دیدگاه
«آپارتاید جنسیتی»، «جنگ علیه زنان»، یا تصاحب دوبارهی مقاومت زنان؟
ستاره شهدایی و امید مهرگان در این دیدگاه میپرسند که آیا اطلاق «آپارتاید جنسیتی» بر وضعیت تبعیض علیه زنان در ایران دقیق است یا نه و اینکه این اطلاق چه معنای سیاسیای در زمانهی ما دارد؟
زیرا، کریتون گرامی، کلمات ناروا نه تنها در نفس خود خطایند، بلکه چیزی از شرّ نیز در روح بهجا میگذارند.
سقراط، فایدون افلاطون
یک. ظهور یک مفهوم
آپارتاید، کلمهای در زبان آفریکانس به معنای جدابودگی، در قرن گذشته وارد گفتار حقوقی و سیاسی شد. مفهوم «آپارتاید جنسیتی» را بعد از خیزش ژینا به صورت گسترده به کار برده اند و در کنار چهرههایی در طیف راست و چپ، درون رویکرد لیبرال نیز صدای رسا و مهمی چون نرگس محمدی از آن استفاده میکند.(۱) این مفهوم چه تاریخی، چه مسیری، و چه پیامدهایی دارد؟ آیا قادر است جنبهای از تنگنای معاصر را روشن کند یا به نبرد علیه سلطه نیرو دهد؟
درون گفتار دانشگاهی فمینیسم، این مفهوم بهواسطهی یک فمینیست موج دوم آمریکایی یهودیتبار ارتدکس و صهیونیست، فایلیس چسلر (Phyllis Chesler)، در سال ۱۹۹۷ دربارهی افغانستان رواج گرفت(۲)، بالاخص بعد از حملهی آمریکا و متحدان به افغانستان در ۲۰۰۱ با همراهی فمینیستهای لیبرال و به عراق در ۲۰۰۳. چسلر سه سال بعد، نطقی به نام «آپارتاید جنسیتی اسلامی» در کمیسیونی در کنگرهی ایالات متحده در دفاع از این حملات ایراد کرد. چندین متن و سرانجام مجموعهمقالاتی در یک کتاب همگی با همین عنوان و زیرعنوانهای مختلف هم نوشت. در تعریف اصطلاح، چسلر مینویسد:
آپارتاید جنسیتی – و اینجا عمدتاً از آپارتاید جنسیتی اسلامی حرف میزنم – شامل همهی آن کردارهایی میشود که دختران و زنان را به یک وجودِ فرودست و جدا محکوم میکند و پسران و مردان را به پاسبانان همیشگیِ پاکدامنیِ خویشاوندانِ مؤنث خود بدل میکند.(۳)
ترکیب آپارتاید جنسیتی (یا جنسی)، تا جاییکه میتوان جستجو کرد، در زبان فارسی در عنوان مقالهای بهقلم اکبر گنجیِ تازهازبندرسته دربارهی تبعیض علیه زنان در ایران ظاهر شد، حدود بیست سال پیش.(۴) دعوی اکبر گنجی و حالا دیگران این است که آپارتاید بر اساس جنسیت نیز ممکن است و ایران و افغانستان باید یادآور آن باشند. «آپارتاید جنسیتی» اصطلاحی نیست که حقوق بینالملل یا گفتار فمینیستی یا مبارزات مردمی بهنحوی گسترده از آن استفاده کرده باشند، با اینهمه، کاربردی محدود ولی بامعنا در دو دههی اخیر داشته است. بهطور مشخص، اخیراً کارزاری با نام «نه به آپارتاید جنسیتی» (EndGenderApartheid) بر تلاش برای بدلساختن این اصطلاح به مفهومی در قانون بینالملل و لاجرم محاکمهپذیر ساختن مجریان آن متمرکز است.(۵)
کارزار در متن بیانیهی خود، نسخهی فارسی، مینویسد:
اجزای آپارتاید، یعنی جداسازی و انقیاد سیستماتیک، با تمایز شکلی با آپارتاید در آفریقای جنوبی، در افغانستان و ایران هم وجود دارد. از نظر شکلی با تعریف کنونی، آپارتاید شامل وضعیت افغانستان و ایران نمیشود، اما از نظر توصیفی درست است.
توصیفی را که سپس بهدست میدهد ما امروز تحت عنوان تبعیض حقوقی و ساختاری علیه زنان در ایران میشناسیم. کارزار میکوشد تعریف حقوق بینالمللی از آپارتاید را تغییر دهد. در حال حاضر، در قوانین بینالملل که بهتصویب سازمان ملل رسیده، قانونی مشخصاً درباره و دربرگیرندهی «آپارتاید» وجود دارد که بیش از یک دهه پیش از فروپاشی چنین نظامی در آفریقای جنوبی، در سال ۱۹۷۶ وضع شد (کنوانسیون منع و مجازات جنایت آپارتاید). تعریفی که پایه و اساس آن قانون بود، یعنی تبعیض برپایهی مفهوم نژاد و تقسیم نژادیِ جامعه به فرادست و فرودست تکیه داشت. کارزار از سازمان ملل، و با استمداد از حقوقدانهای جهانی، بالاخص آفریقای جنوبی، میخواهد که تعریف موجود از آپارتاید را چنان گسترش دهند که «اشکال شدید تبعیض جنسیتی نهادینهشده» را در خود بگنجاند. این بهمعنای افزودن جنسیت به نژاد در کنوانسیون و لاجرم بدلساختن آپارتاید جنسیتی به یک جرم بینالمللی است که در لاهه باید به آن رسیدگی کرد. واضح است که مسیر پیشروی چنین کارزار باید از خلال فشار بینالمللی، قطعنامهی شورای امنیت و تحریم بگذرد.
