ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سریال نوجوانی: روایتی از خشونت و مردانگی‌های تحقیرشده

زهرا باقر‌ی‌شاد در این نوشته می‌پرسد چرا سریال «نوجوانی» بر ارتباط بین مردانگی، جیمی، نوجوانی ۱۳ ساله و قهرمان داستان و خشونتی که مرتکب شده دست گذشته است؛ الگوهای مردانگی چه هستند، چه ارتباطی میان انواع مردانگی و خشونت وجود دارد و این الگوها چگونه بازتولید می‌شوند.

سریال «نوجوانی»، روایت «مردانگی‌ها» است، روایت هنجارهایی که شکل‌ها و الگوهای مختلفی از مردانگی را رقم می‌زنند. ساده‌انگارانه خواهد بود اگر این سریال را تنها بازنمایی اثرات شبکه‌های اجتماعی بر بروز رفتارهای خشونت‌آمیز بدانیم. جیمی میلر، پسر سیزده‌ ساله‌ای که به اتهام قتل همکلاسی‌اش بازداشت شده از ابتدا ارتباط ویژه‌ای با پدرش دارد.

هنگام بازداشت و حتی پس از آن درحالیکه ماموران دارند او را با اتومبیل به اداره پلیس منتقل می‌کنند دایم سراغ پدرش را می‌گیرد. در پایان اپیزود سه که یکی از مهمترین اپیزودهاست، پس از تمام شدن گفت‌وگویش با روانشناس دادگاه، فریاد می‌زند که «به پدرم بگو من خوبم، حال من خوب است...». جیمی، در اداره پلیس وقتی از او می‌پرسند که آیا می‌خواهد یک نفر بزرگسال را به‌عنوان همراه انتخاب کند تا در پروسه بازجویی در کنارش باشد پدرش را نام می‌برد. حتی مادرش از شنیدن اینکه او پدر را انتخاب کرده متعجب است. اما تنها در گفت‌وگوهای روانشناس و جیمی است که به چرایی همه‌ی اینها پی می‌بریم، جایی که روانشناس از او درباره پدر و پدربزرگش می‌پرسد و از هنجارهایی که جیمی درباره ارتباط با زنان یاد گرفته. اینجاست که او برآشفته می‌شود و حتی در ابتدا حاضر نیست سوال روانشناس را جواب بدهد.

این مکالمه پیچیده، کلید قتلی است که جیمی مرتکب شده و روشن‌کننده فرآیندی که در آن یک پسر نوجوان در اینستاگرام مورد تحقیر قرار گرفته و از سوی همکلاسی‌های دختر به او لقب «زشت» و «اینسل» زده شده، و در نهایت جیمی را به سوی قتل یکی از دخترها سوق داده است. اما روانشناس در گفت‌وگو با جیمی چه چیز را به چالش می‌کشد که او را خشمگین می‌سازد؟ و سوال مهم‌تر اینکه چرا این سریال می‌کوشد بر ارتباط بین مردانگی، جیمی و خشونتی که مرتکب شده دست بگذارد؟

مطالعات اخیر درباره «مردانگی» اگرچه بر ارتباط میان خشونت و مردانگی می‌پردازند اما به نقش متفاوتی که مردان مختلف در بازتولید الگوهای مردانگی دارند می‌پردازند. ریوین کانل، جامعه‌شناس استرالیایی که تاثیرگذارترین نظریه‌ها را در زمینه مردانگی ارائه کرده و به یک تحلیل انتقادی فمینیستی از مردانگی پرداخته، الگوهای مردانگی را متنوع و موقعیت مردان را متفاوت درنظر گرفته است.

