ویژه ۸ مارس، روز جهانی زنان*
چرا سازماندهیهای زنان در کردستان در سایه سرکوب همچنان ممکن است؟
سازماندهی برای همه زنان*
نازلی کاموری ــ این مقاله با نگاه به سازماندهیهای کمونیستها، سوسیالیستها و فمینیستهای کردستان، از سازماندهی بهدست «سوژههای تغییر» سخن میگوید و آن را در برابر مبارزهای میگذارد که نوعی «آرزواندیشی» است و خواستهها و تمایلات خود را سوار بر سوژههایی میکند که صرفاً خشمگینند.
آنچه در کردستان و شهر مریوان دو هفته پیش از قتل ژینا امینی اتفاق افتاد، شاید از خود «رخداد ژینا» مهمتر باشد. شلیر رسولی، زنی در یکی از محلهها فقیرنشین مریوان، برای فرار از تجاوز جنسی، خودش را از پنجره خانه همسایهاش به بیرون پرت میکند و میمیرد. فمینیستها و برابریخواهان شهر مریوان، برای تجمع سازماندهی میکنند و هر روز به تعداد آنها افزوده میشود. شعار آنها، «از کردستان تا تهران، ستم علیه زنان» بعد در اعتراضات «زن، زندگی، آزادی»، بارها تکرار میشود.
چرا مهمتر؟ این پرسشی است که در این مقاله با کلمات کلیدی وفاداری به ایده برابری، سوژههای تغییر[۱] ، و سازماندهی برای آن، پاسخ خواهم داد.
آنچه در سازماندهیهای اعتراضات به قتل شلیر رسولی اتفاق افتاد در برگیرنده سالها تلاش کمونیستها، سوسیالیستها، و فمینیستهای کردستان برای ایجاد بالقوگی برای رخدادهای آتی است که در آن سوژهها، همگراییشان نه صرفا از سر خشمی منفعل بلکه از سر ایدهای است که به آن وفادارند ــ ایدهای مانند زندگی با آزادی و برابری و از جمله برابری جنسیتی.
یافتن ایده برابری جنسیتی، تمرین آن از سوی سوژهها، سازماندهی برای آن، یاد گرفتن و یاد دادن آن، سالهاست با به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و سیاستهای سرکوب طبقاتی و جنسیتی به خطر افتاده است. با قدرت گرفتن اسلامیستهای بازاری و بازارآزادچی در انقلاب ۱۳۵۷، آنها سوژههای وفادار به ایدههایی مانند برابری و آزادی را هدف قرار دادند - چه در سیاستشان و چه در سیاست اقتصادیشان.
بسیاری از آنها که تاریخ کمونیسم و احزاب کمونیست در کردستان را نمیدانند، ممکن است با استدلال «چپ هرگز نفهمید» همین لحظه این مقاله را ترک کنند و بگویند، کمونیستها شکست خوردند. اما کمونیسم و «شکست» آن در کردستان، و حتی پذیرش شکست آن به مفهوم پایان آن نیست.
به قول، آلن بدیو، سوژههایی هستند که با سر و صدای تبلیغاتی در مورد شکست، هنوز کور نشدهاند. یعنی تمام کسانی که هنوز از کمونیستها (یا سوسیالیستها و یا چپهای رادیکال) الهام میگیرند، با فرض اینکه «سوژههای سیاسی» هستند و «صرف نظر از اینکه از کلمه کمونیسم استفاده میکنند یا نه». و به نظر من این سوژهها صرفا سوژههای خشم نیستند، سوژههای تغییراند و در آینده و در تخیل مبارزات علیه وضع موجود مهماند.
اینجا استفاده از کلمه کمونیست نوعی سیاست هویت نیست. چراکه باز هم به قول بدیو، در پیکره حقایق، «سیاست واقعی» ربطی به هویت بسیار متغیر کمونیست ندارد که تنها «تکههایی از واقعیت را میشناسد» که «گواه بر این واقعیت است که کار حقیقت آن ادامهدار است.»[۲]
خیابان یا امید مسیحایی
برای بسیاری از آنها که در مورد اعتراضات پس از قتل دولتی ژینا مهسا امینی و شعار «زن، زندگی، آزادی»، مینویسند، آنچه رخ داد، «رخدادی» است که به انفجار «سوژهها» و تظاهرات خیابانی انجامید. چیزی «شبیه به یک انقلاب» که بر سر انقلاب بودن و یا نبودن آن در همان زمان وقوع هم بسیاری از نظریهپردازان باهم اختلاف داشتند.
