سریال «وحشی»: جبر محیطی و فروپاشی هویت در بستر نابرابری اجتماعی
حسین نوشآذر - تازهترین ساخته هومن سیدی، داستان یک کارگر را روایت میکند که تحت فشار نابرابریهای اجتماعی، فقدان عدالت، و جبر محیطی از فردی اخلاقمدار به موجودی خشن و جنایتکار تبدیل میشود. این سریال با نمایش اعتصاب کارگری، فساد قضایی، و فضای سرکوبگر زندان، نقدی ضمنی به شکاف طبقاتی ارائه میدهد، اما فقدان تصویر مستقیم طبقه مرفه، تحلیل طبقاتی را ناقص میکند. تحول روانشناختی داود نشاندهنده ازخودبیگانگی و بیهنجاری در جامعهای بیشالوده است. مقایسه با «تنگسیر» صادق چوبک و آثار جهانی مانند «شهر خدا» و «عالیجناب» نشان میدهد که مضامین «وحشی» در جوامع با نابرابری طبقاتی و ناکارآمدی قضایی جهانیاند، و سیدی با رویکردی ناتورالیستی و مدرن، اثری تأثیرگذار خلق کرده است.

جواد عزتی در نمایی از سریال وحشی ساخته هومن سیدی
سریال «وحشی» یک مجموعه نمایش خانگی ایرانی در ژانر درام جنایی است که به نویسندگی و کارگردانی هومن سیدی و تهیهکنندگی محمدرضا صابری ساخته شده و از ۲۵ فروردین ۱۴۰۴ بهصورت اختصاصی از پلتفرم فیلمنت پخش میشود. این سریال اقتباسی از زندگی واقعی علی اشرف پروانه، زندانی زندان رجاییشهر، است و داستان داود اشرف (با بازی جواد عزتی)، کارگر معدنی را روایت میکند که در پی لقمه نانی از راه کارگریست، اما به دلیل دلسوزی، و از روی تصادف و بخت بد ناخواسته وارد مسیر تاریکی از زندگی میشود. بازیگران اصلی شامل جواد عزتی، نگار جواهریان، هادی حجازیفر و نوید پورفرج هستند و سریال با تمرکز بر موضوعات اجتماعی مانند اختلاف طبقاتی، هویت و عدالت که هر سه از مهمترین موضوعات اجتماعی و فرهنگی ایران است و به دلیل فیلمنامه پرتعلیق، کارگردانی خلاقانه و بازیهای قوی مورد توجه قرار گرفته است.
سریال با تمرکز بر حاشیهنشینان شهری و فضای زندان، عمدتاً طبقات فرودست و بهحاشیهراندهشده را به تصویر میکشد. فقدان حضور مستقیم طبقه مرفه، نقد طبقاتی آن را غیرمستقیم و ضمنی میسازد. این انتخاب، ضمن برجسته کردن رنج و مبارزه طبقات پایین برای بقا، بهویژه از طریق شخصیت داود اشرف، شکاف طبقاتی را نه از طریق نمایش مستقیم ثروتمندان، بلکه از خلال فقر، محرومیت و نظام سرکوبگر زندانها نشان میدهد. بااینحال غیبت طبقه مرفه نقد سریال را ناقص جلوه میدهد زیرا بدون بهتصویرکشیدن عاملان یا ذینفعان نابرابری، تحلیل طبقاتی به سطحی توصیفی محدود میشود و از عمق ساختاری بازمیماند. این رویکرد، اگرچه در ایجاد همدلی با فرودستان موفق است، ممکن است فرصت بررسی پیچیدگیهای تعاملات طبقاتی را از دست بدهد.
تحول روانشناختی و اجتماعی داود اشرف
شخصیت داود اشرف در طول داستان دستخوش دگرگونی میشود. او که آرزویی جز تشکیل یک زندگی آبرومند ندارد فردی آرام و اخلاقمدار است. آرامش او در سکانس افتتاحیه فیلم، در درگیری کارگران معترض با مدیر پروژه به خاطر تعویق در پرداخت دستمزدها جلوهگر میشود. اما قتل ناخواسته دو کودک در اثر مجموعهای از حوادث چه بسا اجتنابناپذیر، سائق مرگ (Thanatos) را در او بیدار میکند و پرخاشگری نهفتهاش را آزاد میسازد (فروید، ۱۹۲۰، «فراسوی اصل لذت»). این رویداد، احساس گناه عمیقی را در او برمیانگیزد که به تدریج به خشونت افراطی منجر میشود. این تحول سرانجام به فروپاشی روانی و اخلاقی او میانجامد.

