زینب بایزدی: انقلاب ژینا دردِ زایمانِ زنِ ستمدیده خاورمیانه است
زینب بایزدی از اعضای مادران آشتی در مهاباد و کنشگر حقوق زنان میگوید طنینانداز شدن شعار ژن، ژیان، ئازادی زندانیان باورمند به این ایده را به شعف میآورد؛ از جمله زینب جلالیان را که بیش از ۱۴ سال در زندانهای جمهوری اسلامی اسیر بوده است.
وضعیت را چطور میبینید یک بحثهایی در باره نامگذاری آنچه که در ایران رخ میدهد وجود دارد: انقلاب است یا خیزش و قیام که با شعار ژن، ژیان، ئازادی پیش میرود. این شعار محوری ریشه است کجا است و چه پیامی دارد؟
■ من بر این باورم آنچه که در ایران جریان دارد یک انقلاب است. انقلابها باید یک پروسهای را طی کنند و به گمانم الان در پروسه انقلاب قرار داریم. حالا اینکه در چه مرحلهای از این پروسه هستیم یک بحث دیگر است و الان با آن کاری ندارم.
در باره شعار ژن، ژیان، ئازادی هم معتقدم این شعار را که بیشتر از یک شعار است، زیباتر میشود اگر با همان زبان اصلی که بیان میشود تکرار کنیم. البته که این شعار این امکان را دارد که به زبانهای دیگر هم ترجمه شود، همانطور که تا به حال ترجمه شده است اما مهم است که در ترجمه به زبانهای دیگر این زیبایی حفظ شود.
ژن، ژیان، ئازادی فقط یک شعار نیست، یک فلسفه است؛ فلسفه یک جامعه آزاد و دموکراتیک که از جنبش آزادیخواهی کردستان میآید. چیزی نیست که از سوی مردها تحمیل شده باشد. ایدهاش از سوی فیلسوف آن یعنی عبدالله اوجالان که الان در زندان امرالی ترکیه زندانی است، میآید. اما خود او هم به شدت تحت تأثیر قدرت زنانگی مادرش بوده و هست و در کتابهایش خیلی در این باره صحبت میکند. انعکاس این قدرت را در جنبش آزادیخواهی کردستان میبیند و تحت تأثیر این قدرت زنانه به این نتیجه میرسد و این ایده ژن، ژیان، ئازادی را مطرح میکند.
در کنار این خود زنان مبارز هم در جنبش آزادیخواهی تاریخ مبارزه دارند علیه مردسالاری که در همه جای دنیا هست و در کردستان هم همینطور. زنان در یک دورهای در برابر این مردسالاری موهای خود را از ته تراشیدند در برابر مردانی که میخواستند ایده و نظرشان را بر آنها تحمیل کنند. زنان که آن زمان شمارشان کمتر بود در برابر این تحمیل ایستادند و مبارزه کردند و به یک خودساختگی و خودباوری رسیدند و مرحله به مرحله پیش رفتند تا رسیدند به نقطهای که ژن، ژیان، ئازادی خلق شد.
میگویم فقط یک شعار نیست چون به واسطه آن دانش زنانگی یا همان ژنولوژی را خلق کردند که خودش یک بحث دیگر است و الان نمیخواهم به آن بپردازم. در ژنولوژی که حالا ما نمود آن را در شعار ژن، ژیان، ئازادی میبینیم یک آزادی به دست میآید که زنان خودشان برای آنان مبارزه میکنند، آزادیِ طبیعی است. خود زن برای خودش تصمیم میگیرد بر اساس عقلانیت و احساس خودش در رابطه با زندگی آزاد.
عبدالله اوجالان زمانی به این نتیجه رسید و این ایده را مطرح کرد که گفت کردستان مستمعره جهانی است و باید برای رهایی از این استعمار از ستمدیدهترین قشر این جامعه که بیشترین ظلم بر او روا داشته شده شروع کنیم و این زنان هستند. عکس جنبش ملی کردستان که میگویند بگذارید حالا ما مردها آزاد بشویم، حالا بگذارید کردستان را آزاد کنیم و از استعمار در بیاوریم بعداً حالا سهم شما زنها را هم میدهیم و شما هم جایگاهی خواهید داشت، این جنبش میگوید راه رهایی از استعمار و رهایی ملی از رهایی زن میگذرد.
