ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

شکنجه روشنفکران و اعتراف‌گیری از آنان در دهه ۱۳۵۰: نمونهٴرضا براهنی

مهرنوش هاتفی ـ موجی از حمله به روشنفکران آغاز شده است. آنچه در قبرستان پرلاشز گذشت، ادامه‌ شکنجه و آزار روشنفکران ناسازگار با استبداد در همه شکل‌های آن است، ادامه قتل‌های زنجیره‌ای.

❗️ این مقاله تنها در ارتباط با بخشی از زندگی سیاسی ـ اجتماعی رضا براهنی است.

شروع دوره‌ی مدرن شکنجه

پیش از استقرار دولت «مدرن» در ایران، اعدام و شکنجه وحشیانه «مجرمان» در میدان‌های مناطق شهری امری رایج بود. اعتراف‌گیری اجباری و وادار کردن بابیان برای ابراز ندامت و سخن گفتن علیه خود و آیین‌شان نیز جزو مناسک قضایی دوران پیشامدرن به حساب می‌آمد. مقاومت در برابر توبه علنی و بازگشت به مذهب شیعه، شکنجه‌های قرون وسطایی‌ای چون شمع‌آجین کردن را نیز به دنبال داشت.[۱] با برآمدن دولت مدرن، شکنجه‌های علنی محکومان به اعدام ممنوع اعلام و شکنجه متهمان به زیرزمین‌های بازداشتگاه‌های تازه تاسیس منتقل شد.[۲] در این دوران شکنجه متهمان بیشتر به منظور استخراج اطلاعات از آنها صورت می‌گرفت و از مناسک عمومی توبه و ابراز ندامت- تا آنجا که نویسنده شواهد را بررسی کرده است- خبری نبود. این روند تا اواخر دهه ۱۳۲۰ کمابیش پیش رفت. در دوران اوج دیکتاتوری رضا شاهی، افراد جمع آمده در یک گروه مطالعاتی به شدت شکنجه شدند[۳] و در هنگام ضعف دستگاه دولت در اوایل دهه ۱۳۲۰، شکنجه‌ی نظام‌مند به بدرفتاری و تحقیر متهمان تغییر شکل داد. اما این روند پس از ۲۸ مرداد به شدت دستخوش تغییر شد.

آزار فزاینده زندانیان سیاسی از دوره‌ی تحکیم قدرت پهلوی دوم

در اواخر دهه ۱۳۲۰ با نظارت و همکاری دستگاه‌های اطلاعاتی ایالات متحده و بریتانیا، رکن ۲ ارتش و بخش پلیس سیاسی در شهربانی مبارزه ایدئولوژیک با کمونیسم را آغاز کرد و انبوهی مقاله و کتاب ضدکمونیستی منتشر می‌شد. این پروپاگاندای ضدکمونیستی گاه به گونه‌ای بسیار هوشمندانه، یعنی به شکل پروپاگاندای خاکستری، عرضه می‌شد.[۴] بخش عمده این ادبیات ضدکمونیستی پس از ۲۸ مرداد را ندامت و توبه هواداران و اعضای حزب توده ایران تشکیل می‌داد و یا ناشی از مقاله‌ها و نوشته‌ها (به ویژه در مجله عبرت) و ترجمه‌های آنها (از جمله در موسسه فرانکلین) بود.[۵] در زندان‌ها فشار زیادی بر زندانیان وارد می‌آمد تا با نوشتن توبه نامه و ابراز ندامت از زندان آزاد شوند و بتوانند به سرکار برگردند. این رویه تا اوایل دهه ۱۳۴۰ به شدت ادامه داشت.[۶] اما در دهه ۱۳۴۰ به خصوص با حضور پاکروان و فردوست در ساواک، این فرایند ندامت‌گیری تا حدی محدود شد و از زندانیان سیاسی خواسته می‌شد تا به جای توبه‌نامه علنی در روزنامه‌‌ها، برگه‌های مبتنی بر عدم فعالیت سیاسی و یا همکاری با ساواک را امضا کنند. عموما این اوراق علنی نمی‌شد، اما همواره به عنوان یک اهرم فشار در دست دستگاه اطلاعاتی، یعنی ساواک، باقی می‌ماند.

