ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

قرن بیداری و پایداری – ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷

الاهه نجفی − ۱۴۰۰ سال پایان قرن سیزدهم در تقویم رسمی ایران است. بهانه‌ای است تا به پشت سر نگریم و بیینیم از چه فراز و فرودهایی گذر کرده‌ایم. نگاهی به گذشته با تمرکز بر عرصه فرهنگ در نوشته‌ای چهار قسمتی. بخش یکم اختصاص داشت به دوره آغاز قرن تا کودتای ۲۸ مرداد، بخش دوم به دوره ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲ و اینک می‌پردازیم به دوره منتهی به انقلاب.

در سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷جامعه در سمت گسترش روابط سرمایه‌داری متحول شد و طبقه متوسط در ایران رشد کرد. با گسترش دستگاه اداری بر شمار دانش‌آموختگان و متخصصان تحصیلکرده نیز افزوده شد. حسین ادیبی در «طبقه متوسط جدید در ایران» (انتشارات جامعه ۱۳۵۸) می‌نویسد:

«در سال‌های دهۀ چهل در اثر توسعه سریع اقتصادی و نیازمندی‌های جدید، به شمار مدارس، محصلین و دانشجویان و کارمندان اداری در سطوح مختلف افزوده شد به طوری که دستگاه اداری دولتی پایگاه اصلی اعضای طبقه متوسط بود.»

گرایشی پدیدار شد به نام بازگشت به خویش. شیفتگی معمول در میان گروهی از روشنفکران به فرهنگ غرب در دوران مشروطه در این دوره جای خود را شیفتگی به فرهنگ بومی داد. علی شریعتی و جلال آل‌احمد به سنت‌های اسلامی برگشتند، برخی هم مانند مهدی اخوان ثالث دلبسته ایران باستان و تعالیم زردشت و مزدک‌ بودند و برخی هم مانند محمود دولت‌آبادی به جست‌وجوی «خانه پدری» برآمدند. مهم‌ترین درونمایه داستان‌های هوشنگ گلشیری که در دهه بعد به یکی از مهم‌ترین نویسندگان ایران بدل شد، جستجوی هویت است. سیمین دانشور و احمد محمود در رمان‌های تاریخی امیدها و آرمان‌های از دست رفته ملت را یادآوری می‌کنند.

زنان در این دوره در جامعه نقش فعال‌تری به عهده گرفتند. در خلق آثار ادبی نیز حضور آنان برجسته است. گلی ترقی و مهشید امیرشاهی که در سال‌های بعد از انقلاب مهم‌ترین سند ادبی از رویدادهای انقلاب را از خود به یادگار گذاشت، شهرنوش پارسی‌پور، میهن بهرامی و غزاله علیزاده برای زندگی زنان ایرانی زبان و بیان ادبی پرمایه‌ای یافتند. حسن عابدینی می‌نویسد:

«نوشته‌‌های زنان داستانسرا، بازتابی از تجربه‌ها و حالت‌های شخصی آنهاست، اما به صورت کتابی ابعاد سیاسی و اجتماعی جامعه را نیز در برمی‌گیرد.»

در این میان، آثار مهشید امیرشاهی، به ویژه داستان‌های سوری او از هر نظر نمایانگر روحیه و دلمشغولی‌های زنان متجدد در جامعه شهری ایران در آن ایام است که سکون دوران زمین‌داری سپری شده و جامعه به جنب و جوش درآمده است. «عزاداران بیل» نوشته غلامحسین ساعدی، «نفرین زمین» جلال آل احمد، «مد و مه» ابراهیم گلستان، «همسایه‌ها»ی احمد محمود، «دل کور» اسماعیل فصیح، «شب هول» هرمز شهدادی، «سگ و زمستان بلند» شهرنوش پارسی‌پور از آثار ماندگاری‌اند که در این سال‌ها پدید آمدند.