در ظاهر، حرکت از آپارتاید نژادی به آپارتاید جنسیتی به نظر حرکتی از تاکید بر مسئلهی نژاد و قومیت به مسئلهی جنسیت میآید. در چنین قرینهسازیای از جنسیت و نژاد، قومیت، یا طبقه، آنطور که سیمون دوبووار در مقدمهی جنس دوم نوشت، لحاظ نمیشود که زنان همیشه با ستم مردسالارانه زیستهاند و ستم بر آنان تحت یک رویداد تاریخی خاص پدید نیامده تا برای پایاندادن به آن خود را به صورت گروهی واحد از مردان جدا کنند.(۶) به این دلیل حتی در شرایط غیرآپارتاید، دستهبندیهای نژاد یا طبقه برای شناخت ستم جنسیتی به ما کمک مؤثری نمیکنند. ولی کمی عمیقتر در ساختار آپارتاید جنسیتی، آنچه میان مفهوم سیاسی و مفهوم حقوقیِ این عبارت (از چسلر تا کارزار) مشترک است، حذف واقعیت جغرافیایی-اقتصادی آپارتاید و کنارگذاشتنِ تطبیقِ شرایط تبعیض حقوقی بر جداسازی مادی بهمیانجی تمامیت دولت و جامعه است. محدودیتها و پیامدهای این حذف ساختاری چیست؟
دو. تبار و تصویر آپارتاید
آپارتاید، «جدابودگی»، یک نام است که امروز جامعهی جهانی وجود حقوقی و حقیقی آن را در مورد دو کشور به رسمیت شناخته: آفریقای جنوبی و اسرائیل. اولی بر اساس نژاد علیه سیاهپوستان در نیمهی دوم قرن بیستم و دومی بر اساس قومیت و مذهب علیه فلسطینیهای غیریهودی از نیمهی آن قرن تا این ساعت. باقی موارد ستم علیه هر اقلیتی را صوری از تبعیض میخوانند. تبعیض حقوقی علیه زنان امروز در ۱۰۴ کشور جهان برقرار است.(۷) وقتی در توصیف تبعیض «شدید» حقوقی و اجتماعی علیه زنان در ایران به کار میرود، آپارتاید بهعنوان جداسازیِ سیستماتیک با این تصور کار میکند که دختران و زنان عملاً در فضاهای جدا از پسران و مردان زندگی میکنند، نه فقط در درس و سفر درونشهری، بلکه در همهی عرصههای زندگی. بهعنوان نظامی که تاریخاً و عملاً شناخته شده است، آپارتاید چیزی جز این نبوده: بازسازماندهیِ کل جامعه به شیوهای که یک گروه نژادی در جغرافیایی کاملاً منفکشده از گروه مسلط بهسر میبرد، از محلهها گرفته تا بزرگراهها، تفرجگاهها، ادارات، مدرسهها، میکدهها، آبخوریها. جغرافیای دوپارهشدهی آپارتاید مستقیماً بر اساس منطق اقتصادی برپا شده بود. بهمیانجی استیلا بر مکان بود که سفیدهای اروپاییتبار به منابع تولید، بازتولید و گسترش شرایط زندگی دسترسی پیدا میکردند و سیاهان و دیگر بومیان یا مهاجران نه. روبنایی قانونی و ایدئولوژیک و سلسلهمراتبی (تقسیم رسمی مردمان به چهار گروه سفیدها، رنگینپوستها، هندیها، آسیاییها در نمونهی آفریقای جنوبی بهدست هلندیالاصلهای سفیدپوست حاکم) روح این فیزیکِ استوار بر مرزهای مرئیِ زندگی شهری بود، و سلبمالکیت هم کارکرد مداوم آن.
جنسیت را چسلر از این طریق به آپارتاید اضافه میکند که جداسازی را در ایران بهعنوان کشوری اسلامی در دو حوزهی حجاب و قتلهای ناموسی فعال میبیند. در ایران، اولی کار دولت است با مشارکت اقشاری درون جامعه و دومی کار جامعه در چارچوب قوانین حمایتکنندهی دولت. دولت و جامعه بهدرجاتی در هر دو حضور دارند، اما بدون همپوشانی کامل. ربط یا بیربطی «آپارتاید جنسیتی» بهعنوان مفهومی سیاسی، مفهومی در خدمت مبارزه علیه استبداد یا انقیاد، خود را در چارچوب این پیوند دوگانه بهتر عیان میسازد.
