ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

گفت‌وگو

سوریه: بیم‌ها و امیدها

ژوزف ضاهر در این گفت‌وگو از ریشه‌ها و پیامدهای سقوط رژیم اسد، از آرایش و وضعیت کنونی نیروها در سطح داخلی و منطقه‌ای و از افق‌های متناقض و چالش‌های چندگانه‌ی پیشِ روی مردم سوریه می‌گوید.

آیا می‌توانید در مورد هویت، ژن ایدئولوژیک، منشأ و تحول هیئت تحریر الشام که نقش اصلی را در سرنگونی اسد در طی چند روز داشت توضیح دهید؟ آیا تصرف قدرت می‌تواند این گروه را به یک بازیگر دولتی تمام‌عیار، مشابه طالبان، تبدیل کند؟

ژوزف ضاهر: بخش مسلط گروه هیئت تحریر الشام ریشه در گروه سلفی جهادی جبهه النصره لأهل الشام من مجاهدی الشام فی ساحات الجهاد (جبهه حمایت از مردم شام توسط مجاهدین شام در میدان‌های جهاد) دارد که به‌طور رسمی در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۲ تشکیل شد، هرچند که از چند هفته قبل از آن نیز عمدتاً با انجام حملات گسترده علیه نهادهای نظامی رژیم سوریه فعال بود.

ژوزف ضاهر استاد علوم اجتماعی و سیاسیِ دانشگاه لوزان سوئیس و فعال سیاسی چپگرای سوری است.

بدون ورود به جزئیات تبارشناسانه و تاریخ این سازمان سلفی-جهادی از سال ۲۰۱۱، نقش تعیین‌کننده هیئت تحریر الشام در تهاجم نظامی که از ۲۷ نوامبر آغاز شد و منجر به سقوط خاندان اسد در قدرت شد، در بسیاری از جنبه‌ها نشان‌دهنده تحول آن در سال‌های اخیر به یک سازمان منضبط و ساختاریافته‌تر هم به لحاظ سیاسی و هم نظامی است. همان‌طور که رویدادهای اخیر بازتاب یافته، این سازمان همچنین توانایی چشمگیری در عمل‌گرایی و انطباق با شرایط موجود برای حفظ و گسترش قدرت خود دارد.

به‌ویژه قابلیت‌های نظامی این گروه به شکل قابل‌توجهی توسعه یافته است، و حالا می‌تواند پهپاد تولید کند و یک آکادمی نظامی نیز دارد. هیئت تحریر الشام توانسته است طی سال‌های اخیر با سرکوب و یا ادغام گروه‌های نظامی دیگر، هژمونی خود را بر آن‌ها تحمیل کند و بر این اساس، به عنوان بازیگر اصلی در حمله ۲۷ نوامبر ۲۰۲۴ ظاهر شد.

هیئت تحریر الشام همچنین در مناطقی که تحت کنترل دارد به یک بازیگر شبه‌دولتی تبدیل شده است. این گروه «دولت نجات سوریه» را تأسیس کرده که به عنوان نهاد اداری غیرنظامی هیئت تحریر الشام عمل می‌کند و دارای وزارتخانه‌ها و دیگر مؤسسات خدماتی به مردم محلی است. در سال‌های اخیر، هیئت تحریر الشام و دولت نجات سوریه برای عادی‌سازی سلطه خود به‌وضوح تلاش کرده‌اند که چهره‌ای منطقی از خویش به قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی ارائه‌ کنند و نمایش دهند. این موضوع باعث شده تا برخی سازمان‌های غیردولتی و ان.جی.‌او ها در بخش‌های کلیدی مانند آموزش و بهداشت که دولت نجات سوریه فاقد منابع مالی و تخصص لازم برای آن‌هاست، برای آن کار و فعالیت کنند. این به معنای فقدان فساد در مناطق تحت کنترل هیئت تحریر الشام نیست. هیئت تحریر الشام با اقدامات سرکوبگرانه و اقتدارگرایانه قدرت خود را اعمال کرده و فعالیت‌هایی که با ایدئولوژی آن در تضاد بوده را سرکوب یا محدود کرده است. برای مثال، هیئت تحریر الشام برخی پروژه‌های حمایتی از زنان، به‌ویژه ساکنان اردوگاه‌ها را به بهانه ترویج ایده‌های برابری جنسیتی مخالف با رژیم خود متوقف کرده است. این گروه همچنین مخالفان سیاسی، روزنامه‌نگاران، فعالان و افرادی را که منتقد یا معارض می‌پندارد، هدف قرار داده و بازداشت کرده است.

هیئت تحریر الشام  که همچنان توسط بسیاری از قدرت‌ها از جمله ایالات متحده به عنوان سازمان تروریستی طبقه‌بندی می‌شود، در تلاش برای ارائه تصویری میانه‌روتر از خود بوده و سعی کرده به عنوان بازیگری منطقی و مسئول به رسمیت شناخته شود. این تحول به قطع روابط با القاعده در سال ۲۰۱۶ و بازتعریف اهداف سیاسی خود در چارچوب ملی سوریه برمی‌گردد. هیئت تحریر الشام همچنین علیه افراد و گروه‌های مرتبط با القاعده و داعش اقداماتی انجام داده است.

در فوریه ۲۰۲۱، رهبر هیئت تحریر الشام، ابومحمد الجولانی یا احمد الشرع (نام واقعی او) در اولین مصاحبه خود با یک روزنامه‌نگار آمریکایی اعلام کرد که منطقه تحت کنترل آن‌ها «تهدیدی برای امنیت اروپا و آمریکا نیست» و اطمینان داد که این مناطق به پایگاه عملیاتی خارج از کشور تبدیل نخواهند شد.

هیئت تحریر الشام در این تلاش برای تعریف خود به‌عنوان یک بازیگر مشروع در صحنه بین‌المللی، بر نقش خود در مبارزه با تروریسم تأکید کرده است. در این مسیر، بازگشت مسیحیان و دروزی‌ها به برخی مناطق را تسهیل کرده و با چهره‌ها و شخصیت‌های برجسته این جوامع ارتباط برقرار کرده است.

پس از تصرف حلب در ۲۹ نوامبر ۲۰۲۴، هیئت تحریر الشام همچنان به ارائه چهره‌ای مسئولیت‌پذیر از خویش ادامه داد. برای مثال، مبارزان این گروه بلافاصله ویدئوهایی در مقابل بانک‌ها منتشر کردند و اطمینان دادند که آن‌ها مایل به حفاظت از دارایی‌های خصوصی هستند. آن‌ها همچنین وعده حفاظت از غیرنظامیان و اقلیت‌های مذهبی ا زجمله مسیحیان را دادند‌؛ آنها می دانند که سرنوشت مسیحیان در خارج از کشور به دقت زیر ذره‌بین است.