۱۷۰۰ عنوان داستان خارجی

 حسین بنی‌آدم در «کتابشناسی موضوعی ایران» با ارجاع به آمار کتابشناسی ملی ایران می‌نویسد در طی سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ در حدود ۱۷۰۰ عنوان داستان خارجی در ایران از نویسندگان آمریکایی، فرانسوی، روس، انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی و آمریکای لاتین منتشر شد. کلبه عمو تم بیچر استو، مادر نوشته پرل باک به ترجمه محمد قاضی، آثاری از هوارد فاوست، ویلیام فاکنر، ریچارد رایت و هنری میلر از آثار پرفروش در این دوره طلایی‌اند. طلا و خاکستر نوشته اسکار فیتز جرالد به ترجمه کریم امامی (۱۳۴۴)، موبی دیک هرمان ملویل به ترجمه پرویز داریوش (۱۳۴۴)، ناطور دشت سالینجر به ترجمه احمد کریمی (۱۳۴۵) از ترجمه‌های به یاد ماندنی‌ای هستند که در این دوره منتشر شدند. آثار چخوف، داستایوسکی و گورکی، تورگنیف، پوشکین و گوگول، تولستوی، سولژنیتسن و لرمانتوف از ادبیات روسیه همچنان پرخواننده‌اند. ابلوموف نوشته ایوان گنچارف به ترجمه سروش حبیبی در سال ۱۳۵۵ از مهم‌ترین آثار ادبیات روسیه در ایران است. محمد قاضی، ابوالحسن نجفی، به‌آذین از مهم‌ترین مترجمان ایران در این دوره‌اند. از بهترین داستان‌های انگلیسی در این دوره می‌توان از دوبلینی‌های جیمیز جویس به ترجمه پرویز داریوش در سال ۱۳۴۶، دل تاریکی و جوانی جوزف کنراد به ترجمه محمد علی صفریان در سال ۱۳۵۴ و خیزاب‌های ویرجینیا وولف به ترجمه پرویز داریوش در سال ۱۳۵۶ نام برد. بهمن محصص با معرفی کورتوزیو مالاپارته و ایتالو کالوینو و ترجمه آثار چزاره پاوه‌زه سهم مهمی در شناساندن ادبیات ایتالیا به خوانندگان ایرانی ایفا کرد. با آقای رئیس جمهور میگل آنخل آستوریاس به ترجمه زهرا خانلری در سال ۱۳۴۷ ادبیات آمریکای لاتین در ایران با مضمون‌های تازه مطرح شد. بورخس با ارباب‌ها و ویرانه‌های مدور به ترجمه احمد میرعلایی به یک نام مطرح در ایران تبدیل شد. بهمن فرزانه با ترجمه صد سال تنهایی مارکز غوغایی درانداخت و سبب‌ساز تحولی در ادبیات معاصر ایران شد. اینچه ممد یاشار کمال به ترجمه ثمین باغچه‌بان و داستان‌های عزیز نسین به ترجمه رضا همراه از ادبیات ترکیه نیز به یاد ماندنی‌اند.

بیژن جزنی – ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ – تپه‌های اوین، تهران، (بازسازی صحنه اعدام، کاری از آزاده اخلاقی)

سه تحول بزرگ در شعر فارسی

شعر فارسی در سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ شاهد سه تحول بزرگ بود: پیدایش شعر سپید، شعر حجم و شعر دیگر. شمس لنگرودی در تاریخ تحلیلی شعر نو می‌نویسد در اواسط سال‌های دهه‌ ۱۳۳۰ تقریباً همه‌ پیشروان شعر نو، شعر منثور را به عنوان شعر پذیرفته بودند و مجلات در سطح وسیعی محل طبع‌آزمایی شاعران مختلف برای سرودن شعر سپید شده بود. شاملو بنیانگذار شعر سپید است اما پیش از او نیز کسانی در صدد سرودن شعر منثور برآمده بودند.

 محمد مقدم، تندر کیا، هوشنگ ایرانی، پرویز داریوش، منوچهر شیبانی، بیژن نجدی و علی پورشیرازی (شین. پرتو) از پیشگامان شعر سپیدند. از کسانی که بعد از شاملو و یا هم‌زمان با او شعر منثور سرودند، می‌توان از سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج، اسماعیل شاهرودی، منوچهر آتشی و طاهره صفارزاده  نام برد.

