«برجام ۲»، «جمهوری اسلامی ۲» یا «چکاندن ماشه»؛ سرنوشت مذاکرات ایران و آمریکا
علی رسولی- برخی امیدوارند و برخی ناامید. عدهای خوشحالند که راهی باز شده که سایه جنگ از سر ایران برداشته شود و گروهی ناراحتند چرا که کار جمهوری اسلامی را «تمام شده» میدانستند و این مذاکرات را مسیری برای احیای آن مردهی دفن نشده و روی زمین مانده تصور میکنند.

دور دوم مذاکرات ایران و آمریکا روز شنبه ۳۰ فروردین/ ۱۹ آوریل در شهر رم برگزار شد. در فاصله دور نخست تا دور دوم یک مسیر عجیب در آمریکا طی شد. اول اظهارات کاملاً مثبت در مورد فضای دور نخست مذاکرات. بعدتر اعلام اینکه ایران تا ۳,۶۷ درصد میتواند غنیسازی کند و بیشتر از آن ممنوع است. بعد تغییر این موضع و اعلام شرط غنیسازی صفر و ربط داشتن برنامه تسلیحاتی و موشکی به پرونده هستهای. سپس تهدید دوباره حمله نظامی و چند ساعت پیش از آغاز مذاکرات دعوت وزیر خارجه آمریکا از سه کشور اروپایی عضو برجام برای فعال کردن مکانیسم ماشه.
یک سردرگمی عجیب در اعلام موضع که برخی از جمله روزنامه دستراستی اسرائیل هیوم آن را تکنیک مذاکراتی ترامپ خواندهاند.
دور دوم که برگزار شد، آمریکا خویشتنداری بیشتری از خود نشان داد. البته تا زمان نگارش این مطلب. فعلاً به این بسنده شده است که فضای مذاکرات سازنده و مثبت بود.
بنا است جلسات کارشناسی دو کشور روز چهارشنبه و دور سوم مذاکره استیو ویتکاف و عباس عراقچی روز شنبه برگزار شود. مکان هر دو جلسه تا اینجای کار مسقط، پایتخت عمان اعلام شده است.
اما فارغ از حواشی این تحولات، سناریوهای محتمل بر سر راه این مذاکرات چیست؟
موضوع محدود، توافق محدود
تقریباً ۲۲ سال از آغاز مذاکرات بر سر برنامه هستهای ایران میگذرد. فرمولی که در تمام این ۲۲ سال جمهوری اسلامی بر آن تأکید کرده این بوده که حاضر است بر سر موضوع هستهای و نه هیچ موضوع دیگری به شکلی که اصل بنیادین «حق غنیسازی» را تضمین کند با طرف مقابل توافق کند.
معنای این شروط آن است که دیگر جنبههای تنش میان غرب و ایران در این قالب روی میز نخواهد بود. به ویژه بخشهایی که مرتبط با «سیاست نامتقارن خارجی»، سپاه پاسداران و بخش برونمرزی و تسلیحاتی آن است.
در زمان آغاز مناقشه هستهای در ابتدای دهه ۸۰ شمسی، آمریکا در شرق و غرب ایران حضور نظامی داشت و دو کشور افغانستان و عراق را اشغال کرده بود. توافق و تفاهمی که تنها موضوع هستهای را در بر میگرفت و برای نمونه به ماجرای حمله به نیروهای آمریکایی در عراق، بمبهای کنار جادهای و توسعه گروههای شبهنظامی نمیپرداخت برای واشنگتن قابل قبول نبود.
تا سال ۱۳۹۱که عمان واسطه انتقال پیام آمریکا برای مذاکره محدود بر سر موضوع محدود به ایران شد همه تلاشها برای حل پرونده هستهای به شکست میانجامید. ابتکار بغداد، نشست استانبول، پادرمیانی برزیل و ترکیه، ژنو یک و دو، سعدآباد و آلماتی.
مسقط اما در سال ۱۳۹۱ دو طرف را به فرمول توافق محدود بر سر موضوع مشخص و محدود رساند. این آن چیزی بود که سنگ بنای برجام شد. الگوی برجام قرار بود مسئله هستهای را از محدوده خطر برای غرب خارج کند و در ازای آن آسایش اقتصادی محدودی به ایران بدهد.