از اواخر دهه ۱۳۴۰ و فعال شدن کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا و آمریکا، [۷] این رویه کمرنگ شده به ساواک بازگشت. به خصوص که در این سال‌ها ساواک به دست «بازها» – تیمسار نعمت الله نصیری و غیرنظامی پرویز ثابتی- افتاده بود و مقوله سیاست و جامعه به اصطلاح امنیتی شده بود. اولین گروهی که به تلویزیون آورده شدند، فعالان مائوئیست «سازمان انقلابی» بودند. سیاوش پارسانژاد، پرویز نیکخواه و کوروش لاشایی از چهره‌های برجسته این گرایش بودند که به تلویزیون آمدند و علیه خود، اندیشه‌های چپ به طور کل و علیه سازمان‌های سیاسی‌طالب مبارزه با رژیم سخن گفتند.[۸] در ۷ سال بعدی –یعنی در فاصله ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶- دستگاه تواب سازی رژیم پهلوی دوم در بازداشتگاه‌ها و زندان‌ها آغاز به کار کرد و به خصوص تلاش می‌کرد که اعضای سازمان‌های مسلح چریکی افرادی را به تلویزیون بیاورد و آنها را به ابراز ندامت وادار کند. با این همه در این کار چندان موفق نبود.

نمونه‌ای از اعتراف‌گیری تلویزیونی

تلاش دیگر رژیم تواب‌سازی از روشنفکران مخالف‌خوان بود. از سال ۱۳۵۰ اعتراف‌‏گیری از روشنفکران و نویسندگان نیز در دستورکار قرار گرفت. جعفر کوش‌‏آبادی که یکی دیگر از طرف‏داران جوان حزب توده که از نزدیکان م.آ. به‌‏آذین به‌شمار می‏‌آمد، [۹] چند هفته پس از دستگیری همراه ۹ تن دیگر-که ارتباط تشکیلاتی هم با او نداشتند- به صحنه تلویزیون آمد و اعترافاتی را علیه خود اظهار داشت. گزارشی که از این اعتراف‌ها در روزنامه‌‏ها نوشته شده است همچون دیگر موارد مشابه تلاش کرده بود که این مصاحبه‏‌ها را طبیعی و در شرایط آزاد جلوه دهد. به‏‌عنوان مثال در ابتدای گزارش آمده بود که این مصاحبه رادیو-تلویزیونی در استودیو ملی ایران به «درخواست دانشجویان» انجام گرفته است و این استودیو هم مشتاق بوده که میکروفن را در اختیار «هر ایرانی و در هر شرایطی» قرار دهد.[۱۰] در آغازِ این برنامه، مجری سیاست‌‏های ‏دولت درزمینۀ اعتراف‌های تلویزیونی را چنین اعلام کرد:

با این نکته شروع می‏‌کنیم و آن سیاست ارشادی است که بنا به گفته مقامات امنیتی مملکت درباره هر گمراهی در پیش دارد و از هر نوع انتقام‏‌جویی می‏‌پرهیزد. لذا راه گفتن‌‏ها و بازگشتن‌‏ها به روی هر فریب‌‏خورده‏‌ای باز است.[۱۱]

سپس جعفر کوش‌‏آبادی با اعلام اینکه من مجرم نیستم، سخنان خود را آغاز کرد. او استدلال کرد که چون قصد و نیت ارتکاب جرم را نداشته پس مجرم نیست. او مجرم اصلی را کسانی دانست که چشم ندارند پیشرفت‏‌های ‏مملکت را ببینند. او در ادامه گفت:

ما هم مثل عده‏‌ای دیگر قربانی تبلیغات و تحریکات خارجی‌‏ها هستیم... مرا این تبلیغات به این راه کشاندند و از عواطف من سوءاستفاده کردند... خواهش من از مردم این است که ما را به شکل مجرم نبینند بلکه ما را قربانی تحریکات و تبلیغات و حادثه‏‌آفرینی‌‏‏‏‏های ‏عوامل بیگانه ببینند.[۱۲]

در آخرین روز سال کبیسه ۱۳۵۰ در یک تیتر فرعی خبر عفو ملوکانه ۱۰ نفر از دانشجویان آمد که: «در مصاحبه تلویزیونی روز قبل به خطاها و اشتباهات خود اعتراف کرده و از پیشگاه شاهنشاه تقاضای عفو و بخشش نموده بودند».[۱۳]

سیاست اعتراف‌‏گیری از نویسندگان و روشنفکران در سال‏‌های ‏بعد نیز ادامه پیدا کرد و روشنفکران و نویسندگان بسیار شناخته‏‌شده‌‏تری از جعفر کوش‌‏آبادی به صحنه تلویزیون آمدند یا به نوشتن علیه خود و افکارشان پرداختند.