با بالا گرفتن درگیری‌های چریکی در اواخر سال‌های دهه ۱۳۴۰ احمد شاملو برخی از اشعارش را به خاطره چریک‌هایی که در درگیری‌های خیابانی جان خود را از دست دادند تقدیم کرد: سرود ابراهیم در آتش را به یاد مجاهد خلق، مهدی رضائی، شعر شبانه را به یاد گروه محمد حنیف‌نژاد، شبانه دیگری را به یاد تیرباران‌شدگان اسفند ۱۳۵۰، شکاف را به یاد خسرو گلسرخی و شعر میلاد آن که عاشقانه بر خاک مُرد را به یاد احمد زیبرم، فدائی خلق سرود. خبر درگیری و کشته شدن زیبرم در آن هنگام به تفصیل از سوی خبرنگاران روزنامه کیهان در این نشریه منتشر شده و از او چهره‌ای چه‌گوارائی ساخته بود. (مجید نفیسی).

فرج سرکوهی در جستار «آن پنج شعر و صدای پای آینده» می‌نویسد که پنج شعر آخر فروغ در سال‌های دهه ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰، مورد توجه جوانانی که درگیر مبارزه بودند قرار گرفت. فروغ فرخزاد که در دهه گذشته خود را به عنوان شاعری صاحب سبک شناسانده و نامش بر سر زبان‌ها افتاده بود در نامه‌ای می‌نویسد:

«من به دنیا فکر می‌کنم. هرچند امید دنیایی شدن خیلی کم و تقریباً صفر است. تمام خوبی‌اش این است که آدم را از محدودیت این محیط سه در چهار و این حوض کرم‌ها نجات می‌دهد. (نامه‌های فروغ - دفترهای زمانه بهمن ۱۳۴۶)

 در همان ایام سیمین بهبهانی در مجموعه اشعار «جای پا» و «چلچراغ» و «مرمر» برای عواطف عاشقانه و سالم یک زن متجدد بیان شعری مناسبی پیدا می‌کند. فروغ اما در «فقدان» به راه دیگری می‌افتد: رهایی از محدودیت سه در چهار، با این دعوت:

با من به آن ستاره بیا
به آن ستاره‌ای که هزاران هزار سال از انجماد خاک و مقیاس‌های پوچ زمین دور است
و هیچکس در آنجا
از روشنی نمی‌ترسد.

در مقابل این گرایش‌های رادیکال، جریان‌های ادبی شعر حجم و شعر دیگر در سال‌های دهه ۱۳۴۰ پدید آمدند و در سال‌های بعد از انقلاب در کنار مهم‌ترین جریان شعری یعنی شعر سپید به حیات خود ادامه دادند. یدالله رؤیایی و تنی چند از شاعران از جمله پرویز اسلامپور در سال ۱۳۴۸ بیانیه شعر حجم را نوشتند. محمد حسین مدل، هوشنگ چالنگی و شاپور بنیاد از مهم‌ترین شاعران با گرایش به شعر حجم بودند.  اسماعیل نوری علا درباره شعر دیگر می‌نویسد:

«اولین کسی که در این راه قدم می‌زند بیژن الهی است. او که در اشعار نخستین خود تمایلی به ساده‌گویی و ایجاد رابطه با خواننده [داشت] رفته‌رفته از این کار سر باز می‌زند و اشعارش به یک‌باره تبدیل به حجمی سیاه و دست‌نیافتنی می‌گردد.»

 دوران طلایی تئاتر

بیش و کم گرایشِ هنر ناب در برابر هنر اجتماع‌گرا را می‌توان در تئاتر و هنرهای تجسمی هم سراغ گرفت.

حمید سمندریان، کارگردان و هنرمند تئاتر سرآمد هنرمندانی مانند عباس جوانمرد، علی نصیریان، بهرام بیضایی، رکن‌الدین خسروی، آربی اوانسیان بود. او در فاصله بین سال‌های دهه ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ تئاتر را به جایگاه والاتری ارتقا دادند.  

 نخستین کار حمید سمندریان تله‌تئاتر «جراحی پلاستیک» نوشته پیر فراری بود که در سال ۱۳۴۰ برای تلویزیون ثابت پاسال کارگردانی کرد. یک سال بعد او و تیمش در اداره هنرهای دراماتیک سالن ۵۰ تا ۶۰ نفری درست کردند که چند برنامه نمایشی در آن اجرا شد. سمندریان اولین اثر خود،نمایشنامه «دوزخ یا در بسته» نوشته ژان پل سارتر را در همین تالار نوبنیاد روی صحنه برد. همچنین با همکاری مهدی فروغ هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک را بنیان گذاشت. چندی بعد سمندریان با همکاری مهدی نامدار دانشکده تئاتر دانشگاه تهران را تاسیس کرد و به این ترتیب زمینه را برای رشد هنر تئاتر در ایران فراهم آورد.

