از تئاتر تا سینما: نگاهی به مستند زندگی نصرت کریمی و نقش او در تحول سینمای ایران
عباس مودب در مقاله حاضر به بررسی مستند زندگی نصرت کریمی و بهویژه دو فیلم بلند سینمایی او، «درشکهچی» و «محلل»، با تمرکز بر تأثیر نئورئالیسم ایتالیایی بر سینمای ایران میپردازد. نویسنده با رویکردی تحلیلی، ضمن مقایسه آثار کریمی با سایر فیلمسازان موج نوی ایران، جایگاه ویژهی این فیلمساز فقید در تاریخ سینمای ایران را تبیین میکند.
بابک کریمی روایتهای پدرش از زندگی و کار در تئاتر و سینما را در زمانهای مختلف بر روی فیلم ضبط کرده است و با تدوین آنها فیلم مستندی از زندگی پدرش ساخته است که آن را در شش قسمت که هر بخش کمی بیش از یک ساعت است در صفحهای که به نام پدرش در یوتیوب باز کرده قرار داده است. او در هر بخش به موضوع مشخصی از زندگی کریمی میپردازد و در مجموع زندگی هنری او را از دوران جوانی در تئاتر سعدی تا زندانی شدن او در جمهوری اسلامی و ممنوعالکار شدنش در بر میگیرد. اگر چه این مستند به زندگی نصرت کریمی میپردازد اما همزمان روایتی است از تاریخ معاصر ایران، آنچنان که نصرت کریمی آن را زیسته است. در آغاز فیلم توضیح داده شده که خانواده کریمی برای ثبت در تاریخ این مستند را منتشر میکند.
در این مستند دو موضوع نظر مرا به خود جلب کرد. موضوع اول نقش عبدالحسین نوشین در شکلگیری تئاتر مدرن ایران و نقش نمایش در آن برهه زمانی در پیوند بین هنر و نسل جوان بود و موضوع بعدی دو فیلم بلند سینمائی کریمی «درشکهچی» و «محلل» و تلاش کریمی برای شکل دادن به نئورئالیسم در سینمای ایران با الهام از ویتوریو دسیکا و سینمای بعد از جنگ ایتالیا است. در مورد موضوع اول دانش کافی برای بررسی آن را ندارم و امیدوارم دیگران این مهم را به عهده بگیرند و به آن بپردازند ولی در مورد موضوع دوم نظر شخصی خودم را در نوشته زیر بیان میکنم:
موج نوی سینمای ایران
«درشکهچی» اولین فیلمی بود که نصرت کریمی امکان یافت آن را بر مبنای آنچه که خود در نظر داشت بسازد. او با به کارگیری اصولی که از نئورئالیسم ایتالیا آموخته بود دوربین را از استودیو بیرون آورد و در محیط زندگی مردم فیلم خود را به تصویر کشید. قهرمانپروری در فیلم وجود ندارد. موضوع فیلم به نمایش روابط اجتماعی درلایههای فرودست جامعه میپردازد و بر خلاف ملودرامهای رایج در فیلمفارسی از نبرد خیر و شر در آن خبری نیست.