قضیه رضا براهنی

یکی از روشنفکران و نویسندگان مطرح در دو دهۀ ۱۳۴۰-۱۳۵۰ ایران رضا براهنی بود. او استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و یکی از پایه‌‏گذاران نقد ادبی در ایران بود که گرایش‏‏‌ ‏مارکسیستی داشت.[۱۴] مقاله‌های انتقادی او بسیار مناقشه‏‌برانگیز بودند و نامی بلند در میان روشنفکران ایرانی داشت. اولین رمان او «روزگار دوزخی آقای ایاز» پس از چاپ، به‌‏واسطۀ محتوای انتقادی‏‌اش به دولت شاهنشاهی از سوی ناشر پخش نشد.[۱۵] او پس از سفرش به ایالات‌متحده -که در آن گزارش‏‌هایی علیه او به ساواک داده می‌‏شد- تحت نظارت ساواک قرار گرفت و چند هفته پس از نوشتن مقاله «فرهنگ حاکم، فرهنگ محکوم!»[۱۶] به اتهامِ داشتن مرام اشتراکی دستگیر شد.[۱۷]

او پس از سه ماه به تلویزیون آمد و در برنامه‌‏ای با عنوان «سخنرانی‌‏ها درزمینه برخورد آراء و فلسفه و ایدئولوژی‏‏‌های ‏شرق و غرب» در تلویزیون ملی ایران شرکت کرد. ظاهر این سخنرانی تلویزیونی مشابه کنفرانس‏‏‌های ‏خبری لاشایی و نیکخواه و دیگر موارد مشابه نبود. بلکه به نظر می‏‌رسید که از برنامه‌‏‏های ‏معمول تلویزیون باشد. این سخنرانی با عنوان «مارکسیسم و هویت ملی من» انجام شد. او که به استادی مغرور در دانشگاه تهران معروف و در ارائه نظراتش بسیار قاطع بود، به گونه متفاوت سخنان خود را با این گفتار خاضعانه آغاز کرد که: «در این سخنرانی پاره‏‌ای از عقاید ناچیزم را دربارۀ مسائلی که فکر می‏‌کنم نسل من و نسل بعد از من با آن روبه‏‌روست، با شما درمیان می‏‌گذارم».[۱۸]

در ادامه او ابتدا از سفر اخیر خود به آمریکا شروع و سپس از موج هیپی‏‌گری در آمریکا انتقاد کرد. او این لاابالی‌گری و بی‏قیدی و گرایش آن‏ها به موادمخدر در میان جوانان آمریکایی را به گردن غربی بودن آن‏ها انداخته و صریحاً گفته بود: «منِ شرقیِ ایرانی نمی‏‌توانستم با رفتار و طرز فکر این اشخاص موافق باشم».[۱۹] او در کنار محکومیت رفتار بی‌‏قیدانه و لذت‏‌جویانه جوانان غربی آنارشیست‏‌ها را نیز به چالش کشید:

هرج‏ و ‏مرج ‏طلبان می‏‌خواهند سنگ روی سنگ بند نشود. جوانی که به هیچ ضابطه‌‏ای گردن ننهد و هیچ تعهدی را در برابر دیگران و خود نشناسد بدون تردید به سوی آنارشیسم کشیده خواهد شد و حتماً به سوی تروریسم هم کشیده خواهد شد.

سپس مثال‌‏هایی در رابطه با شلیک‏‌های ‏جمعی و کشتار‏های ‏گروهی در آمریکا زد که ازاین‌دست جوانان آن را انجام داده بودند. سپس سخنانی در مورد مارکسیسم و موج‌‏های ‏چپ نو، مارکوزه و سارتر زد و سپس به تضاد میان مارکسیسم و ملیت و مذ‌هب رسید:

این فرهنگ که به‌‏عنوان ایرانی می‏‌شناسیم به من یک هویت ملی و معنوی می‏‌دهد و این هویت پایگاه اصلی و اساسی من است. من اگر مارکسیسم را بپذیرم پس مولوی را چه کارش کنم؟ حافظ را چه کنم؟ تصوف و عرفان را چه کنم؟... هویت ملی من در برابر مارکسیسم سرسختی نشان می‏دهد و هویت اروپایی مارکس هم در برابر من سرسخت است... وظیفه من به‏‌عنوان یک نویسنده متعهد این است که در میان جدال خوب و بد در کنار خیر و نیکی قلم بزنم.[۲۰]

او در برنامه‌‏‏های ‏دیگری اکثراً در همان ژانویۀ ۱۹۷۴ برگزار شد نیز شرکت کرد و پس‌‌از‌آن از زندان آزاد شد.

