ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

علفزار، روایتی از تجاوز و دادخواهی

نگاهی به فیلم علفزار، تصویری از فرهنگ تجاوز و قربانی‌نکوه و زن‌ستیز در ایران.

در روزهای انقلاب «زن، زندگی، آزادی» شاهد اکران آنلاین «علفزار»، فیلمی با موضوع زنان، بودیم این فیلم بر اساس رویدادی واقعی نوشته و ساخته شده است. فیلم، روایتگر پرونده‌ تجاوز گروهی به زنان خانواده‌ شهردار شهری کوچک است که برای تعطیلات آخر هفته همراه همسران‌شان به باغی اجاره‌ای رفته‌اند. شهردار که نگران اعتبار و آبروی کاری خویش است از فرزندان و عروسش می‌خواهد ماجرای تجاوز را مطرح نکنند اما با پافشاری سارا، عروس خانواده، بازپرس پرونده‌ را به جریان می‌اندازد.

از طرفی بازپرس که درخواست انتقالش به تهران در دست بررسی دادستان است تحت فشار قرار گرفته پرونده‌ را مختومه اعلام کند ضمن این‌که درگیر پرونده‌ دیگری‌ست که در آن کودکی با اشتباه مامور ضابط بازپرس کشته شده است. همین مسئله نیز اهرم فشار دیگری از طرف دادستان است تا او از بررسی پرونده‌ تجاوز منصرف شود.

جمهوری اسلامی بهشت متجاوزان

اگرچه علفزار می‌کوشد بازپرس را مردی مستقل و شریف نشان دهد اما بارها از دهان او جملاتی جاری می‌شود که نشان می‌دهد جمهوری اسلامی بهشت متجاوزان است. اگر به روایاتی که توسط جنبش «می تو» از تجاوز و تعرض‌هایی که به زنان ایرانی شده دقت کرده باشیم در اکثرشان به‌جای فرد متجاوز، قربانی سرزنش می‌شود. این موضوع در علفزار نیز به خوبی پررنگ شده است.

همان ابتدای بازجویی، مجرمان با گفتن جملاتی مانند: «این‌ها محرم و نامحرم لخت در استخر بودند»، می‌کوشند از قوانین ضد انسانی جمهوری اسلامی برای متهم کردن شاکیان بهرمنده شوند. سپس با مطرح‌کردن مستی و شرب خمر قربانیان، خود را افرادی «ناموس‌پرست» و «غیرتی» جلوه دهند. این مساله تا آن‌جا پیش می‌رود که بازپرس به سارا می‌گوید: «خانواده‌ات حرفت را قبول ندارند، هیچ سند و مدرک و تصویری از لحظه‌ی تجاوز نداری، مست بوده‌ای، چطور توقع داری حرف تو را باور کنم؟» 

سخنان بازپرس مشابه نظرهاییست که زیر پست‌های افشاگری‌ «می تو» می‌خوانیم. در علفزار شاهد حکومت و جامعه‌‌ای هستیم که به‌جای هم‌دردی با قربانی بلافاصله شروع به بازجویی و هتاکی به وی می‌کنند. در حکومت آخوندهای ایران، افرادی که به ایشان تجاوز می‌شود همیشه در معرض اتهام هستند: «چرا مست بودی؟»، «چرا با مرد نامحرم معاشرت و تفریح کردی؟»، «چرا مقابل نامحرم حجابت را رعایت نکردی‌؟» و... از این رو سال‌هاست که متعرضین و متجاوزین از قوانین ضد زن حکومت روحانیون ایران بهره‌مند شده‌ و اکثرا توانسته‌اند از مجازات فرار کنند.

فساد و جنایت، ارکان حکومت آخوندها

در گفت‌وگوهای بازپرس و طرفین دعوای پرونده، برخی از فساد و تباهی حکومت آخوندها یکی پس از دیگری خودنمایی می‌کند. دادستان به بازپرس می‌گوید در صورتی که تن به خواسته‌ شهردار ندهد و پرونده را نبندد، اولا درخواست انتقال او به تهران را منتفی می‌کند ثانیا پرونده‌ کودک کشته شده را به جریان می‌اندازد. علفزار نشان می‌دهد در قوه‌ قضاییه به‌راحتی می‌شود هر پرونده‌ای را مختومه کرد حتی قتل کودکی بی‌گناه را.