در حوزهی اول، حجاب که اجبار حکومتی آن به معضل روزانهی زنان بدل شده، در منطقهای شبهقانونی یا فراقانونی با همراهی صور گوناگونی از مردسالاری، و بخشهایی، شاید نیمی از جامعه (با دستیاری عدهای از زنان از جمله در کسوت ماموران نیروی انتظامی و گشت ارشاد)، و نهایتاً قوهی قهریه تحمیل میشود. پدیدهی حجاب اجباری به ابزاری متصل به سلطه و مهار نیروهای اجتماعی استحاله یافته است. انواع خطکشیها، تنظیم تردّد در مکانهای عمومی و اداری انگار شکلی از آپارتاید یا جداسازی به وجود آورده است. اما وقتی حکومت متنی برای بدلشدن به قانون تهیه میکند که منحصراً دربارهی اجبار حجاب است، دربارهی «سبک زندگی اسلامی خانوادهمحور» که تا ته سند معلوم نمیشود بهجز تعیین آرنج دست و آرنج پا و گردن برای پوشش چه شکل و معنایی دارد،(۸) بدین معناست که قانون مشخصی در کار نیست. برخلاف نظام آپارتاید، خشونت حجاب اجباری درون همین ابهام حقوقی رخ میدهد.
در غیاب توان بهکرسینشاندن هر نوع سیاست فرهنگی پوشش، گشت ارشاد در فضایی تمایزناپذیر از قانونمندی و بیقانونی، خودسری و ابهام خشونتبار در خیابانهای شهر حاضر میشود. خشونت مأموران برخاسته از فقدان رویهای است که بگوید چه کسی را چرا باید وسط خیابان متوقف کرد. پس مأموران بدل به خردهحاکمهایی میشوند که درون و بیرون قانون را خودشان درجا تعیین میکنند، با توسل به هر تدبیری از تذکر تا مرگ. خردهحاکمانی که البته دامنهی حاکمیتِ خیابانیشان درون منطق سیاسی-امنیتیِ نظام قبض و بسط مییابد: به طور مثال در قیاس حضور گشت ارشاد در روزهای قبل از انتخابات با روزهای رودررویی نظامی با اسرائیل. نه فقط حضور گشت ارشاد، بلکه ایدهی جریمهی مالی، توقیف خودروی افراد بدحجاب، بیشتر خصلت طبقاتی تجربهی تخطی از حجاب را آشکار میکنند بیآنکه بتوانند مقوم هیچ شکلی از جداسازی آپارتایدگونه باشند. تخطی از هنجار برای زنانی که در مناطق بهلحاظ مالی امنتر بهسر میبرند بهمراتب سادهتر است تا، در یک نمونهی بارز، تجربهی سپیده رشنو. او میان خانواده و دولت و خیابان، میان شهر و روستا، مجبور به ایستادگی بوده است، با روشها و لحنها و کنشهای متفاوت.(۹) تفکیک جنسیتی در امر حجاب نه قانونی است و نه سرکوبی یکدست و مستمر علیه همهی زنان. چه بسا همین ابهام حقوقی و حقیقیِ زیست اجتماعی در ایران نظمِ خشونتی پیچیدهتر و فرسایشیتر از قانون معین آپارتاید به بار آورده باشد.
با این حال، تا جایی که حجاب اجباری عملاً بهعنوان فشاری حکومتی، قانونی یا دلبخواهی، در حال اعمالشدن است، همچنان زمینهساز یک جدابودگیِ اجتماعی محتوم نیست. زنبودن کیفیتی نظیر سیاهبودن یا فلسطینیبودن درون آپارتاید نیست که بهصرف داشتن آن، فرد از امکان حضور اجتماعی منع شود. بهرغم ستم و بیعدالتیِ آشکار نهفته در اجبار پوشش، آنچه برای زنان محدودیت حرکت ایجاد کرده، خصیصهای است که میتوان تغییرش داد، اما سیاهبودن را نمیتوان. از این لحاظ، کارکرد حجاب اجباری و سایر قوانین تبعیضآمیزعلیه زنان (طلاق، ارث، سفر،و غیره) بر مبنای میلی است برای کنترل بدن زن، ولی میل آپارتاید در مهار یا حذفِ بدنِ سوژهی خود تحقق مییابد.