مقاله رضا براهنی در روزنامه کیهان با عنوان مارکسیسم و هویت ملی من، روزنامه کیهان ۱۲ دی‌ماه ۱۳۵۲، ص: ۶
مقاله رضا براهنی در روزنامه کیهان با عنوان مارکسیسم و هویت ملی من، روزنامه کیهان ۱۲ دی‌ماه ۱۳۵۲، ص: ۶

شاید در نگاه اول سخنان او در این میزگرد‏های ‏تلویزیونی به نظر اعتراف تلویزیونی نرسد، اما باتوجه ‏به بافتار بحث‏‌های ‏آن زمان، این نوع نگاه به شرق و جهان‏‌سوم‏‌گرایی در میان روشنفکران نزدیک به حاکمیت بسیار رایج بود و آن‏ها تلاش داشتند، به ایران شاهنشاهی یک شاکله فلسفی بدهند.[۲۱] دیگر سخنان براهنی نیز به‏ گونه‌‏ای در تأیید همین نظریات عنوان شد.[۲۲] طرفه اینجاست که براهنی در کتاب آواز کشتگان روایت یک استاد دانشگاه در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران را توصیف می‌کند که به علت مخالف‏‌خوانی‌ها دستگیر و شکنجه می‌شود. او در این کتاب به‌صورت تمثیلی سیدحسین نصر، احمد فردید و حلقه اطرافیان او را سخره کرده است.[۲۳]

براهنی در هنگام آزادی -بر طبق گزارش یک خبرچین ساواک- به دوستانش گفته بود: «به خاطر همسر باردارش تن به این مصاحبه‌‏ها داده است».[۲۴] بااین‌‏همه برخی از دوستانش به این اعترافات اعتراض داشتند و حتی در سفرش به آمریکا وقتی که مدعی شد که ساواک با شکنجه‌‏‏های ‏طولانی می‏‌تواند هر اعترافی را بگیرد، دانشجویان سخنان او را نمی‏‌پذیرفتند.[۲۵] ساواک نیز که در تلاش برای کم کردن تأثیر سخنرانی‏‏‌های ‏براهنی بر ضد دولت شاهنشاهی، تلاش می‏‌کرد به شایعه «همکاری براهنی با ساواک» دامن بزند.[۲۶]

رضا براهنی: "آدمخوار تاجدار: روایت‌هایی از سرکوب در ایران"
رضا براهنی: «آدمخوار تاجدار: روایت‌هایی از سرکوب در ایران»

به‏‌طور خلاصه، تأثیر آن زندان کوتاه‏‌مدت و سپس اعتراف‌های تلویزیونی بر براهنی بسیار زیاد بود تا آنجا که در چند سال پس‌ازآن هم در مقاله‌های جدی و هم در نوول‌‏ها و رمان‏‌هایش به شکنجه‏‌ها و اعتراف‌ها اشاره می‏‌کرد. او بعدها مجموعه شعر «ظل ‏الله: شعرهای زندان» را که شامل اشعار انتقادی به شاه است به چاپ رساند.[۲۷] نوول «چاه به چاه» دیگر اثر او در رابطه با شکنجه است که روایت هم‏بند شدن قهرمان داستان با فردی به نام «دکتر» در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری است و درس‌هایی که دکتر به او می‏‌دهد.[۲۸] در نوول «پس از عروسی چه گذشت» به دستگیری یک معلم ساده می‏‌پردازد که در عملی متهورانه در مدرسه شروع به فحاشی علیه شاه و رژیم‏‌ا‌ش کرده است. در این داستان کوتاه معلم، که تازه ازدواج کرده و مداوم نگران همسر جوانش است، به زندان برده می‌شود و تحت بازجویی و شکنجه قرار می‌گیرد.[۲۹] مهم‏ترین اثر او در خارج از کشور «آدمخوار تاجدار: روایت‌هایی از سرکوب در ایران» است که روایت‏‌های ‏او از شکنجه در زندان‏‏‏‌های ‏ساواک را در خود دارد. [30]