همه‌ شخصیت‌های علفزار تحت تاثیر فساد مسئولان شهر هستند، از تهدیدات شهردار و دادستان گرفته تا اطرافیان رانت‌خوار آن‌ها. در میان بگومگوهای خانواده‌ی شهردار، رانت‌هایی که بستگانش از آن استفاده کرده‌اند برملا می‌شود. گفت‌وگوهای آن‌ها به‌نوعی پرده‌برداری از فساد پنهانی و علنی مدیران جمهوری اسلامی است. افرادی که مانند رهزنان آن‌چه از سرمایه‌ مادی و معنوی ایران است، غارت کرده و می‌کنند.

این فیلم مشتی نمونه‌ از خروار خروار فساد و تباهی عملکرد مدیران حکومت آخوندهاست. حکومتی که از ریشه تا دندان در فساد و جنایت فرو رفته است چنان که اگر کسی بخواهد درستکار باشد و خلاف این سیل ویرانگر شنا کند، زندگی‌اش تباه می‌شود. علفزار نشان می‌دهد اگر کسی مانند بازپرس در دستگاه قضایی فاسد جمهوری اسلامی سالم باشد، از «امام جمعه» گرفته تا «فرماندار» و «شهردار» مانع او می‌شوند.

از دیگر موارد قابل توجه در علفزار، تهدید به شکنجه و اعدام است. بازپرس هنگام بازجویی یکی از متهمان‌ او را به «اعدام» و «بازجویی فنی» تهدید می‌کند. در ادبیات قضات ایران، بازجویی فنی یعنی شکنجه. در حکومت ملایان ایران، هنوز با قوانین و روش‌های قرون وسطایی مواجهیم. هنوز افراد اعدام می‌شوند و بازپرس‌ها و بازجوها از ابزار شکنجه و خشونت استفاده می‌کنند.

جمهوری اسلامی دشمن کودکان

در علفزار به‌جز داستان اصلی، شاهد زن و مرد معتادی هستیم که طی رابطه‌ای خارج از ازدواج، صاحب فرزند شده‌ و می‌کوشند برای او شناسنامه بگیرند. 

خلاف کشورهای مترقی، دولت جمهوری اسلامی هیچ حق و حقوقی برای کودکانی که خارج از ازدواج به دنیا می‌آیند، قائل نیست. طبق نگاه آخوندها، چنین کودکانی از بدو تولد گناهکارند. قوانین آن‌ها را «حرام‌زاده» می‌خوانند و از حق داشتن شناسنامه و به تبع آن تحصیل، سفر، ازدواج و معامله و... محروم هستند مگر این‌که والدین‌شان جریمه شوند، شلاق بخورند و در صفحه‌ توضیحات شناسنامه‌ کودک عنوان «نامشروع» ذکر شود. این در حالی‌ست که هیچ دلیل موجه و معقولی برای جریمه‌ کودکی که خارج از ازدواج رسمی به دنیا آمده، وجود ندارد. 

هرچند در نهایت بازپرس مشکل این زوج را حل می‌کند اما ناچار می‌شود به آن‌ها بیاموزد به دروغ بگویند صیغه‌ محرمیت خوانده بودند. یکی از ارکان اصلی فقه پویای ملایان قم، دروغ‌‌گویی و تقیه است. پس عجیب نیست که طی ۴۴ سال گذشته دروغ و رشوه و... عادی‌سازی شده باشد. جامعه‌ای که حاکمانش آن را با تباهی و دروغ اداره کنند، بی‌شک طی مدت کوتاهی به فسادهای عمیق و ریشه‌ای مبتلا می‌شود درست مانند وضعیتی که جمهوری اسلامی از ایران ساخته است.