در حوزهی دوم، قتلهای ناموسی، نیز پیداکردن جدابودگی دشوار است. جنایت در ناپیداترین مناطق جامعه رخ میدهد. قتل با اطمینان، اعتقاد، انجام میشود، چون تأییدهایی در اطراف وجود دارد، شاید از دیگر اعضای خانوادهی گسترده تا محله و شهر، و قانون هم به دیدهی قتل به آن نمینگرد. کشتن زنان بر پایهی یک عاطفه بهدست مردان نزدیک، اغلب مربوط به خانواده و محله، محدود به ایران نیست. مردان در تنگناهای عاطفی یا اقتصادی، به خصوص در جایگاهی کمی قدرتمند، زنانی را که در دایرهی عاطفی ایشانند آزار میدهند و به قتل میرسانند. نگاهی سریع به آمار کنونی آنچه فعالان زنان «اپیدمیک زنکشی» در جهان پس از کرونا مینامند، به ما میگوید که از قضا بالاترین آمار زنکشی متعلق به آفریقای جنوبی با میراث آپارتاید است که در آن روزانه ۹ زن به قتل میرسند. مقایسه کنیم با کشوری مثل ایالات متحده که در آن روزانه سه زن به قتل میرسند و کشور ایران که در هر چهار روز، قتل یک زن را شاهدیم.(۱۰) اما نامیدن آفریقای جنوبی یا ایالات متحده بهنام «آپارتاید جنسیتی» امری تصورناپذیر و تقریباً مضحک است. چرا؟
در غرب از نوعی از زنکشی بهعنوان «جنایت از سر شور و هیجان» یاد میکنند و آنطور که لیلا ابولقود نشان داده است، فرق ترسناک «قتل ناموسی» با «قتل شیداگونه» (مردی سفید، عمدتاً از دستهبندیهای اجتماعی شدیداً مردسالارانه مانند پلیس یا ورزشکار، بهخاطر عشق خیانتشده یا سرپیچیْ همسر خود را میکشد) تفاوتی است که زنان در جوامع مسلمان را همواره تبدیل به سوژههای قربانیِ نیازمند نجات میکند.(۱۱) چنین تمایزی در عین حال پرسش اصلیِ چرایی و چگونگیِ بروز این اپیدمیک جهانی را خنثی کرده، از آن مشکلی صرفاً اسلامی میسازد. بیشک، مسئلهی غیرانسانیِ جرمانگاشتهنبودنِ زنکشی در ایران امری تاثیرگذار و آسانساز در این جنایت است، اما نه تنها تمرکز بر تبعیض حقوقی به ما درکی از شرایط اقتصادی رشد جهانی آن نمیدهد، بلکه در آن نشانی نظاممند از همدستی گستردهی اجتماعی نمیبینیم. آپارتاید، اما، همدستی دولت-جامعه-اقتصاد را به یک نظم مستقر، مستحکم، و بهلحاظ اقتصادی تعیینکننده در ساختارهای تولید و بازتولید بدل کرد.
مقایسه کنیم با نمونهی اسرائیل و اراضی اشغالشدهی فلسطین، بهطور خاص کرانهی باختری (رامالله، نابلس، الخلیل، الجلیل و شهرهای دیگر) که بعد از «توافق صلح اُسلو» در دههی ۹۰ میلادی، به دولت خودگردان فلسطینی واگذار شد. این منطقه عملاً منطقهای است شامل مجمعالجزایری از محلههای فلسطینی در دریایی مدام گستردهشونده از شهرکهای یهودی و جابجا نقطهگذاریشده با ایستهای بازرسی اسرائیلی و حضور ارتش. شهرکها معمولاً بر سر تپهها بهخاطر وسعت دیدشان بنا میشوند. تردد شهرکنشینان هم از جادهها و بزرگراههایی است که فلسطینیها به آنها هیچ دسترسی ندارند. تکنیکهای هایتکِ اشغال و نظارت به درون نهادهای آموزشی و فرهنگی و مدنی، حتی روابط نزدیک فلسطینیها گسترش مییابد. در اینجا تبعیض حقوقی نه تنها زندگی روزمرهی تمام فلسطینیان (چه شهروندان اسرائیل، چه ساکنان مناطق اشغالی، و چه اهالی غزه) در عبور و تردد، امکان مسکن، امکان اشتغال، دسترسی به منابع آب، بافت گیاهی، خاک حاصلخیز، و حتی میزان مصرف غذا و آب روزانه را دربرمیگیرد، که حتی ساکنان مناطق اشغالی را در دستهبندیهای حقوقیِ درونی بر اساس امکان اعتراض آنان تفکیک میکند، تفکیکی تعیینگرِ میزان حرکت و اسکان هر فرد در هر لحظه. سیستمْ دسترسی به هر نوع منبع خودتوانگری و خودمراقبتی را برای فلسطینی کنترل و حذف میکند.(۱۲) مجمل اینکه، وقتی از «جداسازی» و «تفکیک» حرف میزنیم، نمیتوان جلوی گردش نگاه به نابلس و الخلیل را گرفت.
آیا در مورد وضعیت زنان ایران داریم آپارتاید را بهمعنایی استعاری به کار میبریم یا اینکه این عبارت عامدانه بر نمونههای یادآور آن سرپوش مینهد؟ تنها به دلیل همین جداسازی عملیِ حیات اجتماعی و زیست مردم است که تحریمهای بینالمللی سرانجام توانست حکومت آپارتاید را زمینگیر کند، چون اختلال در گردش مالی و کالاییِ آن جامعه عملاً نمیتوانست زندگیِ رنگینپوستانِ بهطور فیزیکی جدانگهداشتهشده را مختل یا دستکم از آنچه بود وخیمتر کند. تحریم در این موردْ نظم اقتصادی قشر فرادست را هدف میگیرد و از کار میاندازد. از آنجایی که این اقتصاد کاملاً از اقتصاد قشر فرودست جداست، خسارت تحریم را نمیتواند به قشر فرودست تحمیل کند. از اینروست که امروز جنبش جهانی دانشجویانْ خواستار تحریم اقتصادی و خروج سرمایههای دانشگاهها از اسرائیل است.