سیدی با استفاده از لوکیشنهای واقعی، نورپردازی طبیعی، و قابهای محدود، فضایی سرد و باورپذیر از فقر و آسیبهای اجتماعی خلق میکند و مخاطب را در جایگاه داود اشرف قرار میدهد تا جهان را از نگاه او ببیند. سکانس افتتاحیه پرهیاهوی اعتصاب کارگری، تدوین سریع، و کاتهای بدون موسیقی، حرکت دوربین، میزانسنهای دقیق، و گاه استفاده از مونولوگهای ذهنی، نماهای ایستا، و موسیقی غیربومی در خدمت شکلبخشی به شخصیتها و محیط اجتماعی آنها قرار میگیرد.
در روند تحول شخصیت میبینیم که چگونه محیط خشن جامعه حاشیهنشین و زندان، با پاداشدهی به رفتارهای پرخاشگرانه (مانند بقا در برابر تهدیدها) و تنبیه رفتارهای اخلاقمدار (مانند تلاش برای نان حلال)، داود را بهتدریج به موجودی وحشی تبدیل میکند، چنانکه خشونت بهعنوان تنها راه بقا تقویت میشود. این تحول در داستان در سه نقطه اتفاق میافتد: حادثه مرگ دو کودک در بیایانهای اطراف تهران، در دومین دادگاه هنگامی که وکیل داود علیه او شهادت میدهد و سرانجام در زندان که او مورد حمله فیزیکی قرار میگیرد و وکیل بر بالین او حاضر میشود.
کمکم شکستهای مکرر داود در اثبات بیگناهی و ناکامی در تغییر شرایط، او را به این باور میرساند که هیچ کنترلی بر سرنوشتش ندارد. این نگرش، مقاومت او را در برابر محیط سرکوبگر کاهش داده و پذیرش رفتارهای انطباقی مخرب را تسریع میکند، تا جایی که هویت پیشین او تحت تأثیر یادگیری محیطی بهکلی دگرگون میشود. از این منظر یک نقطه عطف در داستان در رابطه عاطفی داود با وکیلاش شکل میگیرد. این رابطه که بر دروغ مبتنی بر آرزوی خوشبختی استوار است، با شهادت وکیل در دادگاه علیه داود فرومیپاشد و خشونت در زندان به داود ثابت میکند که او دیگر بر سرنوشتش تسلطی ندارد. مرگ مادر که به فروپاشی خانوادگی میانجامد و گسست سایر پیوندهای اجتماعی به ویژه بارفیق او که کارگر عصبی و پرخاشگر معدن است، به این روند شتاب میدهد.
شخصیت داود اشرف در سریال «وحشی» بهعنوان نماینده پرولتاریای فرودست، قربانی سیستمی است که او را به جنایت سوق میدهد.او که ابتدا کارگری متعهد و دارای هویت انسانی است، تحت فشار بیعدالتیهای نظام سرمایهداری و سرکوب اجتماعی، از خود و ارزشهایش بیگانه میشود. اتهام قتل و برچسب «قاتل» از سوی جامعه، هویتی تحمیلی به او القا میکند که رفتارش را بازتعریف کرده و خشونت را در او تقویت میکند. داود بهتدریج این هویت شرورانه را درونی میکند. علاوه بر این فقدان هنجارهای مشترک در جامعهای بیعدالت، که فاقد انسجام اخلاقی و قانونی است، به بیهنجاری (Anomie) منجر شده و داود را به سوی جنایت سوق میدهد. به یک معنا سیستم اجتماعی-اقتصادی مسئول فروپاشی اخلاقی و تبهکاری داود است و نه انتخاب او.
مقایسه با «تنگسیر» و آثار جهانی
از نظر تحول شخصیت از یک فرد قانونمدار و آرام به یک فرد شورشی و وحشی، میتوان ساخته هومن سیدی را با تنگسیر صادق چوبک مقایسه کرد.