این فیلم زمانی اکران شد که دو سال قبل از آن موج نوی سینمای ایران با «قیصر» و «گاو» آغاز شده بود و به ویژه فیلم «گاو» نشان داد که میتوان در برابر فیلمفارسی و داستانهای تکراری همراه با چاشنی رقص کاباره و صحنههای زد و خورد به سبک فیلمهای هندی نوع دیگری از فیلم ساخت که به مسائل اجتماعی با دیدی واقعگرایانه بپردازد. سینمای ایران میرفت تا به دو شاخه کاملاً متضاد تقسیم شود. شاخهای که در ادامه تولید فیلمفارسی با الهام از «قیصر» از سینمای فردین عبور کرد تا بتواند بازار را در دست خود نگه دارد و شاخه دیگر بنا بر تولید فیلمهائی داشت که میتوان به آنها نام تولید هنری داد. بدون شک این دو شاخه بینندگان خاص خود را داشت و در بین این دو گرایش جای نوع دیگری از فیلم خالی بود. فیلمی که هم بتواند به واقعیتهای جامعه بپردازد و هم اینکه زبانی را به کار گیرد که برای همگان قابل فهم باشد بی آنکه دچار ابتذال شود. ابراهیم گلستان با «خشت و آینه» هفت سال قبل از ساخته شدن «درشکهچی» تلاش کرده بود تا سینمائی اجتماعی را بنیان بگذارد. گلستان هر چند با «خشت و آینه» نشان داد که میتوان فیلمی ساخت که به مسائل اجتماعی بپردازد تا آینهای باشد که تماشاگر نابسامانیهای اجتماعی را در آن ببیند و از عهده این کار هم به خوبی برآمد ولی در جذب تماشاگر موفق نبود. چهار سال بعد از اکران «خشت و آینه» داوود ملاپور با ساختن «شوهر آهو خانم» تلاش کرد تا شکلی از نئورئالیسم را واردسینمای ایران کند. هرچند که این فیلم بازتابدهنده واقعیتهای اجتماعی بود ولی به سرنوشت «خشت و آینه» دچار شد و مورد استقبال عموم مردم قرار نگرفت و به یک معنا تیری بود در تاریکی که به هدف نخورد. «درشکهچی» اما موفق شد آنچه را که گلستان و ملاپور بهرغم تلاششان نتوانسته بودند در آن موفق شوند به واقعیت در آورد: «درشکهچی» موفق شد در سال ۱۳۵۰ تماشاگران را به سالن سینما بکشاند.
آنچه که کار کریمی را از دیگران متمایز میکرد شناخت او از فرهنگ عامه بود که نه بر مبنای تئوریهای مردمشناسی بلکه بر مبنای زندگی زیسته خود در روابط اجتماعی و محیطی که در آن رشد کرده بود بنا شده بود. شاید بهدلیل پیشینهای که از تاتر داشت میدانست که اجرای نمایش برای بیننده است و بدون حضور آنان اجرای نمایش بیمعنی است. شاید این نکته را نیز در نظر داشته است که رفتن به سینما در ایران نوعی تفریح است و نشستن در سالن تاریک سینما فرصتی است برای فراغت از مشکلات زندگی و غرق شدن در هیجان کاذب یا خندیدن از ته دل. او در شرایطی جنبههای منفی فرهنگ عوام را بر پرده سینما به نمایش گذاشت که جو غالب در میان روشنفکران مردم فرودست را خلق قهرمان تصور میکرد و تحمل هیچگونه انتقادی از مردم را نداشت چرا که سیستم مقصر تمامی نارسائیها بود و مردم قربانی آن بودند.
تصویر واقعی از ریاکاری در روابط اجتماعی
کریمی در «درشکهچی» با زبان طنز تصویری واقعی از ریاکاری و دورویی در روابط اجتماعی ارائه داد و همین طنز به بیننده اجازه میداد به ضعفهای جامعه خود بخندد، خندهای که مهر تاییدی بود بر نابسامانی روابط اجتماعی. جذابیت فیلمفارسی برای تماشاگر در برانگیختن حس جانبداری از قهرمان و خشم نسب به شخصیت بد طینت ملودرامی بود که با صحنههای رقص کابارهای در بین صحنهها و اضافه کردن آواز در فیلم جنبه سرگرمکننده هم داشت.
کریمی با استفاده از طنز و حذف قهرمان روابط اجتماعی را بهشکلی به نمایش گذاشت که تماشاگر میتوانست خود را در آینه آن روابط بشناسد و برای شخصیتهای فیلم نمونهای در اطراف خود بیابد.
در «درشکهچی» کریمی به جای رقص کابارهای، رقص و شادی را به همان شکلی که در دورهمیها رخ میدهد در فیلم قرار داد که برای بیننده کاملاً آشنا بود، چنانکه برای مثال در سیزده به در مرسوم بود.