به همین ترتیب، هیئت تحریر الشام بیانیه‌های متعددی صادر کرده است که در آن‌ها وعده‌های مشابهی در خصوص محافظت از کردها و اقلیت‌های اسلامی مانند اسماعیلیان و دروزی‌ها داده است. این گروه همچنین بیانیه‌ای در مورد علویان منتشر کرده و از آن‌ها خواسته است که از رژیم اسد جدا شوند، بدون اینکه اشاره‌ای به حفاظت از آن‌ها کند یا چیزی روشن درباره آینده‌شان بگوید. در این بیانیه، هیئت تحریر الشام جامعه علوی را به‌عنوان ابزاری در دست رژیم علیه مردم سوریه توصیف کرده است. در نهایت، رهبر هیئت تحریر الشام، ابومحمد الجولانی، اعلام کرد که شهر حلب به‌دست یک مرجع محلی اداره خواهد شد و تمام نیروهای نظامی، از جمله نیروهای هیئت تحریر الشام، در هفته‌های آینده به‌طور کامل از شهر خارج خواهند شد.

بااین‌حال، این سوال همچنان وجود دارد که آیا هیئت تحریر الشام به این وعده‌ها عمل خواهد کرد یا خیر. این سازمان هنوز ایدئولوژی اسلامی بنیادگرایانه و رویکردی اقتدارگرایانه دارد و همچنان جنگجویان خارجی را در صفوف خود جای داده است. در سال‌های اخیر، اعتراضات مردمی متعددی در ادلب برای محکوم کردن نقض آزادی‌های سیاسی و حقوق بشر توسط این گروه، از جمله در واکنش به ترور و شکنجه مخالفان، برگزار شده است.

برخی نشانه‌های اولیه نگران‌کننده هستند: انتصاب یک نخست‌وزیر از سوی دولت نجات سوریه و یک دولت با گرایش اسلامی محافظه‌کار که تنها از مردان تشکیل شده است؛ در اولین نشست دولت انتقالی جدید در دمشق، به ریاست نخست‌وزیری که توسط هیئت تحریر الشام منصوب شده بود، یک پرچم سفید با شهادتین به رنگ سیاه که معمولاً نماد گروه‌های مسلح اسلامی است، در کنار پرچم انقلاب سوریه دیده شد؛ باید به پخش سرودها/نواهای اسلامی از تلویزیون دولتی هم اشاره کرد. در خصوص دو مورد اخیر، پس از انتقادهای مردمی در شبکه‌های اجتماعی، پرچم سفید دیگر در حضور تلویزیونی نخست‌وزیر جدید دیده نشد و پخش نواهای اسلامی نیز در تلویزیون دولتی متوقف شد.

تحمل اقلیت‌های مذهبی یا قومی و اجازه دادن به آن‌ها برای عبادت کافی نیست. نکته کلیدی این است که حقوق آن‌ها به‌عنوان شهروندانی برابر که در تصمیم‌گیری درباره آینده کشور مشارکت دارند، به رسمیت شناخته شود. به‌طور کلی، اظهارات رهبر هیئت تحریر الشام، الجولانی، مانند این جمله که «افرادی که از حکومت اسلامی هراس دارند، یا نمونه‌های نادرستی از آن را دیده‌اند یا آن را به درستی درک نکرده‌اند»، به هیچ وجه اطمینان‌بخش نیست، بلکه کاملاً برعکس است.

پس از سقوط رژیم، الجولانی در ابتدا با نخست‌وزیر سابق، محمد الجلالی، برای هماهنگی انتقال قدرت گفت‌وگو کرد و سپس محمد البشیر را به‌عنوان رئیس دولت انتقالی که مسئول رسیدگی به امور جاری است، منصوب کرد. البشیر پیش از این ریاست دولت نجات سوریه را بر عهده داشت. او در هر صورت تا یکم مارس ۲۰۲۵ و تا زمان آغاز روند قانون اساسی، این وظیفه را بر عهده خواهد داشت

این امر به‌وضوح نشان می‌دهد که هیئت تحریر الشام می‌خواهد روند انتقال قدرت کاملاً کنترل‌شده باشد، و ترجیحاً همراه با تحکیم قدرت آن در مناطق وسیعی از قلمرو سوریه، تا ترس‌های خارجی را کاهش دهد، و با برقراری ارتباط با قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، به‌عنوان نیرویی مشروع که امکان مذاکره با آن وجود دارد، به رسمیت شناخته شود. یک مانع برای چنین عادی‌سازی، این است که هیئت تحریر الشام همچنان از سوی ایالات متحده آمریکا، ترکیه و سازمان ملل متحد به‌عنوان یک سازمان تروریستی شناخته می‌شود، در حالی که سوریه همچنان تحت تحریم‌ قرار دارد.

بااین‌حال، نشانه‌هایی مبنی بر تغییر رویکرد برخی از کشور‌های منطقه‌ای و بین‌المللی نسبت به هیئت تحریر الشام مشاهده می‌شود. بنا به برخی گزارش‌ها، دفتر امور سیاسی هیئت تحریر الشام تاکنون با سفیران مصر، امارات متحده عربی، اردن و عربستان سعودی دیدار کرده است. از سوی دیگر، قطر که به‌عنوان میانجی بین ایالات متحده و طالبان در افغانستان و همچنین بین ایالات متحده و حماس در غزه نقش ایفا کرده است، اعلام کرده که سفارت خود را در دمشق بازگشایی خواهد کرد. برخی سفارت‌خانه‌های کشورهای منطقه‌ای و اروپایی نیز از این روند پیروی کردند.

علاوه بر همه اینها، مسائل اقتصادی ساختاری و سیاست‌های اقتصادی هیئت تحریر الشام موجب نگرانی‌ است. در واقع، این گروه جایگزینی برای نظام اقتصادی نئولیبرال سوریه ندارد و به نظر می‌رسد که با شبکه‌های تجاری متشکل از شخصیت‌های اقتصادی جدید و قدیم که با رهبران جدید در ارتباط هستند، کار می‌کند؛ شبکه‌هایی که مشابه پویایی‌ها و شکل‌های سرمایه‌داری رفاقتی در رژیم قبلی هستند. باسل حموی، رئیس فدراسیون اتاق‌های بازرگانی سوریه که در نوامبر ۲۰۲۴، چند هفته پیش از سقوط خاندان اسد، به ریاست اتاق بازرگانی دمشق انتخاب شد، به مدیران شرکت‌ها اعلام کرد که از مدل بازار آزاد پیروی کرده و کشور را در اقتصاد جهانی ادغام خواهد کرد. نمایندگان اصلی اتاق‌های اقتصادی رژیم پیشین همچنان در سمت‌های مهم حضور دارند. این نظام اقتصادی نئولیبرال همراه با اقتدارگرایی، باعث تشدید نابرابری‌های اجتماعی-اقتصادی و ادامه فقر در میان مردم سوریه خواهد شد؛ مسائلی که از دلایل اصلی قیام مردمی اولیه بودند.

