چند دهه تبعیض و تحقیر علیه مهاجران افغانستانی
روایت رسمی حکومت از افغانستانیها در ایران «دیگرسازی» است و همین سبب شده است جامعه ایران هم تحقیر و تبعیض افغانستانی را عادی بداند و در مواردی با آن همراه شود.
شهروند نه، مزاحم یا مهمان
مهاجران و پناهندگان افغانستانی حتی اگر چند دهه از حضورشان در ایران بگذرد به عنوان شهروندانی با حقوق برابر به رسمیت شناخته نمیشوند. بخش زیادی از جامعه فکر میکند که تمام افغانستانیهای ایران به صورت غیرمجاز در ایران حضور دارند و دیر یا زود باید اینجا را ترک کنند. در بهترین حالت، افغانستانیها مهمانهایی موقت و قابل ترحم اما نه برابر شناخته میشوند که به خاطر بحرانهای کشورشان مجبور به ترک وطن شدهاند.
در سر دیگر طیف، افغانستانیها خارجیهایی مزاحم شناخته میشوند که عامل بسیاری از مسایل اجتماعی جامعه ایراناند. در این تلقی که همراه با رگههایی از نژادپرستی است افغانستانیها انسانیتزدایی شدهاند و از هیچ حقی برخوردار نیستند.
رفتار حکومت و نهادهای رسمی نیز در طول چند دهه اخیر در عمل اغلب همین صورت دوم را داشته است. در سر دیگر طیف، آنها نیز در بهترین حالت افغانستانیها را مهمان و نه شهروندی برابر میشناسند. پس از بازتاب گسترده مسئله فروش بلیت مترو به افغانستانیها، رئیس کمیسیون عمران و حملونقل شورای شهر تهران در گفتوگویی با روزنامه شرق گفته بود «مهمانان افغانستانی ما» اگر به صورت قانونی وارد کشور شده باشند میتوانند خدمات بگیرند و منعی وجود ندارد.
درواقع در بهترین حالت آنها مهمان به شمار میروند و حتی اگر در ایران متولد شده باشند همچنان با عنوان مهمان از سایرین متمایز میشوند. آرش نصراصفهانی، از جامعهشناسانی که درباره زندگی افغانستانهای ساکن ایران پژوهشی گسترده کرده و حاصل کارش در کتابی با عنوان «در خانه برادر» منتشر شده، در عنوان کتابش به نوعی به همین موضوع اشاره کرده است؛ به این که افغانستانیها-ایرانیهایی که در ایران متولد یا بزرگ شدهاند دیگر نه در «خانه برادر» بلکه درواقع در «خانه خود» ساکناند اما قوانین رسمی همچنان آنها را متمایز از جامعه ایرانی میشناسد.
دیگریسازی روایت رسمی
کلیشههای غلطی درباره افغانستانیها در طول این چند دهه وجود داشته است و رسانههای حکومت و به طور خاص برنامههای مختلف صداوسیما به آن دامن زدهاند. گزارههای اثبات نشدهای نظیر اینکه «افغانیها باعث بیکاری جوانان ایرانی شدهاند»، «افغانیها جرمهای خطرناکی مثل بچهربایی و قتل و تجاوز انجام میدهند» و «افغانیها عامل شیوع بیماریها هستند» از کلیشههای غلط و تکرارشوندهای است که هم در تصور بخشهایی از جامعه و هم در روایت رسمی وجود دارد. همین اواخر در روایت رسمی حکومت درباره حادثه انفجار شاهچراغ چند افغانستانی حضور داشتند. این در حالی است که در پژوهشها و آمار و ارقام منتشر شده نشانهای از این که در میان پناهندگان و مهاجران افغانستانی نرخ جرم و جنایت بالایی وجود دارد دیده نمیشود.
در مطالعهای با عنوان «خوانش مهاجران افغانستانی ساکن ایران از بازنمایی آنها در تلویزیون ایران» که در دوفصلنامه «مطالعات جنسیتی» (پاییز و زمستان ۱۳۹۹) منتشر شده، مصاحبهشوندگان این مطالعه معتقد بودهاند بازنمایی صورت گرفته از مهاجران افغانستانی در تلویزیون ایران در طول سه دهه ۶۰ تا ۸۰ عمدتا بازنمایی منفی بوده و با واقعیت زندگی آنها و جامعه افغانستان تناسبی نداشته است. تمام مصاحبهشوندگان اعتقاد دارند مهاجران در اغلب برنامههای تلویزیونی به ویژه در اخبار و نیز سریالهای تلویزیونی به صورت منفی نمایش داده میشوند. برای مثال، فاطمه (۲۷ ساله) گفته: «خیلی بد نمایش میدهند. افتضاح است. بیشتر توسریخور و بیسواد نمایش میدهند.»
