مرگ آرزوها: از «بندول» تا «قلعهجی»
کژال – این گزارشی است از مشکل نداشتن مدرسه برای همه دانشآموزان در روستایی در کردستان. بچهها باید هر روز راهی طولانی را طی کنند تا به مدرسه ده مجاور برسند: ۱۲ کیلومتر، از بندول تا قلعهجی. اما مشکل نه فقط این و نه فقط خاص این روستا است.
در آغوشِ رشتهکوههای زاگرس، بر فرازِ رودِ «سیروان» و در میانه قامتِ بلندِ کوههای «عهودالان» و «کوسالان»ِ هورامان، در آن گوشه و کنارهای پایِ کوه، روستای «بندول» قرار دارد. چهار طرفش کوه است. تابستانهای خُنَک و زمستانهای برفی سختی دارد. بیشتر از ۲۵۰خانوار در آن زندگی میکنند، با محرومیتی حتا بیشتر از اکثر روستاهای کردستان. خانههای کوچَک و قدیمیشان نشان از وضعیتشان دارد.
گروه بزرگی از روستاییان به شکلی سنتی مشغولِ دامداری هستند و زندگیشان به سختی میگذرد. عدهای انگور بار میآورند. آماده کردن تاکستان در آن محیطِ پُرشیب و کوهستانی و جنگلی به سختی ممکن شده است. برخی بلوط و مازو جمع میکنند و میفروشند. برداشتِ تابستانه شیره درخت «بنه» یا سقز هم یک شغلِ فصلی مرسوم است.
خلاصه اینکه مردم با تکیه بر آنچه طبیعت در اختیارشان قرار داده تاکنون روزگار سپری کردهاند. جادهشان خاکی است. بندول پس از بهرامآباد، آخرین روستای سمتِ شرقی دهستانِ «دزلی» شهرستان سروآباد است.
سرنوشتِ کودکان روستا
در چنین محیطی طبعاً کودکان و نوجوانان بخشی از نیروی کمکی کار در خانوادهاند. شوق به درس خواندن هم وجود دارد و قوی است. مشکل، کمبود امکانات آموزشی است.
حتا دانشآموزان دوره ابتدایی بندول تا همین سه سال پیش، یعنی زمانی که سرانجام دارای یک مدرسه شش کلاسه شدند، برای رفتن به مدرسه مجبور بودند به روستاهای مجاوری بروند که مدرسه داشتند. آنها با پای پیاده و در هر فصلی از سال یک مسیرِ طولانی را طی میکردند تا به مدرسه روستای بهرامآباد یا قلعهجی برسند. به آنها گفته بودند که تعدادشان به حدِ نصاب نرسیده و به همین دلیل آموزش و پرورش نمیتواند برای ساختِ یک مدرسه در چنین روستای کمجمعیتی هزینه کند. این یک روالِ معمول در بیشترِ روستاهای کردستان بوده و هست. معمولا برای هر چند روستا در نزدیکی هم یک مدرسه، یک خانهبهداشت و یک دهیاری در نظر گرفته میشود. مردم برای رفعِ نیازهایشان باید به روستایی بروند که مرکزیتِ اداری در آن واقع شده.
در کردستان و سیستان و بلوچستان و دیگر نقاط محروم تعداد بزرگی روستا وجود دارند که رفتن بچههایشان به مدرسه راهپیمایی طولانی هر روزهای را ایجاب میکند. تفاوتِ اصلی روستایی چون بندول با مواردِ مشابه در دور بودنِ آن، صعبالعبوری و فاصله طولانیاش با روستاهای اطراف است.
مسیرِ دشوار آموزش و مرگِ آرزوها
مسیرِ پیادهروی بندول تا قلعهجی (مسیرِ هر روزه دانشآموزان دبیرستانی) ۱۲ کیلومتر است. آنها چارهای ندارند جز پیمودن هر روزه این مسیر. اگر بخواهند با ماشین هم بروند مسیرشان بسیار طولانیتر میشود، چرا که جادهای که آنها را به قلعهجی میرساند از مسیرِ دیگری است و از روستاهای دیگری میگذرد که این باعث میشود طول راه چندبرابر شود. با ماشین باید بیشتر از یک ساعت در راه باشند. به همین دلیل ترجیح میدهند از همان مسیرِ میانبُر و پیاده رفت و آمد کنند. و این هم مشخص است که آنها امکاناتِ چنین رفت و آمدی با ماشین را ندارند.