تا چه اندازه هیئت تحریر الشام تحت تأثیر اردوغان است و تا چه حد باید آن را به عنوان یک نیروی مستقل سوری به رسمیت شناخت؟ به‌طور کلی، ترکیه در حمایت از شورشیان در سوریه به دنبال چه چیزی است؟ می‌دانیم ترکیه نگران منطقه خودمختار کردها در سوریه در امتداد مرزهای خود است. آیا ممکن است «نیروهای دموکراتیک سوریه»، که تحت رهبری کردها هستند، با هیئت تحریر الشام وارد درگیری شوند؟

در سال‌های اخیر، آنکارا رویکردی دوگانه نسبت به هیئت تحریر الشام اتخاذ کرده است: از یک سو با این سازمان روابطی را حفظ کرده و از سوی دیگر آن را به‌عنوان یک نهاد تروریستی معرفی کرده است. از طرف دیگر، هیئت تحریر الشام نیز با مقامات و سرویس‌های اطلاعاتی ترکیه به شکلی عمل‌گرایانه رفتار کرده است.

با این حال، هیئت تحریر الشام از استقلال نسبی در برابر ترکیه برخوردار است، بر خلاف «ارتش ملی سوریه» که تحت کنترل آنکارا بوده و در خدمت منافع این کشور عمل می‌کند. ارتش ملی سوریه ائتلافی از گروه‌های مسلح مخالف است که عمدتاً متشکل از گروه‌های سابق «ارتش آزاد سوریه» و دیگر گروه‌های متمایل به اسلام‌گرایی محافظه‌کار می‌باشد. این ائتلاف شهرت بسیار بدی دارد و مرتکب نقض‌های متعدد حقوق بشر، به‌ویژه علیه جمعیت کُرد در مناطق تحت کنترل خود شده است.

«ارتش ملی سوریه» در چندین کارزار نظامی که توسط ارتش ترکیه انجام شد، از جمله حمله و اشغال منطقه عفرین در شمال غرب سوریه در سال ۲۰۱۸ مشارکت داشت. این عملیات منجر به آوارگی اجباری حدود ۱۵۰ هزار غیرنظامی شد که اکثریت بزرگی از آن‌ها را کردها تشکیل می‌دادند.

در کارزار نظامی کنونی، «ارتش ملی سوریه» بار دیگر عمدتاً اهداف ترکیه را دنبال می‌کند و مناطقی را هدف قرار می‌دهد که تحت کنترل نیروهای دموکراتیک سوریه به رهبری کُردها قرار دارند و جمعیت قابل توجهی از کُردها در آنجا زندگی می‌کنند. برای مثال، «ارتش ملی سوریه» شهر تل رفعت و منطقه شهبا در شمال حلب را که پیش‌تر تحت حاکمیت  «نیروهای دموکراتیک سوریه» بود، تصرف کرد. این اقدام منجر به آوارگی اجباری بیش از ۱۵۰ هزار غیرنظامی و نقض‌های متعدد حقوق بشر، از جمله قتل‌ و آدم‌ربایی‌، علیه کُردها شد.

پس از آن، «ارتش ملی سوریه» با حمایت ارتش ترکیه، کنترل شهر منبج که تحت کنترل «نیروهای دموکراتیک سوریه» بود را به دست گرفت. سپس یک آتش‌بس (موقت) برای شهر منبج میان «ارتش ملی سوریه» و «نیروهای دموکراتیک سوریه» با میانجی‌گری ایالات متحده منعقد شد. با این حال، تهدیدهای ترکیه و «ارتش ملی سوریه» علیه این مناطق همچنان ادامه دارد. به عنوان نمونه، حملات پهپادی توسط ارتش ترکیه در مناطقی مانند رقه و کوبانی انجام شده است.

همزمان، اما در روندی جداگانه، اداره عملیات نظامی هیئت تحریر الشام کنترل شهر دیرالزور در شمال شرق کشور را به دست گرفت. این اتفاق پس از جدا شدن رهبران شورای نظامی دیرالزور که وابسته به «نیروهای دموکراتیک سوریه» بودند رخ داد. این شهر پس از سقوط رژیم اسد، به طور کامل تحت کنترل «نیروهای دموکراتیک سوریه» قرار گرفته بود.

بنابراین، هیئت تحریر الشام و «ارتش ملی سوریه» از هم متفاوت هستند، و اهداف متمایزی را دنبال می‌کنند و بین آن‌ها تعارضاتی وجود دارد، هرچند این درگیری‌ها تاکنون تا حد زیادی کنترل شده بودند. برای مثال، «ارتش ملی سوریه» پس از تصرف شهر حلب بیانیه‌ای منتشر کرد و در آن، هیئت تحریر الشام را به دلیل «رفتار تهاجمی» نسبت به اعضایش مورد انتقاد قرار داد. در مقابل، هیئت تحریر الشام نیروهای «ارتش ملی سوریه» را به غارت متهم کرد.

در حال حاضر هیچ‌گونه تضاد مستقیمی بین هیئت تحریر الشام و «نیروهای دموکراتیک سوریه» در کار نیست. هیئت تحریر الشام در حملات نظامی که توسط «ارتش ملی سوریه» تحت حمایت ترکیه در شمال حلب در تل رفعت و منطقه شهبا و همچنین حملاتی که به شهر منبج صورت گرفت، مشارکت نکرده است. در واقع، تماس‌هایی بین این دو بازیگر سیاسی برقرار شده است، اما این تماس‌ها تا به حال محدود بوده‌اند. برای یادآوری، پیش‌تر هیئت تحریر الشام چندین بار از حملات ترکیه علیه «نیروهای دموکراتیک سوریه» حمایت کرده است. در ژانویه ۲۰۱۹، الجولانی به عنوان مثال اعلام کرد که از هدف ترکیه برای کنترل شرق فرات که تحت سیطره «حزب اتحاد دموکراتیک» قرار دارد، که به عنوان دشمن انقلاب از سوی سازمان سلفی جهادی محسوب می‌شود، حمایت می‌کند. 

ترکیه بزرگترین مانع بهبود روابط بین «نیروهای دموکراتیک سوریه» و هیئت تحریر الشام  خواهد بود. آنکارا ابزارهای مختلفی برای فشار به منظور جلوگیری از هرگونه نزدیکی بین این دو گروه دارد. با این حال، فراتر از مانع‌تراشی ترکیه، به نظر می‌رسد که هیئت تحریر الشام از جهت‌گیری‌ها و خواست‌های سیاسی «نیروهای دموکراتیک سوریه»، از جمله حقوق ملی کردها، و از اداره خودمختار شمال و شرق سوریه حمایت نخواهد کرد. به نظر نمی‌رسد که هیئت تحریر الشام بخواهد خودش و مسیرش را از مخالفان سوریه در تبعید که عمدتاً توسط بازیگران عربی ضد حقوق ملی کردها رهبری می‌شود، جدا کند. این مخالفان بدواً توسط شورای ملی سوریه و سپس توسط ائتلاف ملی نیروهای انقلابی مخالف نمایندگی می‌شدند.