کلمه کلیدی که عیار بسیاری از اعتراضات پس از جنبش سبز در ایران را میسنجد، «خیابان» است. اعتراضات به عنوان نمونه و بهویژه در حوزه کارگری ادامهدار بوده است اما آنچه «رخداد» میشود برای برخی از تحلیلگران مانند صالح نجفی این است که چقدر در خیابان نمود بیابند - کلمهای که ۱۰ بار در گفت و گوی «انکار» با صالح نجفی درباره اعتراضات «زن زندگی آزادی» تکرار میشود به همراه کلمه «رخداد»، وامگرفته از آلن بدیو که ۸۴ بار تکرار میشود.[۳]
در این خوانش خیابانمحور، حضور گسترده سوژهها در یک مکان یعنی خیابان به «رخداد» میانجامد. گویی رخداد چیزی شبیه به انفجار نور است که تنها در خیابان ممکن میشود. این نوع خوانش از خیابان، کمکم و از زمان جنبش سبز به ویژه، در سیاست ایران تبدیل به نوعی امید مسیحایی و یا حتی قرائت شیعی شده است: آرزواندیشیای که اغلب در مواجهه با شرایط چالشبرانگیز یا دشوار، ایده چشمانتظاری را میپروراند. تفسیر و تحلیل رویدادها یا موقعیتها، با این امید به رستگاری تمام آن بالقوگیهای را برای ساخت «سوژه تغییر» نمیبیند و حضور چشمگیر سوژههای خشم در جایی به نام خیابان را با ایده نجات همراه میکند.
در نوعی «وفاداری» به نظریه رخداد آلن بدیو، نگاهی دارم نه به رخداد ژینا، بلکه به آنچه دو هفته پیش از آن در کردستان رخ میدهد: قتل شلیر رسولی و تظاهراتهایی که فمینیستها در رابطه با این قتل سازماندهی کردند. از دریچه تظاهراتهای پس از قتل شلیر رسولی، این مقاله نگاهی دارد به اینکه چرا چنین امکانی در کردستان باوجود سالها سرکوب کمونیستها و فمینیستها، همچنان ممکن است.
امکان سازماندهیهای زنان در کردستان، بالقوگی آنچه را پس از قتل ژینا رخ داد، ممکن کرد و میتواند امکان و یا بالقوگی آیندهای را هم تخیل کند که در آن سوژههای تغییر باهم همگرایی کنند و تشکل یابند. چراکه حال و وضعیت موجود برای زنان سالهاست که معیوب است و این بالقوگیها ناچارند که در شعار «زن، زندگی، آزادی»، موضوع زن را به مفهوم بزرگتر آن، یعنی نابرابریها و ستم جنسیتی، جدیتر بگیرند.
و این جدی گرفتن، به مانند کار جدی و سازماندهیهای جدی زنان، فمینیستها و برابریخواهانی که درگیر مبارزه با عوامل جمهوری اسلامی و وضعیت موجود هستند، نمیتواند درگیر نوعی آرزواندیشی باشد که خواستهها و تمایلات خود را سوار به سوژههایی کند که صرفا خشمگینند. سوژه اینجا چنانچه بدیو میگوید فقط یک فرد نیست، بلکه کسی است که فعالانه با حقیقت یا ایدهای درگیر است، به آن حقیقت و ایده متعهد است و برایش دست به اقداماتی میزند. با چالشهای موجود در وضعیت موجود فعالانه درگیر میشود و در وفاداری به آن حقیقت، به دنبال آفریدن جهانی دیگر است. این سوژه را بدیو در کتابش «نظریه سوژه» تبیین میکند، و من در این مقاله صرفا برای توضیح اینکه انسدادی در کار نیست، آن را «سوژه تغییر» مینامم. سوژه تغییر را در برابر سوژه خشم، تعریف میکنم که در برابر مشکلات یا تضادها منفعلانه خشمگین است؛ وفاداریای به حقیقتی ندارد؛ و هنوز هم رخدادی صورت نگرفته است که در وفاداری به حقیقتی به امکانات جدید فکر کند و یا واقعیت جدیدی را رقم بزند.
