فکر مهاجرت به سطح دانشآموزان هم رسیده است
موج مهاجرت از ایران حالا دیگر محدود به دانشجویان یا افراد جویای کار نیست. دانشآموزان هم فرصت تحصیل در جایی غیر از سرزمین مادری را از دست نمیدهند.
وقتی سُها ابراهیمی، پرسشهای تاریخ را دید، دست و پایش یخ زد. سرش به دوران افتاد و دچار حمله ترس شد. همکلاسیها و معلم تاریخ دست وپایش را ماساژ دادند و برایش آب آوردند، اما فایدهای نداشت. کمکم روی صندلی وا رفت و بیهوش کف کلاس افتاد.
سها میگوید:
اگر سوالات را میفهمیدم، شاید میتوانستم جواب بدهم اما مساله این است که میتوانستم کلمات را بخوانم اما نمیفهمیدمشان.
برای آیدین موسوی هم که پایه هشتم ونهم را در دبیرستان آتاکنتِ ازمیر در ترکیه خواندهاست، این تجربه، یکسان و تقریبا مشابه است اما بازگشت به عقب شبیه به یک کابوس میماند. او حالا به گفته خودش یک پله به سمت آرزوهایش صعود کرده و رسیدن به هدف را سادهتر میبیند. از دید او تحصیل در مدارس ایران «یک جور وقتگذرانی بیهدف و گاهی احمقانه و در عین حال در آستانه آسیبهای اجتماعیست.»
شهرام پدر آیدین با توضیح شرایط پسرش به زمانه میگوید:
ما به موقع آیدین را نجات دادیم. متاسفم بگویم اما ایران امروز شوربختانه جای پیشرفتی برای جوانان و نوجوانانش نگذاشته است. تمامی فرصتها انگار تقدیم آقا زادهها شدهاست و آنها هم مشغول غارت مملکتاند.
او با تاکید بر اینکه خطری جدی نسل جدید را تهدید میکند، میگوید:
گاهی چیزهایی از بچهها میشنویم که حقیقتی ناخوشآیند را به ما گوشزد میکند. شاید نباید این را بگویم اما پسرم میگوید کاش مستعمره انگلیس بودیم و ۵۰ – ۶۰ سال پیش به استقلال میرسیدیم؛ مثل هند و پاکستان. آنوقت وضعمان بهتر بود. حداقل سیستم آموزشی کشورمان دافعه نداشت.
برای آیدین تحصیل در ترکیه تجربهای خوشآیند است:
به غیر از امتحان نهایی کلاس هشتم که برای همه سخت است، بقیه چیزهایش عالیست. معلمان و مدیران خیلی به ما سخت نمیگیرند.
بچههای شاداب
سها ابراهیمی از نیمه دوم سال ۱۳۹۹ به ترکیه مهاجرت کردهاست. بزرگترین چالش او ندانستن زبان بوده:
درست دو هفته بعد از ورود من به مدرسه امتحانات شروع شد. پدرم به مدرسه آمد و با معاون کلاس یازدهیها صحبت کرد تا از من امتحان نگیرند.
بَرنا آلتونتاش معاون پایه یازدهم دبیرستان مصطفی کمال میگوید:
ما چارهای نداریم جز اینکه بچهها را با چالشهای پیش رویشان روبه رو کنیم. سها سر امتحان تاریخ در کلاس دچار حمله پنیک شده بود. تا به حال چنین اتفاقی را ندیده بودم. ما به او قول دادیم که با پروژه و پرفورمنس کلاسی میتواند نمره امتحانش را جبران کند. فکر میکنم که امتحان در مدارس ایران خیلی مهم و مانعی برای به آرامش رسیدن بچههاست. برای همین است که اینقدر از آن هراس دارند.
سها میگوید:
معلم تاریخ و مدیرمان خیلی ترسیده بودند که من بیفتم روی دستشان. چالش خیلی سختی بود ولی پشت سرش گذاشتم.
او میگوید:
دانشآموزان ایران سطح علمیشان بالاتر از دانشآموزان ترک است. اما من در این یک و نیم سالی که در ترکیه هستم، فهمیدهام آنها شادابترند. در ترکیه بچهها ارزششان درس خواندن نیست. بلکه زندگی کردن است. اگر کسی دانشگاه قبول نشود، خودکشی نمیکند. برای همین است که به خیلی از همکلاسیهای ایرانیام میگویم اگر امکانش را دارند، بقیه درسشان را در ترکیه یا یک کشور دیگر بخوانند.
