دیدگاه
باز هم دربارهی شرّ ابتذال
محمدرضا نیکفر ــ راست افراطی سلطنتطلب به دنبال تکگویی طولانیِ "پرویز ثابتی" ابتذالی مشدّد را به نمایش گذاشت. حتا تشخیص نداد که مقام امنیتی چگونه راوی فروپاشی رژیم قدیم به دلیل فساد و بیکفایتی آن شد.
ابتذال، به شرحی که در مقالهی "شر ابتذال" گذاشت، در بافتار بحث در یک سنت فکری ویژه مترادف با بلاهت به کار میرود، بلاهت نه به معنای کمدانی، بلکه نداشتن قوهی قضاوت، آنچنانکه در مورد کسی میگوییم خوب و بد را نمیتواند از هم تشخیص دهد، در حالی که چنین کسی ممکن است بالغ و درسخوانده و پراطلاع باشد.
جنبش "زن، زندگی، آزادی" حد بالایی از قوهی تشخیص را در جامعهی ما به نمایش گذاشت: نشان داد که مسئلهی زن چه اهمیتی در میان مجموعهی مسائل اجتماعی ما دارد، از طریق آن موضوع تبعیض را برجسته کرد که تبعیض جنسیتی جایگاهی کانونی در نظام آن دارد، اما به آن منحصر نمیشود. نظام تبعیض در ایران، یک همتافتهی اجتماعی، جنسیتی، قومیتی و سیاسی است. آزادیکشی در خدمت آن است. زندگی شایستهی انسانی میسر نمیشود مگر اینکه نظام تبعیض برچیده شود و شهروند آزاد تعیینکنندهی سرنوشت خود باشد.
خیزش مردم در سال ۱۴۰۱ ولایتشکن بود. تنها علیه رژیم مستبد نبود، نظام تبعیض در کشور را نشانه گرفته بود. جنبش "زن، زندگی، آزادی" تنوع خواستهها، تنوع اشکال محرومیت و تبعیض را به نمایش گذشت.
شروع و گسترش جنبش مدیون روشنگری بود، خبررسانی و ساماندهی عمل جمعی که همرسانشْ ممکنساز آن است. اطلاعرسانی جمعی، زندان، شکنجه و اعدام را در کانون توجه عموم قرار داد.
روایت ساواکی تاریخ
حدود سه ماه از نخستین سالگرد شروع جنبش "زن، زندگی، آزادی" گذشته بود، که در فضای رسانهای ایران مصاحبهای طولانی با پرویز ثابتی –سخنگوی رسمی ساواک ("مقام امنیتی")، مسئول اول اداره کل سوم ساواک، رئیس ساواک تهران و تحلیلگر ارشد امنیت داخلی کشور در زمان رژیم کهنه– توجه همگان را به خود جلب کرد. نام پرویز ثابتی در صدر نامهای مطرح قرار گرفت، عدهای به ستایش از او پرداختند و گروهی از ستایشگران کوشش کردند، هشتگ "#احیای_ساواک" را به اصطلاح "داغ" کنند. توجه به آنان برای توجه به جلوهای از شر ابتذال در ایران لازم است.
ضعف قوهی تشخیص درود فرستندگان بر پرویز ثابتی تا حدی است که در نمییابند او چگونه به شاه و ملکهیشان حمله برد. مقام امنیتی در بخش پایانی مصاحبهاش نشان داد که رژیم کهنه سرنگون نشد، بلکه فروپاشید. بنابر روایت ثابتی، روند فروپاشی آریامهر از اوج قدرتاش در سال ۱۳۵۵ شروع شد، از همان زمانی که ساواک شاد و مغرور بود که همهی مخالفان را سرکوب کرده و نفسکشی باقی نگذاشته است. فساد، بیعرضگی، غلبهی چاپلوسی و کتمان حقیقت بر بیان حقیقت –همهی آفتهایی که تاریخ "۲۵۰۰ سالهی شاهنشاهی" آکنده از آنهاست– باعث فروپاشی شد.
وظیفهی ساواک دیدن و گزارش این آفتها نبوده است. دستور داشتند که بزنند و بکشند. به یک نماد در یک فیلم حساس بودند، در سانسور کوشا بودند و شب و روز روشنفکران را میپاییدند، اما مأموریت و شهامت گزارش فساد در دربار را نداشتند. چشم و گوش دستگاه بودند، اما قدرت تشخیص و تحلیلشان در حد شعور گزمه و میرغضب بوده است. ساواک همان میرغضب سنتی دربارها بود، با این تفاوت که صاحب تشکیلات پیچیده و تجهیزات مدرن شده بود.