قتل شلیر رسولی و دستگیری مدافعان حقوق زنان
اعتراضاتی که در واکنش به اقدام به تجاوز جنسی و قتل شلیر رسولی پس از ۱۲ شهریور ۱۴۰۱ در شهر مریوان شکل گرفت، قابل توجه است.[۴] این اعتراضات تنها دو هفته قبل از اعتراضات سراسری در پی قتل ژینا (مهسا) امینی صورت گرفت.
حوالی ساعت ۲ بامداد ۱۲ شهریور، گوران قادری، در محلهای در شهر مریوان، از شلیر رسولی، همسایهشان خواست که به کمک همسر بیمارش بیاید. قادری سپس با اسلحه رسولی را تهدید میکند و قصد میکند که به او تجاوز جنسی کند. رسولی در حال فرار از پنجره طبقه دوم بیرون میپرد، سرش ضربه میخورد، به کما میرود و پنج روز بعد و پس از انتقال به بیمارستانی در سنندج میمیرد.
منابع رسانهای دولتی سعی کردند شلیر رسولی را به عنوان «شهید عفت و پاکدامنی» بربایند.[۵] انسیه خزعلی، معاون رئیسجمهوری در امور زنان و خانواده هم قتل او را به اصالت خطه کردستان، پاکدامنی، تربیت دینی، عفت و مانند اینها ربط داد:
پس از به کما رفتن شلیر رسولی، گروههای فمینیستی، نهادهای جامعه مدنی و گروههای محیط زیستی مریوان خواستار تجمع در مقابل دادگستری مریوان شدند.
تصاویر تظاهرات در مریوان را ببینید:
در ۱۵ شهریور ۱۳۹۱، جمعی از فعالان حقوق زنان در اعتراض به عدم حمایت از زنان در برابر خشونتهای جنسیتی و تجاوز جنسی، مقابل دادگستری مریوان تجمع کردند. شعار «از کردستان تا تهران، ستم علیه زنان» از آنجا آمد. روزی که شلیر رسولی در بیمارستان درگذشت، صدها معترض دیگر به فعالان حقوق زنان شهر مریوان پیوستند.
تظاهرات و تجمع در مریوان در اعتراض به وضعیت خشونتهای مبتنی بر جنسیت و قتل شلیر رسولی به سنندج هم رسید و از جمله آنجا هم شعار ها معطوف به ستم جنسیتی شد:
آنها که به اعتراضات پیوستند کیستند؟
محمد مالجو در سال ۱۳۹۹ در پاسخ به پرسش سایت میدان در مورد بدیلی برای همگرایی نیروهای مترقی میگوید «باید به مسیر طیشدهی چند دهه اخیر نگاه کنیم». او با این نگاه، «کلیدیترین نقصان» را «فقدان شرایط امکان برای تشکلیابی» میداند و همچین میگوید «تمرکززدایی از نقشآفرینی قدرتهای سیاسی مستقر در پایتخت برای تعیین جریان امور در بیرون از پایتخت» مهم است.[۶] مالجو بر توان سوژه تغییر ــ آن سوژه که میتواند سوژه درگیر در این سازماندهی و تشکلیابی شود ــ دست میگذارد.
این ادعا که سرکوب هست و امکان تشکلیابی نیست، به گونهای تنظیم شده است که تحلیلگر توضیح بدهد که چرا نشد؟ آنچه نشد، در لابهلای خطوط مسکوت است: «چرا نتوانستیم این اسلامیستهای بازاری و بازار آزادچی را از قدرت به بیرون پرت کنیم؟» اما آنچه در این نوع تحلیل غایب است، زمینه تاریخیای است که بسیاری از سوژههای تغییر در این جامعه مردسالار، این جامعه اکنون دست سرمایهداری اسلامیستها، سعی کردند، با وفاداری به ایده آزادی و براری تغییر دهند.
مردان تحلیلگر ما این روزها یا باید بگویند انقلاب است یا نه. [۷] و بعد که اعلام انقلاب کردند باید چند ماه بعد توضیح بدهند که چرا شکست خورد. همین نظریهپردازی خودش میتواند امکانهای سوژههای تغییر را نادیده بگیرد، به ویژه بسیاری از زنانی که همه این سالها در کار سازماندهیهای جدی برای ایده برابری در کردستان و در مناطق دیگر بودهاند.