اما این شیوه کار نمیکرد. فرض اولیه برجام غلط بود. چه فرضی؟ اینکه تجربه و مزایای توافق محدود، انرژی لازم برای سرایت این مدل به دیگر جنبههای تنش را هم فراهم خواهد کرد.
برجام پیش از آنکه طوفان دونالد ترامپ به پا شود در دستانداز افتاده بود. ذینفعان منطقهای و مخاطرات ناشی از ابعاد تنشهای گوناگون میان جمهوری اسلامی و غرب، پایههای توافق برجام را هر روز سستتر از قبل میکرد. برنامه جمهوری اسلامی در منطقه، برنامه موشکی و بعدتر پهپادی کم کم نقش پررنگتری در معماری امنیتی طرف مقابل ایفا کرد. گرچه در مقدمه برجام و صحبتهای پیش از نشست فروردین ۱۳۹۴ لوزان آمده بود که طرفهای مقابل با مبنا قرار دادن توافق هستهای به سراغ حل دیگر جنبههای تنش خواهند رفت ولی در عمل راهی برای این «برجام ۲» و «برجام ۳» گشوده نبود.
با این مقدمه طولانی باید گفت که یکی از وضعیتهای محتمل در مذاکرات کنونی هم میتواند بازگشت به همین مدل توافق محدود بر سر موضوع محدود باشد. مدل برجام. منتقدان داخلی ترامپ و نتانیاهو قاعدتاً این توان را دارند که این خروجی احتمالی را به یک رسوایی بزرگ برای ترامپ بدل کنند؛ اینکه اگر قرار بود در سال ۲۰۲۵ با ایران به توافق شبیه برجام برسی چرا در سال ۲۰۱۸ از برجام قبلی خارج شدی.
اگر به فرض آمریکا چنین الگویی را مد نظر داشته باشد، پایداری چنین توافقی چیزی بیش از برجام نخواهد بود. استیو ویتکاف البته میگوید برچیده شدن برنامه هستهای و مذاکره برسر برنامه موشکی بخشی از «توافق ترامپ» خواهد بود. این موضع اگر تاکتیک مذاکره نباشد و شروط بنیادین آمریکا در این مذاکرات باشد، پس الگوی برجام روی میز نیست.
راه میانه در چنین شرایطی آن است که از هر سبد تنش یک میوه برداشته شود. به این معنا که توافقی محدود نه فقط بر سر هستهای که بر سر «گوشههایی» از سیاست منطقهای و «بخشی» از برنامه تسلیحاتی به دست آید. چیزی که هم ترامپ بتواند آن را متفاوت از برجام جا بزند و هم جمهوری اسلامی خطر تقابل قریبالوقوع را دفع کند.
جنبههای ناپایدار چنین شکلی از توافق برای جمهوری اسلامی زیاد است چرا که امتیازاتی فراتر از برجام خواهد داد و آوردهای کمتر از آن نصیبش میشود و البته تا پایان دولت ترامپ باید تن به روندهای تضعیف جایگاهش در خاورمیانه بدهد. برای رفع گرفتاریهای اقتصادی و نارضایتی عمومی در داخل هم چیز زیادی در چنته نخواهد داشت.
توافق گسترده بر سر همه موضوعات
خروجی دیگر این مذاکرات میتواند روی میز گذاشتن سه پرونده بحرانی و توافق همزمان بر سر آنها باشد. پرونده نیابتیها، برنامه موشکی و پهپادی و برنامه هستهای. ایران چنین چیزی را تکذیب کرده است. رهبر جمهوری اسلامی و مقامهای ارشد نظام میگویند جز در موضوع هستهای تن به «مذاکره غیر مستقیم» با آمریکا ندادهاند.
فارغ از تکذیب ایران، ثمن معامله در این مدل اندکی بغرنج است. به این معنا که ایران باید از سه اندوخته راهبردی اصلی خودش صرفنظر کند و فرصت داشته باشد معماری امنیتی جدیدی برای خود دست و پا کند. طرف مقابل هم باید مجموعهای از لغو تحریمهای اولیه و ثانویه را عملیاتی کند.
