سیامین سالگرد ترور شاپور بختیار: واقعیتها و روند دادخواهی
گفتوگو با علی شاکری زند، عضو هیأت اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران
در جریان ترور شاپور بختیار چه گذشت؟ مجریان چه کسانی بودند؟ و روند دادخواهی چه طور پیش رفت؟ گفتوگو با با علی شاکریزند، عضو هیئت اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران به مناسبت سیامین سالگرد ترور آخرین نخست وزیر پیش از پیروزی انقلاب.
۳۰ سال پیش در چنین روزی شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر قبل از انقلاب، در منزل خود در پاریس ترور شد. شاپور بختیار را میتوان یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران دانست. جمهوری اسلامی برای خاموش کردن صدای یکی از جدیترین مخالفان خود از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. اولین بار در تابستان ۱۳۵۹ سعی کرد شاپور بختیار را ترور کند که موفق نشد. در جریان آن حادثه یک افسر پلیس فرانسوی و یک همسایه دکتر بختیار کشته شدند.
اما دومین ترور در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ برابر با ششم آگوست ۱۹۹۱ موفق بود و توانست صدای «مرغ طوفان» را به همراه دستیارش سروش کتیبه خاموش کند. گروهی سه نفره متشکل از علی وکیلیراد، محمد آزادی و فریدون بویراحمدی که از طریق بویراحمدی به عنوان دوستداران و هواداران موفق به دیدار در منزل با ایشان شده بودند، دکتر شاپور بختیار هفتاد و هفت ساله و دستیارش را به طرز فجیعی به قتل رساندند.
علی شاکری زند، هماهنگ کننده هیأت اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران، عضو شورای عالی نهضت و پژوهشگر ساکن پاریس به مناسبت سیامین سالروز ترور دکتر شاپور بختیار و دستیار وفادارش سروش کتیبه و به عنوان رییس وقت هیأت اجرایی نهضت از حادثه ترور و آنچه نهضت مقاومت ملی ایران برای دادخواهی دکتر شاپور بختیار انجام داده است، میگوید.
■ نیلوفر غلامی: آشنایی شما با دکتر بختیار چه زمانی و چگونه اتفاق افتاد؟
علی شاکریزند: اگر منظورتان آشنایی حضوری باشد، این آشنایی در سال ۱۹۸۲ پیش آمد. ولی من دکتر بختیار را از سال ۱۳۴۱ یا شاید هم یکسال زودتر در زمانی که «جبهه ملی ایران» در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۰ در تهران مردم را به میتینگی دعوت کرد که در میدان جلالیه آن زمان برگزار شد که بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بزرگترین میتینگ سیاسی ایران بود و دکتر بختیار در آنجا یکی از سه سخنران جبهه ملی بود، شناختم. به دلیل نکاتی که دکتر بختیار در این سخنرانی مطرح کرده بود نام او بیشتر از سایر سخنرانان انعکاس پیدا کرد. البته من قبل از آن هم دکتر بختیار را میشناختم ولی بعد از این میتینگ با ایشان بیشتر آشنا شدم.
ولی برگردیم به سال ۱۹۸۲ وقتی دکتر بختیار به خارج کشور آمدند، من به دیدارشان رفتم و این دیدار حضوری سبب آشنایی بیشتر من با ایشان شد. تصمیم گرفته بودم با ایشان و نهضت مقاومت ملی ایران همکاری کنم.
■ در زمان ترور دکتر بختیار شما در نهضت مقاومت ملی ایران چه نقشی داشتید؟
_: زمانی که این حادثه رخ داد، مصادف بود با انتخاب من به سمت ریاست هیأت اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران. این انتخاب حدود یک هفته قبل از این حادثه رخ داده بود. در فاصله انتخاب من با این حادثه مسافرت کوچکی به جنوب فرانسه کرده بودم و زمانی که برگشتم بلافاصله به دکتر بختیار تلفن کردم. روز دوشنبه بود و مقداری در مورد کارهایی که آن روز انجام شده بود به ایشان گزارش دادم. این اتفاق اگر درست در خاطرم باشد یا روز سهشنبه (ممکن است این دو روز را باهم اشتباه کرده باشم) و یا همان روز یعنی احتمالا چندساعت بعد از تماس ما رخ داده بود. من از قراری که دکتر بختیار در آن روز برای ملاقات با چند نفر داشته بیخبر بودم.