در مورد اهداف ترکیه، باید ابتدا یادآور شد که اردوغان از چند سال پیش فرآیند عادی‌سازی روابط با رژیم سوریه را آغاز کرده بود. با این حال، آنکارا به طور فزاینده‌ای از دمشق و ناتوانی یا امتناع آن برای همکاری در راستای تأمین منافع سیاسی و امنیتی خود، ناامید شد. بنابراین، به احتمال زیاد دولت ترکیه حمله نظامی هیئت تحریر الشام و «ارتش ملی سوریه» را تحریک و تشویق کرده یا حداقل به آن چراغ سبز نشان داده است. هدف اولیه آنکارا بهبود موضع خود در مذاکرات آینده با رژیم سوریه، و همچنین با ایران و روسیه بود.

اکنون، با سقوط رژیم، نفوذ ترکیه در سوریه بیشتر شده و عملاً این کشور را به بازیگر کلیدی منطقه در سوریه تبدیل کرده است. علاوه بر این، آنکارا تلاش می‌کند از «ارتش ملی سوریه» برای تضعیف «نیروهای دموکراتیک سوریه» استفاده کند، نیروهایی که تحت هدایت شاخه نظامی حزب کردی «اتحاد دموکراتیک» هستند؛ «حزب اتحاد دموکراتیک» در سوریه سازمان خواهر حزب کردی ترکیه، یعنی «حزب کارگران کردستان» (پ‌ک‌ک) محسوب می‌شود که آنکارا، ایالات متحده و اتحادیه اروپا آن را گروهی تروریستی می‌شناسند.

ترکیه همچنین دو هدف اصلی دیگر دارد: نخست، بازگرداندن اجباری پناهجویان سوری به سوریه؛ دوم، انکار مطالبات کردها برای خودمختاری و به طور خاص، تضعیف اداره خودگردان شمال و شرق سوریه که توسط کردها اداره می‌شود.  اداره خودگردان شمال و شرق سوریه می‌تواند سابقه‌ و مبنایی برای خودمختاری کردها در ترکیه ایجاد کند که آنکارا قصد جلوگیری از آن را دارد.

پیشروی سریع شورشیان و فروپاشی ارتش اسد اغلب با تحولات ژئوپلیتیکی گسترده‌تر توضیح داده می‌شود، از جمله نظر به این واقعیت که روسیه، برخلاف دوره ۲۰۱۶-۲۰۱۴، در اوکراین گرفتار شده و قادر به ارائه حمایت نظامی قابل‌توجه به سوریه نبود. با توجه به اهمیت استراتژیک لاذقیه و طرطوس برای مسکو و همچنین هزینه‌های دخالت طولانی‌مدت روسیه در سوریه، چه می‌توان گفت؟ رها کردن رژیم اسد به حال خود از جانب روسیه  تحلیل درست و به‌جایی است؟

روسیه که به اسد و خانواده‌اش پس از سقوط پناه داد، به‌ویژه به دلیل تمرکز عمده نیروها و منابع خود بر جنگ علیه اوکراین، نه توانایی و نه اراده لازم برای مقابله با فروپاشی سریع و چشمگیر رژیم سوریه را داشت؛‌ امری که ناشی از ضعف ساختاری شدید آن بود. نیروهای نظامی روسیه از سال ۲۰۲۲ بر جنگ در اوکراین متمرکز بوده‌اند.

پایگاه هوایی حمیمیم در استان لاذقیه سوریه و پایگاه دریایی طرطوس در سواحل این کشور، برای روسیه مکان‌هایی مهم به‌شمار می‌روند که از طریق آن‌ها نفوذ ژئوپلیتیکی خود را در خاورمیانه، مدیترانه و آفریقا تثبیت کرده است. از دست دادن این پایگاه‌ها به اعتبار و موقعیت روسیه آسیب خواهد زد، زیرا مداخله‌ روسیه در سوریه به‌عنوان نمونه‌ای از توانایی‌ این کشور در استفاده از نیروی نظامی برای تأثیرگذاری بر رویدادهای فراتر از مرزهای خود و رقابت با کشورهای غربی به نمایش گذاشته و تبلیغ شده بود.

باید دید چه اتفاقی بین نیروهای جدید حاکم بر سوریه و روسیه خواهد افتاد. فعلاً، طبق گزارش خبرگزاری‌های روسی تاس و ریانووستی، به نقل از منابع مطلع در کرملین، گروه‌های جدید حاکم در سوریه امنیت پایگاه‌های نظامی و نهادهای دیپلماتیک روسیه در خاک این کشور را تضمین کرده‌اند.

 برخی تحلیلگران سقوط اسد را عطف به تحولات به‌اصطلاح «محور مقاومت» پس از ۷ اکتبر تفسیر می‌کنند. برخی بر این باورند که تصرف دمشق توسط شورشیان ناشی از ضعف ایران و حزب‌الله در پی جنگ با اسرائیل است یا به تغییر استراتژی ایران مربوط می‌شود که ظاهراً با نزدیک شدن به بازگشت ترامپ به قدرت، تصمیم گرفته نقش منطقه‌ای خود را کاهش دهد. گروهی دیگر نیز عدم واکنش ایران در سوریه را پاسخی به فاصله‌گیری تدریجی اسد از «محور مقاومت» می‌دانند، به‌ویژه در سال‌های اخیر که شاهد گردش او به سمت کشورهای خلیج فارسی بود‌ه‌ایم. نظر شما چیست؟

برای ایران، سوریه نقش حیاتی در انتقال تسلیحات و هماهنگی‌های لجستیکی با حزب‌الله داشت. شایعاتی پیش از سقوط رژیم منتشر شده بود که حزب لبنانی تعداد کمی از «نیروهای نظارتی» را به حمص اعزام کرده تا به نیروهای نظامی رژیم کمک کنند و همچنین ۲۰۰۰ سرباز را به شهر قصیر، یکی از پایگاه‌های اصلی خود در سوریه نزدیک مرز لبنان، برای دفاع در صورت حمله شورشیان فرستاده بود. با سقوط رژیم، حزب‌الله نیروهای خود را از آنجا خارج کرده است.

ایران و به‌ویژه حزب‌الله به دنبال جنگ اسرائیل علیه نوار غزه و همچنین حملات اخیر به لبنان، به‌شدت تضعیف شده بودند. تل‌آویو همچنین در ماه‌های اخیر کارزار بمباران مواضع ایران و حزب‌الله در سوریه را شدت بخشیده بود. حزب‌الله بدون شک با بزرگ‌ترین چالش خود از زمان تأسیس‌اش روبه‌روست، به‌ویژه با ترور رهبران نظامی و سیاسی کلیدی‌اش، از جمله حسن نصرالله.