در چنین سناریویی برای هر دو سمت ماجرا پیچیدگی و دشواریهای فراوانی وجود دارد.
در ایران، این مدل به معنای بازتعریف بنیادین جمهوری اسلامی در فضای منطقهای و بینالمللی و تا حدود زیادی در داخل کشور است. بازتعریفی که بنیانهای ایدئولوژیک نظام را هم در بر میگیرد. اینکه جمهوری اسلامی به جز اراده یا ناچاری برای گام گذاشتن در این مسیر، آنقدر انعطاف دارد که بدون فروپاشی سیستم چنین تحولی را در زمانی بسیار کوتاه مدیریت و اجرا کند، عجیب و تاریخساز خواهد بود.
در طرف آمریکایی هم ماجرا آسان نیست. گرچه ترامپ از قواعد مرسوم سیاست تبعیت نمیکند ولی عادیسازی رابطه با ایران و لغو معماری تحریمها که خشت به خشت آن بیش از ۴۵ سال روی هم گذاشته شده است برای او آسان نخواهد بود. ترامپ باید در زمانی کوتاه این تغییر بزرگ را عملیاتی کند و با نیروهای قدرتمند مخالف آن را منکوب کند یا به شکلی از سازگاری و تفاهم برسد.
به هر حال این مدل هرچقدر هم که دشوار و بعید باشد یکی از نتایج احتمالی این مذاکرات است.
شکست و تشدید تنش
سومین احتمال اما شکست این مذاکرات است. به نظر میرسد چنین سناریویی نه مطلوب ترامپ است و نه جمهوری اسلامی. اما ناگزیریها و دشواریهای دو مسیر احتمالی توافق محدود یا توافق گسترده میتواند وقوع سناریوی شکست را تحمیل کند.
اگر مذاکره به شکست منتهی شود، چه خواهد شد؟ زنجیره تشدید تنش با شتاب بیشتری فعال خواهد شد. فعال شدن مکانیسم ماشه در ابتدای تابستان و لغو قطعنامه ۲۲۳۱ و بازگشت تحریمها شاید کوچکترین حلقه در این زنجیره باشد. طیفی از سناریوها از ضربات محدود نظامی و گسترش ضربههای امنیتی در داخل ایران تا جنگ تمامعیار محتمل میشود. و این خبر خوبی برای جمهوری اسلامی، مردم ایران، کشورهای منطقه و حتی خود آمریکا نیست.
سه عنصر حیاتی در این مذاکرات سرنوشت غایی آن را تعیین خواهد کرد: «ثمن معامله»، «پیشفرضهای معامله» و «معماری پس از معامله».
اینکه آمریکا و ایران با این پیشفرض به مذاکره پا گذاشته باشند که «هر راهی» جز جنگ و تقابل نظامی، مطلوب و ممکن است میتواند احتمال شکست را کم کند.
دومین عنصر که میتواند به موفقیت نسبی مذاکره منجر شود آن است که آمریکا و ایران توان و قدرت این را داشته باشند که همه پروندههای اصلی اختلافاتشان را روی میز بگذارند و راه حلی برای آن بیابند و به تبعات آن هم ملتزم شوند.
سومین و مهمترین عنصر این است که هر دو طرف یک طرح مشخص برای معماری پس از چنین توافق بزرگی داشته باشند.
این طرح برای جمهوری اسلامی به منزله «پایان جمهوری اسلامی خمینی و خامنهای» و آغاز «جمهوری اسلامی سازگار با غرب» است. البته اگر توان چنین دگرگونی بزرگی در این نظام وجود داشته باشد.
برای آمریکا هم این طرح به منزله شکل دادن به معماری امنیتی خاورمیانه با حضور ایران است؛ اینکه راهی بیابند برای موضوع سبد انرژی ایران، همزیستی جمهوری اسلامی با اسرائیل و توافق ابراهیم، دوری از چین و شیوههای همکاری مشترک امنیتی علیه تهدیدهای آمریکا.
در بهاری که یک ماهش گذشته و تابستان داغ آینده کدام راه پیموده خواهد شد؟ به نظر میرسد پیش از آمدن تابستان خواهیم دانست.
نظرها
نظری وجود ندارد.