شکنجه روشنفکران و اعترافگیری از آنان در دهه ۱۳۵۰: نمونهٴرضا براهنی
مهرنوش هاتفی ـ موجی از حمله به روشنفکران آغاز شده است. آنچه در قبرستان پرلاشز گذشت، ادامه شکنجه و آزار روشنفکران ناسازگار با استبداد در همه شکلهای آن است، ادامه قتلهای زنجیرهای.
❗️ این مقاله تنها در ارتباط با بخشی از زندگی سیاسی ـ اجتماعی رضا براهنی است.
شروع دورهی مدرن شکنجه
پیش از استقرار دولت «مدرن» در ایران، اعدام و شکنجه وحشیانه «مجرمان» در میدانهای مناطق شهری امری رایج بود. اعترافگیری اجباری و وادار کردن بابیان برای ابراز ندامت و سخن گفتن علیه خود و آیینشان نیز جزو مناسک قضایی دوران پیشامدرن به حساب میآمد. مقاومت در برابر توبه علنی و بازگشت به مذهب شیعه، شکنجههای قرون وسطاییای چون شمعآجین کردن را نیز به دنبال داشت.[۱] با برآمدن دولت مدرن، شکنجههای علنی محکومان به اعدام ممنوع اعلام و شکنجه متهمان به زیرزمینهای بازداشتگاههای تازه تاسیس منتقل شد.[۲] در این دوران شکنجه متهمان بیشتر به منظور استخراج اطلاعات از آنها صورت میگرفت و از مناسک عمومی توبه و ابراز ندامت- تا آنجا که نویسنده شواهد را بررسی کرده است- خبری نبود. این روند تا اواخر دهه ۱۳۲۰ کمابیش پیش رفت. در دوران اوج دیکتاتوری رضا شاهی، افراد جمع آمده در یک گروه مطالعاتی به شدت شکنجه شدند[۳] و در هنگام ضعف دستگاه دولت در اوایل دهه ۱۳۲۰، شکنجهی نظاممند به بدرفتاری و تحقیر متهمان تغییر شکل داد. اما این روند پس از ۲۸ مرداد به شدت دستخوش تغییر شد.
آزار فزاینده زندانیان سیاسی از دورهی تحکیم قدرت پهلوی دوم
در اواخر دهه ۱۳۲۰ با نظارت و همکاری دستگاههای اطلاعاتی ایالات متحده و بریتانیا، رکن ۲ ارتش و بخش پلیس سیاسی در شهربانی مبارزه ایدئولوژیک با کمونیسم را آغاز کرد و انبوهی مقاله و کتاب ضدکمونیستی منتشر میشد. این پروپاگاندای ضدکمونیستی گاه به گونهای بسیار هوشمندانه، یعنی به شکل پروپاگاندای خاکستری، عرضه میشد.[۴] بخش عمده این ادبیات ضدکمونیستی پس از ۲۸ مرداد را ندامت و توبه هواداران و اعضای حزب توده ایران تشکیل میداد و یا ناشی از مقالهها و نوشتهها (به ویژه در مجله عبرت) و ترجمههای آنها (از جمله در موسسه فرانکلین) بود.[۵] در زندانها فشار زیادی بر زندانیان وارد میآمد تا با نوشتن توبه نامه و ابراز ندامت از زندان آزاد شوند و بتوانند به سرکار برگردند. این رویه تا اوایل دهه ۱۳۴۰ به شدت ادامه داشت.[۶] اما در دهه ۱۳۴۰ به خصوص با حضور پاکروان و فردوست در ساواک، این فرایند ندامتگیری تا حدی محدود شد و از زندانیان سیاسی خواسته میشد تا به جای توبهنامه علنی در روزنامهها، برگههای مبتنی بر عدم فعالیت سیاسی و یا همکاری با ساواک را امضا کنند. عموما این اوراق علنی نمیشد، اما همواره به عنوان یک اهرم فشار در دست دستگاه اطلاعاتی، یعنی ساواک، باقی میماند.
