دیدگاه
مسئله حماس نیست، مشکل «فلسطینی زنده» است!
بهروز هاشمی ــ باید اول حسابت را با «فلسطینیهای بد» و «فلسطینیهای وحشی» جدا کنی تا اجازه بدهند از «فلسطینیهای خوب » و «فلسطینیهای غیرنظامی» حمایت زبانی کنی. فلسطینی خوب اما چه کسی است؟ مسئله حماس نیست، فلسطینی بد در چشم اسرائیل هر فلسطینیای است که در برابر اشغال، آپارتاید و نژادپرستی دست به کنش میزند.
۱۹ روز از آغاز جنگ حماس و اسرائیل میگذرد، جنگی که خیلی زود البته به نبرد اسرائیل با مردم فلسطین بدل شد.
بیش از دو میلیون مردم غیرنظامی نوار غزه در منطقهای که به زحمت به ۳۶۵ کیلومتر مربع میرسد، در محاصره ارتش اسرائیل قرار دارند، و موج بمبارانهای مرگبار بر سر آنها بیوقفه ادامه دارد. تا همین جا، بیش از پنج هزار نفر در غزه کشته شدهاند که بیش از دو هزار نفر آنها کودک بودهاند.
بیش از سیصد هزار سرباز اسرائیلی آماده تهاجم زمینی به غزه اند. و اسراییل حکم به تخلیه یک میلیون و صدهزار فلسطینی از شمال به جنوب غزه داده است.
اگر فکر میکنید که قیود دیپلماتیک و محدودیتهای نظامی اسرائیل باعث خواهد شد که بمباران و ویرانسازی غزه نیز حد و پایانی داشته باشد، سخت در اشتباه هستید. در این مورد سخنان یوآف گالانت، وزیر دفاع اسرائیل کاملا گویاست:
دستور محاصره کامل نوار غزه را دادم. نه برق خواهد بود، نه غذا، نه آب و نه سوخت. همه چیز بسته است. ما با حیوانات انساننما می جنگیم و مثل آنها عمل می کنیم.
روزگار بدی است: «بدترینها از شدت اشتیاق سرشار اند.»
مطلق سازی جنگ در اینجا همبسته انسانزدایی اسرائیل از طرف مقابل فلسطینی و نهایتا ارادهای همهجانبه به پاکسازی اوست: یک سازوکار مطلقا استعماری که تلاش میکند بازماندگان جان به در برده از چرخههای پیشین تسخیر و ویرانی از میان بردارد. این چرخههای نابودسازی از از سال ۱۹۴۸ آغاز شد و در ۱۹۶۷ عادیسازی شد.
مطلقسازی جنگ و پاکسازی نژادی قبل از هرچیز در عرصه زبان و ساحت نمادین رخ میدهد. در کلیسای جامعی که امروز دولتهای غربی حامی اسرائیل برپا کردهاند، ابراز همبستگی با فلسطینیها دیگر تحمل نمیشود.
قبلا کافی بود تصریح کنی که ضدیت با صهیونیسم به معنای یهودیستیزی نیست، حالا اما عبور از دروازه امکان ابراز همبستگی و همدردی انسانی با مردم غزه مشروط به اعلام انزجار از حماس، از حزبالله، و نهایتا تبری جستن از هرگونه مقاومتی است.
باید اول حسابت را با «فلسطینیهای بد» و «فلسطینیهای وحشی» جدا کنی تا اجازه بدهند از «فلسطینیهای خوب » و «فلسطینیهای غیرنظامی» حمایت زبانی کنی. فلسطینی خوب اما چه کسی است؟ مسئله حماس نیست، فلسطینی بد در چشم اسرائیل هر فلسطینی است که در برابر اشغال،آپارتاید و نژادپرستی دست به کنش میزند. فلسطینی خوب یک فلسطینی منفعل و خاموش و نهایتا یک فلسطینی بالقوه مرده است، چراکه در نهایت هر فلسطینی زندهای ذاتا گناهکار است.
در اینجا خود مقولهای که به نظر برای حفاظت از جان انسانها احضار شده، یعنی «غیرنظامی» (civil) خود بخشی از کتاب راهنمای تداوم اشغال و ویرانی است. هیچ چیز پنهانی در مورد این هنجار نو وجود ندارد: جان فلسطینیها مهم است اگر آنها غیرنظامی، منفعل، پذیرا و خاموش باشد. فلسطینی باید آرام و رام باشد؛ فلسطینی باید «غیر فلسطینی» باشد، وگرنه «دشمن همه» است.
