معرفی کتاب
برای زندگی، با نگاهی به مرگ
خاطرات پزشک تبعیدی در هلند
فروغ تمیمی - کتاب «زندگی و نگاهی به مرگ، خاطرات پزشک تبعیدی در هلند» به قلم محمود زهرایی، روایتگر تجربیات یک پزشک ایرانی تبعیدی است که با نثری جذاب و عاطفی، داستانهای واقعی از ارتباط عمیقش با بیماران را بازگو میکند. نویسنده که پس از فرار از ایران به عنوان پناهنده سیاسی در هلند ساکن شد، با توصیف دقیق مواجهه با مرگ، قانون اتانازی (مرگ خودخواسته)، و رابطه پزشک-بیمار، تصویری روشن از فرهنگ درمانی هلند ارائه میدهد. این کتاب نه تنها روایتی از زندگی یک پزشک مهاجر است، بلکه تأملی است بر انسانیت، تابوشکنی، و ارزشهای اجتماعی در دو فرهنگ متفاوت.

فهرست نام پزشکان در بیمارستانی در هلند (عکس: شاتراستاک)
آیا تا به حال کتابی در مورد خاطرات روزانه یک پزشک و نحوه ارتباط او با بیمارانش خواندهاید؟ شاید بگویید نه، ولی بعضی از داستانهای نویسندگانی را به یاد بیاورید که حرفه اصلی آنها طبابت بوده است. پزشکان نویسنده و مشهوری چون آنتوان چخوف، غلامحسین ساعدی یا بهرام صادقی.
در کتاب «زندگی و نگاهی به مرگ، خاطرات پزشکِ تبعیدی در هلند» داستانهایی واقعی را به قلم دکتر محمود زهرایی میخوانیم. او ساکن هلند و در شهر رتردام زندگی میکند.

با خواندن نثر جذاب، هنرمندانه و سرشار از عاطفه این نویسنده ما با پزشکی انسان دوست و مسئول آشنا میشویم که علاوه بر انجام وظایف یک طبیب، دوستی، همدردی و درک احساسات بیمار را بخش مهمی از شیوه درمان خود میداند. دکتر زهرایی با تمام وجود در خدمت بیماران است و با آنها مانند یک دوست و یا عضوی از خانواده رفتار میکند. این ویژگی از ورای بازگویی دقیق او از گفتگو و جزئیات دیدارهایش با بیماران قابل درک و ستایش است.
در بخش اول این کتاب، داستان بیماری و درمان سی زن و مرد بدون ذکر نام و تغییر بعضی مشخصات برای حفظ حریم خصوصی آنها روایت شده است. و در بخش دوم دکتر زهرایی از تجربیات شخصی و رویارویی با تفاوتهای فرهنگی در هلند و پیش داوریهای رایج مینویسد. مسائلی که برای مهاجراندر جامعهای جدید و متفاوت آشنا و ملموس است.
در مقدمه این خاطرات، دکتر زهرایی از دوران دانشجویی خود بعد از انقلاب سال ۵۷ در دانشگاه مشهد مینویسد. او پس از شش سال تحصیل در رشته پزشکی به علت فعالیت سیاسی و خطر دستگیری مجبور به ترک کشور میشود. و سرانجام پس از چند سال زندگی پر مشقت در کشورهای مختلف همراه با همسر و فرزندش به عنوان پناهنده سیاسی به هلند میآید. و چهار سال بعد در سن چهل سالگی با وجود عدم پذیرش سوابق تحصیلی از سوی دانشگاه اراسموس به عنوان دانشجوی سال اول بار دیگر وارد دانشکده پزشکی میشود. دکتر زهرایی در حال حاضر بیست و چهار سال است که به عنوان پزشک خانواده در شهر رتردام کار میکند.
پزشک خانواده و فرهنگ درمانی در هلند
در جدول مقایسه بهترین سیستمهای درمانی در دنیا، هلند در میان ده کشور برتر جهان جای دارد. توزیع خدمات پزشکی در این کشور عادلانه و در دسترس همگان است، و حتی مهاجران غیرقانونی یا افراد بیخانمان را در بر میگیرد. در داستانهای دکتر زهرایی به تدریج با بعضی از ویژگیهای این سیستم درمانی آشنا میشویم. نقش دکتر خانواده در هلند بسیار حائز اهمیت است، و سه چهارم مشکلات بیماران توسط او درمان و حل و فصل میشود. در موقعیتی اضطراری پزشک خانواده باید فورا خود را به مکان مورد نظر برساند. برای نمونه وضعیت بحرانی یکی از بیماران مجرم که زندانی شده بود:
روی زمین افتاده بود و به سختی نفس میکشید..... ۱۵ دقیقه نگذشته بود که آمبولانس با تجهیزات کامل با سه پرسنل رسید. او روی برانکارد بود و هنوز همه دستگاهها بهش وصل نبود که آمبولانس دوم هم با سه پرسنل رسید..... رئیس زندان هم قبل از همه حاضر شده بود و ناظر بر اجرای سریع کارها بود. به هرحال قهرمان داستان به سرعت و در امنیت کامل به بیمارستان منتقل شد..... در راه بازگشت به سیستم درمانی ایران فکر میکردم و به بخیههای باز شده چانهی صدرا.[۱]...