■ آیا اطلاع دارید که این قرار چگونه و از طرف چه کسانی تنظیم شده بوده؟ چون همانطور که شما گفتید با وجود اینکه مدتی قبل به ریاست هیأت اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران انتخاب شده بودید، از این دیدار خبر نداشتید. پس چه کسی اطلاع داشته و زمینه را فراهم کرده بود؟
_: همانطور که گفتم من فردا یا پس فردای روزی که انتخاب شدم با اجازه و اطلاع دکتر بختیار به جنوب فرانسه سفر کردم. بنابراین در این فاصله من در پاریس نبودم. نمیدانم اگر در پاریس بودم دکتر بختیار این قرار را به من اطلاع میدادند یا نه. این را نمیتوانم با قاطعیت بگویم. ولی این را باید عرض کنم که روزی که جلسه شورای هیئت اجرایی بود و من انتخاب شده بودم، بعد از پایان جلسه گاهی با دکتر بختیار دو نفری صحبت میکردیم. من به ایشان گفتم آقای دکتر بختیار، از ایران شخص مطلعی آمده و به من گفته الان شما در خطرید و در دوربین قاتلین جمهوری اسلامی قرار دارید. ایشان همانطور که به من گوش میکردند و سرشان پایین بود به من گفتند بله من میدانم. از جاهای دیگری هم به من گفتند و خبر دادند.
بنابراین منابع مختلفی بوده و به ایشان خبر دادند. من هم هشداری را که دریافت کرده بودم به ایشان دادم، ولی ایشان فکر میکردند چون در منزلشان هستند و آنجا امن است و نگهبان دارد، دسترسی به ایشان اگر غیر ممکن نباشد بسیار دشوار خواهد بود. بنابراین تا اینجای ماجرا را میدانیم. بیشتر از این من نمیدانستم تا اینکه از مسافرت برگشتم و روزی که این اتفاق کشف شد و رادیو این خبر را پخش کرد، من ظهر آن روز این خبر را از رادیو شنیدم.
■ زمانی که متوجه ترور شدید، واکنش شما چه بود؟
_: احساسم واقعا قابل بیان نیست. بدیهی است که بسیار یِکه خوردم و اندوهگین شدم، ولی از پا ننشستم و بلافاصله خودم را به کوچهای که منزل دکتر بختیار در آنجا بود رساندم. این را باید بگویم که چون ایشان در حومه شهر زندگی میکرد و من در حومه دیگری از شهر، رفتن به آن نقطه با وسایل نقلیه عمومی وقت زیادی میگرفت، اما خوشبختانه اتومبیل شخصی در اختیار من بود و توانستم ظرف یک ربع یا بیست دقیقه خودم را به آنجا برسانم. وقتی به آنجا رسیدم انبوه جمعیتی از روزنامهنگاران، نمایندگان رادیو و تلویزیونهای فرانسوی و خارجی حضور داشتند. پلیس اجازه ورود به منزل ایشان را به من نداد. فرزند ایشان گیو بختیار که خودش افسر عالیرتبه پلیس فرانسه بود، مقابل درب منزل ایستاده بود و با عدهای صحبت میکرد.
روزنامهنگاران حاضر در محل که دیدند من فرانسوی نیستم، دور من را گرفتند و از من پرسیدند کی هستم و چرا به آنجا آمدهام؟ من سمت خودم در نهضت مقاومت ملی ایران را اعلام کردم و بلافاصله آنها شروع به سوال پرسیدن کردند. در حد اطلاعاتی که داشتم به سوالاتشان جواب دادم. البته اطلاعات زیادی نداشتم و تنها چیزی که میتوانستم به آنان بگویم و سوال اصلیشان هم همین بود که گفتم هیچ شکی نیست این جنایت کار جمهوری اسلامی است. پنج تا ده دقیقه پیرامون این سوال پاسخ دادم و چون کار دیگری آنجا نداشتم محل را ترک کردم. سپس یک اعلامیه نوشتم و از طریق فاکس برای چند جا ارسال کردم.
■ از لحظات اولیه که خبر را گرفتید تا زمانی که رسما مشخص شد این جنایت کار چه افرادی بوده، آیا کسی شکی وجود داشت که ممکن است قاتلان چه فرد یا افرادی بودند؟ به کسی مشکوک بودید؟ یا مثلا فکر میکردید کار فریدون بویراحمدی باشد؟
_: زمانی که خبر پخش شد و من آن را شنیدم، نام «فریدون بویراحمدی» هم در رادیو همراه این خبر بود. شب که یکی دو نفر از دوستان به دلیل کار دیگری اطلاعی از حادثه نداشتند و به منزل من آمده بودند، خبر را از من شنیدند، خوب یادم هست از من پرسیدند عامل اصلی این کار که بوده و من گفتم بویراحمدی. من از رادیو شنیده بودم و میدانستم و گفتم.
■ از نظر شما چه چیزهایی زمینه ترور دکتر بختیار را فراهم کرد؟ با توجه به اینکه ایشان از یک ترور ناموفق جان سالم به در برده بودند.