در این نظم هنجاری استعماری که از طریق خشونت و با عادیسازی آن جهان شمول شده است و بنیاد مدرنیته استعماری غرب است، شما تنها حق دارید در مورد جان و سرنوشت فلسطینی «غیرنظامی» یا مدنی (civil) ابراز نگرانی کنید. اما آیا چنین چیزی حقیقتا در غزه پیدا میشود؟ امر مدنی دقیقا همان چیزی است که اسرائیل از مردم غزه گرفته است. جامعه مدنی فلسطین در سال ۱۹۴۸ ویران شد. سرزمینهای اشغال شده در سال ۱۹۶۷ عمداً تکه پاره شدند، ارتباط آنها قطع شد. و حالا هیچ شکل دولت عادی، هیچ ارتش دائم، و هیچ واقعیت مدنیای در غزه وجود ندارد. آنچه هست، کمپهای پناهندگان، آوارگان، خانوادههای در محاصره و محروم و مردم در حال مبارزه است.
یک سو، ملتی استعمارشده، تحت اشغال، بدون سرزمین، بدون ارتش که میدان مانور کوچکی برای مقاومت دارد و به خاطر همان نیز شماتت میشود، و در سوی دیگر، دولتی تا دندان مسلح و استعمارگر که با پاکسازی نژادی بسط پیدا میکند، و به شکلی استثنائی از حمایت قدرتهای جهانی برخوردار است. در این تقابل هیچ چیز عادیای وجود ندارد که دوگانه نظامی/غیرنظامی را بتوان در مورد آن به کار برد.
پارادوکس به حد اعلای خویش میرسد : فلسطینی اگر مدنی و در واقع غیرفلسطینی نباشد، دشمن تمدن و دشمن انسانیت است، جانوری که هرگونه امکان صلح بدوا مستلزم نفی و نابودی اوست. این مرگ-سیاست در حد غایی خویش است : کشتن یک فلسطینی قتل به حساب نمیآید و از این بابت ضرورتی ندارد موضوع نگرانی، همدلی و سوگواری باشد.
آنچه هولناک است، امکانهای گفتن و شنیده شدن این واقعیتهای سرراست به شکلی سرراست روزبهروز بیشتر سلب میشود.
نظرها
alefmimmim
امروز که چشم از خواب بیدار کردم وزیر امور خارجه ایران را در آمریکا دیدم با خودم گفتم شاید هنوزخواب میبینم سیلی محکمی به صورتم زدم !و دیدم نه خیر!سریعاً به سراغ رادیو زمانه خودمان رفتم تا خبرهای درستتر را از آنها بشنوم ولی گویا بیدارخوابیهای این دو سه هفته ارباب جراید آنها را از پا درآورده و به خواب افتادهاند که طبیعی هم میباشد بگذریم هرچه خواستم این سفر محیرالعقول را از هر دیدگاهی تفسیر کنم نتوانستم جز همان تحلیل خودم که حماس و حزب الله و... چون از نزدیکی ایران و عربستان و اسرائیل بهراس افتادهاند و همانطور که در مقاله قبلی شماهم آمده به فکر تشکیل جبهه متحدی فارغ از اتکا به ایران میباشند چطور میشود که وزیر امور خارجه آمریکا چند هزار کیلومتر راه را میپیماید تا با محمود عباس ملاقات کند و قال قضیه را بکندولی عباس دست رد بر سینه او میزند ولی حالا وزیر امور خارجی ایران باطی همان چند هزار کیلومتر را برای هماهنگیهای بیشتر !و قسم حضرت عباس که من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود! به نیویورک میرود و در هتل ملینیوم هیلتون منهتن !با یاد زیر آوارماندگان وکباب شدگان غزه شراب که نه لااقل کباب میخورد! نمیدانم قسم حضرت عباس را باور کنم یا قسم آخوندهاکه فرقی هم نمیکند
alefmimmim
خیلی برایم عجیب است سکوت طولانی رادیو زمانه در برابر خبر ورود وزیر امور خارجه حکومت اسلامی به نیویورک رادیو زمانهای که خبر مزخرفات مخبر معاون رئیسی در اجلاس شانگهای که گفته هدف جمهوری اسلامی ایجاد نظم نوین جهانی میباشد تیتر خبر خود کرده چرندی که مرا به یاد مورچهای انداخت که روی هندوانهای راه میرفت و یکباره به خود آمد که جهان چقدر بزرگ است! از شما پرسیده بودم که چرا چشمتان را به این سفر پراهمیت بستهاید خبری که رادیو فردا در تاریک روشن صبح ما آن را منتشر کرد و و با گذشت بیش از ۱۲ ساعت با بایکوت خبری شما مواجه گردیده راستی چرا؟!