اشاره کردی به چیدن یا تراشیدن مو در مبارزه زنان. من هم چنین تصاویری را به خاطر دارم به این دلیل که مادرم کُرد است که زنان در سوگ عزیزانشان، به هنگام اعدام یا کشته شدن یک مبارز گیس هایشان را میبرند. این یک سنت است در کردستان که حالا بینالمللی شده است. ریشه آن در کجاست؟
■ شاید اگر بخواهم به صورت دقیق در باره ریشه تاریخی آن صحبت کنم نتوانم اطلاعات دقیقی بیان کنم اما این یک سنت بوده و هست. حتی زمانی که کردستان عشیرتی بوده یا اینکه دو خانواده، طایفه یا ایل اختلاف یا جنگ داشتند و از همدیگر آدم میکشتند وقتی یک زن یا مادری به وسط میدان آمده، گیسو بریده و به وسط میدان انداخته این پیام را داشته که خاتمه بدهید به این ستیز و جنگ. اینطور هم نبوده که یک تکه کوچک را ببرد بلکه کل گیسوانش را بریده تا این پیام را بدهد چیزی باارزشتر از گیسوانش نیست که برای ختم اختلاف یا جنگ آن را میبُرد. یک پیام و نماد است برای صلح و پایان دادن به جنگ. زنان همیشه در کردستان نماد صلح بودهاند حتی در بین خانوادههایی که اختلاف داشتند یک واسطه و پیام آور صلح بودهاند.
این سنت در تاریخ مبارزه زنان کردستان هم تکرار شده همانطور که در بالا به آن اشاره کردم و الان به یک مساله سراسری بدل شده است. این یک پیام دارد، من نمیخواهم به آن قداست بدهم اما شما وقتی گیسوانی که زیبا هستند و دوستشان دارید را میبرید این پیام را میدهید که من از آنچه که دوست دارم برای همبستگی و عشق و علاقهای که به انسانها دارم می گذرم.
یک نکته دیگر هم که به گمانم قابل تأکید است همان موی زن در این سالها و در حکومتهای مختلف به عنوان ابزار سرکوب است. جمهوری اسلامی مو را به عامل سرکوب بدل کرده است. موی زن باید پوشیده باشد اما موی مرد نه. اینها چه فرقی دارند؟ در حکومتی که بنیادش سرکوب است به اسم حجاب و حجاب یکی از پایههای اصلی رژیم است، بریدن گیس میتواند یک نماد مقاومت و همبستگی باشد، همانطور که الان میبینیم.
کردستان در همه سالها سرکوب شدیدتری را تجربه کرده و در مقابل آن مقاومت و مبارزه هم برجستهتر بوده است. الان هم به نظر میرسد در کردستان شرایط با بقیه مناطق فاصله دارد. این سرکوب و مقاومت را چطور میشود توضیح داد؟
■ هرکجا که سرکوب بیشتر باشد رنج و آزار بیشتر است و در برابر آن فریادها بلندتر. کردستان هم به همین حالت است. کردستان همیشه حتی در همان اوایل انقلاب تحت سرکوب بوده و هست. کردها به جمهوری اسلامی نه گفتند و همین باعث شد ماشین اعدام و جلادان جمهوری اسلامی بروند در کردستان و قتل عام کنند. خمینی فرمان جهاد صادر کرد. اینها را همینطور نمیگویم اسناد تاریخی آن وجود دارد. خلخالی در آنجا هزاران آدم را کشت. آن چیزی که ما امروز در حمله به مقر حزب دمکرات در سلیمانیه و هولیر دیدیم که زن با بچهای در شکمش کشته شده است را من و ما که در کردستان زیست کردهایم بارها از مادرهایمان شنیدهایم که با چشم خودشان دیدند. آنها با چشمهایشان دیده بودند که پاسدارها جمهوری اسلامی بچه زن حاملهای که در حال زایمان بوده را کشیدهاند بیرون، مادر و بچه با هم جان دادند. حتی بچههایی که در گهواره بودند را تیرباران کردند و کشتند. فاجعهای که در آن زمان هر روز اتفاق میافتاد را ما حالا فقط یک نمونه آن را در حمله به مقر احزاب کرد می بینیم. به دلیل همین جنایتها کردها هیچوقت جمهوری اسلامی و دولتهای آن را از خودشان ندانستند. این جنایتها سبب شده که در کردستان فریاد بلندتر باشد. این فریاد از ظلم مضاعفی است که به دلیل قبول نکردن هویت جمهوری اسلامی در کردستان ستم بیشتری روا داشته است.