البته، اسد سال‌ها به دنبال شکستن انزوای سیاسی خود از طریق فرآیندهای عادی‌سازی روابط، به‌ویژه با کشورهای عربی بود. اما این فرآیندها عمدتاً محدود به سطح دیپلماتیک باقی ماندند و در زمینه‌های سیاسی و اقتصادی موفقیت چندانی نداشتند. چالش‌های بسیاری پیش‌روی پیشبرد بیشتر این عادی‌سازی روابط بین دمشق و پایتخت‌های عربی، به‌ویژه با پادشاهی‌های خلیج فارس وجود داشت. موانع پیشرفت در عادی‌سازی روابط و موفقیت‌های اقتصادی، از جمله میان ریاض و دمشق، ناشی از مشکلات متعددی بودند، همچون عدم تمایل رژیم سوریه برای حل مسائل امنیتی مرتبط با قاچاق کاپتاگون، تداوم تحریم‌ها، بحران اقتصادی سوریه، و پویایی‌های منطقه‌ای، به‌ویژه در رابطه با روابط ایران و عربستان سعودی.

در مورد عدم واکنش و انفعال دمشق پس از ۷ اکتبر، نخست باید گفت که، با وجود این‌که خود سوریه حتی پیش از ۷ اکتبر به طور مداوم هدف حملات اسرائیل قرار گرفته بود، رژیم سوریه نه تمایل و نه توانایی شرکت مستقیم در پاسخ به جنگ اسرائیل را داشت که  واجد ماهیت نسل‌کشی علیه نوار غزه بود این موضوع با سیاست رژیم سوریه از سال ۱۹۷۴ سازگار است که تلاش کرده از هرگونه مواجهه معنادار و مستقیم با اسرائیل اجتناب کند. با وجود این، ایران و حزب‌الله از این بابت که می‌توانستند از خاک سوریه برای ایجاد پایگاه‌های نظامی خود و استفاده از آن به‌عنوان نقطه‌ای برای پشتیبانی و انتقال تسلیحات به لبنان بهره ببرند، رضایت داشتند.

نباید فراموش کرد که حزب‌الله از زمان مداخله نظامی خود در سوریه از اواخر سال ۲۰۱۱ و اوایل ۲۰۱۲ برای کمک به سرکوب جنبش اعتراضی مردمی علیه رژیم سوریه، منابع درآمدی جدید و قابل‌توجهی ایجاد کرده بود که به فعالیت‌های قاچاق و مشارکت در تولید و تجارت کاپتاگون، مرتبط بودند.

سقوط رژیم سوریه بدون شک ضربه‌ای قابل توجه برای تهران محسوب می‌شود، هم در سطح داخلی و هم، به‌ویژه، در سطح نفوذ سیاسی منطقه‌ای آن. تضعیف حزب‌الله در لبنان و از دست دادن سوریه، موقعیت ایران را در مذاکرات آینده با ایالات متحده در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ تضعیف می‌کند.

فارغ از پویایی ژئوپلتیک بزرگتر، از جنبش‌های انقلابی اجتماعی که در سال ۲۰۱۱ بهار عربی را در سوریه به راه انداختند، چه باقی مانده است؟ آیا می‌توان هیئت تحریر الشام همچون ادامه‌ انقلاب ناکام سوریه با ابزارهای دیگر، در نظر گرفت؟ آیا جنبش‌های اجتماعی سوریه قادر خواهند بود از این فرصت استفاده کرده و نیروهای مقاومت سرکوب‌شده توسط رژیم اسد را دوباره احیا کنند؟

اکثر قریب به اتفاق سازمان‌ها و نیروهای اجتماعی دموکراتیکی که در مارس ۲۰۱۱ آغازگر قیام مردمی سوریه بودند، به‌طرز خونینی سرکوب شدند. این سرکوب ابتدا و در درجه اول توسط رژیم سوریه انجام شد، اما همچنین توسط گروه‌های مسلح اسلام‌گرای افراطی. همین وضعیت برای نهادها یا ساختارهای سیاسی آلترناتیو محلی که توسط معترضان ایجاد شده بودند، مانند کمیته‌های هماهنگی و شوراهای محلی که خدماتی به مردم ارائه می‌دادند، رخ داد.

با این حال، هنوز برخی گروه‌ها و شبکه‌های مدنی، عمدتاً در قالب سازمان‌های غیردولتی، در سراسر خاک سوریه و به‌ویژه در شمال غربی این کشور وجود دارند، اما پویایی‌های آن‌ها متفاوت از دوران آغازین قیام است.

همزمان، دیگر اشکال مبارزه، اگرچه با شدت کمتری، شکل گرفته و بسط یافته‌اند. به‌عنوان مثال، از اواسط اوت ۲۰۲۳، اعتراضات مردمی و اعتصابات مداومی در استان سویدا که عمدتاً محل سکونت اقلیت دروزی‌ است، رخ داده است. این جنبش اعتراضی به‌طور مداوم بر اهمیت وحدت سوریه، آزادی زندانیان سیاسی، و عدالت اجتماعی تأکید کرده و خواستار اجرای قطعنامه ۲۲۵۴ سازمان ملل است که مبتنی بر گذر سیاسی در سوری است.

وجه مشخصه اعتراضات آنها، انرژی فوق‌العاده، حضور چشمگیر زنان، و ماهیت فراگیر آنها بوده که شامل نمایندگان برخی از قبایل صحرانشین جنوب سوریه و مسیحیان هم می‌شود. سایر شهرها و مناطق تحت کنترل رژیم سوریه، به‌ویژه استان درعا و تا حد کمتری حومه دمشق، نیز گاه‌به‌گاه محل اعتراضاتی بوده‌اند، هرچند در مقیاسی بسیار محدودتر. این اشکال نارضایتی و اعتراض تا حدی پایه‌گذار قیام‌هایی بودند که در روزهای پیش از سقوط خاندان اسد شکل گرفتند.

به‌طور کلی، تجربه‌های انباشته‌شده در سال‌های نخست آغاز قیام مردمی، که از نظر مقاومت مدنی مردمی معرف پویاترین دوران اعتراض بود، از طریق انتقال تجربیات فعالانی که این رویدادها را از سر گذراندند و همچنین از طریق مستندسازی بی‌سابقه قیام حفظ شده است. این مستندسازی شامل نوشته‌ها، ویدئوها، شهادت‌ها و سایر شواهد است. این آرشیوهای گسترده از جنبش مقاومت مدنی می‌توانند به حافظه جمعی منتقل شوند و به‌عنوان منبعی حیاتی برای کسانی که در آینده مقاومت خواهند کرد، عمل کنند.