زنان در ایران در جغرافیا و اقتصادی جدا از مردان زندگی نمیکنند. وجود چیزی بهنام خانواده به هر معنایی و همزیستی زنان و مردان به هر رنگی نمیگذارد ساختار سلطه و تبعیض جنسیتی خود را بهشکل مسدودکردنِ سیستماتیک دسترسی یک جنسیت به منابع حیات نشان دهد. در مقابل آن، فشاری که گفتار «آپارتاید جنسیتی» از جامعهی بینالملل یا سازمان ملل طلب میکند نهایتاً منجر به تحریمهای اقتصادی میشود که در همهی ابعاد خود (هدفمند یا بیهدف) نه تنها همزمان زنان را دربرمیگیرد، بلکه به شکل نابرابری در جهت فقیر ساختن و خشونت علیه زنان عمل میکند. در اینجا، تحریمْ اقتصاد قشر فرودست را از کار میاندازد. درست مثل هر شکل دیگری از تحریم اقتصادی و فرهنگی که در همهی این دههها، از عراق و ونزوئلا تا کوبا، با نظامیسازی و مبهمسازی و فسادپروری کلِ جامعه همراه بوده است. استفادهی اشتباه از مفهوم آپارتاید در توصیف تبعیض جنسی به صورت پارادوکسگونهای باعث رشد ظلم علیه زنان است. بنابراین میپرسیم چرا این اصطلاح امروز در مورد ایران به کار رفته است.
سه. کارکرد تاریخی آپارتاید جنسیتی
آن حساسیت افکار عمومی جهانی به «آپارتاید جنسی» در ایران که گنجی دو دههی پیش خواهان آن بود بهواقع چندان شکل نگرفت. شاید شکلِ منحصربهفرد سیستم آپارتاید در نمونههای بالاست که اجازه نمیدهد اصطلاح را بهشیوهای استعاری یا اغراقشده به کار ببرند. بهکاربرندگان آن معمولاً به جناح راست یا راست افراطی تعلق دارند. و معمولاً کسانی که صفت جنسیتی را به آپارتاید وصل میکنند از آپارتاید در اسرائیل حرفی نمیزنند. در بحبوحهی توجیه حملهی آمریکا به عراق، چسلر عراق را کشوری با نظام آپارتاید جنسیتی نامید. جهتگیری سیاسی حرف چسلر در این کلمات اواخر سخنرانیاش (همان منبع) پیداست: «چه کاری باید کرد؟ ما باید با پروپاگاندای نفرت علیه آمریکا، اسرائیل و زنان که شاخص بخش بزرگی از جهان عرب و اسلامی است مقابله کنیم.» زنان بعد از آمریکا و اسرائیل میآید تا اسراییلستیزی مترادف با زنستیزی شود، دیدگاهی که در طول دوران «جنگ علیه ترور» و اشغال عراق با «سیاست خارجی فمینیستی» ایالات متحده سازگار بود. تعریفی که چسلر از آپارتاید جنسیتی ارائه داد بدل شد به استانداردی که فمینیسمهای دستراستی از جنگهای افغانستان و عراق تا نسلکشی امروز در غزه به کار بردهاند.(۱۳)
امروز، گفتار آپارتاید جنسیتی در هفتههای اخیر گره خورد به توصیف وسیعتری از وضعیت در ایران: جنگ علیه زنان. صفحه ی اول کارزار پایان به آپارتاید جنسیتی با حروف بزرگ مینویسد: «این جنگ علیه زنان باید اکنون پایان یابد.» نیروهای مترقی و چپ در داخل کمابیش زبان مشترکی یافتهاند با چهرههای اپوزیسیون در اشاره به وجود یک جنگ داخلی یا «جنگ اصلی».(۱۴) میگویند: این جنگی که از آن صحبت میکنند و دارید تصاویرش را در موبایلها و تبلتهای خود میبینید جنگ اصلی نیست. حمله/پاسخ/تلافی ایران و اسرائیل که مدام حرف و حس جنگ را وسط آورده اصل ماجرا را پنهان میکند از دید ما. مهم نیست چرا آن وضعیت جنگی درگرفت و چطور عقب نشست، حتی اگر برای لحظهای. ما از منطقه جداییم. جنگ و صلح خودمان را داریم. و درست زمانی که گزارش سازمان ملل منتشر شد حاوی این نکته که در غزه «جنگ علیه زنان» در جریان است.(۱۵) بین این دو تصویر/واقعیت جنگ رابطهای هست؟ از یک طرف جنگ در مقیاس کشتار روزانهی هر موجود زندهای از گربه تا بچهی انسان تا جنینهای درون یک بانک نطفه، بالاخص هدفگیری زنها، مادران و بچههای کوچک برای ازبینبردن قابلیت زایش و رشد، و از طرف دیگر، همان موقع حرفزدن از اینکه تهران به صحنهی جنگ علیه زنان بدل شده؟ یک هفته پس از آن گزارش و یک روز پس از رویاروییِ مستقیم نظامی ایران با اسرائیل، تصور ما به فرمول «تهران=غزه» میرسد. چرا؟