_: پیداست که برای طرح این نقشه، مدت زیادی فکر شده و خیلی با مهارت طرح شده بوده، منتهی برای این کار وجود شخصی مثل بویراحمدی لازم بوده است. فریدون بویراحمدی همانطور که از نامش پیداست فردی از ایل بویراحمدی بود. ایلات بویراحمدی با ایلات بختیاری ارتباط نزدیکی دارند و خوانین بختیاری در حقیقت خوانین آنها هم محسوب میشوند. فریدون بویراحمدی را دکتر بختیار از زمان کودکی میشناخته و اگر هم حضورا نمیشناخته درباره زندگی خانوادگی او اطلاعاتی داشته که سبب شده بوده نسبت به او یک محبت و عاطفه خاصی داشته باشد. اصولا دکتر بختیار شخص بسیار با عاطفهای بود و به کسانی هم که مظلوم واقع میشدند، عاطفه و محبت بیشتری داشت. بویراحمدی شخصی بود که در زمان کودکی، عموی او پدرش را کشته و با مادرش ازدواج کرده بود، در چنین خانوادهای بزرگ شده بود. دکتر بختیار که از این موضوع اطلاع داشت و چون خودش از خوانین ایل بختیاری بود، نسبت به او نوعی ترحم و محبت خاصی داشت. جوانهای ایلیاتی دیگری هم در پاریس بودند که از همین ایلات بودند و دکتر بختیار نسبت به آنها هم خیلی محبت داشت و همه اینها باعث شده بود که نسبت به بویراحمدی اعتماد هم داشته باشد.
البته بویراحمدی در خارج از محضر دکتر بختیار رفتاری داشت که میشد استنباط کرد آدم شروری است. یک بار هم شرارتی کرده بود که به من ماموریت دادند به آن رسیدگی کنم و من اینکار را کردم و گزارش کتبی هم دادم که مقصر بوده است، ولی خب به این موضوع اهمیتی داده نشد و رسیدگی صورت نگرفت. البته ماموریتی را که گفتم دکتر بختیار به من نداده بودند، بلکه رئیس وقت هیأت اجرایی آن را به من داده بود و من گزارش را به ایشان داده بودم و نمیدانم آیا آن گزارش به نظر دکتر بختیار رسیده بوده یا نه.
بویراحمدی چون در خارج از پاریس و شهر دیگری زندگی میکرد، بسیاری از معاشرتهایش میتوانست پنهان بماند. در نتیجه ارتباطات او با سپاه پاسداران و همسرش که در ایران بود، از نهضت مقاومت ملی ایران پنهان مانده و مشخص نبود جمهوری اسلامی از چه تاریخی او را برای این کار آماده کرده بود. هنوز هم معلوم نیست چه مدتی برای طراحی این نقشه کار کرده بودند تا او را وادار کنند تا عامل اصلی اجرای این نقشه باشد.
■ شما اشاره کردید که فریدون بویراحمدی شرارتی کرده بود که شما مسئول رسیدگی به آن شدید، امکان دارد بگوئید آن ماجرا چه بود؟ آیا او بازداشت شده بود؟
_: خیر او در داخل نهضت مقاومت ملی ایران شرارت کرده بود. یک محلی وجود داشت به نام «باشگاه» که برای جوانان نهضت مقاومت ملی طراحی شده بود و در آنجا چند روز در هفته جوانان ورزش میکردند و ورزشهای رزمی یاد میگرفتند. بویراحمدی هم به این باشگاه میرفت و یک روز با یکی از مربیان آنجا درگیر میشود و به او توهین میکند. او را که قهرمان و استاد کاراته بود تحریک میکند تا شاید نزاعی به راه بیافتد. این اتفاق نیافتاده بود، اما قدری تشنج در محیط ایجاد شده بود و خبرش به هیأت اجرایی و رئیس هیأت اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران رسیده بود. از من خواستند که به این موضوع رسیدگی کنم و من هر دو نفر را جدا از هم احضار کردم و سوالات زیادی پرسیدم و گزارش کتبی هم دال بر اینکه شرارت از سوی بویراحمدی بوده ارائه دادم.
■ آیا مشخصا کسی قبلا در مورد فریدون بویراحمدی به هیأت اجرایی و یا به خود دکتر بختیار هشداری داده بود؟
_: قبل از قتل دکتر بختیار بله. همانطور که میدانیم سه ماه قبل از قتل دکتر بختیار، «دکتر عبدالرحمن برومند» رئیس وقت هیئت اجرایی به قتل رسید. در آن زمان ما هیچ اطلاعی نداشتیم که کسی از داخل تشکیلات در این قتل دست داشته و فکر میکردیم منشأ این اتفاق خارج از نهضت مقاومت ملی بوده. ولی در همان زمان «داوود عبداللهی» از اعضای نهضت که خود از ایل قشقایی بود و ایلیاتیهای دیگر را خوب میشناخت به عدهای از سران و اعضای نهضت و پلیس گفته بود که من دست فریدون بویراحمدی را در این کار میبینم. اما نه پلیس و نه دکتر بختیار به این تذکر توجهی نکردند. بعدها که من جزییات گزارشهای آقای عبداللهی را از کسان دیگری که مطلع بودند شنیدم، به این نتیجه رسیدم که استنباط ایشان کاملا درست بوده است. تمامی چیزهایی که وی گفته بود باهم میخواند و با فرض شرکت بویراحمدی در قتل دکتر برومند تطبیق داشت. البته بویراحمدی مستقیما در قتل دکتر برومند شرکت نداشته و قاتلین را به محل انجام جنایت راهنمایی کرده و خودش در زمان قتل دکتر برومند در فاصله نه چندان دوری از محل با آقای عبداللهی در کافهای نشسته بوده تا بعدا بتواند ادعا کند که من آنجا نبودم و شاهد هم دارم.
