ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

وا‌کاوی مهم‌ترین واهمه‌ انسان در «ساعت آبی» و «مرض زندگی»

اسفندیار کوشه - محمودشکراللهی قصه تعریف نمی‌کند، بلکه فضایی را می‌سازد که پتانسیل فضایی دراماتیک را دارد. تصاویری که مثل یک چیدمان یا پرفرمنس در کنار هم معنا پیدا می‌کنند به تنهایی هم گویا هستند اما ناتمام به نظر می‌رسند.

وقتی مرگ در داستانی کوتاه رخ می‌دهد، همه‌چیز از حرکت باز می‌ایستد جز کلمات. تنها کلمات‌اند که به جنبش درمی‌آیند تا روایت آشوبی باشند که خزنده و آرام در خلاء بی‌تجسد زندگی می‌لولد.

کلمات راه‌های زیادی برای پیمودن دارند تا مرگ را به تجسم دربیاورند. محمود شکراللهی در مجموعه داستان «ساعت آبی» و شش‌گانه‌ی «مرض زندگی»، که به تازگی در نشر مهری مننشر شده، مرگ را در قامت کلمات به تصویر کشیده‌ است:

«گفتم می‌خواهم بنویسم، اما چه؟ نمی‌دانم. گفتم زندگی‌ام خالی‌ست، خالی از اتفاقی که قابل نوشتن باشد، خالی از اتفاق‌های خارق‌العاده. گفتم زندگی من آرام است، آرام و بی‌حرکت و سنگین.\nخندید. چرا خندید؟ نفهمیدم. گفت: «باید از چیزهای آرام ترسید.»

ص۵۳

این دو کتاب نخستین بار به زبان فرانسه در نشر «لو سوپیرای» منتشر شده بود و اکنون فارسی آن هم در اختیار علاقمندان قرار گرفته است. نویسنده در این دو اثر بیش از آنکه به روابط میان آدم‌ها بپردازد، درونشان را می‌کاود تا ترسشان را از نابودی و مرگ بازنمایی کند با این قصد که مکافات زندگی را از دید آن‌ها در تصاویری سوررئالیستی مجسم کند. رعد وبرقی جادویی یک‌شبه می‌تواند تمام خاطرات یک نفر را بسوزاند و او را در یک فراموشی جاودانه فروببرد. سقف کلبه‌یی در کناره‌ی دریا می‌تواند با فریادی بلند شکاف بردارد. کلمات می‌توانند جسمیتشان را به رخ شخصیت‌ها بکشند و… گویی راویان این داستان‌ها در میانه‌ی کابوسی دراز گیرافتاده‌اند و بیداری هرگز به مثابه رهایی، به سراغشان نمی‌آید تا بیش‌تر و بیش‌تر در آن کابوس فروبروند.

گفت: «دارد اتفاقی می‌افتد… اتفاقی خارق‌العاده… اتفاقی که قابل نوشتن است.»

ص۵۷

کابوس مرگ

در بیش‌تر داستان‌های مجموعه‌ی «ساعت آبی» نقش کابوس به همان اندازه پر رنگ است که نقش مرگ. در داستان «هزارتوی خواب»، گویی کابوس به مرگ پیوند می‌خورد تا تصویر را تکمیل کند:

مرا که خاک کردند رفتند. فهمیدم که مرده‌ام. هیچ تفاوتی با آن وقت‌ها نکرده بود. تابوتی که در آن دراز کشیده بودم، شباهت زیادی به سلولی داشت که در آن زندانی بودم؛ درست همان اتاقی بود که وقتی به خانه‌ی پدربزرگم می‌رفتم در آن می‌خوابیدم. تنها فرق تابوت با سلولم این بود که تابوتم یک پنجره‌ی بزرگ داشت که به باغ خانه باز می‌شد، مثل همان پنجره‌ی اتاق خانه‌ی پدربزرگم.

«پرنده»، داستان اول این مجموعه با مرگ یک دوست آغاز می‌شود:

رحیم مرد. دیروز خاکش کردند. همه گریه می‌کردند، می‌گفتند برای رحیم گریه می‌کنند اما من برای خودم گریه می‌کردم.

داستان دوم با دو مامور گورستان آغاز می‌شود.

داستان سوم درباره‌ی مرگ یک کاراکتر سوم شخص است که بی‌دلیل می‌میرد.