از این رو، هیئت تحریر الشام را باید بیشتر نتیجه ضدانقلابی دانست که توسط رژیم سوریه رهبری شد؛ رژیمی که قیام مردمی و سازمان‌های دموکراتیک آن را به‌طرز خونینی سرکوب کرد و به‌تدریج نظامی‌تر شد. ظهور جنبش‌های بنیادگرای اسلامی نتیجه عوامل مختلفی بود، از جمله تسهیل اولیه گسترش آن‌ها توسط رژیم، سرکوب جنبش اعتراضی که به رادیکالیزه شدن برخی عناصر در قیام انجامید، سازماندهی و انضباط بهتر این گروه‌ها، و در نهایت حمایت مالی کشورهای خارجی.

به دنبال آن، هیئت تحریر الشام و سایر سازمان‌های مسلح اسلامی افراطی در بسیاری از جهات همچون بال دوم ضدانقلاب عمل کردند، اگر بال اول آن را خود رژیم اسد در نظر بگیریم. دیدگاه آن‌ها نسبت به جامعه و آینده سوریه در تضاد با اهداف اولیه قیام و پیام جامع آن مبنی بر دموکراسی، عدالت اجتماعی و برابری است. ایدئولوژی، برنامه سیاسی و شیوه‌های آن‌ها نه تنها علیه نیروهای رژیم بلکه علیه گروه‌های دموکراتیک و پیشرو، چه مدنی و چه مسلح، اقلیت‌های قومی و مذهبی و زنان نیز خشونت‌آمیز بوده است.

در این چارچوب، چالش‌های زیادی برای آینده وجود دارد، اما حداقل امید دوباره زنده شده است. پس از اعلام تاریخی سقوط سلسله اسد، که از سال ۱۹۷۰بر سوریه سلطه دارد، ما ویدئوهایی از اعتراضات مردمی در سرتاسر کشور، از جمله در دمشق، طرطوس، حمص، حماه، حلب، قامیشلی، سویدا و غیره، از تمام ادیان و اقوام مختلف دیدیم که مجسمه‌ها و نمادهای خانواده اسد را تخریب می‌کردند. شعارهای اولیه قیام مردمی دوباره بر زبان آمد و خوانده شد، مانند «سوریه خواهان آزادی است» و «مردم سوریه یکی هستند و متحد».

و البته، آزادی زندانیان سیاسی از زندان‌های رژیم، به‌ویژه زندان صیدنایا، شادی و شعف زیادی ایجاد کرد. زندان صیدنایا معروف بود به «سلاخ‌خانه انسانی» و بین ۱۰ تا ۲۰ هزار زندانی را می‌توانست در خود جای دهد. برخی از این زندانی‌ها از دهه ۱۹۸۰ در بازداشت بودند. همچنین، افرادی که در سال ۲۰۱۶ یا قبل از آن از حلب و دیگر شهرها آواره شده بودند، توانستند به خانه‌ها و محله‌های خود بازگردند و پس از سال‌ها برای اولین بار خانواده‌هایشان را ملاقات کنند.

آیا اکنون در این وضعیت جدید مبارزه از پایین و خودسازمانی ممکن خواهد بود؟ آیا سازمان‌های جامعه مدنی (نه در معنای محدود ان.جی.اوها، بلکه در معنایی گرامشی مد نظر داشت، یعنی تشکیل توده‌های مردم خارج از دولت) و ساختارهای سیاسی آلترناتیو دموکراتیک و پیشرو قادر خواهند بود دوباره مستقر شوند، سازماندهی کنند و یک آلترناتیو سیاسی و اجتماعی به جای  هیئت تحریر الشام  و ارتش ملی سوریه ارائه دهند؟ آیا به رغم افزایش نفوذ و گسترش نیروهای و هیئت تحریر الشام و ارتش ملی سوریه فضای کافی برای سازمان‌های محلی باقی خواهد ماند؟

این‌ها سوالات کلیدی هستند که به نظر من پاسخ‌های واضحی ندارند. اگر سیاست‌های پیشین هیئت تحریر الشام و ارتش ملی سوریه را بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که آن‌ها هیچ‌گاه نیرویی در جهت توسعه فضای دموکراتیک نبوده، برعکس، اقتدارگرا بوده‌اند. نباید به چنین نیروهایی اعتماد کرد. تنها خودسازمانی طبقات مردمی که برای مطالبات دموکراتیک و پیشرو مبارزه می‌کنند، می‌تواند فضایی دموکراتیک ایجاد کند و راه را برای آزادی واقعی بگشاید. برای این کار، باید بر موانع زیادی غلبه کرد، از خستگی جنگ گرفته تا سرکوب، فقر و تفرقه اجتماعی. همچنین باید به نشانه‌ها و حوادثی توجه کرد که پس از سقوط رژیم تا کنون به صورت پراکنده رخ داده‌اند و ماهیت مذهبی داشته‌اند، و به‌ویژه به اعدام‌ها و قتل‌هایی که در قالب انتقام‌جویی‌ها اتفاق افتاده که در آن‌ها هم دلایل سیاسی و هم مذهبی به طور همزمان وجود دارد، به‌ویژه علیه علوی‌ها.

موانع اصلی پیش‌رو همان چیزی که پیش‌تر وجود داشته است: بازیگران اقتدارگرا، تا دیروز رژیم، و امروز بخش زیادی از نیروهای مخالف، به‌ویژه هیئت تحریر الشام و «ارتش ملی سوریه». سلطه آن‌ها و درگیری‌های نظامی میان آن‌ها فضای تلاش نیروهای دموکراتیک و پیشرو برای تعیین آینده خود به‌طور دموکراتیک را مختنق کرده است. حتی در مناطقی که از کنترل رژیم آزاد شده‌اند، هنوز شاهد کارزاهای مردمی مقاومت دموکراتیک و پیشرو نبوده‌ایم و در مناطقی که ارتش ملی سوریه مناطق کردی را تصرف کرده است، حقوق کردها نقض شده؛ ارتش ملی سوریه آن‌ها را با خشونت سرکوب کرده و تعداد زیادی از آن‌ها را به‌طور اجباری جابه‌جا کرده است.

باید به این حقیقت اذعان کرد: فقدان یک بلوک دموکراتیک و پیشرو مستقل که قادر به سازماندهی خود و مقابله واضح با رژیم سوریه و نیروهای اسلام‌گرای افراطی باشد، آشکار است. ساختن این بلوک زمان‌بر خواهد بود. این بلوک باید مبارزات علیه استبداد، علیه استثمار و علیه تمامی اشکال سرکوب را باهم پیش ببرد. این بلوک باید خواسته‌های دموکراسی، برابری، خودمختاری کردها و آزادی زنان را مطرح کند تا همبستگی بین استثمارشدگان و ستمدیدگان کشور ایجاد شود.

