دو شعر از حجت بداغی
حجت بداغی با استفاده از زبانی قوی و تصاویر ماندگار، خواننده را به تفکر و تأمل درباره مسائل عمیق انسانی و اجتماعی وامیدارد. شعر او احساسات پیچیدهای از غم، خشم، ناامیدی و امید را در خواننده برمیانگیزد و او را به دنیای درونی شاعر نزدیک میکند.
۱
دستانم سنگ بود
خودم را پرت میکردم
گاهی به چشم ماهی میخوردم در دریا
و گاهی در آسمان
به منقار پرنده
اما مانند یک کانی اصیل
دلم شیشه شکستن میخواست
دلم میخواست در سرسرای یک خانه بیفتم
با پیراهنی از نامه بر تنم
قلبی برم دارد
و قلبم را در زرورق ببیند
درست زمانی که خورشید
از فرق دودکش خون میچکید
اما به کلاهخود یک سرباز خوردن
زمانی که ماه دامنش را جمع میکند از هراس
و فرمانده پیراهنم را در میآورد با فریاد سنگ از سنگر دشمن
در سینهام گدازه میانباشت
و هیچ کوهی به شکل دهان در من نبود
دستانم سنگ بود
با سیل میفرسودم
و باد مانند یک نامادری مشت مشت میربودم
کنار هر قلب سوراخی که یک لحظه میآسودم
میدیدم تکامل قشنگ نیست مانند لقمه نانی در زرورق
تکامل فشنگ است
از چشم جالوت تا اندام تکیدهی زن لوط
از این سینه به آن سینه تپش نداشت
کشش داشت
مثل آخرین فشار دست در خاک
مثل آخرین استمنای نفس لای لبهای سفید
مثل آخرین گریهی ابر
که با اثبات آخرین نگاه
در دریدگی چشمها
پس از عربدههای رعد بارید
۱۴۰۲/۹/۲۰
۲
روز از پس روز از
پس
روز
حالا که دل را میشود کشت
با استخوان خاطره
با شمشیرهای حسرت یا
وقتی که ساعت نفس را گرفته در مشت
چه پشت درخت بایستی چه پشت درخت بایستد پشتت پشت در پشت
در جنگل کلاغ اتفاق میافتد در کوه کرکسی از اتفاق میافتد
در گوشت بیشناسنامهای که بر استخوان مرگ اتفاق افتاده است
حالا که میشود دل را کشت
چه خون نیل در دل جوب باشد چه قوچ ناجی بر پشت بام سینما
کوین اسپیسی پیامبر مجازاتگر
و گناهان کبیره بریزند از تک درخت آن خانه، جنب نانوایی تعطیل، همان کوچه، دقیقاً در انتها
حالا که میشود دل را
چه پوست پیاز انجیل را ورق زدن
چه با چشمان وق زده افتادن میان مژههای تنها عکس یادگاری از آن روزها
چه پا فرو برود در باتلاق بوق آن موتور که گذشت - و فحشی گذاشت بر جا - چه سینه دست و پا بزند در سیاهچالهی خیس همان چشمها
روز
از پس
روز
منهای شبها
مثل مغازهای پلمپ شده
در آن روز که قلب کشف حجاب کرد
مثل لقمه کبابی میان زبالهها
چه پشت درخت گربهای چه دستی از پشت پشت کسی برای بازیافت
در اکوسیستم آسفالت نفت نمیشود هیچ جنازهای
سخت میشود استخوان از سختی
سخت میشود زندگی را پرداخت
سخت میشود زندگی را نباخت
۱۴۰۲/۱۰/۳
نظرها
نظری وجود ندارد.