روایت زندگی هادی، جوان معلول اسفراینی
م. مهراد – مجموعه عکس مستندی که مریم داورنیا عکاس خبرگزاری مهر منتشر کرده است از یک سو رنج هادی و خانوادهاش را روایت میکند و از سویی دیگر، بیکفایتی مسئولان سازمان بهزیستی را نشان میدهد. این سازمان بودجهی مربوط به یاریرسانی معلولان را دریافت میکند اما امکانات یک زندگیآسوده را برایشان فراهم نمیکند.
زندگی افراد دارای معلولیت در تمامی کشورهای جهان با سختیهایی همراه است. اکثر کشورها پیرو کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت هستند. این یک معاهده بینالمللی حقوق بشر سازمان ملل متحد است که با هدف حمایت از حقوق و عزت افراد دارای معلولیت ایجاد شده است.
امضاکنندگان کنوانسیون موظف هستند که از حقوق معلولان حمایت کرده و از برابری کامل آنان بر طبق قانون اطمینان حاصل کنند. این کنوانسیون به عنوان یک عامل اصلی در جنبش جهانی حقوق معلولان به کار میرود و باعث میشود معالجه پزشکی و حمایتهای اجتماعی از افراد دارای معلولیت دنبال شود و در زمینه حقوق بشر از حقوق برابر با سایر افراد جامعه برخوردار شوند.
در تمامی کشورهای جهان سازمانهایی تاسیس شده که وظیفهشان ارائه خدمات به افراد دارای معلولیت است. برخی از این خدمات عبارتند از: امکانات و اقامتگاههای قابل دسترس مانند رمپ، آسانسور و سرویسهای بهداشتی بهینهسازی شده، فنآوریها و وسایل کمکی مانند وسایل کمک حرکتی و وسایل ارتباطی، آموزش کارکنان و کارمندان سازمانها برای برخورد صحیح با معلولان، تسهیلات معقول برای وظایف شغلی مانند برنامههای کاری انعطافپذیر، خدمات حمل و نقل مناسب، خدمات پشتیبانی مانند دستیاران مراقبت شخصی یا مترجمان زبان اشاره، دسترسی به فعالیتهای تفریحی و اجتماعی که فراگیر و در دسترس هستند، مکانیسمهای ارتباطی و بازخورد مداوم برای رفع موانع یا چالشهای پیش روی افراد دارای معلولیت.
در ایران سازمان بهزیستی موظف است به جامعه معلولان خدمات ارائه دهد اما همواره عملکرد این سازمان با نقصان همراه بوده است.
گواهی مصور از یک زندگی
مریم داورنیا، عکاس خبرگزاری مهر، در یک مجموعه عکس زندگی هادی نامداری، جوان ۲۵ ساله را به تصویر کشیده است. هادی همراه با پدر، مادر و خواهرش در روستای محروم و دور افتادهی محمود آباد الست اسفراین به سختی زندگی میکنند. سازمان بهزیستی به هادی ویلچر و تشک مواج نداده و هادی از ویلچر فرسودهی پدر بزرگش استفاده میکند.
این مجموعه شامل دو دسته تصاویر است. دسته اول تصاویری از خانه و محل زندگی هادی هستند و دسته دوم مربوط به شرایط زندگی اوست.
تصویر ابتدایی چیدمانیست شامل ویلچر، لباسها، قرآن و تسبیح. این چیدمان با حضور چفیه، قرآن و تسبیح پیامرسان مذهبی بودن خانواده است. تمامیت تصویر، از ویلچر گرفته تا دیوارهای ناصاف و زمخت، بیانگر این موضوع است که با خانوادهای فقیر و رنج کشیده سروکار داریم، خانوادهای به زمختی خطوط دیوار و لطافت رنگهای آن.
پس از این تصویر، با نمایی از سرویس بهداشتی، که چندان هم بهداشتی نیست، مواجه میشویم. دیوارهای طوسی رنگ سیمانی، دله، تشت و کیسهای پلاستیکی که به دیوار آویزان است تمامی حکایت از شرایط سخت زندگی میدهند. چنین فضای تنگ و بستهای برای استحمام هادی با معلولیت جسمی حرکتیاش دشوار است. تصویر راوی رنج است و فقر.
تصویر بعد خواهر هادی را درحال شستن ظروف نشان میدهد. او در مکانی که به سختی بتوان آن را آشپزخانه خواند، چمباتمه زده بر سر حوضچهای، مشغول شستن ظروف است. عکاس به خوبی توانسته است با کادربندی افقی شرایط اسفبار زندگی این خانواده را بر ما نمایان سازد. همانطور که در تصویر نیز مشهود است، این روستا فاقد لولهکشی آب آشامیدنیست و آب از طریق تانکرهای توزیع آب آشامیدنی در روستا توزیع میشود.
روایت زندگی شخصی هادی از این تصویر آغاز میشود. عکسی سه در چهار از چهرهی سوژه در دستانش.
