در جستوجوی حقیقت درون: اجرایی برای فقط یک تماشاگر
روژان کلهر - مموآر «memoir» یک نمایش آلترناتیو است که در تهران به اجرا درآمده است. مبنای نمایش بر سایکودراما و هدف آن برقراری ارتباط با دیگری در جامعهایست که شالودهاش رو به زوال گذاشته است.
یک تماشاگر، یک اجرا، یک پیشنهاد
گروه اجرایی نمایش «مموآر»، اجرایشان را «پیشنهاد رویداد اجرایی» معرفی کردهاند. نمایش را دو گروه اجرا میکنند و هر گروه هم متشکل از دو زن و دو مرد است که خودشان را «اجراگران» نامیدهاند، همچنین قید کردهاند که ظرفیت هر سانس «رویداد» یک مخاطب است. به یک معنا هر روز دو گروه در سه سانس نمایش را اجرا میکنند، و این ترتیب میتوانند در نهایت میزبان روزی شش تماشاگر باشند. برای هر نوبت اجراشان هم یکساعتونیم زمان در نظر گرفتهاند.
تماشاگر که یک نفر بیشتر نیست وارد یک اتاق کوچک سه در چهار میشود که در واقع پلاتویی برای تمرین تئاتر است. در میان اتاق دو صندلی روبهروی هم قرار گرفته، یک مرد در حال قدم زدن دور اتاق است. بعد یک زن و پشت سرش به ترتیب مرد و زنی دیگر به فاصله حدوداً یک دقیقه از هم وارد میشوند و دور اتاق قدم میزنند. همه با لباسهایی معمولی و زنها بدون حجاب اجباری هستند. پس از چند دور قدم زدن دور اتاق یکی بعد از دیگری در فواصلی منظم روی صندلی روبهروی تماشاگر مینشینند و به او خیره میمانند. لحظاتی این حرکت را تکتکشان باز در فواصلی منظم به همان شکل انجام میدهند. اجراگران کمکم در هر دور قدم زدن، سرعتشان بالا میرود. سپس هر کدام رو به تماشاگر دیالوگی میگویند و سعی میکنند با تماشاگر در حد سلام و خوشامدگویی ارتباط بگیرند و دوباره جایشان را به دیگری میدهند. در نشستنهای بعدی هر کدام سعی میکند با تماشاگر سر صحبت را بیشتر باز کند. برای مثال یکی از اجراگران زن یا مرد دربارهی موضوعی صحبت میکند. اینجا تماشاگر مختار است وارد بحث شود یا نشود. اگر ترجیح دهد سکوت کند، بازیگر تجربیات شخصیاش را با توجه به سن و جنسیت و فیزیک تماشاگر با او در میان میگذارد با این قصد که شاید بتواند با او درباره آن موضوع یا هر موضوع دیگری وارد گفتوگو شود. سایر اجراگران هم به همین ترتیب موضوعاتی را با تماشاگر در میان میگذارند. اجراگران تلاش میکنند با ترفندهایی مانند خیره شدن به چشمان تماشاگر، دور او چرخیدن و در همان حال حفظ ارتباط از طریق چشم با او، ارتباط کلامی را برقرار کنند. خاطرات شخصی، و موضوعاتی مانند اعتماد به هم، خیانت و عشق و محبت و پشیمانی و احساس گناه از تمهای گفتوگو با تماشاگر است. هدف مشارکت تماشاگر و حتی همفکری او در اجراست. اما ممکن است که تماشاگر با همه این ترفندها علاقهاش به ارتباط و مشارکت در اجرا جلب نشود.