در یک اقدام «ضد اُدیپی»، نیاز به این را میبینم که هشدار بدهم که توسعه مفاهیمی که موضوع سوژه را فردی و با هویتی روشن تعریف میکند و از این سوژه انتظار دارد که در کوتاه ترین زمان ممکن، آرزوی تحلیلگر یعنی «انقلاب در خیابان» را ممکن کند، پویا نیست. نتیجهاش این میشود که کاری که میطلبد که سوژه، سوژه تغییر شود، کاری که labor میطلبد، نادیده گرفته میشود و بعد تحلیلگر باید به خیل مخاطبان توضیح دهد که به انسداد و حالت ایستایی رسیدیم و نشد.
سوژهشدنها، سوژه تغییرشدنها، در همین نمونه زنان برابریطلب که با ستم جنسیتی مبارزه میکنند، در جایی مانند کردستان پیوسته از طریق برخوردها و تجربیات در حال شدنها بوده و فعالیت علیه وضع موجود را رقم زده است. آنچنان که خوانش اسلاوی ژیژک است، آلن بدیو درست میگوید: فعالیت علیه وضع موجود (مانند سرمایهداری یا جمهوری اسلامی) نمیتواند مستقیماً هدف کنش سیاسی باشد. در سیاست، سوژه با عوامل سیاسی مشخص و اقدامات آنها مبارزه میکند و نه با یک «سیستم» ناشناس.[۸] و این کار را سازماندهیهای زنان فمینیست کرده است. آنها با عوامل سیاسی مشخص، قوانین زنستیز، نابرابریهای ایجاد شده به خاطر سیاستهای اقتصادی در تقاطع طبقه و جنسیت، وضعیت بیکاری، آزارهای جنسی در خیابان و محل کار، حجاب اجباری، و مانند آن مبارزههای مشخص کردهاند.
بیخود نیست که بعد از بارها و بارها اعلام انسداد سیاسی، دوباره مردان تحلیلگر سراغ زنان رفتهاند و از آنها انتظار انقلاب دارند. چراکه دستکم در این چهل و پنج سال، فمینیستها سوبژکتیویته آنکه علیه ستم جنیستی مبارزه میکند را به انواع ایدههای مهم دیگر از جمله نابرابریهای طبقاتی پیوند زدهاند. این میراث کمونیسم است. اگر برخی شکست را در رابطه با کمونیسم به جان خریدهاید، سوژههای تغییر بسیاری هستند که حتی اگر به خودشان کمونیست نگویند، حتی اگر شکست را پذیرفته باشند، میدانند که سوبژکتیویته منفرد نیستند. چندیننیرو بودنشان در وفاداری به ایده برابری، پیکربندی ایده سوژه را تغییر بنیادین میدهد.
صحبتی با نگاه امنیتی جمهوری اسلامی
سوژه و سوژگی، اینجا در خوانش من از حرفهای مالجو و وام گرفته از بدیو، نمیتواند و نباید به «فرد» تقلیل یابد ــ چنانچه در گفتمان امنیتی جمهوری اسلامی، در تلاش آنها برای پیدا کردن ا«فراد کلیدی» و حکم زندان به آنها دادن، چنین میشود. آنها(امنیتیها) فکر میکنند که در سرکوب، باید «افراد مهم» را پیدا کنند، برای آنها پرونده بسازند تا جنبشها و از جمله جنبشهای فمینیستی را کنترل و سرکوب کنند.
یکی از مردانی که در مریوان، پس از مرگ رسولی به اعتراضات پیوست در گفتوگو با زمانه گفت:
سالها بود فعالیتی نداشتم. چند حکم زندان در خانواده داشتیم و مسئول زندگی چندین نفر بودم که نمیتوانستم زیاد فعالیت علنی کنم. حتی در دوران کرونا که کمیتهها شکل گرفت، با وجود سن و سال، بیشتر در خانه کمک کردیم. اما برای شلیر رفتم. این صحبتهای حکومتیها به ما هم رسیده بود. وضعیت طبقاتی خانواده هم به گونهای بود که موضوع دردناک بود. شوهرش برای کارگری رفته بود اقلیم. در مناطق فقیر این رویه شده. مردم برای کار به اقلیم میروند. و قاتل میدانست وضعیت خانواده چگونه است. خود قاتل از لاتها بود. اما او هم در وضعیت مشابهی زندگی میکرد.
از او در مورد اینکه چگونه خبردار شد میپرسم و میگوید: «اینجا همه چیز زود میپیچد. چیزی نبود که خبردار نباشیم. بچهها هم مدام در این تلفنها عکسها را نشانمان میدادند. میدانستیم کجا میرویم.»