دستگاه تواب‌سازی رژیم پهلوی دوم به صورت توقف ناپذیر روشنفکران (چون غلامحسین ساعدی)، ورزشکاران (چون پرویز قلیچ‌خانی) و حتی خوانندگان (چون داریوش اقبالی) را با شیوه‌های پیچیده به ابراز ندامت علیه خود وامی‌داشت. این روند تا آبان ۱۳۵۶ و ابراز ندامت افرادی چون عباس ملک‌زاده میلانی (معروف به عباس میلانی) ادامه داشت و با بازشدن فضای سیاسی ایران این گونه ابراز ندامت‌ها پایان پذیرفت. پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ گونه‌ای دیگر از اعترافات و ابرازندامت‌ها به سپهر سیاسی ایران بازگشت که در رابطه با آن در مقاله‌ای دیگر خواهم نوشت.

درباره رضا براهنی بیشتر بخوانید:

پانویس‌ها:

[۱] Nabíl-i-A`zam. The Dawn-Breakers: Nabíl's Narrative of the Early Days of the Bahá'í Revelation. Edited and translated by Shoghi Effendi. Wilmette, IL: Bahá'í Publishing Trust, 1932. Pages 441-459 . Smith, Peter. The Bábí and Bahá'í Religions, 1844-1944: Some Contemporary Western Accounts. Cambridge: Cambridge University Press, 1987. Pages 43-55.

[۲] مجموعه قوانین و مقررات سال‌های ،۱۳۰۰-۱۳۱۲ بخش اول، تهران: روزنامه رسمی جمهوری اسلامی ایران: ۱۳۸۸ ۳۲۹

[۳] Hossein, Farzāneh. 1993. Parvande-ye Panjāh o Seh Nafar. Tehrān: Enteshārāt-e Negāh.

Alavi, Bozorg. 2023 (1951 first edition). 53 Individuals. Tehran: Negah Publications. P 35-51.

[۴] Mark J. Gasiorowski (2019) The US stay-behind operation in Iran, 1948-1953, Intelligence and National Security, 34:2, 170-188,

[۵] Haddadian-Moghaddam, Esmaeil. "The Cultural Cold War and the Circulation of World Literature: Insights from Franklin Book Programs in Tehran", Journal of World Literature 1, 3 (2016): 371-390, doi

[۶] کمونیزم در ایران: تاریخچه مختصر فعالیت کمونیست‌ها در ایران از اوایل مشروطیت تا فروردین ۱۳۴۳ سرهنگ ستاد علی زیبایی، بی‌جا، بی‌تا

[۷] Iranian Student Opposition to the Shah Afshin Matin-asgari California: Mazda Publishers 2002

[۸] پارسانژاد، سیاوش (۲۰۰۲). گوشه‏‏‌هایی ‏از تاریخ چپ ایران در قالب سرنوشت، ، نشر نیما، پاریس

نیکخواه، پرویز (۱۳۸۵). چپ در ایران به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، ص: ۲۸۵-۲۸۸

شوکت،حمید (۱۳۸۱). گفتگو با کوروش لاشایی، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران؛ تهران: نشر اختران، ص: ۲۰۰-۲۱۰

[۹]. اعتمادزاده، محمود (۱۳۷۱). از هر دری. زندگی‏نامه سیاسی اجتماعی م. آ. به‏آذین، نشر جامی: تهران ص: ۹۲ 

[۱۰] .روزنامه اطلاعات ۲۹ اسفند ۱۳۵۰، ص: ۴ 

[۱۱] .همان

[۱۲] .همان

[۱۳] همان، ۳۰ اسفند ۱۳۵۰، ص: ۴

[۱۴] .او به‌واسطه نقدهای ادبی که به‌خصوص بر کارهای شاعران مطرح آن زمان می‌نوشت و بعدها در مجموعه طلا در مس (۱۳۴۴) منتشر شدند، معروف شد.