مصاحبهشوندگانِ افغانستانی این پژوهش میگویند ریشه این بازنمایی از افغانستان در «ایدئولوژی و گفتمان جاری» در تلویزیون ایران ریشه دارد. آنها گفتهاند در این چارچوب از یکسو با ایجاد غیریت در برابر امریکا در پی اتحاد اقوام ایرانیاند و از سوی دیگر جایی که بازنمایی مثبتی وجود دارد مربوط به مدافعان حرم، طلاب و دانشجویان افغانستانی مقیم ایران است که این نیز در همان چارچوب ایدئولوژیک حاکم میگنجد. در یک نمونه، مجتبی (۲۷ ساله) گفته است: «با توجه به دوری چندین دههای روشنفکران و دلتمردان ایران از جامعه مهاجران افغان، بیتوجهی به این قشر، ایجاد نوعی دیگریسازی از مهاجران به عنوان غیرایرانی به جای نگاه انسانی، شناخت و درک جامعه ایران از افغانستانیهای مهاجر با آنکه چند دهه همزیستی داشتهاند؛ کاملا محدود، بسته و سطحی باقی مانده است؛ چون همیشه نگاه بالا به پایین و ناچیزانگارانه بوده و باعث شده هیچ تلاشی برای درک متقابل صورت نگیرد. برعکس، در طرف دیگر، جامعه مهاجر افغان با تمام زوایا و پستی و بلندیها و همه ابعاد جامعه ایرانی به اجبار خو گرفته و شناخت پیدا کرده است. حالا در این بستر، انتظار بالایی از جانب جامعه مهاجر افغان وجود دارد و از طرفی، جانب ایرانی درک صحیحی از جامعه افغان ندارد؛ مسلما تصویرسازی کاملا ابتدایی ایجاد میشود و مسایل سطحینگری میشوند.»
دیگریسازی و تحقیر افغانستانیها در هر دو موضوع اخیر یعنی ممنوعیت ورود به باملند و فروش بلیت مترو دیده میشود. یکی از افغانستانیهایی که اغلب در خط یک متروی تهران تردد میکند، به ما درباره مصائب یک کار عادی یعنی سوار شدن به مترو میگوید که بارها توسط ایرانیها «نادیده» گرفته شده یا با برخوردهای توهینآمیز روبرو شده:
در مترو میخواستم پول نقد بدهم تا یک نفر با کارت بانکیاش برایم بلیت بگیرد. اغلب از کسانی که در صف هستند این درخواست را میکنم اما قبول نمیکنند و طول میکشد تا یک نفر بپذیرد. همین اواخر یکبار که منتظر مانده بودم پیرمردی که نمیتوانست کارتش را شارژ کند از یک جوان خواست که پول نقد بگیرد و کارت را شارژ کند. جوان قبول کرد و کارتاش را شارژ کرد. من هم همین را از او خواستم اما حتی جوابم را نداد و برگشت و رفت. یعنی حتی نگفت نمیتوانم، اصلا انگار من را نمیبیند و صدایم را هم نمیشوند.
اهریمنسازی
مصاحبهشوندگانی که گفتههای آنها در کتاب «در خانه برادر» آمده نیز به تاثیر بازنمایی رسانهای اشاره کردهاند و این موضوع مورد توجه نصراصفهانی هم بوده است. کتاب میگوید «اهریمنسازی» از افغانستانیها نه حاصل تجربه شخصی ایرانیها بلکه دقیقا برآمده از وضعیتی است که در آن روابط شخصی غایب است. برخی مصاحبهشوندگان معتقد بودهاند که «نوع بازنمایی رسانهای افغانستانیها در ایران که سهم مهمی در برساخت افکار عمومی دارد به شیوهای است که تنها نقاط منفی حضور آنها در ایران بازتاب مییابد و موارد مثبت و مفید انعکاس پیدا نمیکند.» در این بازنمایی افغانستانیها آدمهای خطرناکی هستند که نباید ارتباط نزدیکی با آنها داشت.