از اواخر دهه ۱۳۴۰ و فعال شدن کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا و آمریکا، [۷] این رویه کمرنگ شده به ساواک بازگشت. به خصوص که در این سالها ساواک به دست «بازها» – تیمسار نعمت الله نصیری و غیرنظامی پرویز ثابتی- افتاده بود و مقوله سیاست و جامعه به اصطلاح امنیتی شده بود. اولین گروهی که به تلویزیون آورده شدند، فعالان مائوئیست «سازمان انقلابی» بودند. سیاوش پارسانژاد، پرویز نیکخواه و کوروش لاشایی از چهرههای برجسته این گرایش بودند که به تلویزیون آمدند و علیه خود، اندیشههای چپ به طور کل و علیه سازمانهای سیاسیطالب مبارزه با رژیم سخن گفتند.[۸] در ۷ سال بعدی –یعنی در فاصله ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶- دستگاه تواب سازی رژیم پهلوی دوم در بازداشتگاهها و زندانها آغاز به کار کرد و به خصوص تلاش میکرد که اعضای سازمانهای مسلح چریکی افرادی را به تلویزیون بیاورد و آنها را به ابراز ندامت وادار کند. با این همه در این کار چندان موفق نبود.
نمونهای از اعترافگیری تلویزیونی
تلاش دیگر رژیم توابسازی از روشنفکران مخالفخوان بود. از سال ۱۳۵۰ اعترافگیری از روشنفکران و نویسندگان نیز در دستورکار قرار گرفت. جعفر کوشآبادی که یکی دیگر از طرفداران جوان حزب توده که از نزدیکان م.آ. بهآذین بهشمار میآمد، [۹] چند هفته پس از دستگیری همراه ۹ تن دیگر-که ارتباط تشکیلاتی هم با او نداشتند- به صحنه تلویزیون آمد و اعترافاتی را علیه خود اظهار داشت. گزارشی که از این اعترافها در روزنامهها نوشته شده است همچون دیگر موارد مشابه تلاش کرده بود که این مصاحبهها را طبیعی و در شرایط آزاد جلوه دهد. بهعنوان مثال در ابتدای گزارش آمده بود که این مصاحبه رادیو-تلویزیونی در استودیو ملی ایران به «درخواست دانشجویان» انجام گرفته است و این استودیو هم مشتاق بوده که میکروفن را در اختیار «هر ایرانی و در هر شرایطی» قرار دهد.[۱۰] در آغازِ این برنامه، مجری سیاستهای دولت درزمینۀ اعترافهای تلویزیونی را چنین اعلام کرد:
با این نکته شروع میکنیم و آن سیاست ارشادی است که بنا به گفته مقامات امنیتی مملکت درباره هر گمراهی در پیش دارد و از هر نوع انتقامجویی میپرهیزد. لذا راه گفتنها و بازگشتنها به روی هر فریبخوردهای باز است.[۱۱]
سپس جعفر کوشآبادی با اعلام اینکه من مجرم نیستم، سخنان خود را آغاز کرد. او استدلال کرد که چون قصد و نیت ارتکاب جرم را نداشته پس مجرم نیست. او مجرم اصلی را کسانی دانست که چشم ندارند پیشرفتهای مملکت را ببینند. او در ادامه گفت:
ما هم مثل عدهای دیگر قربانی تبلیغات و تحریکات خارجیها هستیم... مرا این تبلیغات به این راه کشاندند و از عواطف من سوءاستفاده کردند... خواهش من از مردم این است که ما را به شکل مجرم نبینند بلکه ما را قربانی تحریکات و تبلیغات و حادثهآفرینیهای عوامل بیگانه ببینند.[۱۲]
در آخرین روز سال کبیسه ۱۳۵۰ در یک تیتر فرعی خبر عفو ملوکانه ۱۰ نفر از دانشجویان آمد که: «در مصاحبه تلویزیونی روز قبل به خطاها و اشتباهات خود اعتراف کرده و از پیشگاه شاهنشاه تقاضای عفو و بخشش نموده بودند».[۱۳]
سیاست اعترافگیری از نویسندگان و روشنفکران در سالهای بعد نیز ادامه پیدا کرد و روشنفکران و نویسندگان بسیار شناختهشدهتری از جعفر کوشآبادی به صحنه تلویزیون آمدند یا به نوشتن علیه خود و افکارشان پرداختند.