مردان ممکن است به سبب این موقعیت‌ها هم در مقام فرادست قرار بگیرند و هم فرودست. برای مثال، مردان همجنس‌گرا که خود از قربانیان مردسالاری هستند به‌طور قطع الگوهای رایج مردانگی را دنبال نمی‌کنند و از همین رو از سوی جامعه مردسالار مورد تحقیر و خشونت و آزار قرار می‌گیرند. همین‌طور مردان طبقه فرودست اقتصادی اگرچه ممکن است در نظام جنسیتی قدرت از موقعیت فرادست برخوردار باشند اما موقعیت طبقاتی‌شان در میزان سهم و مشارکت آن‌ها در بازتولید خشونت تأثیرگذار خواهد بود. همچنین خود آن‌ها نیز ممکن است از سوی مردانی که به طبقه فرادست اقتصادی تعلق دارند مورد خشونت قرار بگیرند. به همین دلیل است که کانل به جای «مردانگی» از انواع «مردانگی‌ها» حرف می‌زند؛ یعنی همه مردان را به‌عنوان خشونت‌ورزان بالقوه در نظر نمی‌گیرد بلکه انواع مردانگی‌ها را در چارچوب مفهومی جنسیت و قدرت مورد بررسی قرار می‌دهد.

مردانگی نوستالژیک روایتگر مردانی است که الزاما در موقعیت قدرتمند قرار ندارند بلکه بخشی از اقتدار مردانه خود را نیز در خانواده یا جامعه از دست داده‌اند، از این رو به اعمال خشونت دست می‌زنند.

او تأکید می‌کند مردانگی‌ها متنوع هستند و در طول تاریخ تغییر می‌کنند. او از چهار نوع از مردانگی حرف می‌زند: مردانگی هژمونیک، مردانگی تابع، مردانگی مشارکت‌کننده که بر اساس موقعیت‌های مختلف مردان در روابط درونی سلسله مراتب مردانه شکل می‌گیرند، و مردانگی به حاشیه رانده‌شده که نقش طبقه، نژاد و تعلق اتنیکی در شکل‌گیری آن بسیار تعیین‌کننده است. 

اما آنچه محققان پس از کانل بر تحقیقات او افزودند شناساندن و توضیح الگویی از مردانگی بود که یوهانسون و درویش‌پور، محققان سوئدی آن را مردانگی نوستالژیک می‌نامند. این نوع از مردانگی روایتگر مردانی است که الزاما در موقعیت قدرتمند قرار ندارند بلکه بخشی از اقتدار مردانه خود را نیز در خانواده یا جامعه از دست داده‌اند، از این رو به اعمال خشونت دست می‌زنند. محققان حوزه مردانگی، این الگوی رفتاری را با عنوان مردانگی واپسگرا یا نوستالژیک طبقه‌بندی می‌کنند. 

یوهانسون و درویش‌پور اصطلاح مردانگی نوستالژیک را وارد ادبیات مردانگی و فمینیسم کردند. به نظر آنها مردانی که قدرت سابق خود را در خانواده و جامعه از دست داده‌اند ممکن است برای حفظ سلطه خود در خانواده و جامعه‌ی اطراف، از خشونت روانی و فیزیکی علیه زنان استفاده کنند. مفهوم مردانگی نوستالژیک یا واپسگرا که در رویکردهای جدید فمینیستی در ارتباط با مردانگی به‌کار می‌رود، پیش از این توسط سایر محققان این حوزه مورد توجه قرار نگرفته بود. مردانگی واپسگرا توضیح می‌دهد که چگونه برخی مردان که سلطه خود را در معرض از دست رفتن یافته‌اند تمایل پیدا می‌کنند به حس درونی اقتدار مردانگی بازگردند و برای این منظور، به احتمال بسیار از خشونت علیه زنان برای اعاده و حفظ سلطه مردانه خود در خانواده استفاده می‌کنند.

جنبش‌های مردانه مبتنی بر عناصر مذهبی، بنیادگرا، ناسیونالیستی و ضد فمینیستی نیز با مردانگی نوستالژیک مشخص می‌شوند. به این معنا که اعضای این جنبش‌ها به واسطه زندگی در جامعه‌ای که به سوی توسعه برابری جنسیتی حرکت می‌کند، هویت مردانه خود را که در اقتدار و سلطه تعریف شده در معرض از دست رفتن می‌بینند و احساس می‌کنند به‌عنوان یک مرد مقتدر دیگر موقعیت سابق را در این جامعه ندارند. از این رو به جای تغییر الگوهای مردانگی اقتدارگرا، همچنان سرسختانه بر حفظ امتیازات خود به عنوان «مرد» پافشاری می‌کنند و به جستجوی «مردانگی واقعی» می‌پردازند. اعمال شدید خشونت علیه زنان، کودکان و افراد کوییر از جمله ابزاری است که در این مسیر به کار می‌برند.