موفقیت تجاری فیلم «درشکهچی» راه را برای نصرت کریمی باز کرد و مهدی میثاقیه، تهیهکننده سرشناس سینمای قبل از انقلاب که قبلا حاضر نشده بود با کریمی همکاری کند این بار با اطمینان از اینکه سرمایهاش به خطر نمیافتد ساختن فیلم «محلل» را تأمین مالی کرد. در این فیلم کریمی همچنان با پایبندی به اصول نئورئالیسم با اعتماد به نفس بیشتری وارد کار شد و بدون شک بهترین کار خود را در کارنامه فیلمهای بلندش ارائه داد. اما «محلل» و بهویژه یکی از پوسترهای این فیلم باعث خشم روحانیت شد و کار به آنجا کشید که مطهری قبل از انقلاب با انتشار مقالهای در روزنامه کیهان به این فیلم تاخت و همین دلیل نصرت کریمی به دادگاه انقلاب احضار شد و تا دو قدمی اعدام هم رفت.
نکته جالب در نقد مطهری این بود که او فیلم را ندیده بود بلکه وصف آن را از دیگران شنیده بود. محلل نه اصول شرع را که جان سختی سنتهای نامتناسب با زمان را به سخره گرفته بود و در واقع ادامه طرح همان مسائلی بود که در «درشکهچی» به شکل دیگری بیان شده بود. مردی بازاری متعصب و پایبند به سنتهای پدران خود که اندرونی را ملک مطلق خود میدانست تا آن حد که صدای همسرش را مرد غریبه نمیبایست بشنود و دختربچه سه سالهاش را هم وادار میکرد چادر سر کردن را تمرین کند. مردی که بر این باور بود که دختری را که عصمت خانواده را لکهدار کرده است والدینش باید بکشند تا ننگ پاک شود اما همسر خائن را میتوان طلاق داد. چنین مردی در دام همین باورها گرفتار میشود و وقتی که به اشتباه همسرش سه طلاقه میشود و او بنا بر قوانین شرعی باید برای رجوع مجدد به همسرش او را به عقد یک محلل در آورد.
چنین داستانی میتوانست به شکلهای مختلفی روایت شود. کارگردانی دیگر میتوانست از آن یک تراژدی خانوادگی بسازد و یا نسخه دیگری از پایبندی به باور و تسلیم در برابر شرع شود اما روایت کریمی از آن یک طنز اجتماعی بود و مسأله محلل بهانهای بود برای نشان دادن ناسازگاری سنتهای دیرپا در جامعهای که دستاوردهای دنیای مدرن را تجربه میکرد.
دوگانگی بین پیروی از قانون حمایت از خانواده یا قانون شرع و یا ناشایست دانستن رفتن دو دلداده جوان قبل از ازدواج به سینما که در هر دو فیلم «درشکهچی» و «محلل» مطرح میشود. در «محلل» اگر چه در خانه رادیو وجود دارد ولی هیچکس اجازه استفاده از آن را ندارد چرا که رادیو فقط برای استفاده در ماه رمضان برای شنیدن دعای سحری است. طرح همین مسائل به ظاهر پیش افتاده در قالب طنز به کارگردان اجازه میداد که آنها را به سخره بگیرد و به تماشاگر نشان دهد چنین سنتهایی با زمانه سازگار نیستند.
نصرت کریمی هنرمندی بود چند وجهی که در تاتر، نمایش عروسکی، فیلم انیمیشن، مجسمهسازی، ساخت صورتک، پرورش کاکتوس و فیلم بلند سینمائی آثار مختلفی را پدید آورد. اگر چه تعداد معدودی فیلم بلند سینمائی ساخت ولی با دو فیلم «درشکهچی» و «محلل» توانست خود را بهعنوان فیلمسازی مولف در تاریخ سینمای ایران به ثبت برساند.
نظرها
نظری وجود ندارد.