مسئله اتفاقاً خودِ حجاب است!
ساغر − از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» در ایران، این بحث بیشتر گرفته است که مطالبه و دغدغه پوشش و رفتار آزاد برای زنان ایرانی، مربوط به چه کسانی است. هم مردم معمولی درباره آن بحث میکنند هم روشنفکران و فعالان سیاسی.
باوری رایج میگوید، حجاب بهانهای است برای مقابله با حکومت و ناکارآمدیهایش. طرفداران آن میگویند دغدغه اصلی مردم معیشت است؛ مردم اگر نان داشته باشند، کاری به کار این مسائل ندارند. خود حاکمیت هم در گفتارش تمایل به پذیرش چنین ایدهای دارد.
موضع جریان «محور مقاومت»
در میان جریانهای سیاسی جریان موسوم به «محور مقاومت» در تخطئهی مطالبهی آزادی پوشش کوشاست. حرفشان این است که جنبش «زن، زندگی، آزادی» حرکتی است براندازانه که متمایل به «غرب» است. میگویند از ابتدای انقلاب ۵۷، ایران از مدار امپریالیسم آمریکا خارج شده است؛ از آن پس تاکنون دولتهای غربی با تکیه بر طبقات مرفه تلاش کردهاند ایران را به مدار امپریالیسم بازگردانند. جنبش ژینا هم از منظر طرفداران این نظر حرکتی سازماندهیشده برای براندازی صرف و «انهدام بی معنای اجتماعی» بوده است، حرکتی از سوی عدهای بیدرد که دغدغههایشان تا سطح دیده شدن مو و بدن زنان تنزل یافته و امر طبقاتی و سوژگی کارگران را وانهادهاند. به این اعتبار از لحظهای که حجاب اسلامی به عنوان مازاد فرهنگی «انقلاب ضدامپریالیستی» تثبیت شده، به امری سیاسی بدل شده است، امری که «غرب» به رهبری آمریکا از یک سو و جمهوری اسلامی در سوی دیگر بر سر آن میجنگند. محور مقاومتیها نتیجه میگیرند که چون برداشتن حجاب در چنین مختصاتی، چراغ سبزی به امپریالیسم آمریکایی است، باید تمام قد آن را نقد و محکوم کرد.
آنان میگویند حجاب نمیتواند مسئله و دغدغه اصلی زنان طبقه کارگر باشد؛ مسائل آنان اساسا جدا از مسائل زنان بورژوا و طبقه متوسط مرفه است. مطالبه پوشش اختیاری از این منظر، دغدغهای سطحی و مربوط به زنان مرفهی است که با هرگونه مبارزه طبقاتی بیگانهاند و اسیر ایدئولوژی لیبرال غربی شدهاند. گویی پوشش اختیاری کالایی تقلبی است که زنان مرفه شهری میخواهند آن را به دیگر زنان فقیر و جامعه بفروشند تا راه بازگشت ایران به مدار امپریالیسم را هموار کنند.
مشاهده: عیار سنجش
اما این موضع چه نسبتی با واقعیت دارد؟ بیایید هم از جهت نظری و از هم لحاظ مادی و مشاهدات روزمره مدعیان را بررسی کنیم.
میگویند موضوع حجاب، دغدغهای جعلی است که از جانب زنان طبقات فرادست بر زنان طبقه فرودست تحمیل میشود. حجاب مسئله زنان طبقه پایین نیست و به آنان ارتباطی ندارد. این موضع از جانب زنانی صحبت میکند که به احتمال زیاد ارتباطی هم با مسائل و دغدغههای آنها ندارد. چرا که اغلب صاحبان چنین ایدهای اغلب از طبقات مرفه جامعهاند و شیوه کار و زندگیشان هیچ ارتباطی با سبک زندگی و بینش زنان طبقه کارگر و دیگر زنان زحمتکش ندارند. یک مشاهده و مقایسه ساده نشان میدهد که موضع آنها برخلاف ادعاهایشان بر واقعگرایی و «رئال پولوتیک»، انتزاعی و بی اساس است.