مردان خشونت‌ورز که قدرتشان را از دست داده‌اند

جیمی از سوی برخی دخترهای هم‌کلاسی‌اش لقب «اینسل» و «زشت» گرفته بود. «اینسل»ها اعضای یک خرده‌فرهنگ آنلاین هستند که خود را اینگونه تعریف می‌کنند: با وجود تمایل به شریک احساسی یا جنسی، نمی‌توانند شریک پیدا کنند. در فروم‌هایی که هستند اغلب مباحثی همچون خشم، مردم‌گریزی، ناراحتی و تنفر از خود، زن‌ستیزی، نژادپرستی و خشونت به کسانی که از نظر جنسی فعال‌اند مطرح می‌شود. در آمریکای شمالی، دست‌کم چهار کشتار جمعی منجر منجر به ۴۵ مرگ از سوی مردانی که خود را اینسل شناسایی می‌کنند یا نوشته‌های مرتبط با اینسل را ذکر کرده‌اند صورت گرفته است. 

به نظر می‌رسد «اینسل»، عریان‌ترین شکل از مردانگی نوستالژیک باشد که در شبکه‌های اجتماعی و فضای آنلاین اتفاق می‌افتد. مردانگی نوستالژیک نوعی از مردانگی به حاشیه رانده شده را توضیح می‌دهد، «اینسل» ها هم به گروهی تعلق دارند که به حاشیه رانده شده و سعی می‌کنند از طریق خشونت‌ورزی، به حاشیه رانده شدن خود را جبران کنند. اگر به سریال نوجوانی برگردیم، می‌بینیم که دخترهای همکلاسی، برای تحقیر جیمی او را به گروه اینسل‌ها منتسب کردند و آنقدر این برچسب‌زنی تکرار شد که جیمی آن را باور کرد. نوجوان سیزده‌ساله‌ای که می‌رفت الگوهای مردانگی مسلط را از پدر و پدربزرگش بیاموزد، یاد بگیرد که یک مرد «حمایتگر» و «قوی» باشد؛ آنگونه که جامعه می‌خواهد و انتظار دارد، ناگهان در معرض تحقیر قرار گرفت و این یک موقعیت به‌شدت پارادوکسیکال بود.

تصور جیمی از مردانگی درست منطبق بر پدرش بود، مردی که او از همان ثانیه‌های اول بازداشت وحشیانه توسط پلیس اسم او را صدا زد. جیمی دائم پدرش را صدا می‌زد، و می‌خواست او در تمام مراحل بازجویی کنارش باشد. در بازجویی اول وقتی همه‌چیز به واسطه فیلم‌هایی که وجود داشت آشکار شد، پلیس‌ها و وکیل جیمی و پدرش را در اتاق تنها گذاشتند. او آنجا هم چشمش به پدرش بود، به آن الگوی محکم، به آن آغوش استوار که دقیقه‌هایی قبل دور از چشم پسرش گریه کرده بود. اما حالا از پسر سیزده ساله‌اش روی برگردانده و شوکه بود. خیلی زود پسر را در آغوش گرفت و هر دو گریستند، گریستن یعنی کاری که شاید پیش از این هرگز در حضور هم نکرده بودند.

جیمی در زندگی‌اش با تصویری از مردانگی روبه‌رو شده بود که نباید می‌شکست؛ که نباید تسلیم می‌شد؛ که باید همیشه مسلط و استوار باقی می‌ماند. او باور داشت که مادرش به اندازه پدرش نمی‌تواند اینگونه باشد. اما همکلاسی‌های دختر در فضای آنلاین، نه تنها این تصویرها را شکستند بلکه جیمی را تحقیر کردند و به او گفتند « او مردی است که توانایی پیدا کردن شریک عاطفی و جنسی ندارد». کاری هم که دخترها با جیمی کردند دقیقا در راستای هنجارهای مردانگی هژمونیک بود؛ مرد ایده‌آل حتی از نظر زنان کسی است که «زشت» نباشد.

