دیدگاه
خواست کانونی دورهی کنونی: پایان دادن به برنامهی هستهای
محمدرضا نیکفر – برنامهی غنیسازی اورانیوم به فقیرسازی مردم و تشدید تهدید جنگ منجر شده است. یادداشتی در توضیح ضرورت پایان دادن به این برنامه.


وضع نگرانکننده است، رژیم ملاها در موقعیت ضعیفی قرار گرفته، و ایران را در موقعیت ضعیفی قرار نهاده است.
چنین نیست که اگر تحریم کشور شدت گیرد، تنها ملایان ضعیف میشوند و آسیبی به مردم نمیرسد و چنین نیست که اگر جنگ شود، تنها مراکز نظامی پاسداران رژیم را بزنند.
جنگ اگر گسترش نیابد، به جنگیتر شدن ترکیب حکومت و شیوهی رویارویی آن با مردم میانجامد؛ اگر گسترش یابد، عاقبت آن ناپیداست. ممکن است بسی طولانی شود. پایان که یابد ممکن است به آنجا ختم شود که ترامپ یا جانشین او بگوید شمال و جنوب ایران را آمریکا برای خودش برمیدارد: شمال را برای درست کردن کازینو و مراکز تفریحی لازم دارد و جنوب را برای استخراج نفت.
حالتی دیگر این است که وضع کنونی به همین شکل یا با اندک تغییرهایی ادامه یابد. مشخصهی وضع، گسترش فقر و فلاکت است. فشار تحریمی، فساد و ناکارآیی دستگاه و اختصاص بخش بزرگی از بودجهی کشور به دستگاه نظامی و طرحهای امنیتی، عاملهای عمدهی بیمیانجی این وضعیت هستند.
پیچیدگی دورهی کنونی
جهان، منطقهی خاورمیانه و ایران، هر سه در یک دورهی بحرانی چندعاملی به سر میبرند، دورهای که conjuntural time خوانده میشود. در چنین دورهای عاملهای مختلفی دست به دست میدهند و فضایی پرحادثه میسازند. میتوان آن را دورهی همتافتگی خواند.
در مورد دورهی همتافتگی توجه به این نکتهها مهم است:
- توجه به خاص بودن لحظهی تاریخی؛ به این خاطر بایسته است تحلیل دقیق آن، به جای تعمیمهای بیجا و سرمشق قرار دادن بیواسطهی تجربههای پیشین،
- خطرناک بودن و در همان حال فرصتزا بودن آن،
- پیجویی فرصت مداخله که لزوماً به صورت درگیر شدن مستقیم با نیروی اصلی در یک عرصه نیست؛ «ضربه از پهلو» چه بسا لازم است مقدم بر ضربهی مستقیم باشد.
وضعیت چنان که گفته شد با چند عامل متعین میشود. توان و میزان متعینسازی آنها یکسان نیست. مورد به مورد باید بپرسیم که چه چیزی برای چه چیزی تعیینکننده است و این تعیینکنندگی چه تأثیری بر کل همتافته دارد.
خواست کانونی این دوره
آنچه تعیینکنندهی وضع و حرکت مردم است، فقر و خطر فلاکت بیشتر است. مسئلهی معیشت ممکن است به شورشهای موضعی راه برد و ممکن است مردم را منفعل کند، از ترس آنکه مبادا در صورت معترض شدن، در دست داشتهی کنونی را نیز از دست بدهند. بر این قرار، فلاکتْ مکمل استبداد شده است. امید بستن به اینکه فشار اقتصادی از بیرون سرانجام جامعه را به قیام وادارد، مبتنی بر تحلیل نادرستی از وضع و روحیهی مردم است، و از نوعی نگاه به جامعه برمیخیزد که ابزاری، و بَری از حس همدلی و غمخواری است.
بهبود نسبی وضع معیشت مردم، با کاستن از فشار تحریمها حاصل میشود. فشار تحریمها که کاسته شود، انتظار مردم برای بهبود وضعیت زندگیشان به درستی بالا میرود. جنبشی که حاصل انتظار باشد، استوارتر است از شورشی که از سر درماندگی باشد.
خواستی که باید پیش بُرد پایان دادن به برنامهی غنیسازی است، برنامهای که به قیمت فقیرسازی کشور تمام شده است. پایان دادن به این برنامه، از خطر جنگ میکاهد و شاید آن را رفع کند.
آزادیخواهان در مقابله با کیش اورانیوم کوتاهی کردهاند. از ابتدا میبایست به جِدّ با آن مخالفت میکردند: به دلایل زیستمحیطی و ناهمخوانی آن با یک برنامهی سنجیدهی رشد در زمینهی انرژی، به سبب تنشزایی آن و تشدید جو بدگمانی و دشمنی در منطقه.
اسرائیل و آمریکا و متحدانشان صرفاً از نظر محاسبات استراتژیک با برنامهی اتمی رژیم ایران مخالفت میکنند. بخشی از نیروهای موسوم به «اپوزیسیون» هم با آنها همصدا شدهاند بی آنکه به اصل موضوع بپردازند. آنان وجود این بهانه را برای درگیری آن قدرتها با ایران به نفع خود میدانند.