عکس از سه لایه تشکیل شده، در پیشزمینه تصویر غزالی کوهی را میبینیم که شادمانه در حال پریدن است. در لایهی میانی، عکس سه در چهار هادیست. در پسزمینه تصویر دستان هادی بر ما آشکار میشود. عکاس توانسته است از طریق این کمپوزیسیون [ترکیببندی] خواسته و واقعیت را در کنار یکدیگر قرار دهد. واقعیتی از درد و رنج که سرسختتر از خواستهی داشتن زندگی آسوده و شاد است.
در تصویر بعد، دوربین بالاتر از هادی و مادرش قرار دارد. عکاس دستان مادر را در کنار دستان هادی نشان میدهد. همانگونه که در عکس قابل مشاهده است، هادی برای انجام تمامی کارهایش به کمک پدر، مادر و خواهرش نیازمند است.
در تصویری دیگر مادر هادی در حال شستن سر پسرش است. ویلچر هادی با نمایی زوار در رفته در پسزمینه مشاهده میشود، گویی ناظر بر تمامی سختیهای خانواده است. عکس از نظر نور و رنگ زیباست اما مفهومی دردآور را به ناظرانش انتقال میدهد. در نبود حمایتهای دولتی و امکانات مورد نیاز خانوادههای دارای فرزند معلول، آنها ناچارند به هر وسیلهای که میتوانند از فرد معلول خانوادهشان نگهداری کنند.
در ادامه تصویر مادر و خواهر هادی را میبینیم که در حال کمک برای جابجایی ویلچرش هستند. صعبالعبور بودن مسیر خانه و عدم بهینهسازی فضای اطراف باعث دشواری در جابجایی هادی شده. خم شدن دو زن به سوی یکدیگر و تلاششان برای جابجا کردن ویلچر نشان وزن بالای ویلچر و نامناسب بودنش برای مکان زندگی آنهاست. عدم یاریرسانی سازمان بهزیستی به این خانواده در تصویر بسیار مشهود است.
در ادامه هادی و خواهرش پس از عبور از مسیر دشوار در حال وارد شدن به خانه هستند. در این عکس نور نقشی اساسی ایفا کرده. در تضاد با فضای روشن بیرون، درون خانه تاریک شده. تاریکی، برای عکس، فضایی مملو از غم و اندوه و یاس ساخته که راوی رنگ زندگی هادی است. هیچ بارقه امیدی از روزنی نمیتابد. هرچه هست، واقعیتی تلخ و سیاه است.
دو تصویر بعدی با یکدیگر مرتبطاند.
در تصویر اول هادی را میبینیم که کنار پنجره گذاشته شده. نمایش فضای محقر خانه از سمت راست قاب آغاز میشود؛ تختخوابی که در طاقچهای فرسوده با پردهی سرخ نیمکشیدهای قرار داده شده. هادی در حالت نیمرخ، یا از پنجره بیرون را نگاه میکند و یا به عروسکی که از سقف آویخته شده چشم دوخته است. در این تصویر هیچ ارتباط معناداری میان هادی و فضای بیرون وجود ندارد.
تصویر بعدی پرترهای از هادیست در همان زاویه و کنار همان پنجرهی عکس قبل. عدم برقراری ارتباط هادی با فضای بیرون و وضعیت بدنی پیچیدهی او در تصویر کاملا مشهود است. او حتی بر روی ویلچر کهنهی پدربزرگش نمیتواند تن رنجور خود را جا دهد چه برسد به اینکه این وسیله کمکی به آسایش تن معلولش کند.
پس از دو تصویر فوق، تصویری در تضاد با آن دو قرار دارد. مادر در حال جا دادن رختخوابها در طاقچه است و نگاه هادی خیره به اوست. اینبار از عدم برقراری ارتباط با فضای بیرونی خبری نیست و نگاه هادی کاملا معنادار است. حالت بدنی و نگاه خیرهی هادی به نحویست که گویی از کمک و زحمات مادرش مطلع است.
در این تصویر، مادر در حال ماساژ پاهای هادی است. چهرهی مادر اندوهگین است و هادی چهرهای میان درد و لذت دارد. نحوهی ماساژ دادن تن رنجور هادی باید از طریق کارشناسان کاردرمانی به خانوادهاش آموزش داده شود تا کمترین درد و آسیب را به همراه داشته باشد.
آخرین تصویر این مجموعه عکسیست خانوادگی. پدر و مادر هادی در فضایی خارج از خانه کنار او ایستادهاند. فضای باز اطراف آنها به ما نشان میدهد که آنها در روستایی دورافتاده از راههای ارتباطی زندگی میکنند. لباسها، حالت چهره، ویلچر و پتو و لحافی که زیر پای هادی پهن شده، همگی نشان فقر خانواده و دورافتاده بودن مکان زندگی آنهاست. رنجی که بردهاند بر قامت خمودهشان نمایان است. رنجی که میتوانست با کمک سازمانهای مسئول کمتر شود اما نشد.
این مجموعه عکس، از یک سو روایت رنج هادی و خانوادهاش است و از سویی دیگر، بیکفایتی مسئولین سازمان بهزیستی. سازمانی که بودجهی مربوط به یاریرسانی معلولین را دریافت میکند اما کمترین امکاناتی برای داشتن زندگیای آسوده به آنها نمیدهد. خانواده تنهاست و بر دوش کشندهی رنج خویشتن.
نظرها
نظری وجود ندارد.