ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ویژه ۸ مارس، روز جهانی زنان*

زنان ایران و مقاومت و مبارزه

مرضیه محبی - عرصه مقاومت زنانه وسعتی به اندازه‌ی آرزوی آزادی دارد. تاریخ جمهوری اسلامی تاریخ استیصال در برابر مبارزه و مقاومت زنان است.

جمهوری اسلامی در همه دوران ۴۵ساله‌اش هرگز فرآیندهای فرودست‌سازی زنان را رها نکرده است. تریبون‌هایش در مساجد و مدارس و حوزه‌های علمیه و نمازهای جمعه و صداوسیما و دانشگاه و خیابان، زن‌ها را کانون توزیع گناه جلوه داده‌اند و به حوزه خصوصی دور از انظار مردان دلالتشان کرده‌ و به «عفت» و «پاکدامنی» و «حیا» و حجاب و غیاب از منظر عام، اندرزشان داده‌اند. ساز وبرگ‌های ایدیولوژیک حکومت در روندی بی‌وقفه، مناسبات تبعیض‌آمیز را باز تولید و اشکال متنوع ستم را بر زنان رواج داده‌اند و از ظرفیت نهادهای قانون‌گذاری و قضا، برای تثبیت ساختاریافته‌ی ستم بهره گرفته‌اند.

پس از پیروزی انقلاب ۵۷، نظام پیش از آن‌که ماجرای حجاب اجباری را تدارک ببیند،‌ نخست قانون حمایت خانواده مصوب سال ۱۳۵۳ را که برای نخستین بار سر و روی عادلانه‌ای به نظام حاکم بر خانواده داده بود، از گردونه حقوق زنان خارج و آن را منسوخ اعلام نمود. آنگاه دادگاه‌های شرع را بر زنان حاکم‌ گردانید.

بدین‌سان ۱۴ سال دادگاه‌های مدنی خاص بر زنان حکمرانی کردند و حق آن‌ها بر طلاق، حضانت فرزند، تحصیل و اشتغال را نادیده انگاشتند. چند همسری را به‌رسمیت شناختند، ازدواج کودکان را گسترش دادند و به پدران اجازه دادند از زمان تولد تا بلوغ، یعنی ۹ سالگی، دختر را به عقد دیگری درآورند. گرچه اراده زن برای ازدواج از ۹ سالگی دارای ارج و اعتبار حقوقی بود، زنان در برابر خشونت خانگی، دربرابر تعرض و آزار جنسی مجال قانونی برای اعتراض نداشتند. اگر مورد تجاوز قرار می‌گرفتند و جسارت شکایت به محاکم را می‌یافتند نخست ملامت می‌شدند که چرا زمینه تجاوز را فراهم کرده و مردی را با لباس نامتناسب یا حضور در فضای عمومی گمراه کرده‌اند، و سپس در چهارچوب‌های صلب دادرسی مبتنی بر فقه، هیچ امکانی برای اثبات عنف و زور در وقوع رابطه جنسی به زن نمی‌دادند. وقتی او ناتوان از اثبات بر می‌آمد، به محاکمه خودش می‌پرداختند، چراکه به زعم آن‌ها به زنا اقرار کرده بود.

دادگاه‌های شرع سازوکاری ایجاد کردند که مرد هروقت بخواهد، زن را به محضر طلاق ببرد و طلاق بدهد و او را از زندگی مشترک وحتی دیدار فرزندانش محروم نموده و دست خالی اخراج کند. تنها با تصویب قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق در سال ۱۳۷۱ بود‌ که مردان مجبور شدند، برای طلاق همسرشان از دادگاه اجازه بگیرند و برخی حقوق او را ادا نمایند.

 نظام حقوق خانواده بر مدار اعمال خشونتی سازمان‌یافته بر زنان گذشت؛ قانون مدنی در ماده ۱۱۰۵ مرد را رئیس خانواده قلمداد کرد‌ه، به مردان اجازه داد که دادخواست منع اشتغال زنان را به دادگاه خانواده تسلیم کنند و [در نتیجه آن] زنان کارهایی را که با زحمت سالیان به‌دست آورده و امتیازاتی به سبب آن کسب کرده بودند، و بر اساس درآمد حاصل از آن زندگی خود را سامان داده و در برابر کارفرما متعهد به انجام آن بودند، بناگاه از دست بدهند. دسترسی به حق طلاق را برای زنان چنان محدود و دشوار و طولانی کردند که ‌زنان مجبور شوند برای رسیدن به آن، از همه حقوق و گاه از اثاثیه‌ای که خود به خانه مرد برده بودند، حتی از بچه‌هایشان، بگذرند وجان خود را بردارند و بی‌هیچ اندوخته و پشتوانه مالی از خانه‌ای که درآن هرلحظه خطر مرگ تهدیدشان می‌کرد، بگریزند. 