دانشآموزان در همه مقطعها در بندول باید قل از هرچیز و هر روز خود را برای یک پیادهروی طولانی آماده میکردند. این موضوع در سال ۱۳۸۳ توجه یک معلمِ کارگردان در هورامان را جلب کرد. پرویزِ رستمی معلم، نویسنده، کارگردان و مستندسازی که آن روزها هنوز شهرتِ چندانی نداشت تصمیم گرفت اولین فیلمش را در موردِ مدرسه در روستای بندول بسازد. نامِ فیلم را «آرزوها در برف میمیرند» گذاشت. این فیلم با زبانِ بومی تولید شد و هیچ بازیگرِ حرفهای هم در آن حضور نداشت. بازیگرانِ فیلم همان مردمِ روستای بندول و دانشآموزان بودند. به همین دلیل هم فیلم فُرمی مستندگونه داشت. داستانِ پسربچهای بود که میخواست پزشک شود. به همین دلیل هم سخت درس میخواند و هر روز با انرژی و ذوق پای پیاده همراه با دوستانش مسیرِ بندول تا بهرامآباد را طی میکرد. در یکی از روزهای برفی زمستان تصمیم میگیرد همچون روزهای گذشته به مدرسه برود. دوستانش آن روز به مدرسه نمیروند. به او هم توصیه میکنند که نرود. چون مسیر دشوار است و سرد. اما او به دلیل علاقه بسیارش به مدرسه و به امیدِ دست یافتن به آروزهایش آن روز تنها قدم در راه مدرسه میگذارد. اما در راه مدرسه از شدت سرما و بوران جانش را از دست میدهد.
زبانِ بومی فیلم و چهرهها و صحنههای آشنا در آن باعث موفقیت آن در میانِ مخاطبانِ بومی شد. بسیاری از مردمِ منطقه با دیدنِ این فیلم گریستند. اما نه کارِ ارزشمند پرویز رستمی و نه همدردیهای مردمی با این دانشآموزان هیچکدام نتوانست مشکلِ دانشآموزان را حل کند. پس از آن ۱۰ سال طول کشید تا سرانجام مدرسهای ششکلاسه کوچک برای مقطعِ ابتدایی در بندول شروع به کار کند. قرار بود دانشآموزان دوره ابتدایی و متوسطه اول در این مدرسه درس بخوانند. این مدرسه تازه تأسیس در سال ۱۳۹۷ رسما افتتاح شد. اما در نهایت این مدرسه به دوره ابتدایی اختصاص یافت و دانشآموزانِ دوره دبیرستان (متوسطه اول و دوم در نظام آموزشی جدید) سهمی از این مدرسه نبردند. به همین دلیل مشکل برای مقاطع بالاتر همچنان پابرجا ماند و تا امروز هم ادامه دارد.
پیامدهای تبعیضِ آموزشی
نخستین پیامدِ نبودِ مدرسه در روستای بندول بازماندگی تحصیلی دختران این روستا است. مردمِ این روستا نمیتوانند با خیالِ آسوده دخترانشان را راهی مسیری چندکیلومتری کنند. این عمل اما برای پسرانشان قابلقبولتر است. هرچند بسیاری از پسرانِ روستا هم به دلیل همین دوری مدرسه از تحصیل بازماندهاند و راهِ دشوارِ زندگی گذشتگانشان را در پیش گرفتهاند.
راهِ تحصیل در این روستا برای آنهایی هم که اصرار دارند درسشان را ادامه دهند بسیار دشوار است. پیادهروی یک ساعته در کوه و جنگل برای رسیدن به مدرسه انرژی دانشآموزان را میگیرد و دیگر توانی برای پرداختن و تمرکز روی درس و کتاب و آموزش باقی نمیماند. پس از تمام شدنِ مدرسه هم آنها باید همان مسیر را دوباره پیاده طی کنند. بسیار دور از انتظار است که دانشآموزی بتواند در چنین شرایطی توانِ رقابت با سایر دانشآموزان را داشته باشد. هیچ فرصتِ آموزشی برابری برای آنها وجود ندارد.
آموزشِ عمومی رو به زوال
وضعیتِ امروز و گذشته دانشآموزانِ روستای بندول یک نمونه دردناک از تبعیضِ آموزشی و کوتاهی دولت و دستگاه آموزشِ عمومی است. ممکن است مشکل به موقعیت خاص بندول برگردانده شود، اما وضعیتِ مدرسههای عمومی دیگر هم تعریفی ندارد. در نزدیکی بندول و در روستاها و حتی شهرهای اطرافِ آن، (مجموعه شهرستانهای مریوان و سروآباد) کودکان در ماههای سرد از نبودِ وسائل گرمایشی در رنجاند. مدرسهها مدام از خانوادهها به بهانههای مختلف پول میگیرند. مدرسههای دولتی هم در حال تبدیل شدن به یک بنگاه پیمانکاری هستند. آموزش و پرورش به مدیران ابلاغ کرده که باید بتوانند با کمترین هزینه و آن هم با دریافتِ هزینه از خانواده دانشآموزان، مدرسه را بچرخانند. آنان هم پا در چنین مسیری گذاشتهاند. چنین رویهای در آیندهای نزدیک پیامدهایش را نشان خواهد داد. ساختمانهای فرسوده مدرسهها، نبودِ سیستمِ گرمایش و تهویه مناسب، میز و صندلیها پوسیده و دریافتِ هزنیههای مکرر از دانشآموزان نتیجه در پیش گرفتنِ این سیاستِ ریاضتی در آموزشِ عمومی پایه است. چیزی که دولت در آن کوتاه نمیآید و گشادهدست است، تعیین محتوای آموزشی طبق ایدئولوژی سلطه است.
نظرها
نظری وجود ندارد.