■ به نظرتان چرا دکتر بختیار هشدارها را جدی نگرفتند و تا آن حدی که باید به آنها توجه نکردند؟
_: عرض به این خاطر بود که ایشان به جوانانی که از ایلات و عشایر به پاریس آمده و به ایشان پیوسته بودند، نه فقط اعتماد داشت بلکه محبت زیادی هم داشت. البته امروز بعد از سی سال ما میتوانیم در این مورد به ایشان انتقاد کنیم که یک رهبر ملی نباید آشناییهای شخصی یا خانوادگی و ایلیاتی را در این مسائل دخالت دهد. ولی خب چنین انتقادی بسیار مشکل هم هست و هرکس خودش میتواند قضاوت کند. صد در صد اعتماد بیش از اندازه یکی از عوامل تعیین کننده در این جنایت بود، زیرا بدون حضور بویراحمدی این کار تقریبا غیرممکن بود.
■ اطلاعی دارید که بویراحمدی الان کجاست؟
_: در این مورد شایعاتی وجود دارد ولی هیچوقت معلوم نشد که کدام یک از این شایعات صحیح و کدام یک غلط هستند. باید در ایران باشد، اما اینکه چه کار میکند و در چه جایی زندگی میکند مشخص نیست. بعد از قتل دکتر بختیار، بویراحمدی چند روزی مخفی میشود و بعد موفق به خروج از فرانسه شده و به ایران میرود.
■ نهضت مقاومت ملی ایران برای دادخواهی دکتر شاپور بختیار چه کرد؟
_: ما در دو زمینه عمل کردیم. یکی در زمینه افشاگری بود که بیشتر به صورت مصاحبههایی بود که من انجام دادم. به این دلیل که روزنامهنگاران و تلویزیونها در آن روز اول که من به کوچه محل اقامت دکتر بختیار رفته بودم با من مصاحبه کردند و این مصاحبهها در تمام رسانههای فرانسه و دنیا منتشر شده بود و از آن به بعد روزنامهها و تلویزیونهای دیگری هم با من تماس میگرفتند و من با بسیاری از آنان مصاحبههای زیادی کردم. در همه موارد همان نظریه اولیه خودم را با استدلال قویتر ارائه دادم. این مصاحبهها چندین ماه ادامه داشت و من یکی دو روز بعد از اطلاع از این حادثه هم شخصا به محل روزنامه «فیگارو» که یکی از دو روزنامه روزانه مهم فرانسه بود و هست، رفتم. با سردبیر این روزنامه ملاقات کردم. او از من پرسید شما فکر میکنید این کار جمهوری اسلامی باشد؟ من گفتم در این هیچ شکی ندارم و به دنبال جمعآوری اسناد و مدارک و ادله هستم. او بلافاصله یکی از روزنامهنگاران را احضار کرد و از او خواست با من مصاحبهای داشته باشد. این گفتگو روز بعد در کل صفحه آخر روزنامه فیگارو همراه با تصاویر منتشر شد. اینها بخشی از کارهای افشاگری بود که ما در آن زمان میکردیم.
مسئله بعد دادگاه بود. زمانی که علی وکیلیراد را در ژنو و عده دیگری که از بیرون در این جنایت همکاری کرده را دستگیر کردند، مدتی طول کشید که پروندهها برای تشکیل دادگاه تکمیل شوند و اولین جلسه دادگاه سه سال بعد در پاییز ۱۹۹۴ برگزار شد. در این فاصله ما سعی کردیم به عنوان شاکی وارد دادگاه شویم. ابتدا وکیلی را انتخاب کردیم و چون بعد از یکی دوماه از کار آن وکیل راضی نبودیم به دنبال وکیل دیگری رفتیم و این امر مقداری هم موجب تاخیر در کار ما شد. من به علت سمتم در هیئت اجرایی از طرف نهضت مقاومت ملی ایران در این دادگاهها شاکی خصوصی شدم. اما هر شاکی باید قبل از دادگاه پذیرفته شود و اگر این اتفاق نیافتد در دادگاه از طرف رئیس پذیرفته میشود. چون به علت تغییر وکیل در کار ما تاخیر رخ داده بود، درخواست ما به عنوان شاکی به موقع به دست بازپرس اصلی نرسیده بود و موقعی رسید که دادگاه در حال تشکیل شدن بود. در نتیجه زمانی که دادگاه تشکیل شد ما هنوز در میان شاکیان خصوصی نبودیم ولی جزو شاکیانی بودیم که درخواست ما قبول شده بود.