[۱۵] .نمایندگان امر نمایندگان کلام، ص: ۱۷۸

[۱۶] .روزنامه اطلاعات، ۱ شهریور ۱۳۵۲، ص: ۱۳ 

[۱۷] .نمایندگان امر نمایندگان کلام، ص: ۱۸۱ 

[۱۸] .روزنامه کیهان، ۱۲ دی‌ماه ۱۳۵۲، ص: ۶ 

[۱۹]. همان

[۲۰] .همان

[۲۱] این روشنفکران –که یک روحانی نیز در میان آن‌ها قرار داشت- یک حلقه محافظه‌کار را در انجمن حکمت و فلسفه شاهنشاهی تشکیل داده بودند و تلاش می‌کردند نوعی دین‌داریِ محافظه‌کار- ایران گراییِ عرفانی را ترویج دهند. گرایش اصلی آن‌ها را می‌توان در کتاب‌هایی دید که به‌نوعی برتری اندیشه شرقی را بر اندیشه غربی در خود داشت. در آن دوره سیدعلی شایگان کتاب «آسیا در برابر غرب» (۱۹۷۸) را نوشت و احسان نراقی «آنچه خود داشتیم» (۱۹۷۶). شباهت نوشته‌های ندامت‏گونه براهنی به این گرایش فکری انکارناپذیر است. می‌توان به سابقه این نوع تفکر در کار آل‏احمد نیز اشاره کرد. اولین و تأثیرگذارترین این کتاب‌ها غرب‌زدگی اثر جلال آل ‏احمد بود. او در دهه ۱۳۲۰ به حزب توده ایران نزدیک بود و سپس از آن انشعاب کرد و همراه با خلیل ملکی به حزب زحمتکشان پیوست. او تغییرات فکری زیادی از سر گذراند. در اواخر عمر گزارشی از تجربه خود در مناسک حج نوشت (خسی در میقات، ۱۹۶۴) و در همین دوره فکری کتاب غرب‌زدگی (۱۹۶۲) را نوشت که به‌نوعی تحقیر روشنفکران غرب‌گرای ایران را در خود داشت. برای شناخت بیشتر از این گرایش جهان سوم گرایی به این کتاب بنگرید:

Ali Mirsepassi. Iran’s Quiet Revolution: The Downfall of the Pahlavi State. New York: Cambridge Unversity Press 2019

[۲۲] .روزنامه آیندگان، ۱۶ دی‌ماه ۱۳۵۲، مقاله: «نسخه‌های ‏غرب به کار شرق نمی‏‌آید» و همچنین روزنامه کیهان هوایی شنبه ۲۲ دی‌ماه ۱۳۵۲ «منِ شرقی به ایسم‌‏‏های ‏غربی روی نمی‌‏آورم».

سردبیر وقت کیهان در مصاحبه‏‌ای می‌گوید: "خود براهنی به آن‏ها مراجعه می‌کرد و مقالات را در اختیار آن‏ها می‌گذاشت." مصاحبه با امیر طاهری، اسفند ۱۴۰۱

[۲۳] تهران: نشر نو، ۱۳۶۲

[۲۴] .نمایندگان امر، نمایندگان کلام، ص: ۱۸۶ 

[۲۵] .همان: ۱۹۱ 

[۲۶] .همان: ۱۹۲ 

[۲۷] تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۸

[۲۸] تهران: نشر نو، ۱۳۶۲

[۲۹] تهران: نشر نو، ۱۳۶۱

[۳۰]. کتاب با مقدمه ال دکتروف در انتشارات معتبر رندم هاس منتشر شد و توجه بسیاری را به خود جلب کرد.

 The Crowned Cannibals: Writings on Repression in Iran. Reza Baraheni. With an introduction by E. L. Doctorow New York: Random House/Vintage Books, 1977.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • بیژن

    مقاله خانم هاتفی دقیق و مستند و روشنگرانه بود. مثل تمام مقالات قبلی ایشان. چند نکته را جهت اطلاع عرض میکنم سیدعلی شایگان در ایران با نام داریوش شایگان معروف است. بر روی جلد کتابهای ایشان همین داریوش نوشته شده. نکته دیگر‌ این که دراواز کشتگان اون اساتید ادبیاتی که در رمان مورد استهزا قرار گرفته اند بنظرم بیشتر شبیه لطفعلی صورتگر و مهدی حمیدی شاعر بودند تا سیدحسین نصر. البته رمان چهل سال قبل منتشر شد و شاید گمان من خطا باشد. پرویز نیکخواه هم بعد از تحمل ۹ سال زندان اولین بار در اطلاعات به پیشنهاد اعلم مقاله ای در مورد پیشرفتهای کشور تحت هدایتهای شاهنشاه چاپ کرد و بعد آزاد شد‌. همزمان با پارسا نژاد چندنفر دیگر از سازمان انقلابی هم مصاحبه کردند مثل بیژن قدیمی. در کل گمانم ۹ نفر بودند