داستان چهارم با مضمون خودکشی نوشته شده‌ است.

«مرگ» یکی از مهم‌ترین مضامین ادبیات خلاق در همه ایام بوده است: مرگ به مثابه سرنوشت، رستگاری، اعتراض، حاصل یک کنش نومیدانه، برآمده از یک تصادف، کفاره گناهان یا ماحصل یک کار قهرمانانه. وقتی در ادبیات از مرگ سخن به میان می‌آید، تصاویری که می‌بایست بیانگر مفهوم مرگ باشند اغراق‌آمیز می‌شوند.  از نیستی بزرگ، از مرگ به عنوان قاضی و نجات‌دهنده و یا از تاریکی مبهم سخن در میان می‌آید.

واقعیت این است که ما نمی‌توانیم حقیقت مرگ را مستقیماً ببینیم. ما حقیقت مرگ را تنها در تأمل درباره مرگ درک می‌کنیم. به دلیل ترس از مرگ، فرد با امید زندگی پس از مرگ یا امید به زندگی طولانی‌تر، خود را فریب می‌دهد و بر تداوم زندگی که هدف طبیعی موجودات زنده است متمرکز می‌شود. بنابراین معمایی که باید در ادبیات حل شود نوشتن در مورد واقعیتی است که از تجربه مستقیم فرار می‌کند و از همین‌روی در ادبیات مرگ‌اندیش به جای تجربه، از تصویر و اشاره و نماد و تأمل سخن در میان است. داستان‌های محمود شکراللهی به این عرصه تعلق دارند.

در داستان «آخرین کس» این جمله ترجیع تمام صفحات است: «روز در احتضار است.» نمادی برای رسیدن به خط پایان.

در عین حال اما داستان‌های مجموعه‌ی «ساعت آبی» اغلب داستان‌هایی‌اند که نویسنده را در دام یک خطر انداخته‌اند؛ خطر بی‌پایانی. اگر نویسنده قصد دارد یک درد بی‌پایان، یک کاستی بی‌انتها، یک خلاء نابودکننده‌ی همیشگی را در داستان‌هایش به تصویر بکشد، ناگزیر است برای این بی‌انتهایی توجیهی در خور داشته باشد. مگر آن‌که توجیه‌اش ناپیدایی حرکت مرگ در شریان‌های زندگی باشد. برخی داستان‌های «ساعت آبی» در خلاء پایان باز افتاده‌اند که داستان را با ابهامی بیش از توان راوی روبه رو می‌کنند.

ادبیات رمزپرداز

داستان «هزارتوی خواب» از آن‌دست داستان‌هایی‌ست که نویسنده در آن بذر رمزپردازی را می‌پراکند اما داستان به سمت باز کردن راز و رمز تمثیل‌ها گام برنمی‌دارد. شروع داستان مثل داستان‌های شهاب‌الدین سهروردی‌ست، اما گشایش در این هزارتوها رخ نمی‌دهد. به نظر می‌رسد محمودشکراللهی انرژی زیادی را صرف بازخوانی و بازنویسی داستان‌هایش در هر دو مجموعه نکرده ‌است چرا که همچنان برخی داستان‌ها ناقص و بدون‌پشتوانه‌ی طرح وتوطئه‌ی نویسنده نگاشته شده‌اند.

در شش تصویر «مرض زندگی» نیز نقش مرگ بر خلاف نام داستان پررنگ‌تر می‌نماید. این شش‌گانه شاید بیش‌تر شکل مدرنی از روایت بوف‌کور باشد که با زن اثیری درمی‌آمیزد و می‌خواهد به زهدان او بازگردد، خدایی که در تن زنی اثیری تجلی یافته و راوی می‌خواهد در میانه‌ی عشق‌بازی زندگی خود را به او بازگرداند.

شکراللهی در مرض زندگی شش تصویر را ارائه می‌کند که پنج‌تای آن با این جمله‌ها آغاز می‌شود: «در رخت‌خواب خود هستید. هوای بیرون آفتابی‌ست…» گویی نویسنده قصد دارد جمعی از مخاطبان خود را در ردای دوم شخص جمع در داستان به صورتی کاملا منفعل در دایره‌ی بسته‌ی تکرار تصویر کند که هر روز از خواب بیدار می‌شوند و در پیش‌گاه آفتاب یک‌روز دیگر را آغاز می‌کنند. بی‌هدف، بی‌انگیزه و به‌سان بیماری که به مرض زندگی‌کردن دچار است.