اما شواهد و روایتهای متعدد نشان میدهد که هرگاه رابطهای مستقیم میان ایرانیها و افغانستانیها شکل گرفته تمام تصورات منفی از بین رفته و اعتماد میان آنها شکل گرفته است. با این حال در غیاب روابط شخصی میان افغانستانیها و ایرانیها، تصورات رایج درباره آنها بسیار سوگیرانه و اغلب منفی است. در این وضعیت آنها معمولا مجبورند از فضاهای عمومی دور باشند چون تمایزگذاریهای جامعه برایشان آزاردهنده است. سمیرا که دانشجوی دوره دکتری یکی از دانشگاههای تهران است به ما میگوید یکی از همکلاسیهای دوره کارشناسیاش دختری افغانستانی بوده که به خاطر نوع نگاه آزاردهندهای که اغلب پیرامونش وجود داشته از حضور در جمعهای بیرون از کلاس درس دوری میکرده:
یکی از همکلاسیهای دوره لیسانس دختری افغانستانی بود که اگرچه از بچگی در ایران بود و اینجا مدرسه رفته بود اما به عنوان اتباع خارجی به دانشگاه آمده بود. در ابتدا حضور یک افغانستانی در کلاس به چشم میآمد اما بعد از مدتی عادی شد و او هم یکی مثل بقیه شد. رابطه بقیه با او عادی بود اما خب یک فاصلهای هم وجود داشت و دوستی صمیمانهای به وجود نمیآمد. چیزی که برایم عجیب بود این بود که او گرچه مذهبی نبود اما چادر سرش میکرد. میگفت از بچگی چادر سر میکرده چون فکر میکرده با چادر تفاوتاش با ایرانیها کمتر به چشم میآید و بیشتر شبیه بقیه میشود. از چهرهاش مشخص بود که افغانستانی است و احتمالا با چادر این تفاوت کمتر دیده میشد.
گفتوگوی زمانه با ایمان گنجی در باره مهاجران افغانستانی در ایران را بشنوید:
اتفاقی که اخیرا در باملند تهران افتاد و نمونههای مشابه دیگری که در سالهای پیش رسانهای شده بود، تنها بخشی از تبعیض و تحقیر و خشونتی است که افغانستانی-ایرانیها مجبورند تحمل کنند. بسیاری از آنها از پیش خود را در معرض چنین وضعیتی قرار نمیدهند و درواقع بخشی از آنها فضاهای عمومی شهر را محیطی پرخطر میدانند که ممکن است مورد آزار و تحقیر قرار بگیرند. در یک نمونه، نرگس، یکی از مصاحبهشوندگان کتاب «در خانه برادر» گفته:
من خیلی اطرافیانم بهم توصیه میکنن بریم پارک، حقیقتا دوست ندارم برم پارک. چون وقتی میرم پارک میشینم، میبینم وقتی فرد ایرانیها از جلومون رد میشن، شاید برای بقیه همشهریها مهم نباشه اما من حساسم، وقتی نگاه میکنن برمیگردن یه خندهای از سر تمسخرآمیزی، یه خنده تمسخرآمیزی میکنن که افغانیها هم آدم شدند! خیلی راحت این کلمه رو بیان میکنن. وقتی این اتفاق یکی دو بار برام تو پارک افتاد، دیگه اصلا خیلی کم پیش میاد برم پارک. اونم مثلا سیزده به در که به اصرار خانوادهام میرم، سعی میکنیم جایی بریم که خلوت باشه، کسی نباشه.
در نمونهای دیگر، محمدعلی نیز از تجربهاش مشابه گفته است:
اصلا اتباع افغانی درواقع تفریح آن چنانی هم ندارند، خب این قشر از خیلی از چیزا محرومن، یه بخشیش قانونی هست درسته مثلا بازنشستگی ندارند، درآمدای حاشیه ندارن، یک کارگر و یک شغل و تعداد خانواده هم زیاد هست، در نتیجه به خاطر مشکلات مالی خیلی امکان ندارند، اما اون بخشی که بتونن تفریحی هم بکنن خب من مثلا، خود من بیست روز پیش یکی از پارکهای کرج رفتیم اتفاقا با چند تا از دخترهای همشهری رفتیم، این دختر و پسرهای ایرانی با نگاهاشون تو فکر میکنی که اگه ایرانی بودی مردم آنقدر بهت نگاه نمیکردن، آدم احساس میکنه یه مشکلی تو سر و وضعش هست، یه چیزیه. حتی دو تا مامور نیروی انتظامی به هم گفتند افغانی چقدر تو پارک زیاد شده.
تجربهها و روایتهای افغانستانیهای ساکن ایران نشان میدهد که به جز تبعیض و ستمی که در قوانین و عملکرد نهادهای حکومتی وجود دارد، بخشی از جامعه نیز دچار پیشداوریها و تصورات کلیشهای غلطی است که تبعیض و ستم را در شکلی دیگر بازتولید میکند.
نظرها
نظری وجود ندارد.