جماعت دورافتاده
فرنوش حاتم ــ یکی از ویژگیهای بارز نقاشیهای مهرنوش بادپر زبان بومی است. دقت او در بهتصویر کشیدن پوشش زنان و مردان و بچهها، فضای داخلی خانه یا خیابان پوشیده از شعار و دیوارنویسی به جهان او هویتی مطلقاً ایرانی میبخشد.
بیان گروتسک
گروتسک (عجیبپردازی) در ادبیات و هنر قدمتی بسیار طولانی دارد. در فرانسه، ویکتور هوگو در آفرینش شخصیت گوژپشت نتردام از آن بهره گرفته است و در انگلستان، تالکین برای خلق رمان فانتزی ارباب حلقهها. در هنرهای تجسمی، از گویا و دومیه گرفته، تا پیکاسو، فرانسیس بیکن، فیلیپ گاستون، سیندی شِرمَن و سارا لوکاس ... از شیوه گروتسک برای بیان نقاشانهی خود استفاده کردهاند. در تاریخ هنر ایران نیز، دیوهای نگارههای محمد سیاهقلم و جهان نقاشیهای احمد امیننظر، بهمن محصص و طلا مدنی نمونههایی از بهکارگیری این بیان هنری هستند.
اونوره دومیه ( Honoré Daumier) پتانسیل سیاسی موجود در گروتسک را در آثار خود بیش از پیش فعال کرد؛ او با بهکارگیری زبانی صریح، کاریکاتوری خلق کرد از فساد سیاستمداران عصر خویش.
توجه مهرنوش بهطور ویژه معطوف به طبقهی متوسط و کارگری ایران است؛ منبع الهام او برای نقاشی کردن زیست روزمرهی شخصی اوست.
بهکارگیری بیان گروتسک به هنرمند این اجازه را میدهد که بدون نزدیک شدن به نوعی احساساتیگری (سانتیمانتالیسم) یا شعارزدگی، بسیاری از مسائل اجتماعی، فرهنگی و جنسیتی روز را در آثارش مطرح کرده و بهنقد بکشد.
اگر هنرمندانی همچون شیرین نشاط با بازتولید چهرهی دردمند و تحقیرشدهی « آن دیگری» در جنوب جهان، جای خود را در بازار هنر غرب باز کردهاند و لاجرم موضع دیگری را در همان وضعیتِ فرودستِ تماشایی تثبیت میکنند، مهرنوش بادپر، با وحشت و طنزی که بهطور همزمان در فضای نقاشیهای خود بهتصویر میکشد، چهرهی حقیقی درد و ستم را فاش و عاملیت خود را تصریح میکند.
او در یکی از نقاشیهایش با تصویر کردن گروه مسخشدهی هیولاواری از زنان و مردان که مبهوت تماشای پیکر زن و مردی آویخته از طناب ِ دارند، قانون اعدام را بهنقد میکشد.
در اثری دیگر، دختربچهای را از پشت میبینیم که در اتاقک توالتی در حیاط مشغول قضای حاجت است و همزمان سر زن و مردی از پشت در آهنین توالت ظاهر شده که به او چشم دوخته و او را در لحظهای خصوصی زیر نظر گرفتهاند.
بیان گروتسکی که مهرنوش در تصویر کردن چنین موقعیتی بهکار میگیرد، اثر را از افتادن در دام چشمچرانی مخاطب دور میکند؛ هنرمند با انتخاب این سوژه، با بیانی صمیمی و طنزگونه فرهنگ کنترل و نظارت، و تجاوز به حریم خصوصی را هدف نقد قرار میدهد.
مجموعهای از آثار مهرنوش بادپر منعکسکنندهی تجربهی او از زندگی چندینساله در میان زنان کارگر در کارخانه است. هنرمند درباره نمایشگاه «جماعت دورافتاده» مینویسد:
«خاطرات آنروزها، مثل ساعات تعطیلی ادارات و شرکتها که زنانی شبیه به خودم را در خیابان و سایر اماکن عمومی مشاهده میکردم، تصویری پررنگ از زن ایرانی قرن بیستویکم که تلاشی بیوقفه برای پیدا کردن جایگاهی بالاتر و قویتر از گذشته میکند، در ذهنم حک کرده است؛ زنانی خسته با پوششی شبیه به هم. بهنظر میرسد این سبک پوشش چون لباس کار ماست، خواسته یا ناخواسته، همه در یک قالب استانداردشده، بدون در نظر گرفتن عقاید، نظرات شخصی، مذهب، قومیت، سن و ... در جامعه حضور بههم میرسانیم. این بستهبندی خالی از احساس، جهتدهی عاطفی و گاهی بیقواره به تن ما نشسته و زبان بدن ما را پنهان میکند. بدنی که قرنهاست میدان جنگ بوده و روایتها برایش گفته یا تصویر شده است.»
مهرنوش در یکی از نقاشیهای این مجموعه، بازیگوشانه رنگینکمانی تصویر میکند از مقنعههایی که کارگران زن با روپوشهای یکدستسفید و چهرههایی مغموم و بیحالت بر سر دارند، رنگینکمانی نه البته شفاف و درخشان، که متشکل از رنگهایی خاموششده، همچون پالت رنگی هنرمند در غالب نقاشیهای او.
هویت بومی
یکی از ویژگیهای بارز نقاشیهای مهرنوش بادپر زبان بومی آنهاست. دقت او در بهتصویر کشیدن پوشش زنان و مردان و بچهها، فضای داخلی خانه یا خیابان پوشیده از شعار و دیوارنویسی به جهان او هویتی مطلقاً ایرانی میبخشد.
دیوارهای پوشیده از کاغذدیواریهای طرحدار، پشتیها و فرشهای پرنقشونگار قرمزرنگ در بسیاری از نقاشیهای او حضور دارند. آبدارچی درحال آوردن سینی چای برای آقای مدیر، عکس یادگاری مقابل اماکن مقدس مسلمانان، زنان لر با پوشش و خالکوبیهای ویژه بر صورت و ... همگی تصاویری نمایانگر فرهنگها و خردهفرهنگهای ایرانی هستند.
در یکی از نقاشیهای مهرنوش، مرد برهنهای را میبینیم که دو میل باستانی زورخانه به دست در حال ورزش است و پیکر چهاردستوپای زنی بر زمین تکیهگاه یکی از پاهای اوست. اینجا هنرمند پرداختن به خردهفرهنگی قدیمی را دستمایهی نقد سلطهی پدرسالاری و ستم جنسیتی قرار داده میدهد.
در نقاشی دیگری، مهرنوش مردی سیاهپوش با چهرهای پوشیده از خون و دهانی گشوده به فریاد را ترسیم میکند؛ مرد درشتهیکل دستی را مشت کرده و در دست دیگر چاقویی آغشته به خون دارد. عنوان نقاشی، یعنی «عاشق»، به پدیدهی زنکشی و خشونت علیه زنان اشاره دارد.
آزادی هنرمند از قید سانسور (و خودسانسوری) منجر به خلق تصاویری شده است که برای همهی ما آشنا هستند، لحظههایی که حتی اگر خود بهشخصه زیست نکرده باشیم، از دور یا بهواسطهی سایر رسانهها مشاهده کردهایم. مهرنوش بادپر لحظات و مسائلی از زندگی ایرانی را در جهان خود مرئی و رؤیتپذیر میکند که اینروزها در هنر تجسمی کمتر با چنین صراحتی به آنها پرداخته میشود.
نظرها
نظری وجود ندارد.