میشود.
و مردمکهایش میگردد
میگردد
میگردد
در خانۀ عذاب.
جائی دیگر در این شعر، این سرزمین، «جنون رودابه» نامیده میشود:
نه چشم بیآرام اسفندیار تاب آورده است
و نه زمین به دستهای رستم خو کرده است
جنون رودابه است این سرزمین.
در این شعر بلند، مختاری از آب میآغازد. با گیسوی روشن ناهید همراه میشود. و با حسهای عاطفی رودابه، اما گام به گام که جلو میرود برابرش سنگلاخهایی تیز میبیند. شاعر از روی سنگلاخها میگذرد، پائین میافتد و ما در هر بند این شعر صدای زخمی او را میشنویم. چنین است که «منظومه ایرانی»، نه صدای روشن آب، که حکایت زخم میشود؛ حکایت تیرهائی که بر جان و تن ما در طی تاریخ فرو رفته. حکایت مکرر تیرباران شدن انسان در آن خانهی عذاب است.
۲۶ سال بعد از قتل رسیدن مختاری وقتی شعر او را میخوانیم، در گوش ما دیگر طنین یک صدا نیست که در شعر او شنیده میشود. طنین یک همسرائی است. طنین صداهائی است که از گلوگاه بسیاری از مردگان برخاسته. گویی همه مقتولین این جمهوری از خاک برخاستهاند تا صدا در صدا بر قتلشان گواهی دهند.
یکی میگوید:
جاری است رود
از شش هزار خاطره خونینم.
یکی دیگر میگوید:
و هر شب از درون خاکستر
آواز همسران جوانی را میشنوم
که گردههای تاریخ را میبویند.
و گیسوانشان را
از شانۀ ستاره میآویزند
و یکی دیگر:
و راه میافتند
در مارپیچ معبدها، بازارها
طلسمها، رویاها
سیلوها و تپههای اعدام
و باز صدائی دیگر
و نور تنها در سنگ تجزیه میشود
و خون تنها در سنگ تجزیه میشود
تا عشق نیز تنها با سنگ هماغوش گردد
۴۳ سال است که سعید سلطانپور با سنگ هماغوش شده است. ۳۶ سال است که حسین اقدامی شاعر در سنگ تجزیه میشود. و ۳۲ سال است که فریدون فرخزاد هرشب از درون خاکستر میخواند. و ۲۹ سال است که احمد میرعلائی، غفار حسینی و پوینده و مختاری با شش هزار خاطره خونین همراه شدهاند. و هنوز راههای سرزمین ما در کوچههای کردستان، خوزستان، شیراز، تهران، آذربایجان، در مارپیچ معبدها و بازارهایشان به تپههای اعدام میرسند. و هر روز و هر بار که ما کتاب این شاعران را میخوانیم، آنها برمیخیزند تا در چهره انسانی دیگر که به رود و آب و رودابه نگاه کرده است از نو به قتل برسند.
پانویس:
متنی که خواندید متن سخنرانی نسیم خاکسار در سالگرد قتل محمد مختاری و محمد جعفر پوینده در مراسمی بود که در دسامبر ۲۰۰۷/ آذر ۱۳۸۶ در خارج از کشور برگزار شد. شمارگان سالها و به یک معنا «تقویم کشتار» در این متن به روز شده است.
نظرها
نظری وجود ندارد.