این اولین بار نیست که مقاومتِ زنان تصاحب و تبدیل به ابزاری برای توجیه نظامیگری و سلطه میشود. اگر تاریخ استعمار به گفتهی معروف گایاتری اسپیواک تاریخی است که در تخیل آن «مردان سفید زنان رنگینپوست را از دست مردان رنگینپوست نجات میدهند»(۱۶)، امروز این برخی زنان رنگینپوستاند که با کمکگرفتن از ابزار استعمار، تلاش برای نجات خود دارند. اگر تا دیروز این دولتمردان آمریکا یا نهادهای لیبرال فمینیست سفید آمریکایی بودند که میل به آزادسازی زنان تحت آپارتاید افغانستان داشتند، امروز برخی زنان فمینیست ایرانی این عبارت را در کنفرانسهای سازمان ملل و سایر نهادها دست به دست میکنند. ولی به گفتهی آدری لُرد، «با ابزار ارباب نمیتوان خانهی ارباب را از هم پاشید.»(۱۷) این ابزار ابزار بازسازی قدرت است و نه ابزار رهایی. نه تنها مقصد جنگی آن یک بار در مسیر افغانستان آزموده شده و با زخمهای برگشتناپذیر شکست خورده، بلکه امروز در بحبوحهی جنایت علیه بشریت در اسرائیل، این عبارت در مسیر فرافکنی ساختارهای خشونت موجود در اسرائیل نیز فعال میشود. از مهمترین شاخصهای این بازتولید خشونت، تشخیصِ مخدوش است – نامگذاری بد یا ناروا.
چهار. زبان زاینده در کویر زبان به مثابه سلاح
«زن، زندگی، آزادی» تا جایی که به صدایش در رسانههای بزرگ و نمایندگان خودخواندهاش مربوط میشود، و نه به ایده و وعده و تجربهی آدمهای سوژهشده در خانواده و خیابان، بیوقفه گفته ایران زمین سوختهای است که مردمانش به گروگان یک رژیم اشغالگر آپارتاید جنگطلب و بچهکش درآمدهاند؛ کنش امروز این ایرانیان هم عبارت است از: همسوشدن مستقیم یا غیرمستقیم با دولتهای قدرتمند شمال جهانی، استمداد از مراکز کلیدی تولید ثروت و روایت و تصویر و از همه مهمتر سلاح. این صدا همواره با پشتیبانی صنعت جنگ در آمریکا و اسرائیل توانسته است طنین بیندازد.(۱۸) بخشی از خیزش ژینا با این صحنه، این نمایش جنگ، روبهرو میشود و همچنان مبارزهی خود با جمهوری اسلامی به یادش میآید. حق دارد. اما چیزی که میخواهد، چیزی که ما همه میخواهیم، نمیتواند درون حق بماند که امروز معنایش ماندن درون روان جداافتادهی خود است. بهقول محمد الکرد، همهی ما شدهایم میلیونها سیارهی جداافتاده که جداافتادگیاش، دقیقاً در نمونهی رامالله و نابلس و الخلیل و قدس شرقی، قصد راهبردی سلطهی حکومت اسرائیل بوده است.(۱۹)
تکهپارهشدن همهی جمعهای ما فقط محصول سرکوب خیابانی و خانگی نیست، محصول آنچه به گفتهی حسام سلامت فرهنگ حکومتی است که نمیتواند کلمهی اجتماع را بدون مفهوم تبانی متصور شود.(۲۰) شاید چون سرکوبهای خونین متناوب همهی این سالهای مابعد ۱۳۸۸ به خود جامعهداشتن، تعلق و کنش جمعی، زخم زده است. تمام تلویزیون و وب فارسی به ما توهم داشتن یک جامعه را میدهد، و در ازبینبردن احساس کمبود و نیاز به اجتماع، مدام دسترسی ما به یک تمامیت، یک فضای مشترک اجتماعی ورای تیتر اخبار و «طوفانهای» توییتری را بهشیوهای همدست با کار حکومت مسدود کرده است. حکومت اجتماع را ویران میکند، سیاست رسانهای بازسازیاش را ناممکن.