فعالان حقوق زنان در کردستان وقتی در رابطه با قتل رسولی خواستار برگزاری اعتراض شدند، از انواع ابزارهای محلی و از پیام رسانهای دیجیتال، اتاقهای خانوادگی، و از کمیتهها استفاده کردند که خبر بدهند تجمع خواهند کرد. ماموران امنیتی جمهوری اسلامی، چه در کردستان و چه در تهران بسیاری از مدافعان حقوق زنان را برای بازجویی در رابطه با سازماندهیها دستگیر کردند. نیروهای امنیتی در بازجوییها از فعالان حقوق زنان، تلاش کردند تا وضعیت اعتراضات را به گردن آنها بیندازند و سعی کردند که بفهمند رابطهها بین «افراد» کجا شکل گرفته است. مثلا خواستند که راوبط بین فمینیستها را از کردستان تا تهران در بیاورند.
حال اینکه، پیدا کردن نقاط تماس «افراد» مربوط به نگاه امنیتیای است، که تاریخ آنچه سازماندهیهای زنان را در این سالها ممکن کرده است، کتمان میکند. و چیزی به اسم «آگاهی فمینیستی» را هم به رسمیت نمیشناسند، که در نتیجه آن، شبکهها حتی لازم نیست که به هم وصل باشند که رخدادی مانند تظاهرات را برای قتل شلیر رسولی یا ژینا امینی رقم بزنند. نگاه امنیتی حکومت برای تفهیم اتهامها علیه فمینیستها و عنوان کردن آن به صورت توطئهای که توسط خارجیها سازماندهی میشوند، بخشی از سیاست ادامهدار سرکوب کمونیستها و فمینیستها در جمهوری اسلامی و همزمان بحران تحلیلی آنها هم هست.
در پی این اعتراضات و بلافاصله با آغاز اعتراضات ژینا بیش از ۱۵ مدافع حقوق زنان در شهرهای کردستان دستگیر شدند. اینها کسانی بودند که برای نیروهای امنیتی شناس بودند. دست کم ۵۰ زن دیگر هم بازداشت شدند و به کانون اصلاح و تربیت سنندج فرستاده شدند. بازداشت شدگان تنها اهل سنندج نبودند. از شهرهای دیگر مانند کامیاران، بیجار، دهگلان و بانه نیز بودند.
دو مدافع حقوق زنان و فمینیست که پس از گذارندن دوران محکومیتشان از زندان آزاد شدند، به من گفتند که در بازجوییها، ماموران امنیتی میخواستند بدانند چه گروهها یا افرادی پشت سازماندهی تظاهرات، تعیین مکانهای اعتراضی و ارسال فراخوانهای اعتراضی به رسانهها در شهرهای تهران، سنندج، مریوان بودند. امنیتیها به مانند همیشه در نگاه امنیتی محدود خود به دنبال جریانها و «افراد» بودند. جریانی که این زنان بازجوییشده لازم نبود که از نزدیک بشناسند که با تظاهرات علیه ستم جنسیتی همراه شوند.
چرا کمونیستها؟
در ایران معاصر، دولتهای سوسیالیستی یا کمونیستی به جز دورههای کوتاهی که جمهوری مهاباد، جنبش جنگل و جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران، در بخشهای قدرت اجرایی پیدا کردند، برقرار نشدند. سیاستهای که برابری جنسیتی را از پایین و در میان بدنه نیروها، بخشی از افق کار سیاسی کرده بود، دستکم در برخی از احزاب سیاسی کمونیست در کردستان، زمینه تاریخی پیدا کرد.