سعید سلطانپور در نمایش «عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال»

همزمان با این تلاش‌ها به پیشنهاد رضا قطبی و زیر نظر تلویزیون ملی ایران با همکاری ایرج انور، بیژن صفاری، آربی آوانسیان، داوود رشیدی و عباس نعلبندیان کارگاه نمایش به وجود آمد و اواسط مرداد سال ۱۳۴۸ کار خود را با نمایش ادیپ شهریار اثر سوفوکل و پژوهشی ژرف و سترگ … به نویسندگی عباس نعلبندیان و کارگردانی آربی اوانسیان آغاز کرد. کارگاه نمایش با هدف «کمک به نویسندگان، بازیگران، کارگردانان و طراحان برای خودآزمایی‌ها و تجربه‌هایی خارج از محدودیت‌های متداول حرفه نمایش» آغاز به کار کرد و بسیاری از بازیگران و علاقه‌مندان تئاتر در این کارگاه تجربه اندوخته‌اند.

در کارگاه نمایش چهار گروه تشکیل شد؛ «گروه بازیگران شهر» به سرپرستی آربی اوانسیان، گروهی بود که عباس نعلبندیان هم در آن فعالیت می‌کرد.  

اسماعیل خلج که با کارگاه نمایش همکاری داشت موفق شد برای زبانِ لایه‌های فقیر و حاشیه‌نشین شهری در دهه‌های چهل و پنجاه بیان تئاتری پیدا کند. گلدونه خانم از مهم‌ترین آثار خلج است.

چهره‌های سیمون ماشار نوشته برتولت برشت به کارگردانی سعید سلطان‌پور از دیگر آثاری است که در کارگاه نمایش به نمایش درآمد.

برگزاری جشن هنر شیراز، احداث مجموعه تئاتر شهر، راه‌اندازی مرکز تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، شکل‌گیری گروه‌های تئاتر دانشجویی، تأسیس مراکز آموزش هنر در شهرستان‌ها و توجه به آموزش تئاتر با حضور کارشناس و اجرای نمایش‌ها در شهرهای مختلف سبب رونق هنر تئاتر در ایران شدند.  به طور کلی از کودتای ۲۸ مرداد تا بهمن ۵۷ در یک دوره نوسازی و توسعه و تغییرات اجتماعی و سیاسی تلاش‌های بسیاری برای گسترش و رشد هنرهای نمایشی صورت گرفت. بازگشت تحصیل‌کردگان خارج از کشور که در رشته‌های مختلف هنر درس خوانده بودند نیز تأثیری بنیادی بر این روند داشت.   

جاهل‌ها و لوطی‌ها روی پرده سینماها

در همین سال‌ها بود که تیپ‌های جاهل و لوطی با یک کنش دوگانه و متناقض، از یک سو با گرایش‌های مذهبی و از سویی دیگر با گرایش به زنبارگی و عرق‌خوری از ادبیات پهلوانی ایران وارد سینمای فارسی شدند و همراه با تحولات اجتماعی متحول شدند و در فاصله بین سال‌های دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ ژانر جاهلی را به سینمای ایران افزودند.     «لات جوانمرد» ساخته مجید محسنی از نخستین فیلم‌های سینمای جاهلی است. ابراهیم گلستان و فرخ غفاری زبان ساده و پیام‌های انسانی این فیلم را تحسین کردند. پرویز جاهد در مقاله‌ای در رادیو زمانه می‌نویسد:

«ژانر جاهلی، از پرطرفدار‌ترین ژانرهای سینمایی در ایران بود و آن‌قدر جذابیت داشت که فیلمسازان غیر متعارف و موج نویی مثل فرخ غفاری، مسعود کیمیایی، علی حاتمی و زکریا هاشمی را نیز به خود جلب کرد. جنوب شهر، قیصر، طوقی و سه‌قاپ، نمونه‌هایی از گرایش سینماگران موج نو به این ژانر محبوب و پرمخاطب بود.»