قضیه رضا براهنی
یکی از روشنفکران و نویسندگان مطرح در دو دهۀ ۱۳۴۰-۱۳۵۰ ایران رضا براهنی بود. او استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و یکی از پایهگذاران نقد ادبی در ایران بود که گرایش مارکسیستی داشت.[۱۴] مقالههای انتقادی او بسیار مناقشهبرانگیز بودند و نامی بلند در میان روشنفکران ایرانی داشت. اولین رمان او «روزگار دوزخی آقای ایاز» پس از چاپ، بهواسطۀ محتوای انتقادیاش به دولت شاهنشاهی از سوی ناشر پخش نشد.[۱۵] او پس از سفرش به ایالاتمتحده -که در آن گزارشهایی علیه او به ساواک داده میشد- تحت نظارت ساواک قرار گرفت و چند هفته پس از نوشتن مقاله «فرهنگ حاکم، فرهنگ محکوم!»[۱۶] به اتهامِ داشتن مرام اشتراکی دستگیر شد.[۱۷]
او پس از سه ماه به تلویزیون آمد و در برنامهای با عنوان «سخنرانیها درزمینه برخورد آراء و فلسفه و ایدئولوژیهای شرق و غرب» در تلویزیون ملی ایران شرکت کرد. ظاهر این سخنرانی تلویزیونی مشابه کنفرانسهای خبری لاشایی و نیکخواه و دیگر موارد مشابه نبود. بلکه به نظر میرسید که از برنامههای معمول تلویزیون باشد. این سخنرانی با عنوان «مارکسیسم و هویت ملی من» انجام شد. او که به استادی مغرور در دانشگاه تهران معروف و در ارائه نظراتش بسیار قاطع بود، به گونه متفاوت سخنان خود را با این گفتار خاضعانه آغاز کرد که: «در این سخنرانی پارهای از عقاید ناچیزم را دربارۀ مسائلی که فکر میکنم نسل من و نسل بعد از من با آن روبهروست، با شما درمیان میگذارم».[۱۸]
در ادامه او ابتدا از سفر اخیر خود به آمریکا شروع و سپس از موج هیپیگری در آمریکا انتقاد کرد. او این لاابالیگری و بیقیدی و گرایش آنها به موادمخدر در میان جوانان آمریکایی را به گردن غربی بودن آنها انداخته و صریحاً گفته بود: «منِ شرقیِ ایرانی نمیتوانستم با رفتار و طرز فکر این اشخاص موافق باشم».[۱۹] او در کنار محکومیت رفتار بیقیدانه و لذتجویانه جوانان غربی آنارشیستها را نیز به چالش کشید:
هرج و مرج طلبان میخواهند سنگ روی سنگ بند نشود. جوانی که به هیچ ضابطهای گردن ننهد و هیچ تعهدی را در برابر دیگران و خود نشناسد بدون تردید به سوی آنارشیسم کشیده خواهد شد و حتماً به سوی تروریسم هم کشیده خواهد شد.
سپس مثالهایی در رابطه با شلیکهای جمعی و کشتارهای گروهی در آمریکا زد که ازایندست جوانان آن را انجام داده بودند. سپس سخنانی در مورد مارکسیسم و موجهای چپ نو، مارکوزه و سارتر زد و سپس به تضاد میان مارکسیسم و ملیت و مذهب رسید:
این فرهنگ که بهعنوان ایرانی میشناسیم به من یک هویت ملی و معنوی میدهد و این هویت پایگاه اصلی و اساسی من است. من اگر مارکسیسم را بپذیرم پس مولوی را چه کارش کنم؟ حافظ را چه کنم؟ تصوف و عرفان را چه کنم؟... هویت ملی من در برابر مارکسیسم سرسختی نشان میدهد و هویت اروپایی مارکس هم در برابر من سرسخت است... وظیفه من بهعنوان یک نویسنده متعهد این است که در میان جدال خوب و بد در کنار خیر و نیکی قلم بزنم.[۲۰]
او در برنامههای دیگری اکثراً در همان ژانویۀ ۱۹۷۴ برگزار شد نیز شرکت کرد و پسازآن از زندان آزاد شد.
