ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

يادداشتی از احمدرضا حائری در سالگرد کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام:

«در مبارزه برای دفاع از حق حیات انسان‌ها شکست وجود ندارد، پیروزی حتمی است»

احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار در سالگرد کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام با ذکر چند خاطره از زندانیان اعدام شده به دست جمهوری اسلامی می‌نویسد: «در مسیر مبارزه‌ای که ما برگزیده‌ایم، زخم بسیار خواهیم برداشت، اما از پای نخواهیم نشست، چرا که در مبارزه برای دفاع از حق حيات انسان‌ها شکست وجود ندارد و پیروزی حتمی است.»

گفتم سامان تو تا روزهای آخر با محسن شکاری بودی، هیچ خاطره‌ای داری از چند روز آخر؟

سامان: یک خاطره‌ از روزهای آخر محسن هنوز داره جگرم را می‌سوزونه!

من: آخه از بچه‌هایی که توی بند ۲۴۰ باهاش بودند، شنیدم محسن هیچ انگیزه‌ای نداشت، برای نجات پیدا کردن از طناب دار!

سامان: مسأله همين جاست!

من: چطور!؟

سامان: محسن دختری را دوست داشت که ظاهرا قبل از بازداشت کات کرده‌ بود باهاش، روزهای آخر محسنی که همیشه توی خودش بود بعد از یه تماس تلفنی یک‌ باره با هیجان آمد بغلم کرد و گفت فلانی را یادت میاد باهام کات کرده بود!؟ الان زنگ زدم فهمیدم آمده گفته من منتظر محسن می‌مونم تا آزاد بشه باهم ازدواج کنیم، محسن را این عشق به زندگی امیدوارش کرد. اما بعد چند روز اعدامش کردند!

این خاطره سامان از محسن شکاری، از جمله زخم‌هایی است که هر روز بيشتر از قبل در جانم سر باز می‌كند. محسن را برای یک خیابان بستن و زخمی کوچک روی بازوی یکی از آنها که به راحتی آب خوردن چشم کور می‌کردند و آدم می‌کشتند با عجله و برای نشان دادن اقتدار پوشالی‌شان به مردم اعدام کردند.

از این قبیل زخم‌ها چنان بر روح و روانم نشسته و تلنبار شده که گاهی احساس می‌کنم، تاب و توان تحمل آنها را ندارم، حتی آوردن آنها بر روی کاغذ ذره‌ای از سنگینی آنها کم نمی‌کند.

مثل زخم کتک زدن کاک فرهاد سلیمی پای چوبه دار تنها به این خاطر که فریاد زده بود: «شما مسلمان نیستید، دست‌کم آدم باشید و بگذارید پیش از اعدام مادر و خانواده‌ام‌ را ببینم!» و نگذاشتند، در عوض پیکر او را با صورتی غرق در خون و جای ضربات باتوم تحویل خانواده‌اش دادند.

یا روزی که میرزا را دیدم در قزلحصار، بیست‌پنج سال حبس کشیده بود، برای جابه‌جایی مواد به خاطر چندرغاز پول که برای او با وجود فقر مطلقش چند مشکل را حل می‌کرد، گفتم: «میرزا چرا تو یکی از این فرم‌ها را پر نمی‌کنی (فرمی به نام توبه‌نامه) شاید تأثیری داشت و آزاد شدی!»

میرزا با صدائی گرفته که رنج ۲۵ سال زندان از پس آن ‌پیدا بود ‌پاسخ داد: «آقای حائری قربونت برم، گیرم این فرم سرکاری نباشه! منم پر کنم و همین فردا نامه آزادیم بیاد زندان! من كه ده سال حبس زیر حکم اعدام پیرم کرد، بعد هم پانزده سال حبس روش، بعد ۲۵ سال برم دم در زندان قزلحصار یه ماشین مسافرکش وایسه برام، بعد من بهش بگم منو کجا ببره!؟ اصلا آدرسی دارم بهش بدم!؟ اصلا كسی منتظر من هست که از این خراب‌شده آزاد بشم!؟»

رویم را برگرداندم تا میرزا خیس‌شدن چشمانم را نبیند!

و صدها میرزایی که در این سال‌ها به دار کشیده شدند در اصل به جرم: «فقر و فلاکت و بی‌عدالتی»

گاهی از خودم متعجب می‌شوم!؟ مگر انسان چقدر توان دیدن و رنج‌کشیدن دارد!؟ یاد ایدو (عیدو شه‌بخش) می‌افتم که با رفقایش غنی شه‌بخش، سلیمان شه‌بخش، عبدالرحیم قنبرزهی (میربلوچ زهی) بی هيچ عدالتی فقط به جرم بلوچ بودن اعدام‌شان کردند‌!

هر چقدر ما فریاد بزنیم، اما خب باز عدالت و اخلاقی در كار نيست و کسانی هستند که در کمال خونسردی زیر لحاف گرم در فضای مجازی مي نويسند: «لابد یه کاری کرده بودند!» آری عدالتی در كار نيست.

و ده‌ها زخم کاری که دادرسی‌های ناعادلانه، اعدام و حبس‌های طولانی و …در این سال‌ها بر جانم نشانده…

و امروز که نگران مهدی و بهروز هستیم، که در بند امن مخصوص اجرای اعدام یا تنبیه در واحد سه قزلحصار دربندند، آنها که در اوین تخلفی نکرده‌اند، در پرونده‌شان هم نه کسی را کشته‌اند، نه شاکی خصوصی دارند، اتهام‌شان هواداری از یک گروه مخالف جمهوری اسلامی است.

با همبندی‌ها خواب نداریم، چون دلیلی بر نیاوردن آنها به بند عمومی وجود ندارد جز اینکه قصد جان‌ آنها را دارند، و تا خروج آنها از بند اعدام‌ها، روح و روان ما آرام و قراری ندارد.

با تمام زخم‌های خونینی که بر روح و روان مان نشسته، در سالگرد کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام و تداوم یک‌سال اعتصاب اعتراضی علیه اعدام که داشته‌ایم، تأثیرات مثبت این کارزار را می‌بینیم و گسترش جنبش علیه اعدام که نوری از امید را در دلم روشن کرده، دوباره و چند باره توانم را برای ادامه راه باز می‌یابم.

و در انتها برای هزاران بار از عموم هموطنان که ما را یاری دادند در این یک سال صمیمانه سپاسگزارم. در مسیر مبارزه‌ای که ما برگزیده‌ایم، زخم بسیار خواهیم برداشت، اما از پای نخواهیم نشست، چرا که در مبارزه برای دفاع از حق حيات انسان‌ها شکست وجود ندارد و پیروزی حتمی است.

احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
نهم بهمن ۱۴۰۳
آغاز دومین سال کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.