مرد ایده‌آل مردی است که توانایی بسیار در برقراری رابطه جنسی و عاطفی دارد، که همچون شخصیت‌های مرد فیلم‌های هالیوودی و سلبریتی‌های سیاسی و اقتصادی، در روابط جنسی و عاطفی مسلط و جذاب است، بدن «عضلانی» دارد، حساب بانکی پر و پیمان، لبخندی جذاب. و جیمی احتمالا از نظر دخترها نمی‌توانست چنین مردی باشد، برای همین او را حتی به اندازه «اینسل»ها نفرت‌انگیز می‌دانستند. بدتر اینکه نه جیمی و نه دخترها نمی‌دانستند در چه موقعیتی قرار دارند. جیمی هیچ درکی از کشتن یک فرد نداشت. در صحبت‌هایی هم که بازجو با دانش‌آموزان مدرسه داشت دیدیم که یکی از دختران که دوست صمیمی مقتول بود و در تحقیر جیمی مشارکت داشت نمی‌توانست هیچ درکی از این موقعیت داشته باشد: از تحقیر کردن و نفرت‌پراکنی. تنها فردی که در این میان توانست توضیح روشنی از وضعیت بدهد پسر بازجو بود که خود نیز در آن مدرسه درس می‌خواند. او اولین نفری بود که آنچه را میان همکلاسی‌هایش اتفاق افتاده بود به‌روشنی توضیح داد. بقیه درگیر خشم و نفرت و انتقام بودند و هرگونه مکالمه‌ای بین آنها مخدوش شده بود.

الگوهای مردانگی، جنسیت‌زدگی و تعاملات آنلاین

اگرچه جیمی در گفت‌وگو با روانشناس از سر خشم و غرور فریاد می‌زند و می‌خواهد که به پدرش بگویند او حالش خوب است، اما واقعیت این است که حال هیچ‌کس خوب نیست. نه جیمی، نه همکلاسی‌هایش، نه مادر و خواهر جیمی، و نه پدرش. در اپیزود آخر ما شاهد خشونتی هستیم که برخی افراد به خانواده جیمی می‌کنند؛ روی ماشین پدر جیمی فحش می‌نویسند و این قصه‌ای است که ادامه دارد، به همین دلیل مادر و دختر اصرار دارند آن خانه و منطقه را ترک کنند.

در نهایت، خانواده خودشان را در میانه‌ی این خشونت‌ها بازمی‌یابند، درحالیکه جیمی هم پس از ماه‌ها پذیرفته به قتل اعتراف کند. اما بالاخره خواهر جیمی که او هم نوجوان است و تنها چند سال بزرگ‌تر از جیمی، به پدر و مادر می‌گوید که بهتر است در همین خانه و شهر بمانند و به زندگی ادامه دهند. پدر از این رفتار دخترش احساس غرور می‌کند و به همسرش می‌گوید "«ببین، ما این بچه را چطور درست کردیم!». احتمالا منظورش ستایش از دختر است و اینکه «ببین چه شاهکاری خلق کرده‌ایم». مادر به آرامی اما تامل‌برانگیز می‌گوید « همانطور که آن یکی دیگر را درست کرده‌ایم». اما این همه‌ی واقعیت نیست.

جامعه‌پذیری جنسیتی فرآیندی است که برای افراد به یک شکل اتفاق نمی‌افتد. هنجارها و رفتارهای مرتبط با جنسیت که افراد می‌آموزند تحت‌تاثیر خانواده، مدرسه، جامعه و حتی مناسبات شبکه‌های اجتماعی و فضای آنلاین، متفاوت است. آنچه درباره جیمی اتفاق افتاد با آنچه ممکن است درباره نوجوان دیگری اتفاق بیفتد متفاوت است. حتی همه‌ی افرادی که هویت جنسیتی‌شان «مرد» تعریف شده به یک اندازه از نظام مردسالاری نفع نمی‌برند.