فیلم قصیر

سینمای ایران اما با فیلم قیصر بود که وارد مرحله تازه‌ای شد. جرقه‌های سینمای موج نو ایران پیش از قیصر با فیلم‌های روشنفکرانه و غیر متعارف ابراهیم گلستان (خشت و آینه)، فریدون رهنما (سیاووش در تخت جمشید)، فروغ فرخزاد (خانه سیاه است) و فرخ غفاری (شب قوزی) زده شده بود. جاهد می‌نویسد:

«"قیصر" در بدنه سینمای فارسی، اثری رئالیستی و جسورانه بود که تأثیرگذاری آن از یک سو باعث رواج نوع تازه‌ای از سینمای جاهلی (متفاوت با سینمای مجید محسنی و سیامک یاسمی) شد و از سوی دیگر گرایش تازه‌ای را در سینمای متفاوت و موج نویی ایران به وجود آورد که روایت زندگی قهرمانان زخم‌خورده، عاصی و ستیزه‌جو با پایان‌های تراژیک، از ویژگی‌های آن بود و رد آن را می‌شد در فیلم‌هایی چون خداحافظ رفیق، تنگنا، صبح روز چهارم، صادق کُرده، خاک، گوزن‌ها و کندو دنبال کرد.»

  فیلمفارسی در اواخر سال‌های دهه ۱۳۴۰ کم کم به سمت نمایش سکس گرایش پیدا کرد. به نوشته حمید نفیسی «با سرعت گرفتن مدرن‌سازی، غربی‌سازی و ترقی‌خواهی رسمی در ایران، گستره و آهنگ تولید، واردات و نمایش فیلم‌های سکسی نیز بیشتر و سریع‌تر شد. در سال ۱۹۷۸ روزنامه کیهان گزارش داد که اکثر فیلم‌های سکسی تجاری که در سینماهای تهران به نمایش درمی‌آمد، ایتالیایی و آمریکایی بودند و از ۱۲۰ سالن سینما در تهران، ۶۷ سالن، فیلم‌های سکسی نمایش می‌دادند.»

پرویز جاهد می‌نویسد:

«در فیلم‌های فارسی دهه ۱۳۵۰، زن تقریباً هویت مسخ‌شده‌ای دارد. در این فیلم‌ها، از زنان کارگر، معلم، دانشجو، پزشک، پرستار و کارمند دولت خبری نیست چرا که دستگاه‌های دولتی و نمایندگان رسمی این اقشار، اجازه تصویر کردن این زنان را به سازندگان فیلم‌های فارسی نمی‌دهد. در نتیجه سینما پر می‌شود از داستان‌های مربوط به زنان رقاصه و روسپی که جامعه آن‌ها را از خود رانده بود و هیچ دستگاه دولتی از آن‌ها حمایت نمی‌کرد. به این ترتیب آوازخوانی و رقص به شغل اصلی زنان در فیلم‌های فارسی بدل شد.»

جست‌وجو برای یافتن هنری اصیل و غیرتقلیدی

پرویز کلانتری در سال ۱۳۵۳ دوره‌ای را شروع کرد که به دوره نقاشی‌های کاهگلی معروف شده است. پیش از او مارکو گریگوریان با استفاده از خاک و گل و کاهگل آثاری آفریده بود. طبیعت و روستاهای خاک‌آلوده کویری و همچنین زندگی عشایر از مهم‌ترین درونمایه‌های آثار اوست.  

منوچهر معتبر اولین نمایشگاهش را پس از بازگشت از اولین سفرش به آمریکا در سال ۱۳۵۱ در گالری سیحون برپا کرد. او از جمله نقاشانی است که بر طراحی و خطوط در آثارش تأکید می‌کند. محمد ابراهیم جعفری از نقاشان هم‌دوره منوچهر معتبر در این‌باره گفته است او نخستین کسی بود که ما را متوجه این نکته کرد که می‌توان برای طراحی از آتلیه بیرون رفت و در کوچه و خیابان طراحی کرد.