در دادگاه چند شاکی دیگر هم وجود داشت. یکی از این شاکیان بخشی از خانواده دکتر بختیار یعنی فرزندان ایشان بودند، شاکی دیگر همسر ایشان خانم بختیار بودند و شاکی دیگر یک انجمن فرانسوی ضد تروریسم بود که بعضی از اعضای آن در یک بمبگذاری که از طرف جمهوری اسلامی در یکی از خیابانهای پاریس انجام شده بود، مجروح شده بودند. یکی از اعضای این انجمن که زنی حقوقدان و خودش در آن بمبگذاری صدمه دیده بود، با کمک عدهای از دوستانش این انجمن را تاسیس کرده بود که در دادگاه دکتر بختیار شاکی خصوصی شده بودند.
ما هم وکیل جدیدی گرفته بودیم و وکیلمان از دادگاه درخواست پذیرش شکایتمان را ارائه داد، اما رئیس دادگاه پذیرش ما را مرتب به تعویق میانداخت و تقریبا در آخرین روز پذیرفت. البته مقداری ناشی از این بود که وکلای متهمین که متعلق به یک دارالوکاله بسیار قدرتمند و مشهور پاریس بودند و به طور غیر مستقیم از طرف جمهوری اسلامی برای وکالت برگزیده شده بودند، فشار زیادی روی رئیس دادگاه میآوردند و موفق شده بودند جلوی شکایت ما را بگیرند. استدلالشان هم این بود که اگر نهضت مقاومت ملی ایران، شاکی بشود این دادگاه از حالت حقوقی خود خارج شده و تبدیل به دادگاهی سیاسی میشود. به هرحال ما هرچند دیر اما قبول شدیم. نتیجه این دیر قبول شدن این بود که در طول دادگاه تا روز آخر من جز دو روز نتوانستم در دادگاه حضور داشته باشم. بار اول روز اول افتتاح دادگاه بود و بار دوم روزی بود که من به عنوان شاهد احضار شدم. بار سوم زمانی بود که ما به عنوان شاکی پذیرفته شده بودیم و در آنجا حضور پیدا کردیم. مسئله پیچیدهای بود و با توجه به مشکلاتی که در ابتدا به آنها برخورد کرده بودیم و با فشار هیأت وکلای متهمین ما مقداری از حضور در دادگاه محروم ماندیم اما خب این باعث نشد که حرفهایمان را نگوییم. روزی که من باید شهادت میدادم، از ساعت ۹ صبح برای شهادت احضار شده بودم و حدود دو ساعت و نیم شهادت دادم و آنچه که باید گفته میشد، گفتم.
از جمله این را گفتم که چند ماه پیش از این حادثه، هاشمی رفسنجانی که آن زمان رئیس جمهور بود در مصاحبهای با روزنامه فیگارو در جواب این پرسش که با اپوزیسیون خارج از کشور چه میکنید گفته بود ما سران آنها را میکشیم، بقیه خودشان پراکنده میشوند. من این گفته را از روزنامه فیگارو نقل کردم و گفتم این بهترین شاهد است که نشان میدهد این قتل کار خود اینها بوده است.
البته من مطالب زیادی در مورد خود دکتر بختیار و در مورد زمینههای این امر آنجا بیان کردم.
■ در مورد شاهدان دیگری که شهادت دادند برای ما توضیح بدهید.
_: خیلی نمیتوانم در مورد شاهدان دیگر بگویم، اما از خود نهضت مقاومت ملی ایران مثلا مهندس حمید ذوالنور که خیلی هم به دکتر بختیار نزدیک و از اعضای قدیمی حزب ایران و از دوستان خیلی نزدیک من هم بودند، یک روز قبل از من در دادگاه به عنوان شاهد حاضر شده بودند. اینها کسانی بودند که به عنوان شاهد از آنها دعوت شده بود، ولی عدهای که شاکی خصوصی بودند و در تمام جلسات دادگاه حضور داشتند میتوانستند هر زمان چیزی برای گفتن دارند از رئیس دادگاه اجازه بگیرند و از طریق وکیلشان یا خودشان مستقیم بیان کنند. ولی شاهدی که رئیس دادگاه از ما خواسته بود، یعنی وکیل ما گفته بود که ماهم باید شاهد دعوت کنیم و رئیس دادگاه هم موافقت کرده و گفته بود شاهدان را معرفی کنید. وکیل از من پرسید شما چه کسانی را میخواهید به عنوان شاهد دعوت کنید؟ من گفتم وزیر خارجه دولت فرانسه.