پیشبرد خواست توقف برنامهی هستهای مستلزم آن است که نیروهای مردمدوست، ابتدا خود عمیقاً به نادرستی این برنامه پی برند:
- برنامهی هستهای هیچ ربطی به ارتقای دانش و تکنولوژی ندارد و عملاً کشور را از رشد در این زمینه محروم کرده است.
- این برنامه با این دروغ توجیه میشد و هنوز هم گاهی میشود که برای تأمین انرژی لازم است. پوچ بودن این ادعا به تمامی آشکار شده است. بحران موسوم به ناترازی برق و گاز، همپای اصرار بر غنیسازی اورانیوم تشدید شده است.
- برای رژیم، برنامهی هستهای نقشهی تجهیز به امکانی است که گمان میبرده با آن بقای خود را تضمین میکند. این یک برنامهی نظامی و امنیتی است. گرد آن دستگاه نظامی و امنیتی مداوم فربهتر شده است. غنیسازی اورانیوم منبع غنای دستگاه سرکوب است.
- دستگاه امنیتیِ غنیشده با برنامهی غنیسازی و شبکهی کاسبی از تحریم، به منبع عمدهی فساد در کشور تبدیل شدهاند.
- غنیسازی به فقیر سازی راه برده است. این برنامه حتّا برنامههای رشد مصوب خود رژیم را به شکست کشانده است.
- از منظر برنامهای سنجیده و مردمی برای رشد، تمرکز بر تکنولوژی غنیسازی اورانیوم خطای محض است. یک برنامهی سنجیدهی رشد در جهت برطرف کردن نیازهای کشور به انرژی از طریق منابعی که در اختیار دارد، و با ملاحظات دقیق زیستمحیطی میکوشد.
پیشبرد مطالبهی پایان دادن به برنامهی غنیسازی اورانیوم برای جلوگیری از فقیرسازی بیشتر کشور، تمرینی است برای پیشبرد سیاستی که چارهجویی و تقابل با سیستم را با هم درمیآمیزد. این یک سیاست مسئولانه در قبال جامعه است، این یک سیاست جامعهگرا است.
نظرها
آرمان
خیلی ساده لوحی که بکر کنید عنی سازی تعطیل بشه تحریم رفع میشه. جنگی هم در گار نیست . هر چند ما ایرانیها ملتی نیستیم که از ترس جنگ تسلیم خواسته های زورگویان بشیم . اگه این طوره که میگید پس باید حتما حتما ایران سلاح اتمی بسازه . م روانی به روحانی رای دادم و حامی برجام بودم . ولی خب نتیجه اش رو دیدیم چی شد . الان هم به پزشکیان ای دادم تا شاید توافقی بشه ولی خواسته های ترامپ زیاده خواهی است. ترامپ میخواد ایران بیاد و به اختیار خودش و با مداکره تبدیل به سوریه بشه و هیچ زیرساخت نطامی حتی متعارف نداشته باشه. نه عزیز با تمامگلایه هایی کا از شرایط هست و با تمام انتقاداتی که از حکومت هست چتین زورگویی رو هیچ ایرانی وطن پرستی نمی پذیره
آرمان
چرا جوک میگید. اگه فقط مساله اتمی بود که ایران در سر برجام با امریکا کنار اومد. اگه واقعا فقط اتمی بود خیلی کقت پیس توافق طده بود . مگه خواسته های ترامپ رو نمی بینید . بی شرف زده ایران حتی سلاح متعارف هم نباید داشته باشه . حتی با پهپاد و موشک هم مشکل داره عوصی . فکر کرده ایران نثل اوکراین بی صاحبه .
داریوش
نه عزیز توجیه نمیخواد . در این دنیای خرتوخر در عستانه هسته ای بودن یا داشتن سلاخ اتمی و بازدارندگی اتمی از نان شب هم واجب تره . دنیا یا باید ایران در آستانه اتمی رو بپذیره و در عیر این صورت با ایران اتمی مواجه خواهد شد
رهبر
- مطلب از منظر تمرکز بر کانون های اصلی مبارزه کنجکاوانه است راه چاره هم جنبش ضد جنگ و بالتبع مخالفت با اشکال مختلف نظامیگری است . -تصور اینکه بتوان با شرایط کنونی در فقدان هر سازمان و حزب و تشکیلات امر مخالفت جدی با برنامه هسته ای پیش برد مشکل بنظر میرسد. - واقعیت این است ما در تونل سیاه مسئله هسته ای در حاشیه هستیم و گره و بند ها در دست جمهوریاسلامی و غرب است ،فشار به جمهوریاسلامی از طریق جنبش ها از جمله جنبش ضد جنگ یک طرف قضیه است آیا غرب آمادگی و یا خواهان پایان دادن به این معرکه هسته ای هست یانه؟! اگر مجموعه از رخداد ها بتواند هر دو نوک قدرت را به تمکین جدی وادار بکند غرب سفره موشکی، حقوق بشر،امنیت منطقه ای و ...را پهن خواهد کرد ! بطریق دیگر موضوع پرونده هسته ای ایران با ده ها مسئله جدی گره خورده است فرا رفتن از این رخداد ها آیا عملی است؟! آری ! چگونه؟!