(ص۱۰۸)
از ویژگیهای فرهنگ درمان در هلند مسئله تابوزدایی از بیماریهای کشنده است. در نتیجه افراد بلافاصله از روند معالجه و یا احتمال مرگ خود آگاه شده و در جریان جزئیات درمان قرار میگیرند. برخورد واقعگرایانه با مرگ در جوامع مدرن شاید پذیرفتن آن را آسان تر میکند، اما بدون شک به معنای تقلیل غم و اندوه بیمار و سوگواری بازماندگان نیست.

از جمله وظایف پزشکان خانواده هلندی ویزیت بیمار در محل زندگی آنها است. به این ترتیب با خانواده و مشکلات شخصی مریض بیشتر آشنا میشوند. بیماران دکتر زهرایی اغلب به راحتی درد دل میکنند، مدام با او مشورت میکنند، و البته گاه حاضر به قبول نوع درمان نیستند. او در خاطراتش با دقت و علاقه به جزئیات این دیدارها پرداخته، و به این ترتیب مانند یک مردم شناس تیپهای متفاوت و رفتار آنان را توصیف میکند.
یکی از بیماران زنی هنرمند، شیک پوش و هشتاد و چهار ساله است که جوان تر به نظر میرسد:
....بیمقدمه میگوید: «دوست پسر گرفتهام، عاشقم شده... هشتاد ساله است، چهار سال از من جوان تره. ولی اصلا به نظر نمیرسه. با همسر قبلیام هم سن بودم. ولی از او هم خیلی سالم تر و سرحال تر بودم..... بعد با صدای بلند شروع به آواز خواندن میکند.....» از این هنرنمایی خودش سخت خرسند است. نظرم را میپرسد. بدون مبالغه و به درستی تحسیناش میکنم....
(ص ۱۲۷)
دکتر زهرایی گاه شاهد صحنههایی خیره کننده است.
وقتی به تخت بیمار نزدیک میشوم، از آن چه میبینم دچار حیرت میشوم. خانمی با لباس سفید عروسی، آرایش کرده با جواهرات زیبا در دست و گوش و گردن روی تخت دراز کشیده است. چند ثانیه طول میکشد تا متوجه شوم این عروس خفته همان خانم بیمار است که اکنون برای همیشه خفته است. در حالیکه مجذوب این صحنه نامتعارف و بدیع هستم. چشمم به نقطهای روی دیوار مقابل خیره میشود. جاییکه قاب عکس بزرگی آویزان است. عکس عروس و دامادی جوانی در کنار هم. لباس و آرایش و جواهرات عروس در آن عکس همان است که بانوی خفته بر تخت پیش روی من بر تن دارد. به این ترتیب آخرین وصیتاش هم تحقق یافته است. و او شادمانه با لباس فاخر عروسی رهسپار خانه جدیدش میشود. به او خیره میشوم و در مقابل اراده و بیباکیاش در مواجهه با بیماری و مرگ سر تعظیم فرو میآورم.
(ص۷۸)
عروس خفته زن جوانی بود که با وجود داشتن سرطان پیشرفته آخرین ماههای زندگیش را در کنار همسر و فرزند با شهامت و انرژی مثبت سپری کرده بود.
در خاطره دیگری دکتر برای سر زدن به خانه مریض میرود. اما او همان روز درگذشته، همسر متوفی پیرمردی است فرتوت که پس از شصت و پنج سال زندگی عاشقانه کنار پیکر مُرده دراز کشیده و با اصرار اجازه میخواهد تا برای آخرین بار شب را کنار زنش به صبح برساند.
گاه قانع کردن افراد برای پذیرش بهترین نوع کمک آسان نیست. پیرمرد دیگری شخصا پرستاری از همسری نود و دو ساله با بیماری آلزایمر را به عهده گرفته و حاضر به قبول هیچ کمکی برای نگهداری از زنش نیست.
ایجاد فضایی امن و دوستانه هنگام ملاقات اعتماد بیمار را جلب میکند. پیرمردی تقربیا صد ساله از احساسات سرکوب شده و رازهای زندگیش میگوید:
... به عنوان پزشک من، همه چیز را باید در موردم بدانی.... زندگی خوب و شیرینی با زنم نداشتم، او الان زنده نیست. من زنم را کاملا بخشیدهام..... اما پسر کوچکم را میگویم. او نمیتونه بچه من باشه، این مسئله پنجاه ساله که منو آزار میده. من میدونم که همسرم یک رابطه داشته.... این پسر خیلی دوست داشتنی و خیلی مراقب منه. .....او را مثل بقیه فرزندانم دوست دارم.... مسئله این نیست، مسئله اون درون داغون شده منه...
(ص۱۳۷)
مرگ خود خواسته
پزشک کسی است که برای نجات جان مردم قسم خورده است. اما بیمار با استفاده از قانون اتانازی حق دارد از دکتر بخواهد که به عنوان تنها راه چاره به زندگی او پایان دهد. این تقاضا معضلی پیچیده و پر تنش برای بیمار و کادر درمانی است.