وزیر خارجه دولت فرانسه شخصی بود به نام «رولان دوما» (Roland Dumas) که هنوز هم زنده است و دوست بسیار نزدیک فرانسوا میتران، رئیس جمهور وقت فرانسه بود. آقای رولان دوما در فراهم آوردن زمینه این حادثه صددرصد بیتقصیر نبود. چون در ماههای قبل از این حادثه تماسهایی با دولت جمهوری اسلامی داشت و چون قرار بود رفسنجانی برای دیدار رسمی به پاریس بیاید، آنها از دولت فرانسه خواسته بودند که در زمان مسافرت رفسنجانی دکتر بختیار را از خاک فرانسه خارج کنند. دولت فرانسه پاسخ داده بود که این کار از ما ساخته نیست. علتاش هم خیلی روشن بود، یکی این که دکتر بختیار یک نخست وزیر سابق کشور بزرگی مثل ایران بوده و دوم اینکه دولت و ملت فرانسه به دکتر بختیار دِین ملی و اخلاقی داشتند، چون آنها میدانستند که دکتر بختیار در جنگ جهانی دوم داوطلبانه در ارتش فرانسه شرکت کرده و در یکی از واحدهای توپخانه علیه آلمان نازی جنگیده. بعد از آن هم در نهضت مقاومت ملی فرانسه مبارزه کرده بود. بنابراین اخراج چنین شخصیتی برای فرانسویها ننگین بود و نتوانسته بودند این را بپذیرند. ولی حزب سوسیالیست فرانسه و دولت میتران و وزیر خارجه رولان دوما نظر خوشی نسبت به دکتر بختیار نداشتند. در نتیجه من پیشنهاد کردم که رولان دوما به عنوان شاهد به دادگاه دعوت شود. البته امید زیادی نداشتیم که قبول کند چون خود او قبل از این که وزیر شود، وکیل دادگستری بود. رئیس دادگاه او را احضار کرد ولی پیشبینی میکردیم که او نخواهد پذیرفت و همینطور هم شد. میدانید شاهدها مجبور نیستند به دادگاه بیایند به خصوص اگر عذر مهمی داشته باشند و وزیر خارجه حضور در دادگاه را نپذیرفته بود.
برای من این موفقیت بود چون عدم حضور وزیر خارجه به عنوان شاهد در دادگاه، نشان میداد که به هرحال دست او یک جایی به این کار آلوده است. اگر ریگی به کفش نداشت شاید به راحتی شرکت میکرد و به همه سوالات پاسخ میداد.
■ نتایج دادگاهها چه شد؟
_: نتایج دادگاهها این بود که یکی از قاتلان اصلی، که آنجا حضور داشت به ۱۸ یا ۲۰ سال حبس محکوم شد و بعضی از آنها که همان زمان هم در زندان بودند، به زندانهای کوتاه مدتتری محکوم شدند. «محمد آزادی» قاتل فراری که موفق شده بود از ژنو به ایران فرار کند در این دادگاه محاکمه نشد چون دادگاه غیابی نبود.
شاید حدودا یک سال بعد از اینکه دادگاه تمام شد، یک دادگاه غیابی هم برای محمد آزادی و سایر متواریان تشکیل شد و آنها هم هرکدام به مجازاتهایی محکوم شدند.
■ به نظرتان عدالت در مورد پرونده دکتر بختیار و ترور ایشان متحقق شد؟
میتوانم بگویم نه. در آلمان زمانی که دکتر صادق شرفکندی به همراه عدهای از دوستانش کشته شد دادگاهی که تشکیل شد رسیدگی خیلی عمیقی کرد و بعد خواست و توانست ثابت کند که این تصمیم برای ترور از داخل ایران و حتی از سوی یک هیأت بسیار عالیرتبه جمهوری اسلامی گرفته شده که سران جمهوری اسلامی در آن هیأت عضو هستند. عدهای از عوامل ترور به صورت غیابی محکومیتهایی گرفتند و نام علی خامنهای و هاشمی رفسنجانی هم جزو این متهمین بود. این دادگاه به میکونوس معروف شد چون که ترور در رستورانی به نام میکونوس در شهر برلین آلمان انجام شده بود.
در پاریس اینگونه نشد. عدم حضور ما به عنوان شاکی در تمام طول دادگاه از یک طرف، صدور احکام بسیار سبک و کنار گذاشتن جمهوری اسلامی به عنوان مقصر اصلی از پرونده با وجود دلایل بسیار قوی برای اثبات آن از سوی دیگر باعث شد حقیقت پنهان شود و توسط دادگاه بر زبان نیاید.
■ دولت فرانسه در مورد ترور دکتر بختیار و روند دادگاهها چگونه عمل کرد؟ آیا از عملکرد دولت این کشور رضایت داشتید؟
_: ببینید عملکرد دولت فرانسه که پشت پرده است و ما از جزییاتش خبر نداریم. ما از آثارش میتوانستیم استنباط کنیم که در حقیقت روی دادگاه اعمال نفوذ شده است. اما جزییات آن را نمیدانستیم. از ابتدای این انقلاب سیاه که به آن انقلاب اسلامی میگویند، برخورد حزب سوسیالیست فرانسه و دولت سوسیالیستی که بعدا در فرانسه به رهبری فرانسوا میتران روی کار آمد نسبت به جمهوری اسلامی مثبت بود. این موضوع دو علت داشت یکی اینکه حزب سوسیالیست یک حزب چپ بود و احزاب چپ در خیلی از نقاط دنیا نسبت به هر انقلابی ولو اینکه ارتجاعی هم باشد، برخورد خوشبینانه و مثبت دارند. این جنبه ایدئولوژیک قضیه است. ولی یک مکانیسم دیگری هم اینجا دست اندرکار بوده: در حزب سوسیالیست یک شخصی بوده که نمیخواهم نامش را ببرم و آن شخص را من میشناختم و او با یک دوست ایرانیاش در دبیرخانه امور بینالمللی حزب سوسیالیست نفوذ داشتند و این شخص فرانسوی با مسئول دبیرخانه بینالمللی حزب سوسیالیست دوست بود. این مسئول کسی است که بعدا نخست وزیر شد و نامش لیونل ژوسپن (Lionel Jospin) است.