هر دو اثر «وحشی» و «تنگسیر» به نابرابری اجتماعی و واکنش شخصیتها به ستم سیستمی میپردازند. هر دو اثر داستانهایی از مبارزه با ناعدالتی را روایت میکنند. در «وحشی»، داود اشرف، کارگری از طبقه پایین، به دلیل شرایط اجتماعی به جنایت کشیده میشود، و در «تنگسیر»، زائر محمد پس از ظلم حاکم، به انتقامجویی روی میآورد. هر دو شخصیت به دلیل فشارهای بیرونی، از افراد قانونمدار به کسانی تبدیل میشوند که قانون را زیر پا میگذارند. در «تنگسیر» اما تمرکز بیشتر بر جنبههای اجتماعی است. زائر محمد از یک مرد سادهدل به فردی تبدیل میشود که قانون را کنار میگذارد و به هویت تازهای میرسد.
داود اشرف، بهعنوان قربانی شرایط اجتماعی مانند فقر، بیسوادی، و سیستم قضایی ناکارآمد، نه از سر شرارت ذاتی، بلکه به دلیل جبر محیطی به جنایت کشیده میشود، که این ویژگی با اصل ناتورالیستی تأثیر محیط بر سرنوشت همخوانی دارد. فقدان اراده آزاد در برابر نیروهای اجتماعی، مشابه زائر محمد در تنگسیر، داود را به موجودی غریزی تبدیل میکند. بااینحال، «وحشی» با تأکید بر عمق روانشناختی و درام مدرن، از ناتورالیسم خالص چوبک که واقعگرایی عینیتر و تلختری دارد، فاصله میگیرد.
سریال «وحشی» با نمایش اعتصاب کارگری در محیط پرتنش معدن، که با حقکشی و فقدان دادخواهی همراه است، بهروشنی جبر محیطی و نابرابریهای اجتماعی را بهعنوان محرکهای اولیه تحول داود اشرف آشکار میکند. همین شرایط در نظام قضایی ناکارآمد بازتولید میشود. بازتولید ستم از معدن تا زندان چرخه جنایت را تداوم میبخشد و داود را قربانی جبر اجتماعی و فقدان عدالت در هر دو جنبه توزیعی و کیفری میکند.
این مضامین در برخی از آثار سینمایی، برای مثال در «شهر خدا» (برزیل/۲۰۰۲) که که فقر، خشونت، و نبود عدالت، جوانان را به چرخه جنایت میکشاند تکرار شده است. سریال آمریکایی «عالیجناب» (Your Honor) (۲۰۲۰) داستان قاضیای را روایت میکند که برای نجات پسرش از اتهام قتل، وارد چرخه فساد قضایی میشود. در اینجا محیط شهری نیواورلئان، با نابرابریهای طبقاتی و فساد سیستمی، شخصیتها را به رفتارهای غیراخلاقی سوق میدهد. در فیلم هندی "Article 15" (۲۰۱۹) شخصیتهای فرودست تحت فشار جبر محیطی (فقر، بیسوادی) و ناکارآمدی قضایی، از عدالت محروم میمانند، که به خشونت و بیهنجاری منجر میشود. این اثر نیز نقدی به فقدان عدالت توزیعی و کیفری ارائه میدهد و سرانجام باید از رمان «ننگ» ( Disgrace) اثر جی. ام. کوتسی (۱۹۹۹) نام برد که به نابرابریهای نژادی و طبقاتی در آفریقای جنوبی پس از آپارتاید و ناتوانی نظام قضایی در برقراری عدالت میپردازد. شخصیتهای داستان، تحت تأثیر جامعهای بیشالوده و فاقد هنجارهای مشترک، با ازخودبیگانگی و خشونت مواجه میشوند، که مشابه تحول داود در «وحشی» است. جبر محیطی در اینجا نیز نقش کلیدی در سرنوشت افراد دارد.
هومن سیدی که پیش از این سریال «قورباغه» (۱۳۹۸) را از او دیده بودیم، به خوبی از عهده رقابت با آثار شاخص برشمرده برآمده است. این دستاورد کمی نیست. از «قورباغه» تا «وحشی» او مسیری از تحول فکری را در بستر تعارضات اجتماعی طی کرده و اکنون به بلوغ هنری و فکری رسیده است. به یک معنا کارگردان چیرهدست و صاحب بینشی تولد یافته که اگر بتواند از زیر سقف سانسور خود را برهاند و یک گام از محدودیتها فراتر رود، ممکن است به دستاوردهای بزرگتری هم برسد.
نظرها
نظری وجود ندارد.