مشاهده روزمره چندین پارک در پایتخت ایران به عنوان حوزه عمومی این بیتناسبی را نشان میدهد. پارکهای جمشیدیه، پارک پرواز و قیطریه در بالای شهر تهران، از این لحاظ آموزنده هستند. این پارکهای مجلل و بزرگ که میزبان طبقات بالا هستند، فضایی مجزا دارند. مردم و به ویژه زنانی که به این پارکها میآیند، عموما خود را ملزم به رعایت حجاب اجباری نمیبینند. آنان با لباسهایی راحت و گشاده برای ورزش کردن و دیگر سرگرمیها به پارک میآیند. آنان اساساً دنیایی جداگانه از بقیه مردم دارند.
مشاهدات بیواسطه از حوزه عمومی بالای شهر، که کانون گردهمآیی و جلوهگری اجتماعی زنان و دختران طبقه اجتماعی مسلط است، نشان میدهد آنان قلمرویی نسبتا مستقل از امر و نهیهای حکومتی برای زندگی دارند. زن نوعی مرفهنشین ایرانی صبح را با ورزش در قلمرویی بیرون از خانه آغاز میکند. لباسی راحت و متناسب با فعالیت ورزشی میپوشد. پوششی اسلامی ندارد، مگر این که خود او معتقد به چنین چیزی باشد. اغلب آنان با خود یک حیوان خانگی هم دارند که آن را با خود بیرون میبرند. به ظاهر در ورودی همه پارکها و کافههایی هم که میروند نوشتهاند: «سگگردانی ممنوع». اما این تنها یک نوشته بدون اعتبار است. هیچکس به آن توجهی نمیکند. هیچ مأموری هم برای کنترل پوشش و طرز رفتار در این مکانها وجود ندارد. بیشتر مردم از زن و مرد با خود سگ میآورند. آنانی که گروهی بیرون میآیند، در یک آلاچیق دور هم جمع میشوند. با صدای بلند موسیقی پخش میکنند، یا خودشان زنده و با هم میخوانند. میخندند و دلشان آسوده است. در رستورانها و کافههای بالای شهر هم وضعیت به همین صورت است. کمتر کسی در حوزههای تفریح و زندگی روزانه در شمال شهر تهران احساس میکند که زیر سیطره قوانین متحجرانه جمهوری اسلامی است. زنان در این منطقه هم البته از آزادی کامل در رفتار و پوشش روزمرهشان برخوردار نیستند. اما آنان به نسبت مناطق و محلههایی که مردم فقیر در آن زندگی میکنند، گویی در یک جزیره جدا و دارای آزادی نسبی هستند.
مغلطه در بنیان موضع
در چنین وضعیتی چگونه میتوان ادعا کرد مطالبه حجاب اختیاری صرفا از آنِ عدهای زن مرفه بالایشهری است؟ این جمعیت کم، اساسا نیازی به چنین مطالبهای ندارند، چرا که در قلمرو زندگی روزانه و شبانه آنان، جز در ادارهها و مکانهای رسمی، دخالتی به آن صورت وجود ندارد. آنان حتی برای برقراری امنیت و آرامش محل زندگیشان اغلب از نیروهای رسمی پلیس و انتظامی هم بینیازند. چرا که برای خود پلیس خصوصی، نگهبان، سرایدار و حراست استخدام میکنند.
بخشی از همین طبقه مزدبگیری که «محور مقاومتیها» میخواهند از جانب آن صحبت کنند، در خدمت تأمین امنیت و آرامش طبقه بالا است. حجاب در مناطق مرفهنشین شهرهای ایران، مسئلهی عمده نیست. برای زنان ثروتمند هم مسئلهای جدی نیست. به همین دلیل هم آنان حاضر نخواهند بود برای چنین مطالبهای هزینهای بدهند یا خود را به دردسر اندازند. یعنی در اصل، زور حاکمیت به آنان نمیرسد. چرا که امکانات و نفوذهایی دارند که اگر درگیر «پلیس امنیت اخلاقی» هم شوند، آن را به زمین میزنند.