آن شخص زمانی که ما برای حقوق بشر فعالیت میکردیم به ما کمک میکرد ولی بعد در سالهای آخر ما باهم اختلافاتی پیدا کردیم و دیگر بین ما رابطهای وجود نداشت. ولی شخص دیگری که ایرانی بود و ما با او هم اختلاف پیدا کرده بودیم، دوست فرانسویاش را به طرف هواداران انقلاب سیاه اسلامی سوق داد. این امر بعدها زمانی که ژوسپن نخست وزیر شد همچنان ادامه داشت. یعنی نظر حزب سوسیالسیت و دولت سوسیالیست فرانسه نسبت به جمهوری اسلامی مثبت بود. این فقط خواست دولت فرانسه و حزب سوسیالیست نبود، بلکه روزنامه بسیار معتبر لوموند هم همین موضع را داشت. البته دلیل روزنامه لوموند هم مسائل دیگری است که از موضوع صحبت ما جداست و الان به آن نمیپردازم. اینها همه عواملی بودند که در برخورد کشور فرانسه به انقلاب سیاه ارتجاعی خمینی تاثیر داشتند.
■ بیش از سه دهه از ترور دکتر بختیار میگذرد، عملکرد و راه و روش مبارزاتی ایشان چه تاثیری بر جنبش آزادیخواهانه ملت ایران داشته است؟
_: آنچه که من میتوانم با قاطعیت بگویم این است که دکتر بختیار اولین و تنها کسی بود که روشن و قاطع، خطر به قدرت رسیدن خمینی را به گوش ملت ایران رساند. او با این کار در درجه اول ملت ایران را آگاه کرد. به هرحال آنهایی را که آن زمان میتوانستند بشنوند، آگاه کرد. در درجه دوم البته شخص خودش را به خطر انداخت. چه زمانی که نخست وزیری را قبول کرد و چه بعد از آن. از آن زمان به بعد دو فکر در مقابل هم قرار گرفت. یکی این که این انقلاب سیاه ارتجاعی، انقلاب خوب و مثبتی بوده و ملت ایران را به آزادی خواهد رساند و فکر دیگری که در مقابلش بود این که ملت ایران نیاز به آزادی و دموکراسی که در مدت ۲۵ سال پیش از آن از او دریغ شده بود دارد و باید به آن میرسید. این با اجرای «قانون اساسی» عملی بود. دکتر بختیار قبول کرد که قانون اساسی را عملی و احیا کند و این کار را هم کرد و میگفت غیر از این هرچه بشود خطرناک است و خطر بزرگی هم هست و بزرگی این خطر را هم نشان داده بود.
در آن زمان صدای دکتر بختیار شنیده نشد ولی این صدا در گنبد گیتی پیچید. یعنی در تاریخ ملت ایران، در گوش ملت ایران باقی ماند و هیچ وقت هم فراموش نشد. از آن زمان تا امروز هر روز عده بیشتری در داخل جامعه ایران و در بین مخالفان جمهوری اسلامی به حقانیت دکتر بختیار نه فقط حقانیت شخصی بلکه به درستی راه و نظرش پی بردند. در این باره خیلی چیزها میشود گفت. عده زیادی زمانی که پی بردند، چون از این انقلاب ارتجاعی حمایت کرده بودند شهامت این را نداشتند که به این موضوع اعتراف کنند، ولی خب رفته رفته کسانی پیدا شدند که احساس کردند این وظیفهایست که باید به آن عمل کنند و اینجا و آنجا اعلام کردند که حق با بختیار بوده است. سخنان دکتر بختیار هم در چند جمله خلاصه میشود: اول خطر خمینی و خواستهای ارتجاعی او بود، دوم اینکه جامعه ایران احتیاج به حکومت یا نظام سیاسی داشت که مبتنی بر آزادی و دموکراسی و جدایی دین از حکومت باشد. جدایی دین از حکومت را در فرانسه لائیسیته میگویند و حکومتی که در آن دین از حکومت جدا باشد، حکومت لائیک نام دارد. دکتر بختیار برای اولین بار این اصطلاح را در زبان فارسی رواج داد و دایر کرد. امروز آنهایی که این مسائل را درک کردهاند همه هوادار حکومت جدا از دین و دین جدا از حکومت و خواستار دموکراسی کامل هستند که اصول اولیهاش در قانون اساسی مشروطه بیان شده. البته این قانون قطعا باید بعدا اصلاح شود زیرا لائیسیته در آن دقیق نیست چون به دین «اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری» جای ممتازی داده شده و اینها باید برطرف شوند تا جدایی دین از حکومت کامل شود. اینها اصول نظر دکتر بختیار بود. این اصول را امروز همه مخالفان جمهوری اسلامی پذیرفتهاند. بخشی از آنها اعتراف میکنند که این راه را دکتر بختیار نشان داده اما همه آنها هنوز حاضر به اعتراف نیستند. همین سخنان را از زبان خودشان میگویند بدون اینکه حق دکتر بختیار را ادا کنند ولی خب این حق را تاریخ به او داده و خواهد داد.