زنان در سلطه نظم مردسالار ایدیولوژیک زن‌ستیز جمهوری اسلامی، هر دقیقه از عمرشان را زیر بار تحقیری تلخ گذراندند چراکه همه ساختارهای قضایی و قانون‌گذاری و اجرایی، فرودستی آن‌ها را در فرآیندهای متنوع و همه جانبه خود بازتولید‌ می‌کردند.

جمهوری اسلامی هماره به زنان به چشم وسیله‌ای برای تأمین نیازهای خود نگاه کرده است. زنی که عهده‌دار بازتولید اجتماعی و تأمین نیروی کار و نیروی نظامی موردنیاز حکومت است؛ گاه باید درخانه بماند، گاه باید سیاهی لشکر نمایش‌های رژیم باشد، هنگام‌ جنگ پشت جبهه را بچرخاند و در جبهه هم جان‌فشانی کند. جنگ که تمام شود و نظام در چرخش پارادایمی تاریخی خودش از نمایش مستضعف‌گرایی منصرف شود وبساط سرمایه‌داری را پهن کند، ارتش مصرف‌کنندگان بینوا را تشکیل بدهد. ‌بدن آن‌ها برای مصرف در گفتمان پزشکی و سلامت انتخاب گردد و‌ برای مطابقت با الگوهای زیبای شناختی حاکم بر بازار، تکه پاره شود. زن مرغ عروسی و عزای جمهوری اسلامی بود.

صورت‌های مقاومت

در برابر همه این ستم‌ها اما مقاومت زنان هم در اشکال متفاوت صورت‌بندی شد. در هرجای ایران اعتراضی در عرصه عمومی شکل گرفت. زن‌ها حاضر بودند، در جنبش سبز مشعل و پرچم دست آن‌ها بود. فریادهایشان که از خشمی تاریخی برمی‌خاست و نگاه آخر ندا آقا سلطان در بستر خون، چهره نوین زن ایرانی را در تاریخ جنبش‌های اجتماعی حک کرد. در جنبش سال ۱۳۹۶ آن‌ها تمام قد ایستادند و در آبان ۱۳۹۸ خیابان را همراه برادرانشان تسخیر کردند و در تهاجم سپاهی که از حنجره آتش‌بار مسلسل با آن‌ها سخن می‌گفت، از کشته‌‌هایشان پشته ساخته شد. 

عرصه مقاومت زنانه وسعتی به اندازه‌ی آرزوی آزادی دارد؛ چنان گسترده و بی‌کرانه و قدرتمند، که ذره‌ ذره قدرت رژیم را به تحلیل می‌برد، مقاومتی که گاه در جنبش‌های ساختاریافته اجتماعی در هیئت معلمان و کارگران و دانشجویان و دانش‌آموزان و وکلای دادگستری و کادر درمان و حافظان محیط زیست و قومیت‌ها جلوه‌گر می‌شد، گاه در اعتراضات مالباختگان نظم فاسد اقتصادی. 

اما بخش شگفت‌انگیز مقاومت زنان الگوی معین و از پیش تعیین‌شده ندارد. برنامه‌ریزی‌شده و اندیشیده و هماهنگ‌شده نیست و از میلیون‌ها زنی تشکیل شده که با تجربه زیسته مشترک، یکایک، اهداف یک ناجنبش بزرگ اجتماعی را پیگیری می‌کنند. آن‌ها در طول حاکمیت جمهوری اسلامی، هروقت خواستند از خانه خارج شوند، عامدانه یک دسته از موهای خود را از مقنعه و روسری بیرون گذاشتند، یعنی با آرایش جنگی بیرون آمدند. در گذر زمان گیسوان خود را از پشت سرپوش‌ها بیرون گذاشتند و هر روز پیشروی کردند. زنان «مانتو»، جامه تحمیلی‌ای که بدن آن‌ها را به اسارت گرفته بود، بدل به ابزار رزم کردند؛ در روند مبارزه آن‌را کوتاه کردند، تنگ کردند، نازک کردند، دکمه‌هایش را برداشتند و هرروز به نحوی ماهیت آن‌را دگرگون کردند. در مقابل مأموران گشت ارشاد ایستادند و برای مقاومت خویش تاوان دادند.

اوج مقاومت زنان همین نبرد شگفت‌انگیز و قهرمانانه، حماسه تاریخی «حضور» بود.

آن‌ها متن زندگی را به عرصه نبردی بی‌وقفه بدل نمودند و‌ خویشتن را بر همه عرصه‌های بسته‌ی جمهوری اسلامی، تحمیل کردند. عرصه آموزش عالی را تسخیر کردند و حکومت را با حضور خود به جان آوردند. با اصرار به اشتغال و برای دستیابی به استقلال مالی، وارد عرصه مشارکت اقتصادی شدند و همه امکانات موجود را برای داشتن کاری شرافتمندانه به‌کار گرفتند و از هیچ زحمت و رنجی نهراسیدند. 