او حجاب اجباری در مدرسه و چالشهای دینی را در دبستان و دبیرستان تجربه کردهاست و معتقد است سیستم آموزشی به جز سختگیری در زمینه درس، روی خیلی چیزهای از دید او احمقانه تاکید میکند. آن چیزها ذهن بچهها را مسموم کردهاست:
من کلاس سوم دبستان که بودم، معلممان با آب وتاب ماجرای زنده به گور کردن دخترها را سر کلاس تعریف کرد. تا یکی دو هفته نمیتوانستم درست بخوابم. کلاس نهم که بودم جلوی موهایم را رنگ کرده بودم. وقتی مدیرمان متوجه شد مویم را قیچی کرد. حالا اینجا معلم زبان بچهها را بغل میکند. معلم تاریخ برایمان طالعبینی میکند. معلم زبان سر کلاس آواز میخواند. حاضر نیستم هیچوقت تجربههای گذشتهام را تکرار کنم.
این تصاویر ترسناک از آموزش در ایران، شاید یکی از عواملیست که دانشآموزان را به ادامه تحصیل در فراسوی مرزهای ایران ترغیب میکند.
موج جدید مهاجرت در راه است
آقای موسوی با اشاره به حرفهای سها میگوید:
بله متاسفانه این که من مثلا از شرایط فرزندم در کشوری جز کشور خودم برای دوستان و همکارانم بگویم، یک چیز است و اینکه حداقل هفتهای یک بار شرایط تحصیل را برای آنان تشریح کنم یکچیز دیگر که در عین حال مهم و قابل توجه است. خیلی از پدر و مادرها میخواهند بدانند چهطور شرایط را میتوانند برای تحصیل فرزندشان فراهم و مهیا کنند و از طرفی فکر کنید یک دانشآموز اگر بخواهد مهاجرت کند، کل خانواده با او رهسپار غربت میشوند. این علاقهمندی به کسب آگاهی واطلاعات درباره تحصیل دانشآموزان در خارج کشور، نشان میدهد که موج جدید مهاجرت در راه است.
برای آنکه عمق ماجرا روشن شود، نمیتوان به آمار دقیقی دست یافت چون در این زمینه برخی نهادها همکاری نمیکنند.
سها میگوید:
در مدرسه ما ۱۴ نفر ایرانی هستند. در یک دبیرستان دیگر ۱۱ تا در یکی دیگر هشت تا.
نوذر- م که یک معلم ایرانی شاغل در یکی از دبیرستانهای ترکیه است و کار تطبیق مدرک را در آموزش وپرورش (آموزش ملی) یکی از مناطق استان ازمیر انجام میدهد، آمار ایرانیان را خیلی زیاد عنوان میکند:
متاسفانه من نمیتوانم آمار دقیقی در این مورد بدهم چون اولا شبههبرانگیز است و ثانیا ممکن است برای دانشآموزانی که قصد دارند بیایند، مانع ایجاد کند. اما این را داشته باشید که چهارشنبه هر هفته من مدرک دست کم پنج دانشآموز را تائید میکنم.
برخی نهادها و سازمانها حتی در کتمان آمار مهاجرت دانشآموزان میکوشند.
بهرام صلواتی، مدیر رصد خانه مهاجرت آبانماه گذشته در گفتوگویی از ابهام در آمار مهاجرت دانشآموزان گفته و تاکید کرده بود:
در این حوزه هیچ آماری نداریم و جزو جعبههای سیاه است که باید به آن نور تابانده شود. یک بار خواستیم طرح مطالعاتی در حوزه دانشآموزی حداقل در مراسم مدارس سمپاد انجام دهیم، اما میسر نشد. وزارت آموزش و پرورش باید بدون لکنت بگوید میزان میل به ماندن در دانشآموزان چقدر است. وقتی این طرحها انجام نمیشود، همهچیز به حدس و گمان محدود میشود. البته شواهد فراوان است، برای مثال میل شرکت در کلاسهای زبان، مدارس تکزبانه، حتی در سطوح پایین هم به چشم میخورد.
به نظر میرسد برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی نیز باعث افزایش مهاجرت دانشآموزان به خارج از کشور شده است. صلواتی در همان گفتوگو تاکید کرده:
وقتی حوادث آبان ۹۸ اتفاق افتاد یا موشک به هواپیمای اوکراینی اصابت کرد، ما نتوانستیم پاسخهای قانعکنندهای به این بحرانها بدهیم؛ این مطالبات و فشارها به هم پیوند خورد و موجب شد قویترین حلقه رانشی شکل بگیرد. وقتی این حلقه شکل گرفت، در ادامه بقیه حلقهها هم شکل میگیرد. مثلا سرمایهگذاری مهاجرتی خانوارها به وجود آمد، برای مثال شاهد افزایش میل حضور در کلاسهای زبان هستیم و درخواست مهاجرت دانشجویان بیشتر شده است. حتی برخی از خانوادهها برای فرزندانشان در سطح مدارس و مهدکودکها سرمایهگذاری کردهاند!