■ به نظر شما میراث دکتر بختیار برای آیندگان چه بوده است؟
_: میراث دکتر بختیار در درجه اول همین نظریاتی بود که او در زمانی که میباید گفته میشد بیان کرد و تاریخ آن را به ثبت رسانده و بخش مهمی از جوانان و مردم ایران از آن مطلع هستند و آن را از آن خودشان کردهاند. بخش دیگری از میراث دکتر بختیار سازمان سیاسی بود که تاسیس کرد: نهضت مقاومت ملی ایران و سازمانی که عده زیادی از افراد فرهیخته و دنیا دیده و استخواندار به آن پیوسته بودند. امروز بسیاری از این اشخاص از دنیا رفتهاند چون زمانی که به دکتر بختیار و این سازمان پیوستند سالخورده بودند. سال گذشته من در سخنرانیام در روز ششم آگوست از این افراد نام بردم. در راس همه این افراد خانم مولود خانلری بود که در جوانی عضو حزب توده بود و از این حزب جدا شده بود، بسیار زن شجاع، فرهیخته، ایراندوست و آزادیخواهی بود. شخص دیگر زندهیاد دکتر حسین ملک، برادر خلیل ملکی بود که او هم در جوانی عضو حزب توده بود و با برادرش خلیل ملکی با هم از حزب توده جدا شده بودند و بسیار انسان آزاده و فرهیختهای بود. او هم به دکتر بختیار پیوسته بود. آقای ایرج پزشکزاد، نویسنده نامی ایران که خوشبختانه هنوز در قید حیات هستند. از این قبیل شخصیتها خیلی بودند که به ایشان پیوستند.
زمانی که نهضت مقاومت ملی ایران تازه تشکیل شده بود، در یک جلسه مرکب از کادرهای قدیمی حزب توده در پاریس ایرج اسکندری، دبیرکل اسبق حزب توده که میشود گفت با سوادترین، با تجربهترین و فرهیختهترین رهبر حزب توده بود و در کابینه ائتلافی دولت قوام السلطنه به عنوان وزیر حضور داشت، در این جلسه به دوستان قدیمی حزبی خود گفته بود اگر میخواهید به نجات ایران کمک کنید، به دکتر شاپور بختیار بپیوندید. عدهای از آنها هم اینکار را کردند که شناختهشدهترین آنها زندهیاد مهندس عزتالله راستکار بود.
دکتر بختیار بسیار ایراندوست بود. شعرای بزرگ ایران را میشناخت و شعرهایشان را میخواند. عاشق حافظ بود. بسیار مرد فرهیخته و باسوادی بود. یعنی در بین مردان و زنان سیاسی ایران، که البته متاسفانه آن زمان خیلی زنان سیاسی هم نداشتیم، از نظر علمی و نظری در سیاست باسوادتر بود. از لحاظ شناخت تاریخ جهان و ایران، علوم سیاسی، فلسفه و احاطهای که به زبان و ادبیات فرانسه داشت بسیار پیشرو بود و از بهترین روشنفکران فرانسوی اگر بهتر به فرانسه سخن نمیگفت، چیزی هم کم نداشت. در فارسی هم البته همینطور بود و به فارسی هم همین احاطه را داشت. علاوه بر آن میدانید که آلمانی، عربی و انگلیسی هم خوانده بود. عربی را به علت تحصیلات در لبنان یاد گرفته بود و انگلیسی را در همان لبنان شروع کرده بود. ایشان در دبیرستان آمریکایی لبنان درس خوانده و در همانجا مقدمات آلمانی را هم یاد گرفته بود و زمانی هم که در پاریس تحصیل میکرد زبان آلمانی را بیشتر دنبال کرد.
در بین مردان و زنان سیاسی ایران کسانی را که بیشتر از دو زبان خارجی بدانند کم پیدا میکردید. مثلا دکتر صدیقی هم به انگلیسی و آلمانی مسلط بود. او هم یکی از دانشمندترین مردان سیاسی ایران و یک استثنا بود. متاسفانه جامعه ایران ارزش فرزندانش را خوب نمیشناخت و هنوز هم نمیشناسد.
نظرها
نظری وجود ندارد.