برونریزی زندگی درونی
در مجموع اجرا بر اساس گفتوگوهای دو نفره شکل میگیرد. بازیگران به نوبت بدون آنکه بازیگر دیگر دخالتی داشته باشد تماشاگر را مخاطب قرار میدهند و حتی ممکن است ارتباط لمسی هم پیش بیاید. نکته اینجاست که باتوجه به روندی که اجراگران در پیش میگیرند گویی بیشتر آنها در پی یافتن راهحلی برای مشکلاتشان هستند. آنها با بیرونربزی اتفافاتی که در زندگیشان رخ داده و چالشهایی که با آنها درگیرند، از تماشاگر کمک میگیرند. ممکن است در این روند، تجربه مشترک و به یک معنا آن «درد مشترک» با تماشاگر زمینهساز یک ارتباط درونی عمیق شود و تماشاگر برای آن درگیری درونی اجراگر راهکاری سراغ داشته باشد. در اینصورت اجرا به هدفش رسیده. اگر چنین ارتباطی هم شکل نگیرد، اجرا به شکل تکگوییهای درونی روی صحنهای سه در چهار برگزار شده. در این میان اجراگران امید دارند که نیروی تئاتر را در اختیار بگیرند و از گفتوگوهای معمولی روزانه به یک تجربه عمیقتر و به درک بهتر از هم و از تماشاگر برسند.
صمیمیت و همدلی و آمادگی برای ارتباط با یکدیگر آن هم در جامعهای که وفاق ملی در آن از دست رفته مبنای چنین اجراییست.
در جستوجوی حقیقت درون
«سایکودراما» یکی از مهمترین روشهای خودشناسی در روانکاوی و از روشهای درمان گروهیست. مبتکر و آورندهی این روش هم جیکوب ال. مورنو روانپزشک و روانشناس اجتماعی اتریشی آمریکایی، متفکر و اولین پیشگام در گروهدرمانی بود.
مورنو تئاتر را نه تنها به عنوان سرگرمی، بلکه به عنوان درمان نیز میدید. منشأ سایکودراما البته وجود تئاتر است در این معنا که اگر تئاتر نبود سایکودراما هم نبود. اما نکته این است که سایکودراما دستکم در مفهوم مورد نظر مورنو ربط جندانی با تئاتر سرگرمکننده ندارد. هدف در این شیوه این است که «مددجو» مهارتهای اجتماعیاش را تقویت کند و در نبود ساختارهای اجتماعی و خانودگی قابل اتکا بتواند به یک جمع، بر مبنای تجربه یا درد مشترک تکیه کند.
تئاتر سرگرمگننده میخواهد بیننده را سرگرم کند و برای همین هم بازی بازیگر در اولویت است. بازیگر سعی میکند نقشی را بازی کند که در زندگی خودش با آن اشتراکات چندانی ندارد. مبنای سایکودراما اما تجربه مشترک بین بازیگر و مخاطب است. نمایشنامهای هم در کار نیست. هر کس نقش خودش را روی صحنه بازی میکند و به درک عمیقتری از زندگیاش میرسد.
در «مموآر» هم چنین است. اجراگران در اجرا توانمندند. کارگردان هم خود یکی از اجراگران است و در مقایسه با تئاترهایی که از میزانسن، فضاسازی مشخص و تمرینشدهای برخوردارند، از کمترین میران مداخله برخوردار است در این معنا که فقط یک چهارچوب برای بازیگران تعغیین میکند که آنها در آن چهارچوب بتوانند با تماشاگر ارتباط برقرار کنند. او از عهده این مهم برآمده است.
نکته اینجاست که سایکودراما برای کشف حقیقت درونی افراد معمولاً در محیطهای امن زیر نظر افراد متخصص اجرا میشود. در «مموآر» اتاق سه در چهار این امکان را تا حدی، اما فقط تا حدی فراهم میآورد.
در سایکودراما همه میدانند که در چنین برنامه و نمایشی شرکت دارند. در «مموآر» اما تماشاگر غافلگیر میشود. از این نظر ممکن است او این امر را به عنوان یک تعرض درک کند. به ویژه آنکه اصرار بر ارتباط با تماشاگر با هر ترفندی، بیتردید به معنای عبور از مرزها و حریم شخصی اوست.
نظرها
برشت
این دیگه خیلی آوانگارده. من از بچگی ام در تئاتر (کتابخانه های کانون) بوده ام و برشت و از این حرفها. اما در عمرم سایکودراما نشنیده بودم. تکیه بر تجربه مشترک بین بازیگر و مخاطب نیز بسیار برشتی است. که سایکودراما این رابطه متقابل بین بیننده و اجرا کننده به سطحی دیگر ارتقا داده و آنرا بسیار برشته و دو آتشه خشخاشی می نماید!