مسئله طبقات پایین
به عکس، این زنان محلات فقیر و متوسط پاییناند که بیشترین لطمه را از گشت ارشاد و بسیج و امثال آن میبینند. یعنی آنانی که امکانات و شرایط زنان ثروتمند را ندارند. به ویژه زنان شاغلی که روزانه باید با حجاب احباری در محل کار حضور یابند. زنان کارگر و کارمند در کارخانه و کارگاه، اداره، مدرسه و دانشگاه و مترو محکوم به رعایت حجاب اجباری و حتی کنترل طرز صحبت کردن، خندیدن و شیوه راه رفتن خود باشند. زن ثروتمند کار خاصی انجام نمیدهد تا بخشی از وقت خود را در حوزهای عمومی سپری کند که حاکمیت در آن دستِ بالا را برای کنترل زنان دارد.
زن شاغل یا حتی خانهدار متوسط و فقیر، اگر فرصتی هم برای تفریح و فراغت داشته باشد، امکان حضور در مکانهای به نسبت امنتر ندارد. او باید در پارک، سینما یا رستوران نزدیک محل کار و زندگیش تفریحی بکند. یعنی مکانهایی که معمولا نامنی در آنها بسیار بیشتر از مکانهای مشابه در محلات ثروتمندنشین است. جدای از دخالتهای بسیار بیشتر بسیج محلات و گشت ارشاد در این محلات، آسیبها و تهدیدات مردمی هم بسیار بیشتر است. زندگی برای این زنان پر از اضطرابهای روزانه است. واضح است که مطالبه پوشش اختیاری برای زنان طبقات پایین، امنیت خاطر و آسودگی بیشتری خواهد داشت. آنان هستند که روزانه درگیر این مسئله هستند.
طبقه و آزادی
به طور کلی رابطهای معکوس بین قدرت اقتصادی زنان و میزان آزادی عملشان برقرار است. یعنی زن ایرانی هرچه از لحاظ اقتصادی برخوردارتر و متعلق به طبقه اجتماعی بالاتری باشد، در رفتار و پوشش خود هم آزادتر است. هرچه هم زن فقیرتر و بدون پشتوانه اقتصادی باشد، بیشتر در معرض دخالت و کنترل هم نظام ارزشی خانواده و محله و هم حکومت خواهد بود.
پس اصل این گزارهای که تمام تئوریپردازیهای بعدی بر آن بنا شده، غلط است. به همین دلیل هم ادعاهای پس از آن هم نمیتواند نسبتی با واقعیت داشته باشد. باید از جریان محور مقاومتی پرسید: اگر حجاب تنها مسئله زنان طبقه بالا است، چرا در جنبش ژینا این زنان مناطق پیرامونی بودند که بیشترین حضور و اثرگذاری را داشتند؟ با چه منطقی نتیجه میگیرید که این زنان پیادهنظام امپریالیسم برای براندازیاند؟ آنان باید مبارزه برای حق زیستن را از کجا آغاز کنند؟ آیا به صرف این که زنی متعلق به طبقه اجتماعی ضعیف است، باید تمام دغدغههای آزادی و رهاییاش را کنار بگذارد و آن دغدغهها را متعلق به زنان مرفه بداند؟
از آن سو، تفکری که در بخشی از افکار عمومی میگوید «حجاب بهانه است»، به شدت تقلیلگرایانه است. به راستی آیا زنان ایرانی موافق خواهند بود در صورت برخورداری از رفاه اقتصادی نسبی، در ازای آن به تمامی به بردگی کشیده شوند؟ آیا آنان باید به معامله «نان و آزادی» تن دهند؟
نه تنها حجاب بهانه نیست، بلکه خود مسئله است. آن هم نه فقط برای زنان، بلکه برای تمام آزادیخواهان و آنانی که میخواهند بنای عدالت اجتماعی را پیریزی کنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.