کردها به دلیل اینکه جمهوری اسلامی و رژیمهای حاکم بر خودشان را نپذیرفتند حق تصمیمگیری نداشتند. نمایندگانی که به مجلس رفتند نماینده آنها نبودند. حتی تا سالها بعد از انقلاب هم در کردستان میگفتند که ما نمیخواهیم در انتخابات شرکت کنیم. بعد که رسیدیم به دوره اصلاحات یک مقداری فضا باز شد اما هیچگاه اعتماد نداشتند و هیچ وقت این دولت و نمایندگان را از خودشان ندانستند و به همین جهت هم کمترین مشارکت را در انتخابات برگزار شده داشتند.
این وضعیت و ذهنیت حاکم در کردستان که هیچگاه دولت را از خودشان ندانستند سبب شده که یک درد مشترک داشته باشند و یک زندگی جمعی را تجربه کنند. درد همدیگر را می شنوند و با هم زندگی میکنند. به هر حال اگر در هر خانوادهای یک نفر را جمهوری اسلامی نکشته باشد، که واقعاً کم هستند خانوادههایی که عزیزی را از دست نداده باشند، از همسایهها هستند که جمهوری اسلامی جان حداقل یک نفرشان را گرفته باشد. کمتر خانوادهای هست که با این درد عجین نشده باشد و به همین دلیل هم سازماندهی در کردستان پررنگتر است و میتوانم بگویم که سازمان یافتهتر است. این سازماندهی از درد مشترک و فهم مقاومت در برابر سرکوب میآید.
طنینانداز شدن شعار ژن، ژیان، ئازادی زینب جلالیان را به خاطر ما میآورد. او از باورمندان به این ایده است و در همه این سالها که در زندان اسیر است کوتاه نیامده. شاید کمی احساسی باشد اما میخواهم از تو بپرسم که الان وقتی این شعار فریاد همه شده است حتماً به گوش او هم رسیده، او چه حالی از شنیده شدن و طنینانداز شدن ژن، ژیان، ئازادی دارد؟
■ من با زینب جلالیان همبند نبودم، هیچ وقت هم او را ندیدم اما در زندان از نرگس محمدی که همبندی او بود در باره اش شنیدم. زینب جلالیان باورمند است به این شعار و ایده و واقعاً دوست دارم وقتی از زندان بیرون آمد این سؤال را از او بپرسم، اما الان میتوانم تصور کنم چه حسی دارد وقتی این اخبار به گوشش میرسد.
به صورت کلی سالهاست زنان کرد مبارزه میکنند اما این مبارزه حتی از سوی اپوزیسیون و سازمانهای حقوق بشری که برخی از آنها ذهنیت حکومت را که بر اساس تفرقه افکنی است دارند، نادیده گرفته میشود. این واقعاً دردآور است.
به نظر من الان صدای زینب [جلالیان] شنیده شده است. هم بندیهای او و شیرین علمهولی که جمهوری اسلامی اعدامش کرد گفتهاند که او سالها قبل در دیوار زندان نوشته بود ژن، ژیان، ئازادی. زینب جلالیان هم بر اساس همین فلسفه دارد مقاومت میکند. وقتی که او را دستگیر کردند چند کتاب همراه داشت. اما به دلیل همین کتابها به او حکم اعدام دادند چون کرد بود. احتمالاً کتابهایی که همراه داشته در همین رابطه بوده است و میشود حدس زد که در باره فلسفه ژن، ژیان، ئازادی در آنها بحث شده است. آن موقع [و تا سالها بعد] نادیده گرفته شد اما حالا این شعار و فلسفه طنینانداز شده است. مطمئنم که او شور و شعف دارد و همه باورمندان به این ایده که در زندان هستند. صدای انقلاب و همبستگی زیبایی که جهانی شده، حضور زنان در صف اول اعتراضات که جسورانه مقاومت میکنند و حتی ممکن است جانشان را از دست بدهند؛ همه اینها به نظرم حال او را خوب میکند و شعف زیادی برایش همراه دارد.
با توجه به اینکه علاوه بر سرکوب از سوی حکومت جریان های ارتجاعی هم در اپوزیسیون هستند که دنبال جایگزین کردن شعارهای دیگری مثل «مرد میهن آبادی» هستند، چشم انداز انقلاب را چگونه میبینی و در برابر این نگاه مصادرهگر چه باید کرد؟
■ من خیلی خوشبینم به این انقلاب. نه بخاطر اینکه شخصی باشد و بگویم دور از وطن هستم. من آنجا زندگی کردهام و وقتی آنجا زندگی کردهای میدانی روزانه چه فشار ستمی برای زنان هست. از وقتی که میروی بیرون یونیفرم تنت میکنند به عنوان یک زن. این را بگویم که میدانم تمام آن جامعه تحت ستم است اما وقتی که در باره زنان حرف میزنیم یک ستم ویژه ای را تحمل میکنند: از مدرسه، خیابان و ... از همان روز اول به عنوان یک سرباز به تو نگاه میکنند در لباسی که آنها تعین کردهاند باید زندگی کنی. حالا وقتی که میبینی ستمدیدگانی که سالهاست تحت ستم هستند به اینجا رسیدهاند که میگویند میخواهیم این زنجیر و زنجیرهای دیگر را پاره کنیم. این شروع یک مرحله تازه است.