همهی اینها در حالی است که جنبش «زن، زندگی، آزادی» نه تنها زایندهی اجتماعهای نو بوده، بلکه بهعنوان یکی از مترقیترین حرکتها در منطقه عملاً همبستگی داخلی و فراملی به وجود آورد. شعار در دوگانگی فارسی/کردیاش خیلی دوگانگیها را عیان ساخت، انواع درون/بیرونها، مرکز/حاشیهها، تفاوت جنسی، خود مرزداشتن را حتی. با حرفزدن از میل زن، جنبش فقط سیاههای از ستمها بهدست نداده، بلکه مسیری برای بازیابی زندگی در ورای وضعیت ستم پیش نهاده است. رسانهی این جنبش، پیش از هر چیز، زبان آن است، زبانی که در سه واژه از میل زنانه میگوید و آن را اجرا میکند. در انتقال ادبیات زن و زندگی به جنگ و آپارتاید چه چرخشی صورت میگیرد؟ در وهلهی اول، این جنبش فرصت پروراندن مفاهیم زن، زندگی، آزادی در تصور سیاسی را از دست میدهد و در وهلهی دوم، محتوای این مفاهیم به تصاحبِ تخیل نظامیگرا درمیآید. کنارهگیری از اعلان میل زنانه و در عوض، بازتولید زبان دیگری، پیش از مخدوش یا نادرستبودن، و حتی ماقبل استراتژی نظامی آن، قدمی رو به عقب است، بهسوی واگذارکردن مهمترین دستاورد این جنبش به قبضهی دیرینهی مردگرا بر زبان. بدون اتکا بر خلقِ کلام خود، جنبش زن، زندگی، آزادی ترسیمگر چه افقهایی در این دوران ناباور خواهد بود؟
پانویسها
۱. «نرگس محمدی در نامه به گوترش خواستار «جرمانگاری آپارتاید جنسیتی» در اسناد بینالمللی شد»، رادیو فردا، ۷ بهمن ۱۴۰۲.
۴. «ملاحظاتی دربارهی آپارتاید جنسی در ایران (۱)»، اکبر گنجی، ایران امروز، ۲۱ مرداد ۱۳۸۵.
گنجی همانجا مینویسد: گنجی: «متأسفانه آپارتاید جنسی به اندازه آپارتاید سیاسی حساسیت افکار عمومی جهانی را برنینگیخته است. برای مثال، جهان بحق علیه حکومت آپارتاید در آفریقای جنوبی که سیاهان را از حقوق سیاسی و اجتماعی برابر با سفید پوستان محروم کرده بود، یکپارچه بسیج شد، و یک صدا به اعتراض برخاست. اما وقتی که حقوق انسانی زنان، به صرف زن بودن، در بسیاری از جوامع پایمال میشود، و زنان به نحو سیستماتیک از حقوق اجتماعی و سیاسی برابر با مردان محروم میگردند، جامعه جهانی چنان حساسیتی را از خود نشان نمیدهد و آپارتاید جنسی را تحت عنوان احترام به تنوع فرهنگها، یا احترام به آزادی ادیان توجیه میکند.»
۶. سیمون دوبووار، جنس دوم، ترجمهی قاسم صنعوی، دو جلد. انتشارات توس، چاپ بیستم ۱۴۰۲.
برای ترجمهی انگلیسی:
۷. بهعنوان نمونه به این آمار درمورد قوانین تبعیضآمیز در اشتغال زنان رجوع کنید:
۹. برای بحثی دربارهی این موضوع، «نقش پدر و پدرسالاری در بدیلهای نظم سیاسی»، گفتگوی مجلهی انکار با نوشین احمدی خراسانی. ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳.
۱۰. منابع آمار زنکشی در آفریقای جنوبی، ایالات متحده و ایران.
11. Lili, Ab-Lughod, ‘Do Muslim Women Really Need Saving? Anthropological Reflections on Cultural Relativism and Its Others’. American Anthropologist, 104(3): 783-790.’
۱۲. خلاصهای از گزارش یکی از کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل در مورد نظام حقوقی دوگانهی در سرزمینهای اشغالی که آن را آپارتاید خوانده است:
'Israel’s 55-year occupation of Palestinian Territory is apartheid – UN human rights expert', United Nations, 28 March 2022.
گزارش مینویسد: «بیش از سه میلیون فلسطینی در یک فضای جغرافیایی واحد زندگی میکنند اما جداشده بهوسیلهی دیوارها، ایستهای بازرسی، جادهها و حضور پابرجای نظامی، فلسطینیانی که حقوقی ندارند و تحت حکمرانی ستمگرانهی تبعیض نهادی بهسر میبرند، بی هیچ مسیری بهسوی یک دولت فلسطینی راستین که جهان مدتهاست وعده داده حق آنهاست»
۱۳. برای مثال، «کوییرها علیه آپارتاید» جمع کوچکی بودند که سال ۲۰۱۱ بیانیهای در محکومکردن تأثیرپذیری یک مرکز دگرباشان در نیویورک از نیروهای طرفدار اسرائیل و سیاستهای ضدفلسطینی نوشتند. جودیت باتلر و شری وولف امضا کردند. چسلر بلافاصله نقدی علیه بیانیه نوشت و توجه را از آپارتاید در اسرائیل برداشت و معطوف کرد به نقض حقوق زنان و دگرباشان در کشورهای عربی. «کوییرهای نیویورک برای جهاد» عنوان نوشتهی او بود، کنایهای که کاملاً روی تولید صنعتی ترس آمریکایی از «ترور اسلامی» و همهی تاریخ خشونت پیوندخورده با آن حساب میکند. با مدام برگرداندن توجه از ستم در یک گوشه به ستم در گوشهای دیگر. چون اشاره به ستم اول یعنی درافتادن با نظام تداومبخش به آن ستمِ جاری در سیاست جایی که زندگی روزمرهی کسی مثل چسلر در آن میگذرد. متن انگلیسی عریضه را اینجا میتوان یافت و نقد چسلر بر عریضهی دگرباشان علیه آپارتاید را اینجا.