پس از خیزش انقلابی به دنبال قتل حکومتی مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱ و انتقام گیری حکومت از دختران به شکل حمله شیمیایی به مدارس، خیلی از پدر و مادرها تصمیم گرفتند برای همیشه دخترانشان را از این تهدیدها و محدودیتها دور کنند.
شایلی جزو همان دخترانیست که مدرسهاش در محله خلیجفارسِ تهران مورد حمله قرار گرفته. او و خانوادهاش در حال انجام مراحل مهاجرت و آمادهسازی مدارک هستند. شایلی تصمیم گرفته با چالشهایی از جمله یادگیری زبان هلندی روبهرو شود:
به خودم گفتم مسلما خیلی سخت خواهد بود ولی من از پسش برمیآیم. چون این چالش قرار نیست مرا بکشد، بلکه قرار است مرا قویتر کند. متاسفم که همکلاسیهایم را برای ادامه انقلاب زن، زندگی، آزادی، تنها میگذارم.
گسست خانوادگی
۱۴ اسفند سال گذشته مهدی فیاضی، رییس مرکز امور بینالملل و مدارس خارج از کشور در جمع خبرنگاران گفته بود:
این یک هیجان کاذب است و بارها شاهد بودیم برخی خانوادهها از فرستادن فرزند دانشآموز به خارج از کشور پشیمان شدهاند و در برخی مواقع دانشآموز با بحرانهایی مواجه شده و پدر یا مادر ناچار شدهاند به آن کشور بروند و از او مراقبت کنند.
فرید آغتومان در ۱۳ سالگی به قول خودش در انگلیس رها شده است و اکنون پس از ۳۱ سال اعتقاد دارد:
برای رشد من این جسارت خانواده لازم بود. یک دستآورد بزرگ داشت و آن خوشبختترشدن من بود. من تا سه روز بیوقفه گریه میکردم اما بعد عادت کردم. آن وقت که من مهاجرت ناخواسته کردم، اوضاع ایران بهتر بود والان حق میدهم که بچهها بخواهند از کشور فرار کنند. اما توصیهام این است که خانواده با بچه همراهی کنند.
در گفتوگوی رئیس مرکز امور بینالملل و مدارس خارج از کشور وزارت آموزش و پرورش با خبرنگاران که در تسنیم منتشر شده، او تاکید کرده است:
مهاجرت در سنین دانشآموزی جز گسست خانوادگی و از هم متلاشی شدن جمع خانواده، هیچ دستاوردی ندارد. یعنی اگر مایلاید که بچههایتان ارتباط با خارج داشته باشند، باید در سنین کار و آموزش تکمیلی، شناخت بینالمللی آنها تقویت شود. برخی خانوادهها فقط یک میلیارد تومان در سال هزینه شهریه و یک میلیارد تومان هم هزینه پانسیون و خوابگاه فرزندشان را میدهند تا از پایه نهم و دهم به خارج از کشور برود و در نتیجه به سربازی نرود و کنکور ندهد.
آقای آغتومان از این مقام آموزش و پرورش میپرسد:
وقتی گرانی و تورم نفس مردم را میگیرد، گسست خانوادگی رخ نمیدهد؟ وقتی به خاطر کمترین آزادیها ملت را سرکوب میکنید و بین اعضای خانواده اختلاف میاندازید، گسست رخ نمیدهد؟ وقتی بچهها را به خاطر یک اعتراض ساده از تحصیل محروم میکنید، گسست رخ نمیدهد؟من به ایران برگشتم و سه فرزندم در ایران به دنیا آمدند. اما از یک مقطعی به بعد چون خودم گذرنامه انگلیسی داشتم تصمیم گرفتم بچههایم را از ایران خارج کنم. دو دختر و پسرم در ایران با این نابهنجاریهای دینی، مذهبی و ایدئولوژیک سخت بود دوام بیاورند. حالا بچههایم خوشحالاند.
روز بیست و هفتم خرداد نتیجه آزمون داوطلبان دانشگاه که آمد، سها ابراهیمی فهمید تلاشهایش نتیجه داشته: «ماه گذشته دیپلمم را با نمره ۹۴ گرفتم و امروز فهمیدم در رشته بیولوژی دانشگاه دوکوز ایلول پذیرفته شدهام.»
نظرها
میهمان
آقایان به خیال خود از تهاجم فرهنگی جلوگیری میکنند. آخر این چه جلوگیری است که مردم گروه گروه به همان کشورهایی که به گمان شما تهاجم فرهنگی میکنند مهاجرت میکنند! نخواهی که ضایع شود روزگار، به ناکاردیده مفرمای کار.