شاید در نگاه اول سخنان او در این میزگردهای تلویزیونی به نظر اعتراف تلویزیونی نرسد، اما باتوجه به بافتار بحثهای آن زمان، این نوع نگاه به شرق و جهانسومگرایی در میان روشنفکران نزدیک به حاکمیت بسیار رایج بود و آنها تلاش داشتند، به ایران شاهنشاهی یک شاکله فلسفی بدهند.[۲۱] دیگر سخنان براهنی نیز به گونهای در تأیید همین نظریات عنوان شد.[۲۲] طرفه اینجاست که براهنی در کتاب آواز کشتگان روایت یک استاد دانشگاه در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران را توصیف میکند که به علت مخالفخوانیها دستگیر و شکنجه میشود. او در این کتاب بهصورت تمثیلی سیدحسین نصر، احمد فردید و حلقه اطرافیان او را سخره کرده است.[۲۳]
براهنی در هنگام آزادی -بر طبق گزارش یک خبرچین ساواک- به دوستانش گفته بود: «به خاطر همسر باردارش تن به این مصاحبهها داده است».[۲۴] بااینهمه برخی از دوستانش به این اعترافات اعتراض داشتند و حتی در سفرش به آمریکا وقتی که مدعی شد که ساواک با شکنجههای طولانی میتواند هر اعترافی را بگیرد، دانشجویان سخنان او را نمیپذیرفتند.[۲۵] ساواک نیز که در تلاش برای کم کردن تأثیر سخنرانیهای براهنی بر ضد دولت شاهنشاهی، تلاش میکرد به شایعه «همکاری براهنی با ساواک» دامن بزند.[۲۶]
بهطور خلاصه، تأثیر آن زندان کوتاهمدت و سپس اعترافهای تلویزیونی بر براهنی بسیار زیاد بود تا آنجا که در چند سال پسازآن هم در مقالههای جدی و هم در نوولها و رمانهایش به شکنجهها و اعترافها اشاره میکرد. او بعدها مجموعه شعر «ظل الله: شعرهای زندان» را که شامل اشعار انتقادی به شاه است به چاپ رساند.[۲۷] نوول «چاه به چاه» دیگر اثر او در رابطه با شکنجه است که روایت همبند شدن قهرمان داستان با فردی به نام «دکتر» در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری است و درسهایی که دکتر به او میدهد.[۲۸] در نوول «پس از عروسی چه گذشت» به دستگیری یک معلم ساده میپردازد که در عملی متهورانه در مدرسه شروع به فحاشی علیه شاه و رژیماش کرده است. در این داستان کوتاه معلم، که تازه ازدواج کرده و مداوم نگران همسر جوانش است، به زندان برده میشود و تحت بازجویی و شکنجه قرار میگیرد.[۲۹] مهمترین اثر او در خارج از کشور «آدمخوار تاجدار: روایتهایی از سرکوب در ایران» است که روایتهای او از شکنجه در زندانهای ساواک را در خود دارد. [30]
دستگاه توابسازی رژیم پهلوی دوم به صورت توقف ناپذیر روشنفکران (چون غلامحسین ساعدی)، ورزشکاران (چون پرویز قلیچخانی) و حتی خوانندگان (چون داریوش اقبالی) را با شیوههای پیچیده به ابراز ندامت علیه خود وامیداشت. این روند تا آبان ۱۳۵۶ و ابراز ندامت افرادی چون عباس ملکزاده میلانی (معروف به عباس میلانی) ادامه داشت و با بازشدن فضای سیاسی ایران این گونه ابراز ندامتها پایان پذیرفت. پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ گونهای دیگر از اعترافات و ابرازندامتها به سپهر سیاسی ایران بازگشت که در رابطه با آن در مقالهای دیگر خواهم نوشت.