۱۴. برای مثال حسام سلامت، در این مصاحبه با دیدارنیوز. بهطور خاص، دقیقه ۴۶: https://www.youtube.com/watch?v=4c1DLoghem4&t=519s
همچنین حامد اسماعیلیون در این توییت: https://x.com/esmaeilion/status/1781385820122808526
۱۵. «سازمان ملل: از اکتبر گذشته ۱۰ هزار زن در غزه کشته شدند.» بیبیسی فارسی. ۲۸ فروردین ۱۴۰۱.
16. Gayatri Chakravorty Spivak, ‘Can the Subaltern Speak?’ in Colonial Discourse and Postcolonial Theory, ed. Patrick Williams and Laura Chrisman, 67-111. Columbia UP, 1994. p. 92.
17. Audre Lorde, ‘The Master’s Tool Can Never Dismantle the Master’s House’,1984, in Sister Outsider: Essays and Speeches, 110-114, Berkeley, CA: Crossing: 2007.
۱۸. برای بحث مشخصتر در بارهی این موضوع، مقالهی زیر:
۱۹. محمد الکرد، «آیا ما واقعاً همه فلسطینی هستیم؟»، ترجمهی امید مهرگان، رادیو زمانه، ۲۲ مارس ۲۰۲۴.
۲۰. «چپ ایرانی بر سر دوراهی: مناظرهی حسام سلامت و امیر خراسانی.» آزاد، ۱۱ دسامبر ۲۰۲۳. دقیقهی ۱:۲۳:۰۰.
نظرها
منوچهر
پیش از هر چیز باید شکرگزار و قدردان ذوج نویسنده ی این مقاله باشیم که منت گذاشتند و برای ما توضیح دادند که در ایران ٬٬... چیزی به نام خانواده ...٬٬ وجود دارد و ٬٬ ... زنان در ایران در جغرافیا و اقتصادی جدا از مردان زندگی نمیکنند٬٬. واقعا ضروری است که این امر را برای نرگس محمدی، که علیه شعار می دهد، توضیح داد، مبادا او، که سال ها در بند زنان زندان به سر برده است، به این توهم دچار شده باشد که مردان و زنان در جامعه هم در بندهای جداگانه زندگی می کنند. آری باید روشن گری کرد. فرهیختگان آکادمیک باید ما را آگاه کنند که کلماتی ناروایند که ٬٬نه تنها در نفس خود خطایند، بلکه چیزی از شرّ نیز در روح بهجا میگذارند٬٬. باید برای نرگس گفت که این واژگان را اول بار یک صهیونست لیبرال به کار برده است. در شرّ بودن این کلمات دلیلی از این متقن تر؟ باید نرگس را آگاه کرد که لبه ی تیز حمله را باید نه به سوی جمهوری اسلامی بلکه به سوی سرمایهداری، امپریالیسم و صهیونیسم متوجه کرد. و صد البته تخریب چهره های سرشناس مبارزه علیه جمهوری اسلامی بخش جدایی ناپذیر این مبارزه ضد امپریالیستی است. در این باره بنگرید به مقالهی امید مهرگان علیه حامد اسماعیلیون در صفحهی فیس بوک ایشان، و نیزجوابیهی درخشان علی کربلایی با عنوان ٬٬خودآموز امنیتینویسی: مورد مهرگان٬٬ در سایت اخبار روز. و نیز مقالهی ستاره شهدایی در تخریب مسیح علینژاد در بحبوحهی جنبش (Is Masih Alinejad Really the Voice of the Iranian Women’s Movement) آری لبهی تیز تیغ را باید بر گردن این لیبرال ها گذاشت مبادا تحریم ها بر جمهوری اسلامی تشدید شود. چرا که فشار تحریم بر مردم وارد می شود. و اینان آن قدر دلشان برای مردم می سوزد که در جریان جنبش حتی یک پست در افشای جنایت های رژیم نمی گذارند و به جای رژیم کودک کش به اپوزیسیون رژیم حمله می کنند. به خاطر دارم امید مهرگان در یک برنامهی صفحهی دو بی بی سی در دوران همهگیری کوید، در پاسخ به این پرسش که آیا ممکن است جمهوری اسلامی در پی این بحران سرنگون شود پاسخ داد: ٬٬... چرا سرمایهداری سرنگون نشود؟٬٬ این حضیض ابتذال گفتمان ضدامپریالیستی به اصطلاح چپ است. به امید یک ٬٬چپ٬٬ که شایستهی این نام باشد.
منوچهر
نمی دانم چرا ،،آپارتاید جنسی،، در دو مورد در کامنت قبلی من حذف شد. یکی در این جمله: ...برای نرگس محمدی، که علیه آپارتاید جنسی شعار می دهد، و دیگری در: ...فرهیختگان آکادمیک باید ما را آگاه کنند که ،،آپارتاید جنسی،، کلماتی ناروایند که ... امیدوارم تصحیح کنید.