پیش از آغاز این داستان جمله‌یی از مارگریت دوراس را می‌خوانیم در کتاب ناخوشی مرگ:

هنوز حوالی سپیده‌دم است. ساعاتی به پهناوری فضاهای آسمان.

داستان مارگریت دوراس هم راوی دوم شخص جمع دارد:

نباید بشناسیدش، باید هم زمان همه جا دیده باشیدش، در هتل، در خیابان، در کافه، در کتاب، در فیلم، در خودتان، در شما، در تو…

هِق هِق‌هایی در شماست که دلیل‌اش را نمی‌دانید. در نزدیکیِ شما متوقف مانده‌اند، گویی بیرون از شما هستند، نمی‌توانند به شما برسند تا گریه‌شان کنید. رو به روی دریای سیاه، پشت به دیوار اتاقی که او می‌خوابد، مثل یک غریبه روی خودتان گریه می‌کنید.

این داستان درباره مردی‌ست که یک زن را استخدام می‌کند تا با او در هتلی در کنار دریا اقامت کند، به این امید که با این کار بتواند عشق را تجربه کند. زن با این‌که فاحشه نیست، این خواسته را می‌پذیرد. پس از چند روز، زن به او می‌گوید که او در درک عشق ناتوان است، زیرا او به «بیماری مرگ» مبتلا شده است. کتاب مارگریت دوراس هم به روایت دوم شخص جمع نوشته و در سرتاسر این کتاب از مرد با عنوان «شما» و از زن با عنوان «او» یاد شده است.

وحشت‌زدایی از مفهوم مرگ

شکراللهی نیز «مرض زندگی» را به همین سیاق نوشته‌است:

خیره در چشمانتان نگاه می‌کند و می‌گوید: «شما نیز به آن مبتلا هستید و از آن خواهید مرد. «با خونسردی از او می‌پرسید: «چه وقت؟»\nمی‌گوید: «این اصلا مهم نیست. می‌تواند هر لحظه فرارسد. الان، فردا یا…»\nاو را ترک می‌گویید، غمگین و سرخورده. شروع به قدم زدن می‌کنید، بدون هیچ مقصد مشخصی. سیگاری روشن می‌کنید و خود را به انبوه جمعیت می‌سپارید…

سرخوردگی از تکرارهای روزمره، بیهودگی رفتارها و کنش‌های خودکار واتوماتیک‌وار آدمی، از شخصیت‌ها عروسک‌هایی کوکی ساخته که نمی‌توانند ار رفتارهای تعریف‌شده برایشان، عدول کنند و بنابراین هم مخاطب را و هم شخصیت‌ها و تصاویر را در دام تکراری بی‌معنا می‌اندازند.

شکراللهی کتاب مرض زندگی را پیش‌تر به همراه کتاب فریاد به فرانسه و در انتشارات لوسوپیرای منتشر کرده است.

بر همین اساس به نظر می‌رسد محمودشکراللهی قصه تعریف نمی‌کند، بلکه فضایی را می‌سازد که پتانسیل فضایی دراماتیک را دارد. تصاویری که مثل یک چیدمان یا پرفرمنس در کنار هم معنا پیدا می‌کنند به تنهایی هم گویا هستند اما ناتمام به نظر می‌رسند. برای همین است که برخی از داستان‌ها به تنهایی خواننده را مجاب و او را برای کشف وشهود در داستان ترغیب نمی‌کند. اگر هم مخاطب ترغیب به رمزگشایی شود، عناصر برای اقناع او ناکافی و نابسنده خواهند بود.

سبک نوشتاری محمود شکراللهی جدا از نثر روان و به دور از پیچیدگی‌اش، شباهت بسیاری به فضای داستانی صادق هدایت دارد. در مجموعه‌ی «مرض زندگی» شباهت این فضا را با ساخت تصاویرفراواقعی صادق هدایت به خوبی حس می‌کنیم. اما همان‌طور که گفته شد شکل امروزین آن را.

این دو کتاب از محمود شکراللهی شاید پیش‌درآمدی باشند به قطعی‌ترین مقوله‌ی زندگی بشر که در آینده‌یی نامعلوم اتفاق می‌افتد برای آن که نویسنده به مخاطبش کمک کند تا از این حقیقت قطعی وحشت‌زدایی کند.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.