کمترین حق من زن است که به عنوان یک انسان برای خودم تصمیم بگیرم. خودم انتخاب کنم که چه بپوشم. این شروع یک مرحله است که نتیجهاش رهایی از همه بندهای [مردسالارانه] است. این را ما داریم الان در مبارزاتی که روز به روز گستردهتر میشود میبینیم.
در این راه در کنار رژیم حاکم بخشی از اپوزیسیون هم هست که به لحاظ ذهنیت تفاوتی با جمهوری اسلامی ندارد. به فکر قدرتطلبی است و میخواهد مثلاً آخوند برود و شاه یا یک نفر دیگر بیاید که بر مردم حکومت کند. تلاش میکند برای مبارزانی که در خیابان هستند و کشته میشوند تعین تکلیف کند و شعار بسازد تا در ادامه زن، زندگی، آزادی بگوید مرد میهن آبادی. ما میدانیم که این از کجا سرچشمه گرفته است. از خود حاکمیت و ذهنیت شبیه به آن که سعی میکند شعارهای توخالی را جایگزین کند و «آلترناتیو» بسازد برای مبارزانی که در خیابان کشته میشوند. این ذهنیت و نگاه همانطور که تا الان دیده ایم موفق نمیشود.
همبستگی که ما الان در خیابان میبینیم و تجلی آزادی و برابری با تمام گرایشهایی که میشناسیم است، خیلی زیبا، شاعرانه و جسورانه است. نسلهای متعددی را به همراه دارد. مادرانی هستند که میگویند دخترم، بچهام را به انقلاب بخشیدم. یا مادری که میگوید خیابان را خلوت نکنید و پدری که در مزار فرزندش میگوید این کهنه [ارتجاع] باید برود. این سیستم دیگر باید برود. این طنین صدای مردم در خیابان است. حالا بخشی از اپوزیسیون میخواهد صدای خودش را جای صدای مردم بگذارد، با این باید هم مبارزه کرد و هم روشنگری. ما باید سعی کنیم فقط صدای مردم مبارز باشیم. جمهوری اسلامی خیلی تلاش کرد با شیوههای مختلف در کنار سرکوب و تفرقه ای که قبلاً هم به کار گرفته بود، راه مبارزه را منحرف کند. از کارتهای سوخته استفاده کرد و نتوانست جواب بگیرد. به نظرم این اپوزیسیون هم جوابش را در بیاعتنایی که به فراخوان ها و شعارهایش شد، گرفته اما میکوشد مبارزه را منحرف و مصادره کند.
ما الان در خیابان از داخل ایران شعارها و فریادهایی که پیام نزدیکی مردمان به یکدیگر است را میشنویم، نزدیکی زبانها و ملیتها را داریم می بینیم؛ مثلاً در شعارهایی که به زبانهای مختلف داده می شود. ما در تبریز میشنویم یاشاسین کردستان بژی آذربایجان. یا از بلوچستان میشنویم از بلوچستان تا کردستان... این صدا در مقابل صدا و بخشهایی از اپوزیسیون است که میخواهند انقلاب را به انحراف بکشانند و شعارهای بیمحتوا را جای صدای مردم بگذارند.
یک پرسش تکرارشونده در این روزها این است که اگر در ایران انقلاب به پیروزی برسد در خاورمیانه چه رخ خواهد داد. تو فکر میکنی تأثیر آنچه که در ایران جریان دارد بر کشورهای منطقه چه خواهد بود؟
■ ما میدانیم که در این سالها جمهوری اسلامی سیاستهای پلید خود را در منطقه اجرا کرده است. جمهوری اسلامی گاهی با پنبه سر میبرد. اگر از بیرون به عنوان فردی که شناخت ندارد نگاه کرده باشی، ایران نسبت به دیگر کشورهای منطه امن و آرام است اما واقعیت چیزی است که الان داریم میبینیم. جمهوری اسلامی همیشه سیاستهایش را به گونهای به پیش برده که خیلی در سالهای اخیر از سلاح و جنگ استفاده نکند اما یک جنگ روانی را با سرکوب سیستماتیک در پیش گرفته که خیلی سرکوبگریاش [برای ناظر بیرونی] به چشم نیاید.