شهرزاد مجاب در نگاه اجمالی به وضعیت تاریخی مبارزات زنان در کردستان میگوید آنچه در دهه ۱۹۲۰، در ترکیه و ایران به عنوان «سیاست» دولتوملتسازی اجرا شد در عراق و سوریه تحت قیومیت بریتانیا و فرانسه، به مطالبهای برای حکومت خودمختار کردها شد. زنان در این دوره جایگاه چندانی نداشتند و رانه سیاست، سلطه ناسیونالیسم و مردسالاری فئودالی بود.[۹]
آگاهی فمینیستی ناشی از تاثیر اتحاد جماهیر شوروی در دوران جمهوری مهاباد (۱۳۲۴-۱۳۲۵) منجر به تاسیس «حزب زنان» در دورن سازوکار این جمهوری با وجود عمر کوتاهش شد. که بیشتر به تقلید از برنامههای کشور شوراها اولویت را سوادآموزی زنان قرار داده بود. زنان در جمهوری کردستان، حق رأی گرفتند. کار زنان مساوی با کار مردان و همراه با دستمزد فرض شد، اگرچه دولت کوتاه مدت، نتوانست برای کار مراقبتی به زنان دستمزدی پرداخت کند.[۱۰]
در فعالیتها و سازماندهیهای منجر به انقلاب ۱۳۵۷ در ایران و دوره کوتاه یک ساله پس از آن هم اگرچه مردان در صندلیهای قدرت غالب بودند، احزاب کمونیست فعال در کردستان، معمولاً برابری جنسیتی را در دستور کار خود قرار میدادند. و زن هایی هم بودند که در جنگهای چریکی علیه دولت پهلوی، نقش رهبری ایفا میکردند. در بین احزاب ناسیونالیست کرد اما، فعالیت فمینیستی معمولا تحت شعاع موضوع خواستگاه خودمختاری یا استقلال قرار میگرفت و زنان فعال هم برابری جنسیتی را کنار میگذاشتند و با افق سیاسی حزب همراه میشدند.
مجاب معتقد است که سازماندهیهای عمده حول موضوع آگاهی فمینیستی و برابری جنیستی در کردستان ایران و ترکیه در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در گرو فعالیتهای دو حزب سیاسی رادیکال سازمان حزب کمونیست ایران (نتیجه اتحاد کومله و سهند چند گروه دیگر) و در حزب کارگران کردستان در ترکیه اتفاق میافتد. نه تنها هردو گروه موضوع ستم جنسیتی و مبارزه با آن را در میان اولویتهای خود قرار میدهند بلکه، زنان، اسلحه بهدستگرفته و در عملیاتهای سیاسی و نظامی با اهداف این احزاب همراه میشوند. برابری جنسیتی همچنین تبدیل به موضوع آموزشی میشود. حزب کمونیست ایران در اردوگاهها، این سیاست را دنبال میکند که در حوزه آموزش نظامی و سیاسی، کارهای تبلیغات سیاسی، و مبارزه مسلحانه زنان باید درگیر شوند. همچنین این سیاست که کارهای «زنانه» مانند کارهای مراقبتی، آشپزی، مراقبت از کودکان و مانند آن به صورت مساوی بین زنان و مردان در اردوگاهها تقسیم شود.[۱۱]
درست است که وام گرفته از بدیو، از نوعی میراث ادامهدار کمونیسم نوشتم. اما آنچه اکنون از دستاوردهای کمونیستها برشمردم، دیگر نیست. جمهوری اسلامی، آنها را سرکوب کرده است. تغییر از حکومتمداری با افق سوسیالیستی یا کمونیستی به اقتصاد بازار آزاد، مشکلات اجتماعی و اقتصادی زیادی برای زنان ایجاد کرده: بیکاری فزاینده، تورم، سرکوب دستمزدی، و ناامنی اقتصادی و ناامنیهای عمومی. این تنها مختص کردستان نیست. زنان در کشورهای کمونیستی پس از فروپاشی، و آمدن دمکراسیهای نیمبند لیبرال، یکشبه خوشبخت که نشدند، بدبختتر هم شدند.[۱۲] با سرکوب کمونیستها از سوی جمهوری اسلامی هم همین شده است: زنان بسیاری از دستاوردهایی را که میان احزاب کمونیست، به دست آورده بودند از دست داند. نابرابریهای جنسیتی به جای اینکه به مرور زمان، کاهش پیدا کند، افزایش پیدا کرده است، اما این انسداد نیست. برای سوژههای تغییر در کردستان، برای زنانی که برای نابرابریهای جنسیتی مبارزه میکنند، سازماندهی و مبارزه حول ایدههای که به آن وفادار هستند، همچنان ادامه دارد.
احزاب کمونیست در کردستان دیگر نیستند. بسیاری از آنها تبعیدی شدهاند. اما گامهای مهمی که آنها ارتقای حقوق زنان برداشتهاند، ایده مشارکت برای تغییر وضعیت موجود را هنوز زنده نگه داشته است. مشارکتی در سازماندهیهای سوژههای تغییر، فمینیستهای کردستان، فعالانه مبارزههای مشخص تعریف کرده و برای آن سازماندهی کرده است. ایدهها و وفاداریها به این ایده هنوز در کردستان نمود دارد و از جمله در سخنرانی سهیلا ابراهیمی، همسر فواد محمدی، معترض کشتهشده در اعتراضات ژینا در کامیاران. سهیلا محمدی در مراسم چهلم همسرش خطاب به آنها که جمع شده بودند درباره آرزوهای فواد گفت:
فواد مخالف سیستم طبقاتی بود. مخالف استثمار کارگران بود. میگفت آزادی زن، آزادی جامعه است.