برای پیشبرد این خواسته‌ها، این بلوک دموکراتیک و پیشرو باید سازمان‌های مردمی، از اتحادیه‌ها و سازمان‌های فمینیستی گرفته تا سازمان‌های اجتماعی و ساختارهای ملی گردهم بیاورد و بازسازی کند. این امر به همکاری بین بازیگران دموکراتیک و پیشرو در تمامی بخش‌های جامعه نیاز خواهد داشت.

با این حال، امید وجود دارد: در حالی که دینامیک اصلی ابتدا نظامی و تحت رهبری هیئت تحریر الشام  و «ارتش ملی سوریه» بود، در روزهای اخیر شاهد تظاهرات مردمی و افرادی بوده‌ایم که در سراسر کشور به خیابان‌ها می‌آیند. آن‌ها تابع دستورات هیئت تحریر الشام  و «ارتش ملی سوریه» یا دیگر گروه‌های مخالف مسلح نیستند. اکنون فضایی به وجود آمده با تناقضات و چالش‌های خود، برای اینکه سوری‌ها بتوانند تلاش کنند مقاومت مردمی مدنی را بازسازی کنند.

علاوه بر این، یکی از وظایف اصلی، مقابله با تقسیمات قومی اصلی کشور یعنی تقسیم بین عرب‌ها و کردها خواهد بود. نیروهای پیشرو باید مبارزه‌ای واضح علیه شوونیسم عربی پیش ببرند تا این شکاف را پشت سر بگذارند و همبستگی بین این دو گروه ایجاد کنند. این چالشی است که از آغاز انقلاب سوریه در سال ۲۰۱۱ مطرح بوده و باید به‌طور پیشرو حل و فصل شود تا مردم سوریه واقعاً آزاد شوند. باید به آرمان‌های اولیه انقلاب سوریه، یعنی دموکراسی، عدالت اجتماعی و برابری بازگشت، در حالی که به خودمختاری کردها و حق تعیین سرنوشت آن‌ها احترام گذاشت.

چه بررسی تقاطعی‌ای از تحولات فلسطین و سوریه می‌توان ارائه داد؟ به‌طور کلی، تأثیرات رویدادهای سوریه بر همبستگی بین‌المللی در مقابل جنگ و نسلی‌کش اسرائیل در غزه چیست؟

سرنوشت‌ فلسطین و سوریه به هم پیوسته‌اند. به‌طور کلی، باید مسئله همبستگی با فلسطین را به دینامیک‌های سیاسی منطقه‌ای پیوند داد و آن را در راستای رهایی همه انسان‌ها دید. برخی از افراد و گروه‌ها درون جنبش همبستگی بین‌المللی با فلسطین، که البته اقلیت هستند، سقوط رژیم سوریه را نتیجه یک توطئه امپریالیستی غربی و اسرائیلی می‌دانند که توسط «القاعده و دیگر تروریست‌ها» برای تضعیف به‌اصطلاح «محور مقاومت» (تحت رهبری ایران و حزب‌الله) انجام شده است. به‌دلیل اینکه این محور ادعا می‌کند که از فلسطینی‌ها حمایت می‌کند، آن‌ها بر این باورند که سقوط رژیم اسد و تضعیف این محور، مبارزه برای آزادی فلسطین را تضعیف می‌کند.

این گروه‌ها البته اظهارنظرهای حماس و جهاد اسلامی را که به مردم سوریه به‌دلیل دست‌یابی به «آرزوهای آزادی و عدالت» پس از سرنگونی اسد تبریک گفته‌اند، نادیده می‌گیرند و نمی‌توانند تحمل کنند.

علاوه بر انکار هرگونه قدرت عمل یا عامل‌گرایی برای بازیگران محلی سوریه، مشکل اصلی استدلال طرفداران به‌اصطلاح «محور مقاومت» این است که آن‌ها فرض می‌کنند آزادی فلسطین از طریق دولت‌ها یا نیروهای دیگری محقق خواهد شد که به آن‌ها وابسته‌اند، فارغ از ماهیت استبدادی و سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی آن‌ها. این استراتژی در گذشته شکست خورده و امروز نیز شکست خواهد خورد. در واقع، کشورهای استبدادی خاورمیانه، چه هم‌راستا با کشورهای غربی باشند و چه مخالف آن‌ها، به‌جای پیشبرد مبارزه برای آزادی فلسطین بارها به فلسطینی‌ها خیانت کرده‌اند و حتی آن‌ها را سرکوب کرده‌اند.

علاوه بر این، چنین گفتاری نادیده می‌گیرد که اهداف اصلی ایران و سوریه آزادی فلسطین نیست، بلکه حفظ دولت‌ها و منافع اقتصادی و ژئوپلتیک آن‌هاست. آن‌ها همیشه منافع خود را مقدم بر فلسطین قرار خواهند داد. رژیم سوریه تحت رهبری اسد جبهه جولان را از سال ۱۹۷۴ نسبتاً آرام نگه داشته بود تا به‌طور خاص ثبات خود را حفظ کند و از هرگونه برخورد نظامی با ارتش اشغالگر اسرائیل جلوگیری کند. اکنون که این بازیگر ثابت و محافظ مرزهای مشترک با اسرائیل دیگر وجود ندارد، تل‌آویو کنترل امور را به دست گرفته است. ارتش اشغالگر اسرائیل بخش سوری جبل‌الشیخ یا کوه حِرمون را در فلات جولان اشغال کرده تا از تصرف این منطقه توسط شورشیان جلوگیری کند، اما مهمتر از همه، ارتش اسرائیل عملیات گسترده‌ای در جهت نابودی گسترده سایت‌ها و زیرساخت‌های نظامی اصلی در سوریه پیش برده و بیش از ۴۸۰ حمله هوایی در این کشور انجام داده است که هدف آن‌ها باتری‌های پدافند هوایی، فرودگاه‌های نظامی، سایت‌های تولید سلاح، هواپیماهای جنگی و موشک‌ها بوده است؛ همزمان کشتی‌های موشک‌انداز آن به تأسیسات دریایی سوریه در بندر البیدا و بندر لاذقیه در شمال غربی حمله کرده‌اند، جایی که ۱۵ کشتی از نیروی دریایی سوریه پهلو گرفته بودند. این حملات به‌منظور نابود کردن ظرفیت‌های نظامی سوریه است تا از هرگونه استفاده احتمالی علیه اسرائیل در آینده جلوگیری شود و پیام سیاسی روشنی ارسال کند مبنی بر اینکه ارتش اشغالگر اسرائیل می‌تواند هر زمان که دولت جدید آینده موضع خصمانه یا جنگ‌طلبانه‌ای در برابر آن اتخاذ کند، بی‌ثباتی سیاسی ایجاد کند.