تعلق خاطر به جهان گذشته، استفاده از عناصر هنر بومی و سنتی ایران، اشیاء و نشانه‌های دوران کهن و سپری شده و ارایه آن‌ها در ترکیبی مدرن مبتنی بر زیبایی‌شناسی جدید از مهم‌ترین ویژگی‌های کارهای پرویز تناولی بود و نام او را در کنار دیگر هنرمندان مکتب سقاخانه مانند حسین زنده‌رودی و بعد‌ها صادق تبریزی، منصور قندریز، مسعود عربشاهی و فرامرز پیلارام قرار داد.  

محمود فرشچیان هم در تابلو‌ها و هم در فرش‌هایی که طراحی کرده، جلوه‌هایی تازه از مینیاتور ایرانی را عرضه کرد. مینیاتور و نقاشی ایرانی که عمدتاً معطوف به متون ادبی و شعر کلاسیک بود، در آثار فرشچیان، استقلال و تشخص یافت.   

حسین زنده‌رودی نیز وجوهی از هنر سنتی ایران را در یک فضای قدسی با جلوه‌هایی از نقاشی مدرن در هم آمیخت. انتشارات «کلوب کتاب» در پاریس، در سال ۱۳۵۱ قرآنی نفیس با طرح‌هایی رنگی از حسین زنده‌رودی را منتشر کرد. این کتاب در‌‌ همان سال برنده جایزه «زیبا‌ترین کتاب در سال جهانی کتاب» از طرف یونسکو شد.

تالار قندریز در مدت فعالیت خود نمایشگاه‌های متعددی برگزار کرد و به نشر متون مختلف هنری پرداخت. جست‌وجو برای یافتن هنری اصیل و غیرتقلیدی در مقابل هنر جهانی، باعث کند و کاو هنرمندان نقاش در گذشته و تاریخ ایران شده بود.  رویین پاکباز در فصلی در هنر سال ۴۹ می‌نویسد: «هنری که مرگ گذشته و تولد آینده را در خود داشته باشد» هدف این هنرمندان بود.

تالار قندریز

نگاه انتقادی و استقلال‌جویانه هنرمندان تالار قندریز که پروانه اعتمادی تنها عضو زن آن بود، باعث می‌شد آنها از جریان های رسمی و غیررسمی هنری فاصله بگیرند. در بیانیه گروه نقاشان در اردیبهشت سال ۴۸ آمده است:

«هرچند تا کنون جبرا از میراث فرهنگی غرب تغذیه کرده‌ایم، هرچند که تکنیک و حتی اندیشه‌مان تحت نفوذ فرهنگ مسلط بوده است ولی به راه نجات می‌اندیشیم. به سنت‌های خود ارج می‌گذاریم و سعی در شناخت بهتر و دقیق‌تر آن داریم. ما به شکل‌گیری هنر ملی معتقدیم، هنری که حتی اگر با هیچ یک از الگوهای جهانی قابل انطباق نباشد، خصوصیت مستقل خود را حفظ کند. همچنین معتقدیم که مساله نقاش ایرانی باید در همین‌جا و در محدوده واقعیات این ملک حل شود. به این دلیل شرکت در فستیوال‌ها، بی‌ینال‌ها و مجامع هنری جهانی را کاری بیهوده می‌دانیم. و سعی در جهانی جلوه دادن مساله را به نوعی گریز تعبیر می‌کنیم.»

مرتضی ممیز، منصور قندریز، سیروس مالک، فرامرز پیلارام، مسعود عربشاهی، محمدرضا جودت، قباد شیوا، فرشید مثقالی، رویین پاکباز، هادی هزاوه‌ای و محمد محلاتی از مهم‌ترین هنرمندان تالار بودند.