جلاد ارشد، اکنون که به گذشته فکر میکند به نظرش میرسد اِشکال شاه آن بود که خط سرکوب را پیگرانه پیش نبرد. به گمان ثابتی، نمایش "فضای باز سیاسی" −که عدهای از مخالفان را گستاخ کرد− اشتباه بود؛ همهی گستاخان میبایست دستگیر میشدند، به اعتراضهای نهادهای بینالمللی حقوق بشری علیه اختناق و شکنجه در ایران نمیبایست اعتنا میشد، سانسور را میبایست سفت و سخت برقرار نگه میداشتند و قلم همچنان در اسارت میماند.
درسی که میرغضبِ ارشدِ شاه میدهد: در کشتار نیروهای چپ کوتاهی نکنید، روشنفکران را سرکوب کنید، از سست کردن سانسور بپرهیزید.
رژیم ولایی این درس را به کار میبندد. طرفداران رژیم کهنه هم میکوشند در دنیای مجازی جبران مافات کنند. کشتهشدگان را از خاک درمیآورند و دوباره در دنیای X (توئیتر سابق) تیرباران میکنند، سیلی بر صورت نویسندگان و روشنفکران میزنند و کتابهایشان را پاره میکنند.
پیام جنبش "زن، زندگی، آزادی" آزادی و برابری بود. طرفداران رژیم کهنه اینک فعالتر از همیشه علیه این آرمان عمل میکنند. نمیتوان وعدهی آزادی داد، در همان حال کف زد برای میرغضبی که میگوید اشکال رژیم کهنه آن بود که به اندازهی کافی آزادیکش نبود.
سلطنت باز نمیگردد؛ از چه نگران باشیم؟
طرفداری از رژیم کهنه و ابراز علاقه به ساواک و شیوههای ساواکی، خود به خود نشاندهندهی انحطاطی در قدرت تشخیص است. این انحطاط تأسفآور است، اما تا جایی که به احتمال بازگشت سلطنت برگردد، نگرانکننده نیست.
سلطنت شانسی برای احیا ندارد. همین که میرغضب ارشد، این گونه آریامهر را ابله، ناتوان در مدیریت، و گوش به فرمان انگلیس و آمریکا نشان میدهد، حاکی از آن است که در آن اردوگاه چه میگذرد.
سلطنتطلبی شانسی برای بازیگری جدی داشت، اگر مبتنی بر یک نظریهی جدی دربارهی انقلاب و علتهای فروپاشی دستگاه آریامهر بود، نظریهای فراتر از تئوری توطئه و دشنام به موجودی به اسم "پنجاهوهفتی". بختی برای قدرتیابی دوباره میداشت اگر به یک جامعهشناسی سیاسی مجهز بود، اساس محافظهکاری ایرانی را درک میکرد، و از تاریخ سلطنت در ایران از جمله این درس را میگرفت که بلاهت شاه را ابتذال دربار تشدید میکند، پس آموزهی زیرکی ایجاب میکند که در درجهی نخست فکری به حال دربار شود.
دستگاه سلطنت در خارج، یک پروژه برای پیشبرد جنگ روانی علیه تهران و فشار آوردن بر آن است؛ آمریکا ارزیابی روشنی از بقایای سلطنت دارد. به این ارزیابی در همان سالهای دورهی آغازین پس از سقوط پهلوی رسیدند؛ از تماس و همکاری با آنان، از جمله با همین مقام امنیتی، دریافتند که مشتی فاسد اند و شعور و ارادهی بازگشت به قدرت را ندارند.
آنچه نگرانکننده است سقوط قدرت تشخیص عدهای با سابقهی آزادیخواهی است که اکنون به رضا پهلوی امید بستهاند. اینان شاید تا سالی دیگر موضع عوض کنند.
نگرانی اصلی اما بابت اقتدارگراییای است که چارهی حل مسائل کشور را در یک دست قوی میبیند که مشت بر سر همه بزند و مملکت را دارای "حساب و کتاب" کند. در کانون ابتذال، این اقتدارگرایی نشسته است. بهرهور از این شرّ بزرگ، نه سلطنت، بلکه نیرویی در داخل خود رژیم حاکم در یک نقطهی بحرانیِ دگردیسیِ ناگزیر در آینده است. همهی تبلیغها به نفع سلطنت، به نفع این نیرو تمام میشود.