فرهنگ بیمار زن‌ستیز

به‌جز فشار شهردار که اصرار دارد پرونده پی‌گیری نشود، مسائل دیگری نیز شاکیان را واداشته تا در برابر متجاوزان سکوت کنند. از جمله‌ این موارد «آبرو»ست. بارها از شاکیان می‌شنویم به سارا می‌گویند: «سکوت کن وگرنه آبروی ما به خطر می‌افتد». جامعه‌ای که هنوز به واژه‌ بی‌معنایی چون آبرو بیش از رخداد هولناکی مانند تجاوز اهمیت می‌دهد، بی‌شک دچار مشکلات متعدد می‌شود که شده. 

به‌جز آبرو، «تفکر سنتی مردسالار» نیز قرن‌هاست که زنان را به حاشیه رانده یا از متن جامعه حذف کرده. مثلا در سکانسی دختر شهردار می‌گوید: «همه شکایت کرده‌ایم همان‌طور که آقاجون گفت» و از سارا می‌خواهد خلاف میل پدر عمل نکند. جامعه‌ی «مردسالار» به زنان می‌گوید: «چون به قیم نیاز دارید، مردان برای شما تصمیم‌گیری می‌کنند، از چگونگی پوشش و لباس گرفته تا شکایت بابت تعرض و تجاوز جنسی».

علاوه بر موارد فوق، علفزار به «ناموس‌پرستی» نیز اشاره‌ی هنرمندانه‌ای دارد. در سکانس دیدار حمید (یکی از متجاوزان) با همسرش شاهد اتفاقی قابل توجه هستیم. حمید در حین گفت‌وگو با همسرش، چادر و روسری او را مرتب می‌کند تا حجابش کامل شود. شاید این پلان به نظر ساده و گذرا باشد اما وقتی عمیق‌تر به آن نگاه کنیم، تکان‌دهنده و هولناک است. مردانی که زنان خانواده‌ی خود را در دایره‌ی واژگانی مانند: «ناموس»، «غیرت» و «آبرو» محدود کرده‌اند، به‌راحتی به دیگر زنان تعرض یا تجاوز می‌کنند. 

سکانس دیدار مادر متجاوزان با آن‌ها نیز تکان‌دهنده است. مادری که در دادگاه می‌کوشید فرزندانش را بی‌گناه جلوه دهد و از مهلکه برهاند، حال آن‌ها را شماتت می‌کند که چرا گفته‌اند جرمی مرتکب نشده‌اند. تقابل این دو مادر یعنی مادر شوهر سارا و مادر متجاوزان قابل تامل است. زنانی سنتی که از دو طبقه‌ مرفه و فقیر جامعه می‌آیند. هر دو در حجاب کامل چادر محصور و گرفتار مردان زندگی‌شان شده‌اند. مادرشوهر سارا به‌خاطر آبروی همسرش و آن‌چه او صلاح می‌داند و مادر متجاوزان به‌خاطر نجات جان فرزندانش تلاش می‌کنند از سارا رضایت بگیرند. زنان بیچاره‌ای که به‌خاطر آبرو یا نجات مردان مجرم‌شان باید از ایشان حمایت کنند، در حالی‌که هر دو از آن‌چه رخ‌ داده متنفر هستند. 

علفزار به ما می‌گوید تنها مسئولان فاسد جمهوری اسلامی مقصر نیستند، بلکه فرهنگ بیمار زن‌ستیز نیز در این تباهی و ظلم نقش پررنگی دارد و باید برای آن‌ چاره‌ای اندیشید.

چاره‌ای جز دادخواهی نداریم

در پایان باید به سکانسی اشاره شود که سارا فریاد می‌کشد و از بازپرس می‌‌خواهد شرفش را نفروشد  و مجرمان را تحت پیگرد قانونی قرار دهد. رفتار او، دادخواهی و فریاد تمامی زنان معترض ایران را تداعی می‌کند. زنانی که بارها و بارها مورد ستم قرار گرفته اما حاضر نیستند از حق خود دست بکشند. همین رفتار ساراست که باعث می‌شود بازپرس تن به فشار بالادستی‌ها ندهد و مجرمان را به دادگاه معرفی کند. این‌جاست که باید گفت دادخواهی می‌تواند وجدان افراد را بیدار کند حتی اگر بازپرس دستگاه فاسد قضایی جمهوری اسلامی باشند. 

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.