پانویسها:
[۱] سوژه در این مقاله در دو ترکیب تکرار میشود: «سوژه خشم» و «سوژه تغییر» که در مقاله به مرور تبین میکنم. آنچه در این مقاله با عنوان «سوژه خشم» میآید در گفتوگو با دوستی شکل گرفت که به مالکیت ایدهها باور ندارد و از من خواست نامش آورده نشود. خود ترکیب «سوژه تغییر» را من از محمد مالجو یاد گرفتم. اما آن گونه که آن را در این مقاله پرورش دادم در نقد مفصلبندی مالجوست. بیشتر آنچه اینجا در مورد سوژه میخوانید، سادهسازی ایدههای مطرح شده از سوی آلن بدیو در نظریه سوژهاش و از این کتاب است:
Badiou, Alain. 2009. Theory of the Subject. London ; New York: Continuum.
[۲] Badiou, Alain. 2010. The Communist Hypothesis. London ; New York: Verso. P. 8.
[۳] «رهایی، انقیاد و مسالهی تعقل عمومی در گفتگو با صالح نجفی»، مجله انکار، ۲۶ بهمن ۱۴۰۱.
[۴] برای اطلاعات بیشتر در مورد قتل شلیر رسولی، نگاه کنید به:
«جزئیات جدیدی از مرگ شلیر رسولی؛ متجاوز دو زن دیگر را هم مجروح کرده بود»، فرزاد صیفیکاران، رادیو زمانه، ۲۲ شهریور ۱۴۰۱.
[۵] برای نمونه نگاه کنید به حمایت محمود اللهمرادی، دبیر ستاد امر به معروف کردستان، از خانواده رسولی و بیان اینکه: «خانم شیلر رسولی از طرفی مایه سرافرازی برای مردم کردستان است که همیشه بانوان این مرز و بوم نشانههای از عفت و پاکدامنی و شجاعت برای جامعه اسلامی هستند.». نگاه کنید به: اقتصاد آینده نیوز.
[۶] «ممنوعیت و صعوبت تشکلیابی؛ اصلیترین بلای جان حیات ایرانی: مصاحبه میدان با محمد مالجو»، اقتصاددان، میدان، ۵ مهر ۱۳۹۹.
[۷] به عنوان نمونه نگاه کنید به مجموعه «در ایران چه میگذرد» نوشته محمدرضا نیکفر و به ویژه بخش هفتم آن و پس از سرکوب زن، زندگی، آزادی، با عنوان «پایان یک مرحله با دو نتوانستن» نوشته محمدرضا نیکفر. همچنین نگاه کنید به «آیا ایران در آستانه انقلاب دیگری است؟نوشته آصف بیات در سایت زیتون.
«پایان یک مرحله با دو نتوانستن»، محمدرضا نیکفر، رادیو زمانه، ۱۹ آذر ۱۴۰۱.
«آیا ایران در آستانه انقلاب دیگری است؟، آصف بیات، زیتون، ۹ اسفند ۱۴۰۱.
[۸] Slavoj Zizek—On Alain Badiou and Logiques des mondes. Retrieved March 1, 2024, from https://www.lacan.com/zizbadman.htm
[۹] Mojab, Shahrzad. “The Politics of ‘Cyberfeminism’ in the Middle East: The Case of Kurdish Women.” Race, Gender & Class 8, no. 4 (2001): 42–61. http://www.jstor.org/stable/41674994.
[۱۰] همان.
[۱۱] همان.
[۱۲] LaFont, Suzanne. “One Step Forward, Two Steps Back: Women in the Post-Communist States.” Communist and Post-Communist Studies 34, no. 2 (2001): 203–20.