درباره رضا براهنی بیشتر بخوانید:
پانویسها:
[۱] Nabíl-i-A`zam. The Dawn-Breakers: Nabíl's Narrative of the Early Days of the Bahá'í Revelation. Edited and translated by Shoghi Effendi. Wilmette, IL: Bahá'í Publishing Trust, 1932. Pages 441-459 . Smith, Peter. The Bábí and Bahá'í Religions, 1844-1944: Some Contemporary Western Accounts. Cambridge: Cambridge University Press, 1987. Pages 43-55.
[۲] مجموعه قوانین و مقررات سالهای ،۱۳۰۰-۱۳۱۲ بخش اول، تهران: روزنامه رسمی جمهوری اسلامی ایران: ۱۳۸۸ ۳۲۹
[۳] Hossein, Farzāneh. 1993. Parvande-ye Panjāh o Seh Nafar. Tehrān: Enteshārāt-e Negāh.
Alavi, Bozorg. 2023 (1951 first edition). 53 Individuals. Tehran: Negah Publications. P 35-51.
[۴] Mark J. Gasiorowski (2019) The US stay-behind operation in Iran, 1948-1953, Intelligence and National Security, 34:2, 170-188,
[۵] Haddadian-Moghaddam, Esmaeil. "The Cultural Cold War and the Circulation of World Literature: Insights from Franklin Book Programs in Tehran", Journal of World Literature 1, 3 (2016): 371-390, doi
[۶] کمونیزم در ایران: تاریخچه مختصر فعالیت کمونیستها در ایران از اوایل مشروطیت تا فروردین ۱۳۴۳ سرهنگ ستاد علی زیبایی، بیجا، بیتا
[۷] Iranian Student Opposition to the Shah Afshin Matin-asgari California: Mazda Publishers 2002
[۸] پارسانژاد، سیاوش (۲۰۰۲). گوشههایی از تاریخ چپ ایران در قالب سرنوشت، ، نشر نیما، پاریس
نیکخواه، پرویز (۱۳۸۵). چپ در ایران به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، ص: ۲۸۵-۲۸۸
شوکت،حمید (۱۳۸۱). گفتگو با کوروش لاشایی، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران؛ تهران: نشر اختران، ص: ۲۰۰-۲۱۰
[۹]. اعتمادزاده، محمود (۱۳۷۱). از هر دری. زندگینامه سیاسی اجتماعی م. آ. بهآذین، نشر جامی: تهران ص: ۹۲
[۱۰] .روزنامه اطلاعات ۲۹ اسفند ۱۳۵۰، ص: ۴
[۱۱] .همان
[۱۲] .همان
[۱۳] همان، ۳۰ اسفند ۱۳۵۰، ص: ۴
[۱۴] .او بهواسطه نقدهای ادبی که بهخصوص بر کارهای شاعران مطرح آن زمان مینوشت و بعدها در مجموعه طلا در مس (۱۳۴۴) منتشر شدند، معروف شد.