ایدیولوژی نظام مردسالار، خانواده را به میدان سرکوب زنان بدل کرد. زنان آن‌را عرصه مقاومتی چشمگیر ساختند؛ در برابر چندهمسری ایستادند، در برابر خشونت قد علم‌کردند، بنیان ریاست بی‌چون‌وچرای مردان بر خانواده را به بازی گرفتند، دادگاه‌های خانواده را با حضور خود به استیصال کشاندند و آمار طلاق را آن‌چنان بالا بردند که رژیم هرگز از زیر بار تحقیر ناشی از آن جان به در نبرد.

تصور رژیم از زن، بدن جنسی‌شده و به قولی «زهدانی دست وپادار» بود. زنان تکلیف حکومتی زادن و پروردن را به محاق بردند؛ با کاستن از رشد جمعیت، چنان بحرانی برای حکومت ایجاد کردند که استراتژیست‌هایش فریاد می‌زنند که سونامی ناباروری آن‌ها را با خود خواهد برد و رهبر جمهوری اسلامی صراحتاً می‌گوید:

وقتی به مسئله جمعیت فکر می‌کنم بدنم به لرزه می‌افتد.

روزهای نخستین اعتراضات ۱۴۰۱ - گروهی از دختران دور آتش حلقه زده‌اند
روزهای نخستین اعتراضات ۱۴۰۱ - گروهی از دختران دور آتش حلقه زده‌اند - عکاس ناشناس

در زیر پوست شهرها، در زیر پوست جامعه بسته‌ی بحران‌زده، یک بی‌قراری همیشگی موج بر می‌داشت وفرو‌ می‌نشست، زنان سر بازایستادن نداشتند و هنر آن‌ها درین بود که مردان را نیز دراین روند همراه خود کردند. در چندسال آخر منتهی به انقلاب «زن زندگی آزادی» بسیاری از زنان وقتی به‌دنبال طلاق بودند، یا از خشونت و تجاوز شکایت می‌کردند، یا در خیابان هدف ماموران گشت ارشاد قرار می‌گرفتند، پدران و برادرانشان را به‌همراه داشتند و این شاید در زمره دستاوردهای بزرگ ‌مقاومت‌های فردی زنان یا همان ناجنبش گسترده‌ایست که به‌راه انداختند. ناجنبشی که با کشته‌شدن ژینا (‌مهسا) امینی ناگاه به سطح آمد، ‌اوج‌گرفت و ‌چون ‌رودخانه‌ای خروشان در متن جنبش بزرگ «زن زندگی آزادی» جریان یافت؛ روسری‌ها را به‌ مثابه نماد انقیاد و ستمی که بر زنان رفته بود سوزاند، گیسوان را از بندهای تاریخ مردسالاری رها کرد و جلوه‌های بدیع دیگری از مقاومت در خیابان را خلق نمود.

جمهوری اسلامی از همه ابزارهای مردانه‌اش برای سرکوب بهره جست؛ از رگبار مسلسل‌ها و تفنگ‌های ساچمه‌زن و هدف گرفتن قلب‌ها وچشم‌ها تا حبس و تجاوز و شکنجه، تا تلاش برای تصویب قانون‌ حجاب و عفاف و سازماندهی سرکوبی سازمان‌یافته.

اما زن‌ها به‌زانو‌ در نیامدند. مقاومت در خیابان با برداشتن هر روسری تکثیر شد و بدین‌سان تاریخ پرفراز ونشیب ستیزه و مقاومت زنان در برابر جمهوری اسلامی تداوم یافت و آرزوی آزادی و بنیان‌نهادن آینده‌ای فارغ از مسئله‌ای به نام جنسیت و آدم‌های جنسی‌شده بر سپهر سیاسی ایران حک شد.

تاریخ جمهوری اسلامی تاریخ استیصال در برابر مبارزه ومقاومت زنان است، تاریخ ستمگری و نستوهی.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • طاهره

