دیدگاه
نمایش «نکبت»: پیامدهای ریا و دروغ در زندگی اجتماعی ما
حمید نامجو ــ «نوار کاست» نوشته استفن بلبر رازها و دروغهایی را که در گذشتههای دور شکل گرفته برملا میکند و پیامدهای آن را در زندگی خانوادگی و اجتماعی انسانهای آرمانباخته نشان میدهد. این نمایش با نام «نکبت» در تهران روی صحنه رفته است.
«نکبت» نامی است که کارگردان روی نمایشنامه «نوار کاست» نوشته «استفن بلبر» نمایشنامهنویس، فیلمساز و کارگردان آمریکایی گذاشته است. این نمایش در سالن «دکتر ناظرزاده کرمانی» در «تماشاخانه ایرانشهر» بر روی صحنه است.
کارگردان با گرد هم آوردن چند بازیگر حرفهای و انتخاب یک متن عالی، در مجموع نمایشی موفق و دیالوگمحور را بهصحنه برده است. صحنه نمایش اتاقی دوتخته اما کوچک در یک هتل ارزانقیمت در شهر «لنسینگ» درایالت «میشیگان» آمریکاست. زمان قصه با توجه به گفتوگوها و شواهد باید نیمه دوم قرن بیستم باشد که البته کارگردان با اعمال تغییراتی جزئی از جمله تبدیل دستگاه «ضبط صوت» به یک «امپیتری ریکوردر» زمان نمایش را به زمان حال نزدیکتر کرده است. شاید برای ایجاد نوعی اینهمانی بین ماجرای اصلی نمایش و جنبش «می تو». در حالیکه مضمون و موضوع نمایش اساساً ربطی به این جنبش ندارد.
نقطه شروع این نمایش یک قرار ملاقات بهظاهر اتفاقی بین سه دانشجوی سابق، «وینس»، «جان» و «امی» است. آنها که در دوران دانشکده با هم صمیمی بودهاند اکنون پس از ۱۵ سال فرصتی پیش آمده تا با یکدیگر دیدار کند. امی در همان شهر لنسینگ زندگی میکند و معاون دادستان است. اما جان که در طی این سالها سینما را دنبال کرده و فیلمساز موفقی شده، حالا برای نمایش یکی از فیلمهایش در «فستیوال سینمایی لنسینگ» به آنجا آمده. اما وینس برخلاف آن دو نفر موجودی بیکاره و خوشگذران است که با فروش مواد مخدر و «ماری جوانا» در «کالیفرنیا» روزگارمیگذراند. در واقع وینس بدون اطلاع آن دو نفر اما با نقشه قبلی به لنسینگ آمده و در آن هتل جا گرفته است. دیدار بهظاهر اتفاقی جان و وینس آنهم بعد از سالها برای هر دو هیجانانگیز است. هریک از حال و کار و بار دیگری میپرسد و ما بهعنوان تماشاگر در همان چند دقیقه اول تصوری ذهنی از بودوباش آنان پیدا میکنیم.
بخش اول گفتوگوهای این دو نفر در واقع برخورد دو دیدگاه مختلف به زندگی است. جان آدم موفقی است و موقعیت اجتماعی خوبی دارد و هدفی برای خودش در زندگی مشخص کرده. او که نگاهی اجتماعی دارد به ادعای خودش سعی میکند با فیلم ساختن مردم را به تماشای چیزهایی ببرد که در ظاهر شلوغ و در بازار مکاره دنیای سرمایهداری معمولا از چشم عموم مردم پنهان میماند. مسائلی مانند بازنمایی علل و نتایج بیعدالتی و فقر، نورافکندن بر سازوکار نظام سلطه و به تصویر کشیدن زندگی افرادی که زبانی برای بازگویی رنجها و محدودیتها، یا امکانی برای دفاع از خود ندارند. او میخواهد با لنز دوربین به اعماق سفر کند برای دیدن آنچه پنهان شده است.
بدیهی است این سخنان، این اهداف و این آرمانگرایی برای شخصیتی مثل وینس که زندگی را فقط فرصتی کوتاه برای لذت بردن میداند و به سرنوشت و سرگذشت دیگران توجهی ندارد چندان محل اعتناء نیست. او در این گفتوگو نوعی نگاه سلبی به همه چیز دارد و دنبال نکاتی است که نگره و باورها، و آنچه جان بر زبان میآورد را نقض کند و این نگاه رندانه برای تماشاگر خوشایند است. او بهنوعی جان را وامیدارد که باورهای خودش را نقض کند. میتوان گفت نگاه جان و وینس نمایانگر دو واکنش متفاوت در مقابل یک مسئله مشخص است. هر دو باور دارند که در برابر قدرت قاهر سیستم نمیتوانند چیزی را چندان تغییر دهند. اما جان در همان محدوده تلاش خودش را میکند درحالیکه نگاه و نگره وینس پشت کردن به مسئله است.