[۱۵] .نمایندگان امر نمایندگان کلام، ص: ۱۷۸
[۱۶] .روزنامه اطلاعات، ۱ شهریور ۱۳۵۲، ص: ۱۳
[۱۷] .نمایندگان امر نمایندگان کلام، ص: ۱۸۱
[۱۸] .روزنامه کیهان، ۱۲ دیماه ۱۳۵۲، ص: ۶
[۱۹]. همان
[۲۰] .همان
[۲۱] این روشنفکران –که یک روحانی نیز در میان آنها قرار داشت- یک حلقه محافظهکار را در انجمن حکمت و فلسفه شاهنشاهی تشکیل داده بودند و تلاش میکردند نوعی دینداریِ محافظهکار- ایران گراییِ عرفانی را ترویج دهند. گرایش اصلی آنها را میتوان در کتابهایی دید که بهنوعی برتری اندیشه شرقی را بر اندیشه غربی در خود داشت. در آن دوره سیدعلی شایگان کتاب «آسیا در برابر غرب» (۱۹۷۸) را نوشت و احسان نراقی «آنچه خود داشتیم» (۱۹۷۶). شباهت نوشتههای ندامتگونه براهنی به این گرایش فکری انکارناپذیر است. میتوان به سابقه این نوع تفکر در کار آلاحمد نیز اشاره کرد. اولین و تأثیرگذارترین این کتابها غربزدگی اثر جلال آل احمد بود. او در دهه ۱۳۲۰ به حزب توده ایران نزدیک بود و سپس از آن انشعاب کرد و همراه با خلیل ملکی به حزب زحمتکشان پیوست. او تغییرات فکری زیادی از سر گذراند. در اواخر عمر گزارشی از تجربه خود در مناسک حج نوشت (خسی در میقات، ۱۹۶۴) و در همین دوره فکری کتاب غربزدگی (۱۹۶۲) را نوشت که بهنوعی تحقیر روشنفکران غربگرای ایران را در خود داشت. برای شناخت بیشتر از این گرایش جهان سوم گرایی به این کتاب بنگرید:
Ali Mirsepassi. Iran’s Quiet Revolution: The Downfall of the Pahlavi State. New York: Cambridge Unversity Press 2019
[۲۲] .روزنامه آیندگان، ۱۶ دیماه ۱۳۵۲، مقاله: «نسخههای غرب به کار شرق نمیآید» و همچنین روزنامه کیهان هوایی شنبه ۲۲ دیماه ۱۳۵۲ «منِ شرقی به ایسمهای غربی روی نمیآورم».
سردبیر وقت کیهان در مصاحبهای میگوید: "خود براهنی به آنها مراجعه میکرد و مقالات را در اختیار آنها میگذاشت." مصاحبه با امیر طاهری، اسفند ۱۴۰۱
[۲۳] تهران: نشر نو، ۱۳۶۲
[۲۴] .نمایندگان امر، نمایندگان کلام، ص: ۱۸۶
[۲۵] .همان: ۱۹۱
[۲۶] .همان: ۱۹۲
[۲۷] تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۸
[۲۸] تهران: نشر نو، ۱۳۶۲
[۲۹] تهران: نشر نو، ۱۳۶۱
[۳۰]. کتاب با مقدمه ال دکتروف در انتشارات معتبر رندم هاس منتشر شد و توجه بسیاری را به خود جلب کرد.
The Crowned Cannibals: Writings on Repression in Iran. Reza Baraheni. With an introduction by E. L. Doctorow New York: Random House/Vintage Books, 1977.
نظرها
بیژن
مقاله خانم هاتفی دقیق و مستند و روشنگرانه بود. مثل تمام مقالات قبلی ایشان. چند نکته را جهت اطلاع عرض میکنم سیدعلی شایگان در ایران با نام داریوش شایگان معروف است. بر روی جلد کتابهای ایشان همین داریوش نوشته شده. نکته دیگر این که دراواز کشتگان اون اساتید ادبیاتی که در رمان مورد استهزا قرار گرفته اند بنظرم بیشتر شبیه لطفعلی صورتگر و مهدی حمیدی شاعر بودند تا سیدحسین نصر. البته رمان چهل سال قبل منتشر شد و شاید گمان من خطا باشد. پرویز نیکخواه هم بعد از تحمل ۹ سال زندان اولین بار در اطلاعات به پیشنهاد اعلم مقاله ای در مورد پیشرفتهای کشور تحت هدایتهای شاهنشاه چاپ کرد و بعد آزاد شد. همزمان با پارسا نژاد چندنفر دیگر از سازمان انقلابی هم مصاحبه کردند مثل بیژن قدیمی. در کل گمانم ۹ نفر بودند