غوغای موسیقی پاپ

بازار موسیقی ایران به تدریج از سال‌های دهه ۱۳۳۰ به این سو از دست خوانندگان موسیقی سنتی خارج شد و به سمت موسیقی پاپ گرایش پیدا کرد. ویگن که کارش را از کافه رستوران باغ شمیران در خیابان فردوسی تهران آغاز کرده بود، تحت تاثیر شانسون‌های فرانسوی و موسیقی جاز ترانه‌هایی خواند و زمینه‌ساز پیدایش موسیقی پاپ در ایران شد. او برای نخستین بار گیتار را در موسیقی ایرانی نواخت و اولین ترانه او، «مهتاب»، تحولی را در موسیقی ایران ایجاد کرد. جمشید شیبانی با ترانه «سیمین‌بر» و حسن گل‌نراقی با «مرا ببوس»، محمد نوری با «جان مریم» و منوچهر سخایی سبب محبوبیت خیره‌‌کننده موسیقی ایرانی شدند. نوآوری‌های آنان نسل جوان‌تر را نیز برانگیخت که با ترانه‌های تازه‌تر وارد میدان شوند. ولی رسانه‌های پخش همگانی موسیقی که در اختیار استادان سنتی بود به آسانی به آن‌ها اجازه‌ ورود نمی‌داد. از همین روی آنان تصمیم گرفتند که خود مستقیماً به تولید پخش و ترانه بپردازند. برای این کار استودیوی کوچک مستقلی را به نام استودیو طنین در تهران بنیاد گذاشتند. به زودی ترانه‌های نو از طریق ضبط و پخش صفحه و کاست در استودیو طنین در سراسر ایران طنین‌انداز شد و چهره‌های هنرمند تازه‌ای را به علاقه‌مندان موسیقی پاپ معرفی کرد.

آفریده‌های آهنگسازانی چون پرویز اتابکی، پرویز مقصدی، بابک افشار، اسفندیار منفردزاده و واروژان در پیوند با متن‌هایی از تورج نگهبان، شهیار قنبری، ایرج جنتی عطایی و اردلان سرفراز به صدای خوش‌طنین گوگوش و فرهاد مهراد سپرده می‌شد و رنگ و بوی تازه‌ای در ترانه‌های پاپ ایرانی پدید می‌آورد.

 تحت تاثیر نهضت چریکی، سال‌های دهه ۵۰ سانسور در برابر ترانه‌های نمادین، حساسیت نشان می‌داد. نفس حضور بعضی از واژه‌ها در متن ترانه‌ها سبب می‌شد که نتوانند مجوز تولید پخش پیدا کنند. مثلاً واژه‌هایی چون گل سرخ و جنگل در متن‌ها نامطلوب محسوب می‌شد. چرا که اولی خسرو گلسرخی و دومی واقعه سیاهکل را تداعی می‌کرد. با این همه خیلی از ترانه‌های نو متعهدانه داشت از زیر چشم سانسور به سلامت عبور می‌کرد و حتی از رسانه‌‌های همگانی پخش می‌شد. به گفته محمود خوشنام «همه‌ معیارها در هم ریخته بود و همه چیز بستگی به اوضاع زمانه و برداشت سانسورچیان داشت. از این‌ها گذشته متن‌نویسان به‌اصطلاح متعهد نیز درگیر شور و شر انقلابی بودند و در نماد پروری‌ها مبالغه می‌کردند.»

در آن سال‌ها خواننده‌ تازه نفس، داریوش اقبالی، ترانه شقایق را خواند که اشاره‌ای به شهیدان راه آزادی داشت. متنی بود از اردلان سرفراز که با موسیقی فرید زلاند درآمیخته و به خسرو گلسرخی پیش‌کش شده بود.

شهریار قنبری نیز در همان زمان «جمعه» را ساخت که با آهنگ اسفندیار منفردزاده به یکی از تأثیرگذارترین ترانه‌های سال‌های ۵۰ تبدیل شد. اردلان سرفراز ترانه‌ «آیینه‌ها» را در پیوند با آهنگی از حسن شماعی‌زاده ساخت.

«قصه دو ماهی» با شعر شهیار قنبری، موسیقی بابک افشار، تنظیم واروژان و صدای گوگوش سرآغاز ترانه‌سرایی نوین ایران

«قصه دو ماهی» با شعر شهیار قنبری، موسیقی بابک افشار، تنظیم واروژان و صدای گوگوش را سرآغاز ترانه‌سرایی نوین ایران دانشته‌اند: روایتی ساده و گزنده از جور و ستم فرادستان خودکامه. محمود خوشنام می‌نویسد:

«قصه‌ دو ماهی را نه تنها روشنفکران می‌پسندند، بلکه مورد اقبال قشرهای دیگر جامعه نیز قرار می‌گیرد و گمان می‌کنیم همین موفقیت‌ها سبب شده باشد که ترانه‌های جوانان طنین به سازمان‌های رسمی پخش موسیقی نیز راه پیدا کند.» (رادیو زمانه)