این دو نگاه معرف دو نوع نگرش یا واکنش است که در اواخر سالهای دهه ۱۹۶۰ و اوایل سالهای دهه ۱۹۷۰ در جنبشهای اجتماعی آن دوران در آمریکا متبلور شد. واکنشهای فعال در مقابل واکنشهای منفعل. جان علیرغم همه محدودیتها یکسره تسلیم نشده و حتی کوشش میکند وینس را متقاعد کند که کاری بکند یا لااقل زندگی خودش را سامان دهد. اما وینس به نوعی نهیلیسم یا بیمعنایی رسیده است. وینس میتواند نماینده یا سخنگوی جریانی باشد که به «جنبش بیتها» معروف شد.
جنبش بیتها واکنش منفعلانه
واقعیت این بود که یک دهه بعد از پایان جنگ دوم جهانی، دنیای سرمایهداری بیتوجه بهآنچه جنگ برسرملتها آورد و بیتوجه به ۷۰ میلیون کشته، صدها میلیون معلول و آن همه ویرانی که بر جای گذاشته بود، شروع به بازسازی و استقرار مجدد نهادهای خودش کرد. امری که برای گروه زیادی از مردم بخصوص افراد نسل جوان قابل تحمل نبود و در مقابل این روند ظالمانه دست به اعتراضات گسترده زدند. آغاز جنبشهای «ضد استعماری» و «ضد آپاراتاید» در کشورهای پیرامونی و همچنین جنبشهای اجتماعی در اروپا و آمریکا، دراواخر سالهای دهه ۱۹۶۰، واکنشی به این وضعیت بود. اما با سرکوب اغلب جنبشهای فعال، گروه زیادی از جوانان در اروپا و آمریکا در مقابل عزم سرمایهداری در استقرار مجدد نهادهای قدیمی، حرکتی سلبی و منفعلانه را آغاز کردند. آنها با پشت کردن به ارزشها و آرمانهای مستقر و به سخره گرفتن اخلاقیات و سامان اجتماعی و آرمانشهر مورد نظر سرمایهداری، مخالفت خود را با وضع موجود اعلام کردند. آنان نه تنها کار،تحصیل، آینده و حتی ضروریات زندگی را رها کردند بلکه با نفی نهاد خانواده؛ روابط آزاد جنسی را درپیش گرفتند. در پارکها یا خانههای اشتراکی میخوابیدند. برای رفع گرسنگی دزدی یا تکدیگری میکردند. باری به هر جهت گذران کردن، خوشباشی و لذت بردن بیشتر از فرصت کوتاه عمر یگانه باورشان شده بود. گروههای بیشماری از آنان از آمریکا و اروپا و در سفری بیبازگشت بهطرف جنوب هند رفتند تا در ساحل اقیانوس هند و در جنگلهای استوایی به دلخواه خود زندگی کنند. جوانانی که بهاین جنبش پیوستند از آنجاکه برای خود آیندهای نمیدیدند شروع به تخریب آن کردند. یگانه هدف و آرمان آنان بهرهمندی حداکثری از لذتهای زندگی بود. این نگاه بنمایه نگرش وینس در این نمایش است. او هیچ هدفی را آنقدر با ارزش نمیداند که زندگی را برای رسیدن بهآن تلف کند. واین نقطه تعارض این دو شخصیت و این دو نگرش است. در ابتدای گفتوگوی آنها نوعی ارادهگرایی در جان وجود دارد که زندگی وینس را تغییر دهد، همچنانکه میخواهد جامعه را تغییر دهد. اما بهزودی درمییابد که آتش او در آهن سرد وینس بیاثر است.