سلطنتطلبی یکی از کانونهای پرورش شرّ اقتدارگرایی است. پرویز ثابتی، مقام امنیتی، برخی از مبانی سیاست اقتدار را در روایت خود از علل انقلاب توضیح داد. رژیم البته نیازی به آموختن از پرویز ثابتی ندارد. حکومت اسلامی بخشی از ساواک را حتا پیش از قدرتگیری به خدمت خود گرفت. درسهایی را که میرغضب ارشد میدهد، حکومت ولایی فوتِ آب است.
نظرها
ایراندوست
او یکسری معضلات را خوب میگوید ولی خیلی مباحث را گره خورده و ناکامل از آن میگذرد. مسلما، آدم کم شعوری نیست ولی جاه طلبی و خودفروشی، جایگاه او را در تاریخ ایران سیاه و بد چهره نشان خواهد داد. او نفوذی اتحادیه ماسونی_بهایی در درون دستگاه امنیتی بود. خیلی از اسرار و حقایق دوران پهلوی دوم با او زیر خاک خواهد رفت.
شهروند
در بزنگاه سخت تاریخی قرار داریم که ضرورت اتحاد برای نجات ایران هر روز از روز پیش بیشتر احساس میشود. جامعه پتانسل اعتراض و ایجاد تحول را در خود دارد ولی در برابر خود هیچ آلترناتیوی را نمی بیند. نبود آلترناتیو دموکراتیک راه را برای گرویدن مردم مستاصل به اندیشه های اقتدارگرایانه و فاشیستی باز گذاشته است. متاسفانه مخالفان در خارج از کشور نتوانسته اند از وجود ازادی برای دستیابی به هدف مشخص و اتحاد سیاسی(نه ایدئولوژیک) برسند. نبود چنین آلترناتیوی به مراتب دردناک تر از شر ابتذال است چرا که راه را برای شر ابتذال باز می گذارد.
آزاده
مقالات شما نسبت به گذشته چرخش دیدگاه یافته و به چپ صرف تمایل پیدا کرده است. به نظر تغییرات داخلی شما با حذف و تحول سیاسی درونی همراه است. تعادل قبلی مقبول بود اما به هر حال این به شما بستگی دارد. برای من شفافیت خط سیاسی این سایت مد نظر است که با این تحول با معرفی ان و عمل کرد ان بدانم که چه چیزی را باور دارید و روند حرکت شما و اهدافتان چیست؟ قضاوت شما الان به ارزیابی حرفها و عملتان بستگی دارد. در این پست آنچه غایب است منافع ملی است؟! آزاده
شهروند
کاربر گرامی آزاده من با نظر شما موافقم که نوشته های متاخر نیکفر واضح تر از گذشته جانبداری شخص او را نشان میدهد. شاید یکی از دلایل این وضوح این باشد که او از سردبیری زمانه کناره گیری کرده است و از این ازادی بهره مند است که نظر شخصی خودش را داشته باشد. بنا بر این آنچه مینویسد نظر زمانه نیست. اما شما واژه منافع ملی را به کار برده اید که برای من ربط آن به این مقاله گنگ است. آنچه که من از منافع ملی درک میکنم این است که سرزمینی در جغرافیای خاص خود در رابطه با دیگر کشور ها بر مبنای منافع ملی خود عمل میکند. در رابطه با همسایگان و جهان بر اصل احترام متقابل رابطه دارد. که اینها وظیفه دولت ها است. هیچ یک از این مسائل در این مقاله مطرح نشده است.
KING CHARLES VI
قطعأ او همه آنچه را که به ضرر خود و ساواک بود را برملا نکرد و بسیاری از اسرار پهلوی با او دفن خواهد شد.
میلاد
این همه توهین چه معنایی می تواند داشته باشد جز اینکه نویسنده ناتوان از نقد صحیح به تحقیر روی آورده است. سلطنت باز نمیگردد؛ از چه نگران باشیم؟ چنین پرسشی خود گواه نگرانی است اما نگران نباشید چون ممکن است پادشاهی بازگردد و دوباره تحول آفرینی کند. ممکن هم هست بازنگردد؛ همه چیز به رأی مردم بستگی دارد و مردم این بار بسیار آگاه تر از 57 هستند.