برخی خوانندگان هم در مرز میان سنت و پاپ حرکت می‌کردند. مثل هایده، مهستی، رامش، عارف، سیمین غانم و ستار. محمود خوشنام می‌نویسد:

«این افراد غالباً کار خوانندگی را با موسیقی سنتی آغاز کردند ولی جاذبه‌ فراگیر موسیقی پاپ به مرور آن‌ها را نیز به سوی خود کشانید. با این همه بیشتر ترانه‌هایی که با صدای آن‌ها پخش شده، تکیه‌ی گسترده‌ای به مایه‌های موسیقی سنتی دارد. از همین روی بود که این ترانه‌ها می‌توانست گوش‌های عادت کرده به موسیقی سنتی را نیز خوش بیاید و آن‌ها را چند قدم به موسیقی نوآورانه‌ی پاپ نزدیک‌تر کند.» (رادیو زمانه)

در نخستین سال‌های دهه‌ ۵۰ دو خواهر خواننده ‌به نام‌های «مهستی» و «هایده» یکی پس از دیگری به جمع خوانندگان پیوستند. علی تجویدی کاشف هایده بود و انوشیروان روحانی و جهانبخش پازوکی آهنگ‌سازان دیگری بودند که با او همکاری‌های نزدیک داشتند. مهستی اگر چه در توانایی آواز و ترانه‌خوانی به پای خواهرش نمی‌رسید، ولی او نیز در قلمرو موسیقی با گرایش عامیانه جایی برای خود باز کرد. کاشف  او پرویز یاحقی است. پس از آن بیشترین همکاری‌ها را با محمد حیدری و جهانبخش پازوکی داشت. نقش هایده و مهستی به ویژه از آن جهت اهمیت پیدا می‌کند که هر دو در ایران و بیرون از آن شهرتی فراگیر برای خود فراهم آوردند‌.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ناشناس

    سال ۱۴۰۰، سال پایانیِ قرنِ چهاردهم است؛ نه قرنِ سیزدهم.

  • حسنک

    این عکس بالای مقاله به نظر می رسد که از اروپای شرقی باشد تا ایران. دختر بچه ها با موهای طلایی,.... چند نام مهم در اینجا از قلم افتاده است: در ساحت فلسفی: احمد فردید, شارلاتان اعظم و تاثیراتی که بر آل احمد و دیگران داشت. در زمینهء هنرهای بصری اردشیر محصص و نو آوری های بی سابقه اش در کاریکاتور های ایرانی. "کاریکلماتور" های پرویز شاپور؛ این واژه را شاملو در توصیف آثار شاپور خان آفریده بود. ناصر تقوایی و بهرام بیضایی در حیطه ای سینما نیز مثل اینکه از یاد رفته است. به قول از محمد قائد, فیلم "آرامش در حضور دیگران" مهم ترین فیلم فارسی در تاریخ سینمای ایران است. در کمال احترام, ردیف کردن مقداری نام بدون برخورد انتقادی به محتوای آنان چندان مشکلی را حل نمی کند. فیلم "قیصر" شاید ارتجاعی ترین فیلم در تاریخ سینمای ایران باشد, اما در اینجا به جز دو خط تعریف و تمجید نکته ای دیگری در موردش عرض نمی شود.

  • غلامحسین دوانی

    نگارنده بر خلاف عنوان مقاله که قرن بیداری و پایداری است بجای پرداختن به محتوا و ماهیت بیداری ایرانیان عمدتا به سبک بازاری به مسائل شکلی پرداخته تا خودش را از تحلیل واقعی جامعه خلاص کند.این نمونه بارز شکلی انگاشتن پدیده ها و فرار روبجلو در مقابل کسانی است که مدعی هستند خانم الاهه نجفی در خوش بینانه ترین تحلیل کوشش نموده بروی چشم ناطران فعلی و انهائی که از یک قرن تاریخ ایران چندان تصویرروشنی ندارند ، یک اکران نیم ساعته از مرهم شلم و شوربا ارائه نمایدبطوری که حوادث تاریخ ساز کشور همچون 15 خرداد1342، جریان سیاهکل ، تظاهرات اتوبسرانی ، محاکمه پروه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان و شب های شعر کانون نویسندپان و ... ( که بسی از مهستی و هایده ) برفراز اسمان تاریک ملت درخشیدند را نادیده بپیرد