نظرها
استثنایی که قاعده را اثبات می کند
یک پاسخ کوتاه و ساده (شاید ساده انگارانه) به پرسش این مقال می تواند این باشد که: سازماندهی در کردستان ممکن است چون کردستان استثنایی است که همواره قاعده را اثبات می کند. بدین معنای ساده که کردستان (بر خلاف دیگر نقاط کشور) تنها ناحیه ای از وطن است که طی چهل و پنج سال اخیر هیچگاه تزلزل در مقاومت و یا عدم تسلسل مبارزاتی نداشته است (به دلایل متفاوت): وجود چنین گستره ی عمیق و طولانی از مبارزاتی در کردستان بیش از هر چیزی مدیون شکل گیری و حضور یک جامعه ی مدنی نیرومند (در مقایسه با دیگر نقاط ایران) در کردستان است. تشکیلات کمونیستی و رادیکال نیز هرچند حضوری علنی ندارند, اما هر یک از طریق تشکیلات مخفی در هماهنگی و همکاری روزانه هستند (كۆمهڵه شورشی, پژاک,...). بر طبق نظریات سعید مدنی (متکی به تحقیقات میدانی وی) جامعه ای ایران از ده های هفتاد و هشتاد به اینسو تبدیل به "جامعه ای جنبشی" گشته است. به راحتی می توان گفت که چنین فرایندی در جامعه ای کردستان از دهه ی شصت و با کیفیتی بالا و متفاوت به وقوع پیوسته است. نکته ای آخر اینکه پرداختن انضمامی به جامعه شناسی خود ایران (سعید مدنی, حسین محدثی, سیامک مهاجر,...) بسیار ثمر بخش تر است تا تطبیق انتزاعی و هنجاری فیلسوفان اروپایی.
"انباشت نارضایتی", "وضعیت نارضایتیی انفجاری", "برساخت اجتماعیی مقصّر", "عامل ماشه و انواع و اجزای آن",
پوزش و تصحیح: نام جامعه شناس دومی که ذکر شد "حسن محدثی" می باشد, نه حسین. دکتر حسن محدثی گیلوایی (مدیر گروه جامعهشناسی دین در انجمن جامعهشناسی ایران). تحقیقات و نظریه پردازی های محدثی به نوعی گامی به سوی انضمامی تر نمودن دست آوردها و مفاهیم سعید مدنی, آصف بیات,...می باشد. محدثی با مطرح نمودن مفاهیمی مانند "انباشت نارضایتی", "وضعیت نارضایتیی انفجاری", "برساخت اجتماعیی مقصّر", "عامل ماشه و انواع و اجزای آن",...جامعه شناختی انقلاب ژینا را گامی به جلو رانده است. اما چون عضو هیچکدام از مافیاهای آکادمیک, رسانه ای نیست, نبشته هایش هنوز چندان انعکاسی نداشته. "چشماندازی نظری در بارهی خیزشهای اجتماعیی ایران" حسن محدّثی https://www.tribunezamaneh.com/archives/342665
متین شنگال
دو کتاب آلن بدو را که در مقاله ذکر کرده اید خوانده ام به نظرم این ایده که سوژههایی هستند که با سر و صدای تبلیغاتی در مورد شکست، هنوز کور نشدهاند را باید یک قدم پیشتر ببریم یعنی ما به عنوان فعالان و انقلابیون چپ بپذیریم که کاپیتالیسم یا به بیان دقیقتر هشت کشور صنعتی برخی ایده های کمونیسم را به نفع خود مصادره به مطلوب کرده اند. اما این مصادره کردن ایده ها و پراکسیس به این معنی نیست که این ایده به طور پراتیک در جامعه جاری و ساری نشده اند. برای مثال می توان از سیستم سوسیال؛ تامین اجتماعی؛ کوپن غذایی و بیمه درمانی برای نیازمندان در جوامع کاپیتالیستی نام برد. مساله اصلی این است که ما نیازمند یک سیستم جایگزین برای سرمایه داری هستیم – نه یک نسخه اصلاح شده، انسانی شده و بهتر تنظیم شده سرمایه داری، ما به طور کلی به نوع دیگری از نظم اجتماعی نیازمندیم. از قضا نبود این ایده بزرگترین گرفتاری روژهلات کوردستان هم هست! تظاهراتها خودجوش نیستند سه حزب قدیمی (و تا همین چندی پیش با هفت شاخه منشعب) بدون شک در تشکل این تظاهراتها دخیل هستند. صد البته جامعه از هر هفت حزب جلوتر است. پژاک و دموکرات و کومله هستند و شاید حتی احزاب کوچک مثل پاک هم بی تاثیر نباشند؛ نمیدانم!