مسنر، یکی از محققانی که موضوع مردانگی‌ها را از یک رویکرد اینترسکشنال بررسی کرده توضیح می‌دهد که مردانگی موقعیتی است آمیخته از امتیاز و آسیب‌پذیری. به گفته او کسی که به‌عنوان مرد هویت‌یابی می‌شود هم می‌تواند از امتیازات نظام جنسیتی نابرابر بهره بگیرد و هم در آن واحد تحت ستم باشد. او موقعیت مردانی را توضیح می‌دهد که هم امتیازات «مرد» بودن در یک نظام جنسیتی نابرابر در آنها برجسته است و هم به دلیل سایر موقعیت‌های اجتماعی مورد تحقیر و آسیب نظام مردسالار قرار می‌گیرند.

جیمی میلر، شخصیت اول سریال نوجوانی در چنین موقعیتی قرار دارد؛ او نوجوان سیزده‌ساله‌ای است که به‌عنوان یک «مرد» هویت‌یابی شده و به طور حتم از امتیازاتی که نظام جنسیتی برای او درنظر گرفته برخوردار است. از این رو خشونتی را که مرتکب شده می‌توان نوعی از شدیدترین خشونت‌های جنسیتی ـ زن‌کشی نامید. در عین‌حال، جیمی قربانی نظام مردسالار است، نظامی که او را و سایر نوجوانان را به سوی پیروی از الگوهای مردانگی اقتدارگرا سوق می‌دهد، به سوی برخورداری هرچه بیشتر از قدرت و تسلط و کنترل‌گری. و اگر این ایده‌آل حاصل نشود آنها صدمه خواهند دید؛ صدمه‌ای که جیمی دید و آن را به صورت خشونت و قتل علیه همکلاسی خود نیز اعمال کرد. 

ارتباط بین خشونت و الگوهای مختلف مردانگی با شبکه‌های اجتماعی آغاز نشده و در آنها محدود نمی‌شود، اما نمی‌توان و نباید نقش شبکه‌های اجتماعی و فضای آنلاین را در تشدید الگوهای اقتدارگرا از مردانگی نادیده گرفت. برخی شواهد حاکی از آن است که بین برخی از هنجارهای تبعیض‌آمیز جنسیتی در میان پسران نوجوان و مردان جوان، و مصرف محتوای جنسیت‌زده در رسانه‌های اجتماعی ارتباطاتی وجود دارد. با این حال، نمی‌توان رابطه‌ای ساده و مستقیم از نوع «علت و معلول» بین استفاده از رسانه‌های اجتماعی و نگرش‌های آسیب‌زای جنسیتی فرض کرد. نوجوانان ممکن است محتوایی را انتخاب کنند یا در معرض محتوایی قرار گیرند که با علاقه‌ها و نگرش‌های پیشین آن‌ها همخوانی دارد. با اینهمه برخی ویژگی‌های خاص پلتفرم‌های اجتماعی، مانند موقتی بودن محتوا (مثل استوری‌ها) و امکان ناشناس ماندن، سطح ریسک اجتماعی‌ای را که پسران ممکن است در به اشتراک‌گذاری محتوای جنسیتی احساس کنند، کاهش می‌دهد. این ویژگی‌ها می‌توانند فضایی ایجاد کنند که در آن پسران نوجوان دیدگاه‌های فمینیستی و در عین حال دیدگاه‌های زن‌ستیزانه را نیز آزادانه بیان کنند. تعاملات آنلاین در میان دوستان یا گروه‌های همسالان اغلب باعث می‌شود پسران محتوایی را به اشتراک بگذارند که فکر می‌کنند با انتظارات گروه همخوانی دارد. برخی مطالعات نشان داده‌اند که فشار گروه همسالان می‌تواند پسران را به سمت پذیرش نوع خاصی از مردانگی سوق دهد؛ مانند تاکید بر ریسک‌پذیری، ظاهر فیزیکی و توانایی جنسی. 

Reference:

Connell, Raewyn (1995) Masculinities. University of California Press, Berkeley. 

Darvishpour, Mehrdad (2010) Mannens maktförlust vid migrationen – en del i ”hedersförtryck” och konflikter inom invandrade familjer. 

Johansson, Thomas (2020) ’Makten, härligheten och kärleken’ .Journal of Social Sciences.Vol 7 Nr 1-2 .

Messner, Michael (1997) Politics of masculinities. Men in movements. London: Sage.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.