    یکی از طنزهای شیرین تاریخ شاید این باشد که چگونه جمهوری جهنمی اسلامی منجر به, و باعث بانی یک انقلاب تمام عیار زنانه در ایران گشته است. اما چهل و چند سالی که منتهی به شکل گیری چنین فرایندی شد, یکی از تلخترین, سمی ترین و تاریکترین دوران تاریخ وطن است. "برای آن زمستانها که گذشت, نامی نیست" این شورش و خیزش زنانه ی یک ساله و شش ماهه ی ما, انقلابی است با قدمتی تاریخی: از مهستی گنجوی تا طاهره, تا "انجمنهای نسوان" مشروطه, تا سازمانهای مستقل زنان دربازه های ۲۰-۳۲, ۵۶-۶۲. که در دوره ی آخر شاهد شرکت و حضور زنان در تشکیلات و مبارزات مسلحانه نیز می باشیم. سنتی که تا امروز هم ادامه دارد. مایکل هارت در مصاحبه ای شعار "زن زندگی آزادی" انقلاب ژینا را معادل با شعار "آزادی برابری برادری" انقلاب کبیر فرانسه ارزیابی نموده و به نوعی برتر از آن, بدین معنای ساده که "زن زندگی آزادی" ظرفیت تاریخی اینرا دارد که اهداف انجام نگرفته ای "آزادی برابری برادری" را به شیوه ای خواهرانه به انجام و اتمام برساند. اما آیا یک دلیل چنین محبوب بودن "زن زندگی آزادی", کلی بودن آن و سایه روشنهای آن نیست؟ و پرسش پایانی اینکه: مسیر, وسیله ها و روشهای مشخص (به قول امروزی ها "انضمامی") نمودن "زن زندگی آزادی" چیست و چه می توان باشد؟

  • مهستی گنجوی

    ما را به دم پیر نگه نتوان داشت در حجرهٔ دلگیر نگه نتوان داشت آن را که سر زلف چو زنجیر بود در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت

  • طاهره

    تو و ملک وجاه سکندری، من و رسم و راه قلندری اگر آن خوش است تو در خوری، اگر این بد است، مرا سزا

  • طلا نژادحسن

    "گل‌های جاویدان" کدام کوه صدای تو را آواز داد کدامین درخت شلال موهایت را وام گرفت از فراز کدام کوه فرود آمدی تا کنار‌ه‌ی رود ای نوگل هفده ساله‌ی من! که خروش خواب خفتگان و شمشیر مغز‌های پوسیده‌ی کفتاران رمز عبور شب کدام شب؟ شب اینک در گریز هه پای‌افزار گم کرده است صبح از لابه‌لای انگشتان جوهریت بر سطح حوض فواره‌های قرمز و پنجه‌های خونین نشسته بر خاطره‌ی دیوارهای سنگی تاریخ چکه چکه می‌شود صبح این خونبها خونبهای نیمکت‌هایی که خاطره می‌شوند

  • طلا نژادحسن

    "خیابان زخمی" به ناگاه صبح دیوانه شد خورشید راهش را گم کرده بود زنی از روزن دستش را بیرون آورده و به انگشت اشاره خیابانی را نشانش می‌داد که، آتش به جای آب فواره می‌زدک و رنگ حوضش از قرمزی چشم را تیغ می‌کشید زنی حنجره‌ی خود را جر می‌داد تا رهگذران را هیهات دهد از لهیب گدازه‌ها صبح که به ساعتش نگاه کرد ناباورانه دید عقربه‌ها دیوانه‌وار به سرعت دور خود می‌چرخند به ناگاه از پیچ کوچه‌ی روبه‌رو دسته‌ی دخترکان آوازخوان با شاخه‌های رقصان زیتون بر گیسوان موج موج برداشتند بال‌های زخمیِ خیابان برایشان آغوش گشوده بود اما دریغ از هوا از هوا که تیغ بود و چشم را کور می‌کرد دیگر صلای کسی به کسی نمی‌رسید و صبح شرمگین سراسیمه به دنبال موی افشان و زرین خورشید که سرب و ساچمه و گاز فلفل کلافه‌اش کرده بود همچنان سرگردان بود و زن هنوز حنجره‌ی خود را پاره می‌کرد و شاخه‌های زیتون رانشان می‌داد که زیر دست و پا له می‌شدند.

  • شيفته ی بلا منم

    در ره عشقت ای صنم ، شيفته ی بلا منم چند مغايرت کنی ؟ با غمت آشنا منم پرده به روی بسته ای، زلف به هم شکسته ای از همه خلق رسته ای، از همگان جدا منم شير تويی ، شکر تويی، شاخه تويی، ثمر تويی شمس تويی، قمر تويی، ذره منم ، هبا منم نخل تويی ، رطب تويی ، لعبت نوش لب تويی خواجه ی با ادب تويی، بنده ی بيحيا منم کعبه تويی ، صنم تويی، دير تويی، حرم تويی، دلبر محترم تويی ، عاشق بينوا منم شاهد شوخ دلربا گفت به سوی من بيا رسته ز کبر و از ريا ، مظهر کبريا منم طاهره خاک پای تو ، مست می لقای تو منتظر عطای تو ، معترف خطا منم

  • خانه به خانه، در به در، کوچه به کوچه، کو به کو

    گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده‌ام خانه به خانه، در به در، کوچه به کوچه، کو به کو می‌رود از فراق تو خون دل از دو دیده‌ام دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو در دل خویش طاهره، گشت و ندید جز تو را صفحه به صفحه، لا به لا، پرده به پرده، تو به تو