دکتر زهرایی بارها در چنین شرایطی قرار گرفته است. مواجه شدن با مسئله بودن یا نبودن. کمک به ادامه زندگی یا کمک به انتخاب مرگ؟ موافقت با اجرای اتانازی بدون شک چالشی بزرگ و حتی ترسناک برای یک دکتر است. البته پزشکانی که از نظر اخلاقی با این مسئله درگیرند، ملزم به اجرای آن نیستند.
اتانازی یا مرگ خود خواسته از نظر قانونی در هلند مجاز است، اما اجرای آن منوط به داشتن دلایل کافی و علمی است. و تنها شامل بیمارانی میشود که از درد شدید و امراض غیرقابل علاج رنج میبرند. تابوی شکنی در مورد مرگ و رواج نسبی اتانازی متاثر از تحولات گوناگون در جامعه هلند و کشورهای مشابه است. از جمله افول اقتدار کلیسا و مسیحیت از عوامل مهم در این زمینه است. یک بررسی در سال ۲۰۲۴ نشان میدهد که پنجاه و هشت درصد مردم در هلند فاقد هرگونه اعتقادات مذهبی هستند.
دکتر زهرایی با شرح جزئیات دقیق، روند اجرای اتانازی چند بیمار را تشریح میکند، او هم چنین از طرز فکر منطقی بیماران خود در انتخاب مرگ و توقف درمان مینویسد. و به این مسئله اشاره میکند که بسیاری از هلندیها با وجود فردگرا بودن و ارجحیت دادن به خود و خواستههای شخصی به طور کلی، حاضر به ادامه یک زندگی پر از درد و بدون کیفیت نیستند. و زنده ماندن به هر قیمت را بیهوده و فاقد ارزش میبینند. بیماران در خاطرات دکتر زهرایی اغلب شجاعانه و با اصرار خواهان موافقت تیم پزشکان با این تقاضای خود هستند.
زنی ۶۲ ساله مدت هاست که از درد شکستگی لگن رنج میبرد، او به محض آنکه از نتیجه تمام آزمایشها و ابتلا به شروع بیماری زوال عقل مطلع میشود، تقاضای اتانازی میکند. درخواستی غیرعادی چون او هنوز کاملا هشیار و قادر به ادامه زندگی است. اما تقاضای این زن پس از طی مراحل پیچیده قانونی از سوی کمیسیون پزشکان پذیرفته میشود.
برای خداحافظی و آخرین دیدار به ملاقاتش میروم. خودش در را باز میکند و قبل از اینکه وارد اتاقش شوم با شور و اشتیاقی کودکانه که آن را در چشمان ذوق زده و چهره شادابش میشود دید، خبر موفقیتش را به من اعلام میکند. دوشنبه آینده اتانازی انجام میشود. ظهر ساعت ۱۲.
(ص۱۶۸)
تفاوتهای فرهنگی
در هلند میزان جدایی و فاصله اجتماعی در میان اقشار مردم به علت برخورداری شهروندان از خدمات اجتماعی و وجود یک جامعه مدنی قدرتمند کاهش یافته و در نتیجه سبب افزایش تعامل و همکاری افراد و تقلیل اتوریته فردی شده است. این ویژگی نهادینه شده، اغلب پایه و اساس روابط افقی و نه عمودی میان شهروندان است. هلندیها عموما به آزادی فردی، پرهیز از خشونت و تساهل با دیگران معتقد هستند.
در بخش دوم کتاب نویسنده با بازگویی بخشی از خاطرات زندگی در ایران و روایت صحنههایی آشنا در هلند به تشریح تفاوتها و شوک فرهنگی پرداخته است. او در دوران دانشجویی برای تامین مخارج خانواده به عنوان کارگر کارخانه یا رستوران و غیره کار میکرد. و با شرح وقایعی خواندنی از فرهنگ آموزشی و شغلی، کار داوطلبانه و نقش مهم آن در زندگی مردم هلند مینویسد. دکتر محمود زهرایی مانند بسیاری از هم نسلان خود در جوانی با آرمان تحقق عدالت در جامعه به مبارزه سیاسی روی آورد و به ناچار روانه تبعید شد. اما خوشبختانه رویای کودکیاش یعنی تحصیل در رشته پزشکی سرانجام تحقق یافت. او اکنون پس از بیش از سه دهه زندگی در هلند، این کشور را سرزمین پدری و ایران را سرزمین مادری خود مینامد. کتاب «زندگی و نگاهی به مرگ» توسط انتشارات دنا در رتردام و به زبان فارسی در سال ۲۰۲۴ منتشر شده است.
پانویس:
[۱] صدرا نام کودکی است که چندی پیش در ایران خبر ساز شد. وقتی پزشک متوجه شد پدر و مادرش قادر به پرداخت هزینه بیمارستان نیستند. بخیه های چانه او را باز کرد.
نظرها
مونا.ک
من این کتاب رو خوندم. خیلی خیلی زیباست.