ایران همیشه در جنگهای منطقه هست. در ترکیه، در سوریه، در عراق، لبنان و یمن. هم دوش اردوغان در سوریه و کشورهای اطراف جنگ را پیش میبرد. در سوریه ایران با کمک روسیه نگذاشت بشار اسد برود. در لبنان حزبالله را دارد و در عراق هم حشدشعبی که شبیه حزبالله است. در یمن هم ایران حضور دارد. حالا وقتی این انقلاب در ایران به ثمر برسد و جمهوری اسلامی برود کشورهای دیگر هم به صورت خودجوش دچار تحول میشوند. من میخواهم بگویم حتی افغانستان که به سیطره طالبان درآمده است هم دچار تحول میشود.
ما الان زنان افغانستانی را میبینم که در حکومت طالبان که به نظرم رکتر از جمهوری اسلامی است و میگوید شریعت اسلامی را اجرا میکند، جرأت و جسارت دارند. از جنبش در ایران حمایت میکنند و به سرکوب در افغانستان اعتراض. رفتن حکومتی که از طالبان حمایت میکند حتماً در سرنوشت افغانستان هم تأثیر دارد.
چند سال قبل که انقلاب در چند کشور عربی شروع شد، به آن گفتند بهار عربی. به نظرم الان باید گفت آنچه در ایران رخ میدهد بهار خاورمیانه است. خاورمیانه همیشه یک حوزه تمدنی بوده که انقلابهای متعددی از آنجا شروع شدهاند. اگر در ایران انقلاب به نتیجه برسد، حتی حکومتهایی که در همه این سالها با سرکوب پیش رفتند و ماندند دیگر نمیتوانند با ابزارهای کهنه و به شیوه کنونی ماندگار باشند.
حالا که انقلاب زنانه است شاید این مثال بتواند بهتر وضعیت را توصیف کند: این انقلاب خاورمیانه شبیه زنی است که سالها باردار بوده و حالا میخواهد زایمان کند. این درد زایمان است که متأسفانه خیلیها بهایش را می پردازند اما بالاخره متولد میشود. در ایران که متولد شود چون در خاورمیانه سرنوشت ملتها و انسانها به هم گره خورده است، حتماً تأثیر دارد بر همه پیرامونش.
انقلاب ژینا در ایران یک امکانی در بیرون از ایران را فراهم کرده است. یک شور و کنشگری که شاید قبلاً دیده نمیشد. تو که سالها است در اینجا فعالیت میکنی الان چه حسی داری از همبستگی و شوری که جریان دارد؟
■ یک بخشی از پاسخ شخصی است که نمیتوانم توضیح بدهم اما یک بخش دیگر که کاملاً ربط دارد به فضایی که الان تجربه میکنم را سعی میکنم اینطور بگویم: من قبلاً وقتی صدای کسی که فارسی صحبت میکرد، نه فارسی دری یا فارسی که لهجه دارد، بلکه فارسی معیار را میشنیدم ناآرام میشدم. اینقدر زبان فارسی که بازجو استفاده میکرد، یا در جاهایی که مورد تبعیض قرار گرفته بودم را شنیده بودم که احساس ناامنی میکردم. اما از وقتی که این همبستگی ایجاد شده و صداهای مختلف یکی شده است من دیگر به لحاظ روانی و حسی آن ناامنی را به شدت قبل احساس نمیکنم، تقریباً میتوانم بگویم از بین رفته است.
این از بین رفتن به دلیل این است که ما در جمعهای مختلف، در خیابان همصدا میشویم و صداهایمان یکی شده است. احساس میکنی این ظلم و ستمی که تحمل کردی و ناچار بودی تک نفره یا در گروهی محدود صدایت را فریاد کنی، حالا شنیده میشود و صداهای دیگری هم هستند که با تو یکی میشوند. این وضعیت بسیار انرژیبخش است و نوید بخش یک ایران زیبا.
من الان میتوانم تصور کنم وقتی این جلادها، میگویم جلاد چون هیچ حکومتی به این شیوه وحشیانه ای که اینها با جوانان رفتار میکنند، برخورد نمیکند، بروند ایران با مردمانی با زبان و پوششهای مختلف چقدر رنگارنگ و زیبا میشود.
نظرها
نظری وجود ندارد.