از سوی دیگر، ایران در حرف حامی فلسطین است و کمک مالی به حماس می‌کند. اما از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، هدف اصلی آن بهبود موقعیت خود در منطقه بوده است تا در بهترین وضعیت ممکن در مذاکرات سیاسی و اقتصادی آینده با ایالات متحده قرار گیرد. ایران می‌خواهد منافع سیاسی و امنیتی خود را تضمین کند و بنابراین تمایل دارد از هرگونه جنگ مستقیم با اسرائیل اجتناب کند. هدف ژئوپلتیکی اصلی آن در قبال فلسطینی‌ها آزادی آن‌ها نیست، بلکه استفاده از آن‌ها به‌عنوان اهرم، به‌ویژه در مذاکره با ایالات متحده است. همچنین، واکنش منفعلانه ایران به ترور نصرالله توسط اسرائیل، به انهدام رده‌های بالای حزب‌الله و جنگ وحشیانه‌ ارتش اسرائیل علیه لبنان، نشان می‌دهد که اولویت اول ایران محافظت از خود و منافعش است. ایران حاضر نشد این منافع را فدای دفاع از بزرگ‌ترین متحد غیردولتی خود کند.

همچنین، ایران در بهترین حالت، متحدی بی‌ثبات برای حماس بوده است. در دورانی که منافع آن‌ها با هم هماهنگ نبود، ایران تأمین مالی حماس را کاهش داد؛ این امر بعد از انقلاب سوریه در ۲۰۱۱ رخ داد، زمانی که جریان فلسطینی از حمایت سرکوب خونین رژیم دمشق علیه معترضان سوریه امتناع کرد.

در مورد رژیم سوریه، عدم حمایت آن از فلسطین غیرقابل انکار است. در طول یک سال جنگ و نسل‌کشی اسرائیل این رژیم از فلسطینی‌ها دفاع نکرد. با وجود حملات هوایی اسرائیل به سوریه، قبل و بعد از ۷ اکتبر، رژیم اسد هیچ واکنشی نشان نداد. همانطور که پیشتر اشاره شد،‌ این رفتار با سیاستی که دمشق از سال ۱۹۷۴ دنبال کرده، همخوانی دارد.

علاوه بر این، رژیم سوریه بارها فلسطینی‌ها را در سوریه سرکوب کرده است، از جمله با کشتن هزاران نفر از آن‌ها از سال ۲۰۱۱ و تخریب اردوگاه پناهندگان یرموک در دمشق. همچنین به خود جنبش ملی فلسطین نیز حمله کرده است. به عنوان مثال، در سال ۱۹۷۶، حافظ اسد، پدر بشار اسد، در لبنان مداخله کرده و از احزاب دست راستی لبنانی علیه سازمان‌های فلسطینی و لبنانی چپ حمایت کرد. او همچنین در سال‌های ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ عملیات‌ نظامی علیه کمپ‌های فلسطینی در بیروت انجام داد. در دهه ۱۹۹۰، حدود دو هزار و ۵۰۰ زندانی سیاسی فلسطینی در زندان‌های سوریه حبس شدند.

با توجه به این تاریخ، جنبش همبستگی با فلسطین مرتکب اشتباه خواهد شد اگر از دولت‌های امپریالیستی یا نیمه‌امپریالیستی که منافع خود را در اولویت قرار می‌دهند و همبستگی با فلسطین را فدای آن می‌کنند، دفاع کرده و با آن‌ها هم‌راستا شود، دولت‌هایی که برای منافع ژئوپلیتیکی رقابت می‌کنند و نیروی کار کشورهای خود را استثمار و منابع خود را غارت می‌کنند. البته امپریالیسم ایالات متحده همچنان دشمن اصلی منطقه است با تاریخ استثنایی‌اش در جنگ، غارت و سلطه‌گری سیاسی. اما این که قدرت‌های منطقه‌ای و دیگر کشورهای بین‌المللی مانند روسیه یا چین را به‌عنوان متحد فلسطین یا جنبش همبستگی با فلسطین در نظر بگیریم، امری ابلهانه است. انتخاب یک امپریالیسم به جای دیگری، تضمین‌کننده ثبات سیستم سرمایه‌داری و استثمار طبقات مردم است.

در مقابل، جنبش همبستگی با فلسطین باید در نظر بگیرد که آزادی فلسطین نه به دولت‌های منطقه، بلکه به آزادی طبقات مردمی آن مرتبط است؛ طبقات مردمی‌ای که با فلسطین همذات پنداری می‌کنند و معتقدند مبارزات‌شان برای دموکراسی و برابری به طور عمیقی با مبارزه آزادی‌بخشی فلسطینی‌ها پیوند دارد. مبارزه فلسطینی‌ها جنبش آزادی‌بخشی منطقه‌ای را برمی‌انگیزد و جنبش‌های آزادی‌بخش در منطقه نیز به نوبه خود بر مبارزه فلسطین اشغالی تأثیر می‌گذارند.

این مبارزات به‌طور دیالکتیکی به هم گره خورده‌اند؛ این‌ها مبارزات متقابل برای آزادی جمعی هستند. وزیر اسرائیلی افراطی، آویگدور لیبرمن، در سال ۲۰۱۱ بر خطر قیام‌های مردمی منطقه برای اسرائیل دست گذاشت زمانی که گفت انقلاب مصر که حسنی مبارک را سرنگون کرده و راه را برای دوره‌ای از گشایش دموکراتیک در این کشور باز کرده، تهدیدی بزرگتر از ایران برای اسرائیل است.

موضوع این نیست که حق مقاومت فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها در برابر جنگ‌های وحشیانه اسرائیل انکار شود، بلکه باید درک کرد که قیام متحد طبقات مردمی فلسطینی و منطقه‌ای تنها چیزی است که می‌تواند کل خاورمیانه و شمال آفریقا را با سرنگونی رژیم‌های استبدادی، اخراج ایالات متحده و دیگر قدرت‌های امپریالیستی از منطقه دگرگون کند. همبستگی بین‌المللی با فلسطین و طبقات مردمی منطقه ضروری است، زیرا آن‌ها نه تنها با اسرائیل و رژیم‌های منطقه‌ای روبه‌رو هستند، بلکه با حامیان بین‌المللی آن‌ها نیز مواجه‌اند.

وظیفه اصلی جنبش همبستگی با فلسطین، به ویژه در کشورهای غربی، افشای نقش همدستانه طبقات حاکم در این کشورهاست که نه تنها از دولت استعماری و آپارتاید اسرائیل و نسل‌کشی علیه فلسطینی‌ها حمایت می‌کنند، بلکه از حملات اسرائیل به کشورهای دیگر منطقه مانند لبنان و سوریه نیز حمایت می‌کنند.

این مصاحبه توسط بهرنگ پورحسینی و امیر کیان‌پور برای نشریه مولتیتود انجام شده که برای انتشار به فارسی در اختیار زمانه قرار گرفته است.

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.