گرچه وینس، جان را به اتاق خودش دعوت کرده اما او برای تماشای فیلم جان یا تبلیغ نگرش خودش و مخالفت با جان به آنجا نیامده. بلکه دلیل آمدن او به لنسینگ ترمیم یک زخم کهنه است و آن زخم، عشق او به امیست. امی اولین عشق وینس در یکی از آن قهر و جداییهایی دوران دانشکده، یک شب با جان رفته است. وینس بر خلاف رفتارغیرعرفیاش که از قضا تماشاگر را با خود همراه میسازد برای هدف شاید مهمتری آمده. او دنبال بهدستآوردن دوباره چیزی است که سالها قبل از دست رفته است. و آن همانا عشق امی است. بیخبر از آنکه امی دیریست دل در گروی سودای دیگری بسته و هرگز به وینس بازنخواهد گشت.
وینس از جان در مورد آن شب کذایی میپرسد. روشن است که بین امی و جان عشقی درکار نبوده. اما وینس اصرار دارد که جان اقرار کند علیرغم امتناع امی در کنار او خوابیده است و جانِ بختبرگشته نه تنها تلویحاً به عدم علاقه به امی اقرار میکند، بلکه حتی اعتراف میکند که امی برخلاف میل خودش به آن ارتباط تن داده است. وینس اعترافِ جان را بهطور مخفیانه ضبط میکند. بهاین امید که هم علیه جان استفاده کند و هم خودش را راضی کند که امی علیرغم جدا شدن از وینس هنوز به او علاقهمند است. جان که میفهمد بازیچه دست او شده سخت برمیآشوبد. اما راهی ندارد و آماده است در حضور امی اقرار کند که به او اصرار و حتی تعرض کرده است. وینس که به هیچ اخلاق و معیاری پایبند نیست قصد دارد با اعتراف گرفتن از جان در حضور امی، به او بگوید که در آن شب کذایی امی مقصر نبوده بلکه حتی به عشق او وفادار بوده. هدف وینس قربانی کردن جان در پای امی است و انداختن گناه بیوفایی امی به گردن جان تا بلکه از این طریق امی را مبری ساخته و او را به رابطه مجدد برانگیزد.
اما پیدا شدن امی همه چیز را به هم میریزد. امی میگوید آنشب با تصمیم و اراده خودش به اتاق جان رفته. جان دارد چرند میبافد و تعرضی در کار نبوده. بدیهی است نپذیرفتن امی نه تنها نقشه وینس را نقش برآب کرده بلکه از اساس ماجرا را عوض میکند و وینس بهطرز مضحکی رسوا میشود. منفیبافی وینس، ترک اتاق و برگشتن مکرر جان، بیم و امیدی که در طول نمایش وجود دارد و هماینکه در دقایق پایانی نمایش، اتفاقی غیرقابل پیشبینی رخ میدهد که فضای کلی نمایش را عوض میکند، مجموع اینها تماشای این نمایش را هیجانانگیز و پرکشش کرده است. امی در پایان نه تنها انتخابش را میپذیرد بلکه با سخنانی مستدل از بودن خودش بهعنوان زن و نحوه نگاهش به زندگی میگوید که بسیار شنیدنی است. ستاره پسیانی، با یک بازی خوب و منطقی، شخصیت امی و اعتماد بهنفساش را بهخوبی بازآفرینی میکند. سایر نقشها نیز بسیار خوب از کار درآمده است و این نمایش را بهیادماندنی خواهد کرد.
نکته آخر
همچنانکه اشاره شد نام اصلی این نمایش نوار یا همان نوارکاست است و اشاره به ضبط اعترافات جان توسط وینس روی نوار کاست دارد. کارگردان نمایش، به بهانه دستکاری جزیی در دیالوگها و نزدیک کردن لحن شخصیتها به لحن محاورهای و امروزین جوانان در ایران، نام نمایش را تغییر داده و نامِ کاملاً بیربط «نکبت» را براین نمایش زیبا و عمیق استفن بلبر گذاشته است.
این کار یادآور برخی کتابسازیها توسط بعضی از ناشران سودجو «خیابان شاهآباد» در سالهای دور است. چنانچه مثلا یکی از آثار ژان پل سارتر یا آندره ژید پرفروش میشد، همان کتاب یا دیگرکتابهای ترجمه شده نویسنده را با اسامی جعلی و نام مترجمی بازهم جعلی، چاپ و منتشر میکردند. ظاهرا این سنت ناپسندیده در تئاتر ایران دوباره باب شده است. مدتی پیش نیز کارگردان دیگری در همین سالن، نمایش «توتو» را با عنوان جعلی «روزمرگی» به صحنه برد. تغییر نام اصلی نمایش هیچ دلیلی جزپایمال کردن حقوق مترجم اولیه کتاب و البته فریبدادن تماشاگر تاتر ندارد.
نظرها
نظری وجود ندارد.