ایذبابا
اوج ابتذال همان شعار رضا شاه روحت شاد است برای جامعه امروز، گویی فریاد بزنی و هیتلر استالین و موسولینی را منجی خود پنداری
کارو
پروژۀ «رضاخان»بازی و پهلوی بازی و شعارسازی ها و صدور چهره های امنیتی -از قلم به مزدهای کتابساز مانند قانعی فرد تا دانشجوهای راست افراطی مانند قاسمی نژاد و کیانی- به خارج همگی با هدف ایجاد یک جناح راست افراطی در اپوزیسیون به کار میرود که توانایی منحرف کردن هر جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه داخل کشور را داشته باشد. شعار رضاخان روحت شاد با هدف ترویج مطالبۀ «یک دیکتاتور ملیت پرست تکنوکرات افراطی» توسط وزارت اطلاعات و سپاه از سالها پیش ساخته شد تا جنبش اعتراضی را از مسیر دموکراسیخواهی منحرف کند و در نهایت به ظهور چنین دیکتاتوری از درون خود رژیم و تثبیت قدرت سپاه پاسداران پس از مرگ خامنه ای کمک کند. کسانی که امروز به «موجودی برساخت شده به نام پنجاه و هفتی» حمله میکنند و از او میخواهند به خاطر انقلاب علیه دیکتاتوری خانوادگی پهلویها از آنها عذرخواهی کنند، آیا میتوانند تضمین دهند که فعالیتها و شعارهای امروزشان به نتیجه ای تضمینی و قطعی از دموکراسی، آزادی، برابری، رفاه و صلح خواهند انجامید؟! آیا خود اینها ده سال دیگر مسئولیت شعارهای امروزشان را بر عهده خواهند گرفت؟! آیا خود پهلویها و پهلویچیها بابت کودتاهای 1299 و 1332، بابت حملاتشان به لرستان، کردستان، مازندران، بلوچستان، گیلان، آذربایجان، بابت اعلام حکومت تک حزبی و قلع و قمع هر فعال سیاسی از هر گرایش و هر سلیقۀ سیاسی، بابت تسلیم شدن در برابر قوای خارجی در شهریور 20 ظرف 24 ساعت، و بابت بسیاری مسائل دیگر از مردم عذر خواسته اند؟ به راستی که ابتذال شر از شر ابتذال مایه می گیرد.
ملک
جناب فیلسوف پشت پناه چپ ورشکسته چگونه وچطور بخود اجازه میدهید متفکران ومورخان وحقوقدانان برجسته ای را که هیچ تعلق خاطری نسبت به پهلوی ندارند و۲۸ مردادرا زیر سئوال برده اند ازهمان اثارابتذال شر می نامید ازاین گذشته اگر به خاطر توجیه فاجعه انقلاب، میگوئید مردم بااسلام حضرات اشنایی نداشتند وانرا به گردن استبدادشاه میگذارید چطور وچگونه رهبران کراواتی وتحصیل کرده دردانشگاههای غرب همان انقلاب که ساکن فرانسه امریکا انگلیس ویا ساکن غرب بوده اند تا این حداگاهی وشعور سیاسی نداشته باشند که محتوای اندیشه یک جریان دینی را که یک شبه زاییده وخلق نشده بود بلکه سابقه صدساله داشته نشتاخته ومطالعه نکرده باشند جالب اینجاست همه ی اینها به کنار اون اقای رهبر انقلاب که خودش درسال ۴۲ باصدای بلند برعلیه برابری حقوق زنان وحق رای به انها واصلاحات ارضی ودشمنی با مدرنیته غربی فریاد زد بعداز ان سال ۴۲تا۵۷ کدام کتاب ومقاله وسخنرانی مترقیانه درجهت ازادی ودمکراسی ازایشان منتشر شد وکدام تغییر ماهوی در اندیشه ایشان پدیدامد که همه بقول دکترسروش که خود فیلسوف وتئورسین انقلاب بود حمله دوم اعراب به ایران ازسوی چپ ترین گروه ها تاراست ترین وملی مصدقی ها به نیابت ازسوی انها انجام شود جناب فیلسوف ماشمارا رابخوبی همسان رفقای جهان وطن ایران ستیزت می شناسیم یادم نرفته که بعداز چهل سال ویرانی ایران شما فقط ازاین خوشحال بودید که نظام پادشاهی برانداخنه شدحتی به قیمت ویرانی ایران برای شما خوشایند بود
کیوان
چقدر عصبانی هستید استاد نیکفر. آقای ثابتی که در سالهای پایان زندگیاش قرار دارد سعی در توجیه سابقه حرفهای و سیاسیاش داشته است. همه این کار را میکنند. شاید بعضی از عملکردش مستوجب کیفر هم باشد حتی. اما شما مشروعیت نشستن در جایگاه قاضی را ندارید. شمایان هم باید توضیح دهید. چپهای ایران حالا حالاها باید پاسخگو باشند. همانکاری که ثابتی سعیاش را کرد.